کامیار بهرنگ- بر اساس آمارهای سازمان محیط زیست ایران، سالانه نزدیک به دو میلیون پرنده مهاجر به مناطق مختلف کشور سفر میکنند. ایران به دلیل تنوع آب و هوایی و داشتن خط ساحلی طولانی در جنوب و شمال خود و همچنین تالابها، دریاچهها و رودهای متعدد یکی از اصلیترین مناطق پذیرای پرندگان مهاجر است.
در سالهای گذشته و همزمان با خشک شدن یا تخریب بخشی از تالابها و دریاچهها دستهی بزرگی از پرندگان مقصد دیگری جز ایران را انتخاب کردند. بر اساس آمارهای موجود (در سال ۱۳۹۴) در ایران ۵۳۵ گونه پرنده شناسایی شده که یک سوم پرندههای کل جهان را شامل میشود و بخش بزرگی از آنان پرندگان مهاجر هستند.
اما شیوه برخورد مناطق مختلف ایران با این پرندگان مهاجر متفاوت است. این تفاوت موضوع تحقیق مینو اصفهانی، پژوهشگر دانشگاه اوتاگو در نیوزلند است. او نتیجه این تحقیق را چندی پیش در کنفرانس «محیط زیست خاورمیانه» در لندن رونمایی کرد.
در همین رابطه با او گفتگو کردهایم.
– چرا برای تحقیق به دنبال این موضوع رفتید؟
-موضوع این تحقیق بخشی از پروژه دکترای من است. بحث من اصلا در مورد شکار نیست بلکه بر رابطه میان فرهنگ و طبیعت تمرکز دارد. اینکه فرهنگ به طور عمومی، چگونه میتواند به نفع یا ضرر طبیعت باشد.
من نزدیک به ۸ ماه برای پروژه دکترای خودم در جزیره قشم زندگی کردم و در مصاحبههایی که با مردم بومی داشتم به صورت بسیار غیر منتظره به این نتیجه رسیدم که مردم در این جزیره پرندگان را شکار نمیکنند. این در گوشهای از ذهن من باقی مانده بود تا اینکه چند ماه بعد با خواندن خبری از میانکاله [دوازدهکیلومتری شمال شهر بهشهر واقع در استان مازندران] به این سمت رفتم که با آن پیشزمینه فکری در مورد قشم بحث رابطه فرهنگ و طبیعت را در این حوزه به شکلی توسعه دهم.
یک علامت سوال بزرگ برایم وجود داشت که چرا دو منطقه حفاظت شده که به نوعی در موقعیت مشابهی هستند و از لحاظ بحث مهاجرت پرندگان نیز وضعیت مشابهب دارند اینقدر تفاوت دارند. یکی از آنها آرام است و پرندگان همیشه با آسودگی به آنجا مهاجرت میکنند و دیگری سال گذشته به عنوان قتلگاه پرندگان مهاجر معرفی شد. این سوال بود که مرا به سوی تحقیق برد که حاصل آن را در یک پوستر جمعآوری و در نشست لندن معرفی کردم.
– این تفاوت فرهنگی در چیست؟
– آنچه پیدا کردم و در واقع نتیجه تحقیق من، کاملا در چهارچوب یک پروژه یک نفره انجام شده که با محدودیتهای خودش روبروست. ما در مورد کشوری صحبت میکنیم که سابقه تاریخی هزاران ساله دارد و بر همین اساس هم با تنوع فرهنگی بسیار زیادی روبرو هستیم. شما در هر گوشه ایران یک چهارچوب فرهنگی بسیار محکمی را پیدا میکنید. اما من به این نتیجه رسیدم که این فرهنگ در برخی نقاط همچنان از قدرت برخوردار است اما در مناطقی شاهد از بین رفتن، کمرنگ یا فراموش شدن آنها هستیم.
این فرهنگ میتواند شامل برخی باورها، چه باور مذهبی قبل و چه بعد از اسلام باشد، میتواند دانش قومی و محلی را شامل شود یا آئین و سنت باشد اما در بسیاری از مناطق ایران هرچه در این مجموعه وجود دارد برای حفظ طبیعت به کار گرفته میشود. این موضوعی که مطرح میکنم حتی بحث ۱۰۰ سال گذشته هم نیست و قدمت بسیار طولانیتری دارد، اگر شما به همین موضوع آب که در کنفرانس لندن بسیار روی آن تاکید شد نگاه کنید میبینید که ما سابقه بسیار قوی در مدیریت و استفاده از منابع آبی خود داشتیم.
آنچه من روی آن تاکید دارم حالا به نوعی بحث جدیدی است که کمتر به آن پرداخته شده و آن هم بحث رابطه با پرندگان است. با اینکه ما یک سابقه فرهنگی یکسان داریم و در تمام این سالها آن عنصر مشترک در میان تمام ما ایرانیان وجود داشته اما به هر دلیلی آن فرهنگ در برخی مناطق ایران در حال از بین رفتن است که میتوان برای آن دلایل متعددی از جمله مدرن شدن زندگی، کم اهمیت شدن باورها و ارزشها یا مسائل اقتصادی را بیان کرد اما هر چه هست آن باور دیگر وجود پررنگی ندارد. آنچه به آن رسیدم وجود این باورها در قشم است که هنوز مردم در آنجا مهمان را حبیب خدا میدانند و میگویند پرندگان مهمانان ما هستند و به این موضوع واقعا باور دارند. حالا سوال اینجاست که آیا مردم در فریدونکنار هم چنین باوری را دارند؟ اگر این باور را میداشتند آیا پرندگانی که مهاجرت میکنند و اتفاقا بخش بزرگی از آنها به سمت قشم میروند را شکار میکردند؟ اصلا حتی اگر هم به سمت نقطهای دیگر از ایران نروند اما آنها مهمان هستند و به هر صورت در مسیر مهاجرت خود در آنجا حضور دارند. شما شاید این موضوع را خیلی سطحی بدانید اما در نقطهای از ایران مهمانان خود را میکُشند. همین باور هرچه هم سطحی باشد، ولی در گوشهای از ایران به نجات جان آنها کمک میکند. شما به این نگاه کنید که خیلی ساده با خطاب کردن لکلکها به عنوان مثلا «حاجی لکلک» یک نگاه متفاوت را نتیجه میدهد که آنها شکار نشوند. اگر باورهای فرهنگی ما در ایران تقویت شده و مورد استفاده قرار گیرند میتوانند به حفاظت محیط زیست ایران بسیار کمک کنند.
– فریدونکنار و شبه جزیره میانکاله بخشی از مناطق حفاظت شده ایران هستند. ولی چرا نمیتوان جلوی شکار بی رویه پرندگان را گرفت؟
– مناطق حفاظت شده همانطور که از نامش پیداست مناطقی هستند که جدا از مناطق عادی تحت یک سری سیاستها و قوانین خاص مورد مراقبت و حفاظت قرار میگیرد. پارکهای ملی و مناطق شکارممنوع یا تالابهای تحت کنوانسیون رامسر که در آنها قوانین خاصی اجرا میشود، نمونههایی از این مناطق هستند. در این مناطق ساخت و ساز ممنوع است و اگر شما بخواهید میان یک پارک ملی راهسازی انجام دهید تحت یک قانون خاص و نه یک قانون عمومی است. شکار یکی از بحثهای محوری است چرا که مهمترین بحث در مناطق تحت حفاظت اکوسیستم و محیط زیست این مناطق، به طور مشخص گونههای جانوری آن منطقه است که باید مورد حفاظت قرار گیرند. اگر شکار با اینکه به صورت کلی در این مناطق غیرقانونی است (در برخی مناطق با محدودیتهای بسیار اجازه شکار داده میشود) اما به صورت بیرویه در جریان باشد، درست مانند آنچه در میانکاله در جریان است، مردم بومی از شیوههای قدیمی و حتی مدرن شکار این پرندگان استفاده میکنند. بدون شک ادامه این روند به ضرر اکوسیستم خود میانکاله خواهد بود و این احتمال حتی وجود دارد که این منطقه از مجموعهی تحت حفاظت خارج شود.
– اینجا نقش قانون و دولت را به طور کلی کنار بگذاریم و روی موضوع مردم تمرکز کنیم. نقش مردم و فرهنگها آن هم در یک کشور، چرا متفاوت میشود و چگونه میتوان از آن به نفع زیستبوم خودشان استفاده کرد؟
– اتفاقا من زیاد به بحث قوانین نپرداختم چرا که وضع و اجرای قانون موضوع جدایی است و من بیشتر به مردم بومی نگاه کردم و دو جامعه بومی را با هم مقایسه کردم. همین مردم (منظورم خود ماست) و نوع نگاهشان و شیوه رفتار آنها با طبیعت موجب شده دو نتیجه کاملا متفاوت را مشاهده کنیم. شما اصلا اینجا بحث منطقه حفاظت شده را در نظر نگیرید و فکر کنید در مورد یک منطقه کوهستانی صحبت میکنیم که هیچ حفاظت خاصی ندارد (توجه داشته باشد به صورت ایدهآل ۱۰ درصد یک کشور به صورت حفاظت شده است). آن جامعه بومی که بحث قانونگذاری هم ندارد رفتار مشخصی از خود با طبیعت را تعریف میکند و با همین رفتار است که طبیعت را حفاظت یا آن را تخریب میکند. حالا آن نوع نگاه از کجا میآید؟ به باور من از نوع تربیت فرهنگی و برگرفته از سیستم آموزشی است. آیا به ما گفته شده که درخت مقدس است یا اذیت و آزار حیوانات گناه است یا نه؟! این چهارچوب فرهنگی به ما میگوید که طبیعت چیست و بر همان اساس هم ما با آن برخورد میکنیم. نقش جامعه بومی در رابطه با طبیعت حرف اول را میزند اما همین جامعه بومی را فرهنگ و تربیت شکل میدهد که نیازمند توجه بسیاری است. من نتوانستم در تحقیق خودم به این موضوع بپردازم که البته خود میتواند مرجع یک تحقیق جامعتر باشد که چرا یک فرهنگ بومی مشترک (ایرانی) و یک جامعه مذهبی (مسلمان)، در چهارچوب یک جغرافیای مشخص (ایران) اینقدر تفاوت دارند.
آنچه به آن رسیدم این است که مثلا در قشم، سنتهای خود را به نفع طبیعت به کار بستهاند و حتی میگویند وجود دلفین در آنجا خوششانسی میآورد اما واقعا نمیدانم اگر همین دلفین در میانکاله میبود چه اتفاقی برایش میافتاد. به نظر من جدا از قانون، همین مردم هستند که هزاران سال است به طبیعت ضرر میرسانند و یا از آن حفاظت می کنند.