آرش سلطانی، قهرمان تنهای استان خوزستان

شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ برابر با ۰۶ اوت ۲۰۱۶


روشنک آسترکی – تمام عشق دوران کودکی‌اش ورزش کردن و قهرمان شدن بود و همه تلاشش را در این راه به‌کار بست؛ دو رشته کشتی و دوچرخه‌سواری را در نوجوانی به‌طور حرفه‌ای دنبال می‌کرد. او که کشتی‌گیری حرفه‌ای بود وارد تیم دوچرخه‌سواری استان خوزستان هم شد. در سن ۱۸ سالگی او و هم تیمی‌هایش برای شرکت در مسابقات المپیاد ایرانیان آماده می‌شدند و او همه تلاشش را برای بالا بردن یک کاپ قهرمانی دیگر انجام می‌داد. روز ۱۴ دی ماه ۸۸ برای تمرین به جاده اهواز- اندیمشک می‌روند. هرچند تمرین تیم دوچرخه‌سواری در جاده نیاز به همراهی محافظانی داشت اما این تیم را هیچ خودرویی همراهی نمی‌کرد. او سرش را پایین می‌گیرد و در حالی که رویای قهرمانی در مسابقات المپیاد ایرانیان را در ذهن تجسم می‌کرد، تمام توانش را در پاهایش جمع می‌کند و با سرعت رکاب می‌زند. فریاد تعدادی از هم‌تیمی‌هایش را می‌شنود که صدایش می‌کنند اما تا به خودش بیاید در کمتر از ثانیه ورق دنیا برایش برمی‌گردد؛ با یک تریلی پارک شده کنار جاده برخورد می‌کند و این آخرین باری می‌شود که پاهایش رکاب دوچرخه را لمس می‌کنند.

اما این پایان حادثه نیست، پس از سه هفته بی‌هوشی و کما در بیمارستان، زمانی که چشمانش باز می‌شوند و آن تصادف سرنوشت‌ساز را به یاد می‌آورد، با واقعیتی ناگوار روبرو می‌شود: قطع نخاع.

این داستان تکان‌دهنده آغاز روزهای تلخی است که برای آرش سلطانی، دوچرخه‌سوار و کشتی‌گیر خوزستانی اتفاق افتاده است. او حالا جوان ۲۵ ساله‌ای است که هشت سال سخت را پشت سر گذاشته و نه تنها از روزگار که بازی بدی با او کرد، بلکه از مسئولان هم به شدت گلایه‌مند است.

آرش سلطانی در گفتگویی اختصاصی با کیهان لندن از مشکلات قهرمانی که حالا روی ویلچر نشسته و تلاش‌هایش برای پیوند دوباره با زندگی می‌گوید.

آرش سلطانی

او چندان مایل نیست به شوکی که بعد از شنیدن خبر قطع نخاع بر او و خانواده‌اش وارد شده بپردازد و می‌گوید: «همه تلاش‌هایم از بین رفت، همه آرزوهایم بر باد رفت و البته پدر و مادرم داغون شدند. هر دو مشکل افسردگی پیدا کردند و مرا که می‌بینند بدتر می‌شوند».

پدر آرش ناشنواست و از وقتی این حادثه برای آرش اتفاق افتاده نتوانسته کار کند و خانه‌نشین شده است. مادرش هم خانه‌دار است و به گفته آرش وضعیت خانواده در این سال‌ها چندان مساعد نبوده است: «خانواده‌ام در کل وضعیت مالی مناسبی نداشتند و پس از  اتفاقی که برای من افتاد هزینه ۱۸ عمل جراحی و هزینه بیمارستان و بعد فیزیوتراپی‌ها باعث شد دیگر چیزی برای آنها باقی نماند. پدرم مدت‌هاست نمی‌تواند کار کند هر چند قبلا هم به دلیل ناشنوایی نمی‌توانست درآمد خوبی داشته باشد اما حالا وضعیت بدتر شده است. هر بار پدر و مادرم به من نگاه می‌کنند می‌فهمم که چه غمی در وجودشان است».

آرش به همراه پدر و مادر و سه خواهر و برادر دیگرش در یک خانه کوچک در اهواز زندگی می‌کند. از او در مورد بیمه‌های درمانی و حمایت‌های سازمان تربیت بدنی می‌پرسم که با خنده تلخی می‌گوید: «تنها هزینه‌ای که سازمان تربیت‌بدنی به من پرداخت کرد چهار میلیون و خرده‌ای پول بوده که حتی هزینه یکی از دفعه‌هایی که من در بیمارستان بستری شدم هم نمی‌شود. هیچ حمایتی تاکنون از من نکردند، من مدتهاست به دفتر این مسئول و آن مسئول می‌روم و نه وامی می‌خواهم و نه کمک بلاعوضی. من فقط به مسئولان استان می‌گویم کمک کنند با توجه به وضعیتم کاری دفتری به من داده شود که بتوانم هزینه‌های خودم را پوشش بدهم. من حاضرم مثل همه مردم روزی هشت ساعت کار کنم و در مقابلش حقوق دریافت کنم. برخی مسئولان که اصلا حرف‌هایم را نمی‌شنوند آنها را هم که موفق می‌شوم ببینم و صحبت کنم فقط وعده می‌دهند اما تا امروز هیچ کاری برایم نکرده‌اند».

او اضافه می‌کند: «من از این موضوع خیلی ناراحت هستم. مگر من قهرمان این استان و این کشور نبودم؟ مگر من سال‌ها ورزش نکردم تا برای ایران افتخار کسب کنم؟ مگر سر تمرین نبود که این بلا به سرم آمد؟ مگر نه اینکه جاده اندیمشک- اهواز یکی از شلوغ‌ترین جاده‌های این استان است و تیم را بدون اسکورت در این مسیر راهی تمرین کردند؟ خب با توجه به همه اینها نه تنها بیمه و حمایت مالی و معنوی از من نشد، حتی وقتی برای داشتن کار پیش مسئولان می‌روم هم هیچ حمایتی از من نمی‌کنند. من روی ویلچر هستم اما دوست دارم مستقل باشم و دیگران هزینه‌های من را تامین نکنند».

1409846355072_92891

هزینه‌هایی که آرش در مورد آنها صحبت می‌کند، هزینه‌های فیزیوتراپی و آب‌درمانی است که به گفته خودش اگر بخواهد همه آنچه را نیاز دارد٬ انجام دهد و همه داروهایی که نیاز دارد را مصرف کند هفته‌ای دست کم هفتصد هزارتومان هزینه خواهد شد.

یکی از اتفا‌ق‌های دیگر در مورد این ورزشکار مصدوم نبود حمایت‌های روان درمانی و مشاوره برای او بوده. به نظر می‌رسد سازمان تربیت بدنی حتی آنقدر در مقابل قهرمانش احساس مسئولیت نداشته که پس از این حادثه مدتی برای او  جلسه‌های مشاوره در نظر بگیرد و ورزشکاری که در زمان تمرین قطع نخاع شده را در حدی حمایت کند که با شرایط پیش آمده کنار بیاید و بعد او را به حال خود رها کند.

آرش اما خودش دوباره تصمیم گرفت با وجود نشستن روی ویلچر به دنیای ورزش بازگردد. او پس از آنکه توانست بحران روحی ناشی از قطع نخاع و معلولیت را پشت سر بگذارد، آغاز به تمرین در رشته‌های وزنه‌برداری و پرتاب دیسک کرد. او در این ورزش‌ها هم خیلی سریع توانست مراحل مقدماتی را سپری کند و وارد تیم معلولان و جانبازان استان خوزستان شود.

1445055944430_119676اما مسئولان بار دیگر با بی‌تفاوتی به وضعیت آرش باعث شده‌اند او ناامید شود. آرش می‌گوید: «یکی از ظهرهای تیرماه سال ۹۳ در حیاط خانه‌ بودم و موقع بازگشت به داخل خانه، چرخ جلو ویلچرم گیر کرد و من روی زمین و کاشی‌های حیاط افتادم. چون با پدرم در خانه تنها بودیم و او هم ناشنواست، صدای مرا نمی‌شنید.  من چند دقیقه‌ای در همین وضعیت روی کاشی‌های داغ افتاده بودم و نمی‌توانستم پاهایم را جابجا کنم تا مادرم رسید. اما مدتی روی کاشی‌های داغ کف حیاط بودن به سوختگی پاها و نشیمن‌گاهم منجر شد و به دلیل وضعیت جسمی‌ام و عدم قدرت حرکت دادن بدن، زخم‌ها به زخم بستر تبدیل شد و بعد به شدت عفونت کرد. این عفونت به استخوان لگن هم رسید و در نتیجه دوباره در بیمارستان بستری شدم. چند عمل جراحی روی بدنم انجام شد و پزشکان بخشی از استخوان لگن را تراشیدند تا عفونت بقیه لگن را درگیر نکند. با توجه به هزینه‌های سنگین درمان که این‌بار در بیمارستان امام خمینی تهران انجام شد، تقاضای وام کردم اما هیچ خبری نشد. حتی با معاون توسعه ورزش اداره‌ کل ورزش و جوانان استان خوزستان تلفنی تماس گرفتم که این تلاش هم نتیجه نداد و باز هم همه هزینه به دوش خانواده‌ام افتاد و  در نهایت با کمک اقوام و دوستان تامین شد».

آرش در حالی برای دو دوره بیماری طولانی و بستری شدن‌ها و عمل‌های جراحی پیاپی از هیچ کمک و حمایتی برخوردار نشده است که در ایران صندوقی به نام «صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان کشور» در حال فعالیت است؛ صندوقی که یکی از وظایف مهم آن تامین هزینه‌های درمانی و پرداخت وام به قهرمانان و پیشکسوتان است.

در هر حال این جوان ورزشکار در آغاز سن جوانی و به دلیل نبود امکانات ضروری ورزشی با حادثه‌ای روبرو شد که تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر قرار داد. آرش، ورزشکار و قهرمان دیروز، اکنون به شدت احساس تنهایی می‌کند و چشمش به دستانی است که بتوانند به او برای ادامه مسیر ورزشی و بالا بردن دوباره کاپ قهرمانی یاری برسانند.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۱ / معدل امتیاز: ۱

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=49068