آوازه – این روزها پانزده سال از درگذشت اسدالله ملک و ده سال از درگذشت پرویز یاحقی، هر دو از شیریننوازان قوی دست ویولن میگذرد.
ولی هنوز بحث بر سر شیریننوازی، زیانبخشی یا سودمندی آن برای موسیقی سنتی ایران در محافل هنری جاری است. بنیادگرایان سنتی به نظر میرسد که اصولا با آنچه احساسپرور و زیباییبخش باشد در ستیزند. موسیقی خودشان را هم که در درون سرشار از زیباییست نا زیبا و بی قواره و ملالآور میخواهند. خدا بیامرزد اسدالله و پرویز را که جاذبههایی برای ردیف موسیقی ملی آن هم به یاری یک ساز بینالمللی فراهم آوردند.
صبای بزرگ شاید نخستین کسی بود که به فکر زیباسازی ردیف افتاد و کرد آنچه از دستش بر میآمد. پس از او نوبت به اسدالله و پرویز رسید که هر دو از شاگردان او نیز به شمار میآمدند. این دو علاوه بر شیریننوازیهای مبتکرانه خود شمار زیادی از نوازندگان را حتی از میان استادان سنتی برانگیختند که کمی شیرینتر بنوازند تا به ویژه مخاطبان جوان بیشتری برای خود پیدا کنند.
در گذشته دورتر، شیریننوازی را منتسب به مطربها میکردند ولی حالا دیگر چنین نیست و حتی کهنسالان سنتی آن را واجد ارزش میدانند.
این نوآوری کم و بیش همگانی فضای موسیقی سنتی را شاداب و با طراوت کرده است. اگر چه اسدالله ملک زودتر از پرویز یاحقی تمهیدات زیباسازی را آغاز کرد ولی پرویز مجدانهتر و پرشورتر به این کار پرداخت و جا دارد که او را قافلهسالار شیریننوازیهای نوآورانه بدانیم البته بی آنکه حق کسانی چون شهناز و شریف را از یاد ببریم.
پرویز یاحقی چهارده ساله بود که پایش به رادیو باز شد در حالی که هنوز قدش به میکروفون استودیو نمیرسید. از آن پس او جوانترین تکنواز رادیو به شمار میرفته و شگفتی همتایان خود را بر میانگیخته است به ویژه که ذوق فراوان در آهنگسازی نیز داشته و نخستین ترانهاش را غلامحسین بنان خوانده است. پرویز یاحقی پس از این موفقیت نخستین با شور و شوق بیشتر به آهنگسازی پرداخته و هر سال، چند و گاه چندین ترانه پُر حس و حال تازه آفریده است.
یا حقی در آهنگسازی نیز شیوهای ویژه خود داشت که آفریدههای او را قابل شناسایی میساخت. کم و بیش همه ترانههای او مقدمه موزیکال بلند و پُر و پیمانی دارد که علاوه بر آنکه زمینه را برای اجرای متن ترانه آماده میکند، فرصتی مناسب نیز برای خود آهنگساز فراهم میآورد که ذوق و سلیقه سازآرایی خود را بدون مزاحمت شعر تجربه کند. حتی ریتم مقدمهها از ریتم اصلی ترانهها متفاوت است به شکلی که میتوان آنها را قطعات مستقل بدون کلام به حساب آورد. سازآراییهای او بسیار جذاب است و نمیگذارد بلندی ترانهها آنها را ملالآور سازد.
خوانندگان معروفی چون مرضیه و دلکش مفسران ترانههای پرویز یاحقی بودهاند. بعدها خوانندگان دیگری را خود او پرورانده که مهستی و حمیرا مشهورترین آنها بودهاند. پرویز یاحقی در آفرینش ترانهها از همکاری نخبگان ترانهسرایی در سالهای پیش از انقلاب بهرهور شده ولی بیش از همه همکاری نزدیک او با بیژن ترقی برجسته شده است.
ترانهسرایان سالهای سی و چهل که در مسیر نوآوری به تصویرسازیهای توصیفی رسیده بودند در آهنگهای یاحقی با آن سازآراییهای رنگین فضای سازگاری برای تجربههای خود پیدا میکردند. در میان ترانههای یاحقی- ترقی به سه ترانه برخورد میکنیم که اگر چه در مایههای گوناگون ساخته شدهاند ولی مشابهتهایی با هم دارند و میتوان آنها را یک مجموعه سه گانه (تریلوژی) نامید. این ترانهها، میزده، بیداد زمانه، و افسانه محبت نام دارند.
ویولن یاحقی نیز همان گونه که گفتیم از دیگران متفاوت است. مهمترین تفاوت را به کارگیری تمهیدات شیریننوازی به وجود میآورد.
یاحقی بر این باور بود که آهنگسازی هم مثل صدا یک ودیعه خدایی است. بعضی این کارهاند و بعضی بیگانه با آن. از آن گذشته شمار نوازندگان توانایی که آهنگسازان موفقی هم باشند بسیار اندک است. منظورش البته آن است که خود او یکی از آنهاست.
اسدلله ملک زادهی ۱۳۲۰ در تهران بود و مثل خیلی از قدیمیها موسیقی را با کمانچه آغاز کرد. بعد در کلاس صبا ویولن را جایگزین کمانچه کرد. از هیجده سالگی به استخدام رادیو ایران درآمد و چیزی نگذشت که شیرینکاریهای او عنوان تکنواز برجسته را برایش به ارمغان آورد. او هم مانند هنرمندان برجسته، شهناز، شریف و ورزنده نواختههایش از شور و احساس غریبی انباشته بود. این شور را حرکتهای نامتعارف و کمیاب آرشه و پرشها و مالشهای انگشتان پدید میآورد و تا پایان قطعه محفوظ نگاه میداشت. از پرویز یا حقی چالاکتر نبود اما همیشه به نیروی همین چابکی پنجه و چالاکی آرشه اشک به چشمان رمانتیک میآورد. دشتی و سهگاه مایههای مورد علاقه او بود ولی به ابوعطا که میرسید نغمههایش تا مغز استخوان مخاطب نفوذ میکرد.
همین مهارتها و چابکدستیها بود که یهودی منوهین نوازنده برجسته ویولن را که در سالهای دهه چهل به ایران سفر کرده بود مجذوب و مبهوت خود ساخت. منوهین در آن سالها پروژه شرق و غرب را در اروپا پیش میبرد و از جمله با «راوی شانکار» سیتارنواز معروف هند برنامههایی مشترک عرضه کرده بود. وی پس از آشنایی با ملک و شنیدن ویولن او پایش را به جشنوارهها باز کرد. ملک خود میگوید:
«آقای منوهین درباره موسیقی هند ده سال تحقیق و مطالعه کرده بود. آن را میشناخت و نمونههایی از آن را حتی به یاری نوازندگان هندی و با همراهی ارکستر سنفونیک لندن ارائه داده بود. او همین کار را میخواست با موسیقی ایران بکند. وقتی میخواست از ایران برود من تصادفا این شانس را پیدا کردم که با ایشان دیدار کنم. رفتم به هنرهای زیبا و از من خواستند در برابر ایشان سازی بزنم. مرحوم حسین تهرانی هم آنجا بود. من و ایشان برنامه کوتاهی را اجرا کردیم. وقتی کارمان تمام شد آقای منوهین گفت حیف که من ده سال عمرم را فقط صرف موسیقی هند کردهام. حالا میبینم که هند هر چه دارد از موسیقی ایران است!…»
اگر چه سخنی که ملک از زبان منوهین نقل میکند مبالغهآمیز به نظر میآید ولی به هر حال نشان میدهد که نواختههای ملک و تهرانی در ذهن او تاثیر مثبت نهاد. به هر حال با پا در میانی و توصیه منوهین، اسدالله ملک به جشنوارههای مختلفی دعوت شد که شاید مهمترین آنها جشنواره ونیز و جشنواره «ویندزور» در لندن باشد که در این دومی ملک همراه با یهودی منوهین در چهار چوب برنامه شرق و غرب ویولن نواخته است.
از اسدالله ملک جدا از چهارمضرابها و تکنوازیها، ترانههایی نیز به یادگار مانده است که از جمله میتوان از مرغ شباهنگ، حکایت دل و غروب کوهستان یاد کرد.
در پایان باید از چهار مضراب معروف او یاد کرد که «گریه لیلی» نام گرفته است.
من خیلی وقت پیش این جمله را در جایی به نقل از یهودی منوهین خوانده ام که گفته “موسیقی ایرانی شبیه آدم درمانده و بیچاره ای است که در اوج بدبختی به نهایت شادی و شکوه میرسد” و این را برتری موسیقی ایرانی میداند، شاید به یکی از اجراهای اسد ملک اشاره میکند.