حنیف حیدرنژاد، قهرمان حیدری – سازمان مجاهدین خلق با انتشار خبری در سایت رسمیخود در روز جمعه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵/ ۹ سپتامبر ۲۰۱۶ از پایان انتقال افراد خود از عراق به آلبانی خبر داد.
در این خبر آمده: «امروز جمعه ۱۹ شهریور با به زمین نشستن دو هواپیمای اختصاصی حامل آخرین گروه از مجاهدان اشرفی در لیبرتی که تعداد آنها ۲۸۰ نفر است، پروژه بزرگ انتقال مجاهدین و رزمآوران ارتش آزادی پس از ۱۴ سال بمباران و بازداشت خانگی و محاصره و حملات زرهی و موشکی به اتمام رسید».
انتقال همه افراد ساکن در اردوگاه لیبرتی خبر خوشحال کنندهای است و جا دارد که به خانواده و بستگان آنها تبریک گفته شود. به این ترتیب این افراد از خطر حملههای موشکی توسط نیروهای جمهوری اسلامی یا وابستگان به این نظام جان سالم به در برده و از کشته یا مجروح شدن نجات یافته و اینک در محل امنی اسکان داده شدهاند.
در سالهای گذشته انتقال همه ساکنین کمپ لیبرتی و اعضا و وابستگان سازمان مجاهدین خلق به خارج از عراق موضوعی انسانی با اولویت بالا برای انساندوستان و بسیاری فعالین سیاسی ایرانی بود و بسیاری از احزاب و تشکلهای سیاسی ایرانی با تاکید بر اختلافشان با سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن، از حقوق انسانی اعضای این سازمان در عراق و حق آنها برای زندگی در امنیت دفاع کردند. در این میان «کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث»، نقشی فعال در اطلاع رسانی به افکار عمومیداشت.
این کمپین از بهمن ماه ۱۳۹۱ / فوریه ۲۰۱۳ فعالیت خود را آغاز کرد و به تدریج از سوی بیش از شش هزار نفر حمایت شده و خواسته مشخص خود را «انتقال» ساکنان لیبرتی به خارج از عراق اعلام کرد. خانم عاطفه اقبال از اعضای پیشین و جدا شده سازمان مجاهدین خلق مبتکر و سخنگوی این کمپین، در اطلاعرسانی وضعیت ساکنین قرارگاه اشرف و اردوگاه لیبرتی به افکار عمومی نقشی برجسته داشته و به همین خاطر نیز با رکیکترین الفاظ از سوی سازمان مجاهدین مورد توهین و حمله قرار گرفت.
ماندن یا خروج از عراق، سیاستهای زیگزاگی
رویکرد سازمان مجاهدین به خواست انتقال اعضای مجاهدین از عراق به خارج از آن کشور را میتوان در چند دسته بندی زیر خلاصه کرد:
اول) سکوت و بی اعتنائی
دوم) تاکید بر ماندن در عراق با تمرکز بر تامین امنیت ساکنین اشرف و لیبرتی (و نه انتقال آنان به خارج از عراق) و طرح راهکارهایی که در آن به هیچ وجه نشانی از آمادگی و همکاری برای انتقال نیروها به خارج از عراق دیده نمیشد.
سوم) سنگاندازیهای تکنیکی و حقوقی و مانورهای سیاسی- تبلیغی با تمرکز بر انتقال «دسته جمعی» و اینکه همه نیروها باید به یک یا چند کشور منتقل شوند.
چهارم) اتهام زدن به آنان که خواهان انتقال نیروهای مجاهدین از عراق هستند و همدست خواندن آنان با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی. تهدید جداشدگان از مجاهدین، منتقدین و مخالفین رهبری این سازمان به اینکه حسابشان را خواهند رسید.
پنجم) مقدس خواندن «رزمگاه» لیبرتی و تاکید مجدد بر ماندن در آنجا و تاکید بر اهمیت ایدئولوژیک عراق و ماندن در کنار «امام حسین» و ادامه «مبارزه» تا آخرین نفر.
استقرار در آلبانی، زمانی برای پاسخگویی
اینک انتقال همه ساکنین اردوگاه لیبرتی (و نه همه مجاهدین سابقِ ساکن درعراق) به پایان رسیده و زمان آن است تا رهبری مجاهدین به سوالاتی که سالها از پاسخ دادن به آنها طفره رفته پاسخ دهد. از جمله:
مدت زمان خروج از عراق: چرا پس از سرنگونی صدام حسین در ۱۴ سال پیش رهبری مجاهدین به خروج نیروهایش از عراق اقدام نکرد؟ چرا پروسه خروج از عراق ۱۴ سال به دراز کشیده شد؟ چه عواملی در این زمینه نقش داشتهاند؟ فاکتها و اسناد آنها چرا منتشر نشده است؟ اکنون که همه نیروها در خارج عراق هستند، اگر دولت عراق، دولت ایالات متحده آمریکا یا سازمان ملل یا هر کشور دیگری در پروسه انتقال نیروهای مجاهدین به خارج عراق اختلال و کارشکنی کردهاند اسناد آن منتشر شود. سخنرانی و ادعا کافی نیست. اسناد مهم هستنند. اگر اسنادی وجود دارد، آیا سازمان مجاهدین علیه آنان که کارشکنی و اختلال کردهاند رسما شکایت کرده است، اگر آری، اسناد آن منتشر شود و اگر نه، به چه دلیل شکایت نکرده است؟
سازمان مجاهدین مدعی است که تیمی از کارشناسان حقوقی و وکلای بینالمللی برای خروج نیروهای این سازمان تلاش کردهاند. اسناد این فعالیتها منتشر شود. بیلان و کارنامه این فعالیتها و هزینههای خرج شده در این خصوص چه بوده است؟ سخنرانی و ادعا لازم نیست، اسناد باید منتشر شوند.
سرنوشت انسانها: در زمان سقوط صدام و تحت کنترل درآمدن قرارگاه اشرف (مرکز سازمان مجاهدین در عراق)، تعداد نیروهای این سازمان نزدیک ۴۰۰۰ نفر بر آورد شد. با مستقر شدن نیروهای آمریکایی در اطراف قرارگاه اشرف موج گستردهای از نیروهای مجاهدین از آن جدا و به کمپ تحت نظارت نیروهای آمریکایی، کمپ «تیف» رفتند. سعید جمالی، از اعضای قدیمیسازمان مجاهدین که خود در کمپ «تیف» بوده مجموع افرادی که به آنجا آمده بودند را ۱۱۰۰ نفر و تعداد آنانی را که از «تیف» به ایران رفتهاند حدود ۸۰۰ نفر ارزیابی میکند.
مریم رجوی نیز در یک سخنرانی تعداد افراد ساکن در اشرف [منهای افرادی که به تیف رفته بودند] را ۳۲۰۰ نفر اعلام کرد. او در این سخنرانی تعداد کشتهشدگان مجاهدین به دلیل حملات زمینی یا خمپاره ای تا تاریخ ۱۵٫۰۵٫۲۰۱۴ را ۱۱۶ نفر اعلام کرده است.
سایت بی بی سی فارسی مجموع کشتهشدگان نیروهای مجاهدین پس از سقوط صدام تا انتقال به آلبانی را ۱۴۱ نفر اعلام کرده است «در سالهای اخیر اردوگاههای اشرف و لیبرتی، که محل اقامت اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند، بارها مورد حمله قرار گرفتند و دهها نفر از اعضای این سازمان در این حملات کشته شدند. سازمان مجاهدین خلق شمار افرادی را که در این حملات کشته شدهاند ۱۴۱ نفر عنوان کرده و گفته است علاوه بر آنها ۲۷ نفر نیز به دلیل «شرایط محاصره» درگذشتند.»
به افراد کشته شده، باید هفت نفر دیگر که نیروهای حمله کننده به اشرف آنها را به اسارت گرفتتند نیز افزود. افرادی که از سرنوشت آنها هیچ اطلاعی در دست نیست.
پرسش در این زمینه:
– چرا باید ۱۴۱ نفر انسان کشته میشدند و بعد این انتقال انجام میشد؟ جان انسانها برای رهبری سازمان مجاهدین چه ارزشی دارد؟
– اگر قرار بود این انتقال انجام شود، آن هم با این هزینه خونین، چرا باید این انسانها، این همه سال این شرایط غیر انسانی را تحمل میکردند تا سرانجام بخشی به ایران بروند که متاسفانه عدهای از آنان با دستگاههای اطلاعاتی رژیم همکاری میکنند، و عدهای هنوز بدون داشتن چشمانداز در کردستان عراق به سر میبرند، آن هم بی آنکه بدانند آیندهشان چه خواهد شد.
تعدادی در مسیر رساندن خود به اروپا در دریا یا رودخانه غرق شدند و عده کمی نیز با تحمل سختی بسیار توانستند خود را به اروپا برسانند. چرا، چرا این همه درد و سختی و رنج؟
در آنچه در ۱۱ آبان ۱۳۹۳ از زبان مسعود رجوی منتشر شده، از ۸۰۰ نفر ساکنین لیبرتی که مدتهاست در نوبت رسیدگیهای پزشکی قرار داشته ولی از آن محروم هستند و از ۵۰ نفر که که در معرض نابینائی قرار دارند سخن رفته است.
مسئولیت جان و سلامتی این انسانها با کیست؟ رهبری مجاهدین باید پاسخ دهد که چرا یک روز «عاشوراگونه» بر ماندن در عراق پافشاری میکرد و به نیروهای عراقی و وابستگان به جمهوری اسلامی «بیا بیا» گفته و آنها را به درگیری تحریک میکرد و روز دیگر به رفتن از اشرف رضایت داده، اما ۱۰۰ نفر را در آنجا بدون سلاح در معرض حمله شکارچیان انسان باقی میگذارد. یک روز با خروج از عراق مخالفت کرده و روز دیگر فقط بر خروج دسته جمعی به مرزهای اردن و عربستان یا انتقال به آمریکا پای میفشارد. یک روز سازمان ملل و دولت عراق را مسئول کُندی خروج معرفی میکند و روز دیگر لیبرتی را رزمگاه مقدسی میخواند که ماندن در آنجا، مثل ماندن در رکاب «امام حسین» است… و حالا بعد از ۱۴ سال، یک شبه «از پیروزی بزرگ» سخن میگوید. انگار نه انگار در این همه سال چه گذشته! آیا به راستی رهبری مجاهدین افکار عمومی را فاقد شعور و حافظه تاریخی میداند؟
رهبری سازمان مجاهدین باید به بازی با احساس خانوادهها و به بازی با افکار عمومی و فریبکاری و پنهانکاری پایان داده و به طور شفاف به پرسشهائی که در مورد این سازمان، جان و سرنوشت انسانها، شکستهای سیاسی- نظامی و استراتژیک این سازمان مربوط میشود پاسخ دهد. انتقال به آلبانی هرگونه بهانه «اطلاعاتی- امنیتی» را از رهبری این سازمان گرفته و اینک این رهبری باید نشان دهد که مسئولیت عمل و سیاستگذاریهایش را قبول کرده و پاسخگویی در قبال آن را میپذیرد. هر رویکردی غیر از این، این ظّن و شک را بیش از پیش تقویت میکند که رهبری سازمان مجاهدین عامدانه و آگاهانه با جان انسانها و سرنوشت آنها بازی کرده و به آنها نگاهی ابزاری دارد.
اتهام زنی برای چه؟
اگر انتقال ساکنین اشرف و لیبرتی از عراق به آلبانی یک «پیروزی بزرگ» است و باید عملی میشد، چرا رهبری سازمان مجاهدین در سالهای اخیر آنانی که خارج از کنترل این سازمان خواستار انتقال این افراد به خارج از عراق بودند را مورد حمله قرار داده و به آنها اتهام «مزدوری برای وزارت اطلاعات» را میچسباند؟
فرار از پذیرش شکست استراتژیک
در حالی که رهبری سازمان مجاهدین طی ۱۴ سال در انتقال نیروهایش از عراق به کشوری دیگر کارشکنی میکرد، امروز تلاش دارد که پایان انتقال این نیروها به آلبانی را یک «پیروزی» جا بزند. رهبری سازمان مجاهدین پس از شکست عملیات «فروغ جاویدان» عملا در عراق به لحاظ سیاسی و نظامی قفل شد و در بن بست قرار گرفت. انقلاب ایدئولوژیک که مسعود رجوی آن را به راه انداخت، تلاش داشت تا اذهان نیروها از دلایل شکست و پاسخگویی خودش به چراییها را به انحراف کشانده و درعوض، خودِ نیروهای «ارتش آزادیبخش» را مسبب شکست معرفی کند. از این زمان به بعد محور عمدهی تلاشها و سیاست گذاریها در سازمان مجاهدین با هدفِ فرار از پاسخگویی در قبالِ شکست استراتژی «جنگ آزادیبخش، ارتش آزادیبخش» و فرار از پذیرش مسوولیت رهبری سازمان، به ویژه شخص مسعود رجوی در این خصوص تنظیم شده است. خروج از عراق، اعتراف آشکار به این شکست محسوب میشد، از این رو رهبری مجاهدین طی سالهای طولانی با خروج از عراق مخالفت کرد. آن زمان نیز که فشار دولت ایالت متحده آمریکا بر روی مجاهدین برای خروج از عراق بالا گرفت، رهبری مجاهدین ضمن تن دادن به این فشار، تلاش کرد تا با کارشکنی، پروسهی خروج از عراق را طولانیتر کند. قصد این بود تا با مانورِ مظلومنمایی بر روی «شهدا»ی حملات موشکی به لیبرتی، در پایان، خروج از عراق، با فریبکاری و تبلیغات یک «پروژه پیروزمندانه» جا زده شود. هدف اصلی اما، انحراف افکار عمومی و نیروهای تشکیلاتی و هواداران این سازمان از این سوال است که پس تکلیف استراتژی «ارتش آزادیبخش» چه شد و چرا سرانجام این استراتژی به آلبانی ختم شد؟