هوشنگ مرد جوانی که به همسر یکی از همکاراناش علاقمند شده بود از این زن خواست از شوهرش جدا شود و با او ازدواج کند. جواب خانم شوهردار به هوشنگ نه بود و به همین دلیل هوشنگ تصمیم به انتقام گرفت.او اسلحهای تهیه کرد و در تاریکی شب در حالی که لباس سیاه به تن داشت زن مورد علاقه و همسر او را به گلوله بست.
از اینجای داستان را باید از زبان شوهر این زن شنید، این مرد گفت: من و همسرم چندی پیش از شهرستان به تهران آمدیم و در شرکتی سرایدار شدیم هوشنگ هم در شرکت دیگری در نزدیک ما سرایدار شرکت دیگری بود. او بعد از آنکه از همسرم پاسخ منفی شنید تصمیم به قتل ما گرفت. یک شب که با خانم از میهمانی برمیگشتیم ناگهان هوشنگ در حالی که لباس سیاه پوشیده بود جلو ما ظاهر شد و به ما شلیک کرد، همسرم هنگام رسیدن به بیمارستان درگذشت اما من زنده ماندم.
هوشنگ پس از دستگیری به پلیس گفت: به آن مرحومه پیشنهاد دادم از شوهرش طلاق بگیرد و با من ازدواج کند اما او قبول نکرد منهم گفتم یا من یا مرگ!