بخش دو
کیهان آنلاین – ۹ اردیبهشت ۹۳ – در نوشته پیش با تاکید بر این نکته که در شرایط کنونی و با توجه به نبود زیرساختهای دموکراسی در ایران، امکان برقراری حکومت بهینه دموکراتیک در ایران بسیار سخت و مشکل است پیشنهاد کردم برای پدید آوردن زیرساختهای دموکراتیک در ایران باید با تشکیل گروهها و رعایت شرایط دموکراتیک در آن به آموزش دموکراسی به مردم ایران اقدام کرد. در دنباله قصد دارم به صورتی علمی روند تشکیل گروه را بررسی کنم.
گروه چیست؟ گروه تعدادی از افرادی هستند که برای رسیدن به یک مقصود واحد از راه تعامل و مشارکت در امور شکل میگیرند. بشر برای تداوم زندگی اجتماعی خود نیاز به مشارکت در گروه دارد. کاستی در مشارکت با گروه سببساز اختلالات روانی در فرد میگردد. به طور نمونه داستان رابینسون کروزئه قهرمان معروف داستان کلاسیک دانیل دافو را به یاد آورید. در این داستان رابینسون با وجود در اختیار داشتن لوازم زندگی مناسب برای حداقل زندگی، از نداشتن همدمی – گروهی- مضطرب و نگران بود. خود را در موقعیتی مجسم کنید که با وجود در اختیار داشتن تمامی مواهب زندگی احساس تنهایی و در نتیجه احساس افسردگی و اضطراب میکنید. بنا به این دلایل فردی ضرورت اجتماعی بودن انسان مشارکت در گروه را ضروری میسازد. شرایط زندگی اجتماعی نیز عضویت در گروه را ایجاب میکند. عضویت در خانواده، گروههای کاری کارمندی و کارگری، ورزشی و… همگی گویای نیاز ما به عضویت در گروه هستند. به عبارتی دیگر گروهها اجزای بنیادی زندگی اجتماعی هستند. به این ترتیب ما در طول زندگی خود، آگاهانه یا نآآگاهانه دائماً به گروهی وارد یا از آن خارج میشویم. بنابراین تشکیل گروه چندان مشکل نیست بلکه مشکل در بقای گروه و میزان مشارکت افراد در آن است.
ویژگی تعامل و مشارکت افراد برای رسیدن به یک هدف واحد مبین آن است که صرف گرد آمدن افراد در یک موقعیت واحد به معنای تشکیل گروه نیست. به طور نمونه ایستادن افراد در پشت چراغ راهنمای عبور عابر پیاده یا نمونههایی از این دست دلیل وجود گروه نیست. ایستادن در انبوه جمعیت و نظارهگری بر رویدادی در حال وقوع نیز نمیتواند دلیل بر تشکیل گروهی باشد. بنابراین تجمع مردم در مسیری برای مشاهده به معنای پیشواز رفتن و حمایت از شخص منظور نمیشود. مسالهای که متاسفانه در تبلیغات خبری به معنای میزان علاقه به فردی از طرف مردم به نمایش گذاشته میشود. مشارکت مردم در امری نشانه تشکیل گروه است. حتی در صورت مشارکت مردم در گروهی بازهم این امر دلیل حمایت از فردی یا تشکیلاتی محسوب نمیگردد بلکه احتمالاً دلیل دیگری در فراسوی آن موجود است. بهطور مثال مشارکت مردم در تظاهرات بعد از انتخابات ریاست جمهوری ایران با شعار “رأی مرا پس بده” که «جنبش سبز» خوانده شده است در خرداد ۱۳۸۸ دلیل حمایت مردم از رهبران جنبش سبز به صورتی که اصلاحطلبان و گروههای ملّی و مذهبی آن را دستآویزی برای نشان دادن محبوبیت و حمایت مردم از خود قرار دادهاند نیز درست نیست. میتوان گفت مشارکت مردم در این تظاهرات بهبهانه جنبش سبز، صرفاً نشانی از تضاد و اختلاف میان مردم با حکومت بود تا هواخواهی از جنبش سبز. نمونه دیگر این امر را نیز میتوان در اتحاد نیروهای مخالف شاه در بهمن ۱۳۵۷ شاهد بود که گروههای مخالف با شاه اگرچه در بسیاری از موارد تضاد ایدئولوژیک بسیار با هم داشتند امَا در مقابل رژیم شاه با هم متحد شده و به صورت گروه واحدی عمل کردند.
افراد گروهها تا زمانیکه برای رسیدن به هدفی واحد در کنار هم قرار میگیرند و در فعالیتها مشارکت میکنند، نزدیکی بسیاری با هم دارند چنان که در برخی مواقع در راه دوستی از جان خود نیز میگذرند، شاید ایثار بتواند پاسخگوی این ویژگی گروه باشد؛ امَا متاسفانه هر گاه عامل اتحاد در میان آنها از میان برود و در مقابل هم قرار گیرند، یعنی زمانی که رفاقت تبدیل به رقابت گردد، از کشت و کشتار طرف مقابل نیز ابایی ندارند و حتی این امر را وظیفه خود میدانند. به طور نمونه زندانیان سیاسی زمان شاه به سبب دلیل واحدی که برای مبارزه با آن رژیم داشتند حتی اگر چه از لحاظ عقیدتی با هم نیز در تضاد بودند امَا در زندان نزدیکی خاصی با یکدیگر داشتند و اگر چه حتی بروز بحثهای ایدئولوژیک و عقیدتی نیز میان آنها رایج بود امَا در برخورد با مسائل زندان به صورت واحد با همدیگر فعالیت میکردند. در حالی که بعد از سرنگونی آن رژیم، گروههای رفیق در زندان بهگروههای رقیب در خارج زندان تبدیل شده و صاحبان قدرت با توجه به آشنایی قدیمی در زندان با این افراد دست به کشتار آنها زدند. جالب است که در گروههای شکار این افراد معمولاً ریاست گروه با فردی بود که از قبل این زندانیان سیاسی یا رفقای قدیم و رقبای جدید را میشناخت. بنابراین یکی از ابزار گروههای سیاسی مبارز یعنی مخفیکاری در این زمینه از کار افتاده بود. بخشی از میزان موفقیت رژیم در دستگیری و نابودی سریع مخالفان خود ریشه در رفاقت زندان داشت. احتمالاً اگر سایر گروههای سیاسی نیز در راس قدرت قرار میگرفتند همین رفتار را با رفقای قبلی و رقبای فعلی خود انجام میدادند. بنابراین برای دوام و بقای گروه همیشه باید هدف واحدی موجود باشد تا در ورای آن، اعضای گروه با یکدیگر به کنشی واحد دست بزنند.
رقابت سببساز نابودی گروه است. آنچه امروزه شاهد نمونههایی از آن در ایران هستیم. به طور نمونه در دوران اول ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد از آنرو که مجموعه واحدی برای رسیدن بهقدرت مطلق در تلاش بودند، موفق شدند با همکاری و همدلی تمامی مقامات حکومتی و امنیتی به راحتی قدرت را در دست گیرند ولی در چند سال آخر ریاست جمهوری وی به سبب رقابتی که میان گروههای حامی او پدید آمد، قدرت احمدی نژاد زوال یافته و از آن همه رفاقت و همکاری دیگر خبری در میان نبود. گروههای اولیه موافق او در نهایت با تبدیل شدن به گروههای رقیب تا حد از میان برداشتن فیزیکی وی کوشیدند و نهایتاً با از هم پاشیدگی گروه رفیق دیروز و رقیب امروز، امکان حذف احمدی نژاد از قدرت فراهم آمد.
ویژگی آزادی افراد برای تغییر گروه خود و یا مشارکت در گروههای گوناگون میتواند بهمثابه یکی از ویژگیهای دموکراسی به شمار آید. یعنی توانایی و حق انتخاب میان رویدادها و باورهای گوناگون. جالب اینکه متاسفانه این ویژگی دموکراتیک تشکیل گروه در گروههای ایدئولوژیک، سیاسی، دینی و… به فراموشی سپرده میشود. این گروهها براین باورند که افراد فقط حق یک انتخاب در پیشرو دارند یا بهعبارتی بهتر “یا با من یا بر من” شاید معنای ارتداد در دین اسلام از این دیدگاه نشات میگیرد بدینصورت که فرد مسلمان وقتی بنا به هر دلیلی مسلمان خوانده شد، دیگر حق تغییر دین خود را ندارد و در صورت تغییر دین از مسلمانی به سایر ادیان یا بیدینی، محکوم به مرگ است. گاهی این امر در گروههای سیاسی نیز بهافراط دیده میشود. انشعابات میان سازمان مجاهدین خلق و قتلهای صورت گرفته درون سازمانی نمونهای از این باور است. جالب اینکه معمولاً جدایی میان گروههائیکه از لحاظ مبانی همباور میباشند، بسیار شدیدتر و خونبارتر از مخالفت جریانهایی است که اشتراکات چندانی با هم ندارند. نمونه این امر میتواند در تضاد و دشمنی خانمانسوز سازمان مجاهدین خلق و جمهوری اسلامی علیه یکدیگر در نظر گرفته شود. بدینصورت که اگر چه هر دوی آنها در مبانی اسلامی و باور به دین اسلام با هم یکسان هستند امَا دشمنی خونی با هم دارند. نمونه تشکیل دادگاهها و اردوگاههای کار اجباری زمان استالین نیز گویای این امر است. چنانکه وقتی بسیاری از کمونیستها و انقلابیون زمان انقلاب اکتبر تصمیم گرفتند به دلیل اختلافات دیدگاه و برداشت خود از انقلاب اکتبر به فعالیت بپردازند تمامی آنها از طرف استالین با القاب انحرافی و ضد انقلاب مواجه شده و کشته شدند. به این دلیل بر این باورم که تشکیل حکومتی دموکراتیک در نظامهای دینی و عقیدتی امکان ناپذیر است. حکومت دموکراتیک تنها در جوامع متکثر و چندصدایی شکل میگیرد که هر کس حق دارد برآنچه باور دارد رفتار کند. در چنین حکومتی معیار حکومت بر خواست اکثریت مردم مبتنی است نه بر مبنای یک باور مذهبی و سیاسی خاص.
نوع سومی از مشارکت در گروه به چشم میخورد که در نوع خود جالب است. در تعر یف گروه گفتم که داشتن هدفی خاص، از مشخصات بنیادی گروه است. در برخی از موارد افرادی در گروه مشارکت میکنند که با اهداف گروه هیچگونه آشنایی ندارند. این افراد از کسانی تشکیل شدهاند که تحت فشار گروه قرار گرفتهاند و مفهوم “جوّگیرشدن” از این ویژگی ناشی میشود. پژوهشهای بسیاری نشان داده که میان رفتارهای فردی با رفتارهای جمعی تفاوت معنیداری موجود است. بهعبارت دیگر فرد به صورت خصوصی رفتارهایی انجام میدهد که با رفتار او در گروه متفاوت است. دلیل این امر آن است که فرد به صورت انفرادی بر اساس نیازها و باورهای خود به انجام اعمالی مبادرت میورزد که برای او درونی بوده و بهصورت کلیشه رفتاری او در آمدهاند؛ امَا همین فرد وقتی در گروه قرار میگیرد برای طرد نشدن از طرف گروه رفتارهای انجام شده از طرف گروه را تقلید میکند. رفتارهای تحت تاثیر گروه صرفاً در حضور گروه صورت میگیرد و چه بسا وقتی فرد تنها شد از انجام آنها احساس شرم کند. به طور مثال بسیاری از رفتارهای خشونتبار که درزندانها توسط بازجویان یا توسط نوجوانان در گروههای بزهکاری صورت میگیرد رفتارهایی است که به هیچ وجه در موارد عادی و شخصی از آن فرد سرزده نخواهد شد. بنا بر این باید میان رفتارهای صورت گرفته در گروه که تحت تاثیر رفتار گروه بوده – فشار گروه- و ا کثر موارد نیز موقتی و عادی هستند و امکان تکرار آن در موارد دیگر بسیار اندک است با رفتاری که در تنهایی صورت میگیرد و احتمال وقوع آن در موارد دیگر نیز بسیار است تفاوت قائل شد. شاید دلیل شدت مشارکت مردم در رفتارهای اجتماعی و سیاسی و کاهش شدید مشارکت آنها در گردهمآییهای بعدی همین مساله باشد.
عکس این حالت نیز صادق است، بدین صورت که رفتارهای صورت گرفته در گروه میتواند بعد از مدتی به صورت رفتارهای ویژه فرد حتی در تنهایی صورت گیرد. نمونه رفتارهای تحت فشار گروه را میتوان در زمان انقلاب ایران و در میان جوانان شاهد بود. بسیاری از جوانان و نوجوانانی که در جریان انقلاب و بعد از انقلاب جذب سازمانهای سیاسی فعال در آن زمان شدند، کسانی بودند که آشنایی بسیار کمی با مبانی ایدئولوژیک این سازمانها داشتند و این آشنایی تا حد خواندن چندین روزنامه یا جزوه بود. این مساله در مورد هواخواهان خمینی نیز صادق است. دلیل این امر ایناست که میان شروع تظاهرات تا حوادث بعدی زمان بسیار کوتاهی بود و در این زمان نمیتوان با این سرعت با مبانی ایدئولوژیک یک سازمانی سیاسی یا دینی آشنایی کامل و یا نهایتاً در حد تصمیمگیری یافت. نکته جالب اینکه بعدها اگرچه بسیاری از رهبران این گروهها برای حفظ جان خود اظهار سرسپردگی به نظام سیاسی حاکم در ایران کردند؛ امَا این جوانان و نوجوانان با سرسختی تمام و با اطمینان از مرگ خود به جریانی وفادار ماندند که آگاهی چندانی از آن نداشتند. شاید اگر رژیم فرصتی به آنها میداد، آنها در آینده سرنوشت دیگری در پیش میداشتند.
هر گروه دارای رهبر یا رهبرانی است که براساس ماهیت گروه پدید میآیند. این رهبران در جریان امور گروه توانایی و قدرت زیادی دارند. در انتخاب رهبر گروه عوامل زیادی موثر است. یکی از مهمترین عوامل محبوبیت و اشتهار رهبر در رابطه با رفتاری است که از گروه انتظار انجامش میرود. به طور نمونه در گروههای ورزشی امکان رهبری گروه از طرف یک ورزشکار محبوب بیش از همه موجود است. باید در نظر گرفت که میان رهبری گروه با فعالیتهای گروهی همیشه یک نوع همبستگی و سازگاری وجود داشته باشد. برای کوششهای اجتماعی به طور نمونه گروههای طرفدار محیط زیست، گروههای نیکوکاری برای کمک به بیماران و مستمندان میتوان از چهرههای شناخته شده هنری و اجتماعی استفاده کرد. در رهبری گروههای سیاسی اشتهار فرد به سابقه کوششهای مثبت و مفید سیاسی و به ویژه اشتهار او به دموکرات بودن و دور بودن از فساد بسیار مهم است. متاسفانه چنین چهرههایی در جامعه سیاسی امروز ایران و گروههای اپوزیسیون اندک است و سببساز این امر نیز اشتباهات سیاسی گروههای سیاسی است که بهجای ارائه آراء و دیدگاههای سیاسی خود دست به ترور شخصیتی سایر فعالان سیاسی زدهاند بهامید آنکه بتوانند با مخدوش کردن چهره دیگران هواخواهانی چند به سوی خود جذب کنند. از طرف دیگر بروزچهرههای کاریزماتیک در برههای از زمان نیز میتواند بهبروز رهبری منجرشود که با گردآوری گروههای ایستا گروهی پویا پدید آورده و بهسرعت زمام امور و هدایت توده بزرگی را به دست گیرد. پدیدار شدن خمینی در مدت کوتاهی در صحنه سیاسی و به دست گرفتن رهبری توده عظیمی از ملت یکی از این موارد است. جالب اینکه اگر چه او بهعنوان فردی روحانی شناخته میشد و کلیه کوششهای خود را نه به مثابه کوششی سیاسی بلکه به مثابه کوشش و تکلیفی دینی قلمداد میکرد، توانست در موقعیتی مناسب تبدیل بهچهرهای سیاسی شود. در این زمینه و بروز رهبری کاریزماتیک که بتواند هدایت توده مردم را در دست گیرد، مناسب بودن زمان نیز نقش بزرگی بر عهده دارد. در این مورد با دو دیدگاه مواجه هستیم. دیدگاهی که بر این باور است مردان بزرگ تاریخ را میسازند و دیدگاهی که میگوید تاریخ مردان بزرگ را میسازد. واقعیت اینکه هر دو این موارد باید در کنار یکدیگر قرار گیرند تا بتوانند موثر باشند.
امروزه با فنآوریهای نوین ارتباطی، رسانههای جمعی نقشی به مراتب مهمتر و تاثیرگذارتر در معرفی رهبران گروهها برعهده گرفتهاند. آنها میتوانند با توجه به نفوذ بالقوه خود در در شکلدهی افکار عمومی گام مهمی در شناسایی رهبران گروهها بردارند. این کار با توجه به روانشناسی جمعی، اجتماعی، ارتباطی و استفاده از فنون دگرگونی رفتار صورت میگیرد. برای رسیدن به این مهم رسانههای جمعی و مجازی باید بتوانند صداقت خود را در ارائه رهبران گروه ثابت کنند.زبان به کار رفته در این رسانهها نیز نقشی بزرگ بر عهده دارد. این رسانهها باید بهجای استفاده از گفتارهای موهن و هتاکی به افراد از ادبیاتی محترمانه استفاده کنند. متاسفانه امروزه بسیاری از منتقدین سیاسی ما که در رسانهها قلم میزنند از ادبیات لومپ استفاده کرده و بیشتر به جای کوشش برای ارائه دلیل در مورد نوشته خود به فحاشی و توهین به افراد و گروهها میپردازند. اگرچه ادبیات لومپ در میان افراد وابسته بهگروهها خریداران چندی دارد امَا در میان توده مردم ارزش چندانی ندارد.
افراد در گروه براساس توان و شایستگی خود، جایگاهی پیدا کرده و به ایفای نقش میپردازند. در گروههایی با ساختار دموکراتیک این نقشها بر اساس توانائیها و شایستگیهای افراد تعیین میشود، لذا شاهد آن هستیم که دیگران نیز با پذیرش نقش همکاران در انجام امور با آنها همکاری میکنند. در گروههای غیر دموکراتیک افراد نه براساس شایستگی بلکه برای خوشخدمتی بهصاحبان قدرت نقشهایی برعهده میگیرند. این خوشخدمتی و جلبنظر صاحبان قدرت عاملی افراطی در انجام وظایف و رفتارهای افراد است. بهطور نمونه بهخاطرات زندانیان سیاسی و چگونگی رفتار بازجویان با آنها نگاهی بیاندازید. بازجویانی که بر خلاف تمامی دستورالعملهای رسمی وحشیانهترین شکنجهها را بر زندانیان اعمال میدارند، شاید ضربالمثل “بهجای کلاه سر آورده” گویای این مطلب باشد.
گروه رسیدن به اهداف را در مقایسه با فرد تسهیل میکند. از طرف دیگر هرچه تعداد افراد و مشارکتکنندگان در گروه بیشتر باشد، امکان موفقیت گروه بیشتر خواهد بود- البته در تصمیمگیریها هر چه تعداد افراد گروه کمتر باشد، تصمیمگیری آسانتر و بهتر خواهد بود- تعداد بیشتر افراد گروه قدرت بیشتری بهگروه خواهد بخشید. شاید دلیل اینکه اپوزیسیون ایران تاکنون نتوانسته بر جریان تحولات ایران تاثیر ملموسی بگذارد، تفرقه میان این گروههاست که هر روز گروه کوچک چند نفرهای تشکیل داده و بهقول خود میخواهند با نظام حاکم بر ایران مبارزه کنند. این گروهها بهدلیل کوچکی از طرفی و اینکه همان نیروی اندک خود را صرف مبارزه با سایر گروههای سیاسی میکنند به هیچ وجه موفق بهانجام کاری نخواهند شد.
با توجه بهانفجار دانش در زمان حال و این واقعیت که رفتار انسانها براساس میزان دانش و آگاهیهای آنها شکل میگیرد، امروزه افکار و باورهای افراد و در نتیجه گروهها نیز دگرگون شده و باید بهروز درآید. گروههایی که توان پذیرش چنین دگرگونیهایی را ندارند بنا به جبر تاریخ از میان خواهند رفت. توانائی پذیرش این دگرگونیها در گروههای دموکرات بسیار است. پس میتوان بر دوام و استواری آنها ایمان داشت. در حالی که در گروههای ایدئولوژیک تکیه بر باورهای گذشته بدون هیچ گونه دگرگونی است این گروهها در آیندهای نه چندان دور از میان خواهند رفت. به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، فروپاشی نظام سلطنت در ایران و پدیدآمدن گروههای جدید با باورهای نوین دینی در ایران و سایر نقاط دنیا نگاهی بیاندازید. در واقع باید گفت که ما برخلاف باور عوام متعلق بهجامعه نیستیم بلکه متعلق بهگروههای جامعه هستیم. بنابراین برای شناخت هر جامعه به صورت کل باید به شناخت خرده گروههای آن جامعه اقدام کرد. متاسفانه این نکته مهم در اکثر گروههای سیاسی بهفراموشی سپرده شده و در هنگام نقد و تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی ایران به تعمیمی یکپارچه از جامعه روی میآورند لذا در هنگام نتیجهگیری با شکست و یا خلاف انتظار خود مواجه میشوند. این گونه جبههگیری به ویژه در میان گروههای عقیدتی و سیاسی و به ویژه اصلاح طلبان، ملی مذ هبیون و گروههای چپ شدیداً رایج است. پاشنه آشیلی که دائم آنها را در معرض شکست قرار میدهد.
نهایت آنکه در ارتباط با مطالب بالا بر این پندارم جامعه ایرانی با توجه به پیشینه فرهنگی پربار، وجود اقلیتهای گوناگون قومی و مذهبی، میزان سواد و روشنفکری مردم آن، این قابلیت را دارد که بتواند پذیرای تنوع دیدگاهها و باورها باشد. پس میتواند با قبول آرا و باورهای متکثر جامعهای دموکراتیک پدید آورد. برای نیل بهاین مهم باید برای آموزش این باور سرمایهگذاری زیادی صورت گیرد.
[ادامه دارد]
کالیفرنیا ۷/۲/۱۳۹۳