آب، مایهی حیات است. انسان و جهان از آب و با آب زنده است. «آبادی» و زندگی اجتماعی هر آنجایی شکل گرفته که آبی روان بوده، حتی در کنار کوچکترین نهرها و تشنهترین چاهها. آب، یکی از دلایل مهم مهاجرتهای بزرگ در تاریخ بوده است، از جمله همین امروز از سرزمینهای خشک و بیآب و علف به کشورهایی که هنوز آبادند.
تغییر و تحولات اقلیمی و آب و هوایی همواره و بدون حضور انسان نیز وجود داشته و خواهد داشت. عصر یخبندان، نتیجهی دخالتهای بشر نبود و اگر روزی انسان نباشد، به این معنی نیست که روند تغییر و بازسازی بر کره زمین متوقف خواهد شد! اما آنچه به طور طبیعی و خارج از اراده و وجود انسان در دورانهای بس طولانی روی میدهد، با آنچه بر اساس دخالتهای ویرانگرانهی بشر و با سرعتی فزاینده شکل میگیرد، بسیار متفاوت است. طبیعت یک انرژی فسیلی مانند نفت را که در طول هزاران سال به وجود آمده، در طول صد سال به مصرف نمیرساند و از مشتقات آن برای تخریب و آلودگی آب و هوا استفاده نمیکند! انسان اما در برابر عمل خود مسوول است به ویژه هنگامی که مسأله بر سر امنیت و رفاه و اساسا بقای خودش است!
اگر این حقیقت بر جوامع انسانی و سیستمهای حاکم بر آنها روشن شود که این انسان است که نیازمند طبیعت است وگرنه جهان هستی، نیازی به انسان ندارد، همچنان که به بسیاری از گونههای گیاهی و جانوری منقرض شده، نداشته است، شاید بتوان فعالیتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی را به گونهای سازمان داد و هدایت کرد، که حفظ اکوسیستم و محیطی که زیست انسان به آن وابسته است ممکن شود.
مشکلات محیط زیست در کشورهای رو به رشد و عقب نگاه داشته شده، اما از نوع دیگری هستند به ویژه در مناطقی که تنها با مصرف و در نتیجه تخریب محیط زیست میتوان به حیات ادامه داد: از شکار و قطع درختان برای مصرف شخصی تا وسوسهی ایجاد کارخانجات و موسساتی که از یک سو اشتغالزا هستند ولی از سوی دیگر بدون هرگونه کنترلی، آب و خاک و هوا را آلودهتر از پیش میکنند. در این میان، رفتارهای فردی مثلا در تولید زباله و اسراف منابع، نقشی ناچیز در چرخهی تخریب محیط زیست بازی میکند. آنچه اما میتواند به سود محیط زیست از جمله جلوگیری از کاهش منابع آب و اندیشیدن تدابیری برای افزایش آن عمل کند، در حیطهی اختیارات و تصمیمگیری سیاستّهای کلان ملی و منطقهای و بینالمللی است.
کمتر ایرانیست که این شعر پر از کنایه و استعارهی نیما یوشیج را نشنیده باشد: آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید؛ یک نفر در آب دارد میسپارد جان…
اما این تصور که نه آن یک نفر بلکه آدمها، نه در آب، بلکه بیآب، آن هم نه فقط در سرزمینهای خشک بلکه در همه جا، جان بسپارند اصلا تخیلی نیست. جنگ آب در همین ایران خودمان نیز بین مناطق باآب و کمآب، با به وجود آوردن دشمنیهای جدید توسط مسوولان و مقاماتی که در پروژههای محکوم به شکست، به دنبال سود خود هستند، شروع شده است. جنگی که بسی فراتر از درگیریهای قومی و نژادیست: جنگ بر سر مایهی حیات!