(+عکس) هر سال مشتی خاک از نقاط متفاوت کرهِ خاکی در حبابی شیشهای جاسازی شده و به عنوان جایزه اول به سازنده بهترین فیلم «سبز» اهدا میشود. این بار نوبت به خاک شهر تاریخی و مذهبی و بسیار زیبای آسیزی ایتالیا بود.
امسال فیلم «سپیرا میرابیلیز» با کارگردانی مشترک ماسیمو دانولفی و مارتینا پارنتی، و «سفر زندگی» به کارگردانی ترنس مالیک این جایزه را بردند.
در شب فیلم سبز در حاشیه ۷۳امین جشنواره فیلم ونیز، از طرف الیو پاچیلیو ریاست «گرین کراس» و مارکو جیزوتتی مدیر برنامه از پروفسور مسعود اسماعیلو دعوت شد تا در شب فیلمهای سبز ۷۳امین فستیوال فیلم ونیز، یادی نیز از کارگردان نامی ایران، عباس کیارستمی، شود.
مسعود اسماعیلو در گفتگویی با کیهان لندن درباره اینکه چطور این دعوت از وی به عمل آمد، میگوید: «داستان از این قرار بود که سالها به خاطر فعالیتهایم در زمینه معماری پایدار و مصاحبههایی که مارکو جیزوتتی در زمینه معماری و شهرسازی و همکاری حرفهای در زمینه محیط زیست با من داشت و همچنین چون از دوستی من با کیارستمی نیز خبر داشت با من تماس گرفت تا در این شب شرکت کنم».
اسماعیلو میافزاید: «مدیر برنامه گرین کراس به من گفت که از خبر درگذشت کیارستمی بسیار متأثر شده و وقتی برای جوایز فیلم سبز «گرین کراس» شروع به کار کردند، با توجه به مصاحبهای که قبلا با هم درباره «شهر پایدار» داشتیم تصمیم گرفتند که سخنانی در این باره و در رابطه با سینمای کیارستمی مطرح شود. در آن مصاحبه من مطرح کرده بودم که در یک شهر نه فقط انسانها بلکه تمام حیوانات و درختان و طبیعت آن منطقه نیز جزو «شهروندان» هستند و میبایست به آنها احترام گذشت درست مثل آن درخت فیلم «خانه دوست کجاست» که یک شهروند به شمار میرود. به نظر من کیارستمی کارگردانی است که واقعا سبز میاندیشید.»
اسماعیلو با اشاره به سنگ مزار عباس کیارستمی میگوید: «پسر کیارستمی سنگی را انتخاب کرده که اتفاقا آن درخت بر رویش نقش بسته و وقتی من عکس این مزار را برای مدیریت «گرین کراس» فرستادم با خوشحالی خبر دادند که به هیچ قیمت نباید این فرصت را درباره عباس کیارستمی از دست داد.»
پروفسور اسماعیلو در ادامه گفتگو با کیهان لندن درباره دوستی خود با کیارستمی و سخنرانی خودش در شب فیلم سبز میگوید: «من به خاطر دوستی با طبیعت، همچنین دوستی ۲۱ ساله با عباس کیارستمی و به خاطر اوقات خوبی که در ونیز سپری کردیم و مخصوصا به خاطر «اندیشه سبز» او، سخنانی کوتاه در شب فیلم سبز بیان کردم. پس از سخنرانی، یک بانوی فرهیخته از میهمانان تراز اول سینما مرا کنار کشید و خیلی صمیمانه و بی ریا گفت: وقتی از کیارستمی سخن گفتی و عکس مزارش را نشان دادی، اشکم بی اختیار جاری شد، درود بر او و تو و کشور ایران که معدنی از معنویات هستید. این بانو که به شدت شیفته آثار کیارستمی است همچنین گفت: امیدوارم هر چه زودتر چنین جایزهای هم در ایران آزادتان برای فیلمهای سبز برقرار کنید، چون ایران سزاوار چنین جایزههای فرهنگی است.»
بخشی از سخنان مسعود اسماعیلو زیر عنوان «من و شب سبز فستیوال فیلم ونیز و کیارستمی» را در ادامه میخوانید:
«دوستی من با این کارگردان، از سال ۱۹۹۵ میلادی در هتل اکسلسیور لیدو شهر ونیز، مکان همیشگی فستیوال سینمای ونیز شکل گرفت. من به عنوان «رئیس خانه فرهنگ ایران» با ایشان مصاحبهای داشتم، البته دستی هم به «پائولو پرتوگزی» معمار بنام ایتالیایی میدادم، چون او سالها پرزیدنت فستیوال ونیز بود.
اولین برخورد و اولین جمله عباس کیارستمی، وقتی فهمید که من ایرانی هستم با من این بود: خیلی خوشحالم، خوب جوون بگو اینجا چه کار میکنی و حرفه تو چیست!؟
به او گفتم در ونیز تحصیل کرده و معمارم و تخصص و دکترای من در زمینه «معماری اقلیمی ایران» است و در همین زمینه تدریس میکنم.
با لبخند مهربانی گفت: جونم، بذار من هم با درختهای فیلمم به شما کمی پُز بدهم که من هم یک جورایی معمار فیلمهای اقلیمی هستم! از همان اوایل دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تمِ اصلی من طبیعت و کودکان بوده و هست! من به خاطر اینکه آن درخت «خانه دوست کجاست» را در فیلمم به نمایش بگذارم، نمیدانی که چه دردسرها و بدبختیها کشیدم! البته بدبختیها و دردسرهای شیرینی بود.
او در همان برخورد اول اینقدر با من صمیمی شد که گفت رفیق، کمی پیش من بمان و مرا در انتخاب رنگ لباس یاری بده. به این ترتیب من ماندم و تا ساعت ۲ صبح با هم از ایران و هنر فیلم و طبیعت ایران گفتیم و گفتیم و گفتیم…
آن شب متوجه شدم که من با یک روح حساس و هنرمند و انسانی، سرشار از مهر به طبیعت و انسان و محیط زیست روبرو هستم.
عکسی که در دست من میبینید، سنگ مرمر، سنگ مزار عباس کیارستمیست، که پسرش به پدرش هدیه کرده است. همان طور که مشاهده میکنید، نقش آن درخت سبزِ فیلم «خانه دوست کجاست» به روی آن نقش بسته تا حساسیت یک انسان، کارگردان و هنرمند بزرگ را در رابطه با طبیعت نشان بدهد.
خاطرهای ماندنی از او دارم که در اینجا نقل میکنم. چند سال پیش در شهر ونیز (مستره ونیز) او همراه با پسرش، و من با برادر هنرمندم در رستورانی در فضای باز در حال صرف شام بودیم، پشهای روی دست برادرم بود، نمیدانم چه کسی خواست آن پشه را که در حال نیش زدن بود از پای در بیاورد، برادرم با صدای بلند گفت: نه، نه، چطور میتوانی در برابر کیارستمی به جانداری آزار برسانی حتی اگر پشه باشد! هر موجود زندهای مانند خود ما احتیاج به تغذیه دارد.
در سکوتی بی وصف، اشکهای عباس کیارستمی جاری شد! قلم همیشه حاضرش را از جیبش درآورد و آن صحنه را نوشت و گفت امیدوارم روزی بتوانم با برادرت این صحنه را به فیلمی تبدیل کنم. او همیشه جویای حال برادرم بود. این «روح سبز» همان شب نیز به ما گفت: بهترین دوستان انسان، طبیعت و محیط زیست و حیوانات هستند.»