فیروزه رمضان زاده- تئاتر، این هنر فاخر در ایران در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی مانند بسیاری دیگر ازحوزههای فرهنگی همواره در لبه تیغ برخوردهای سختگیرانه و سلیقهای سانسور و ممیزی دولتی قرار داشته است.
این روند در سالهای اخیر به ویژه در دولتهای نهم و دهم به طرز چشمگیری افزایش پیدا کرد اما در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی که انتظار میرفت با اجرای سیاستهای دولت «اعتدال و توسعه» این روند متوقف شود یا کاهش پیدا کند، باز هم چنین نشد. تنها در سال ۱۳۹۴ شاهد توقیف یا عدم دریافت مجوزآثاری چون «اپرای سعدی» اثر بهروز غریبپور، «پینوکیا» به کارگردانی شهره سلطانی و «پپرونی برای دیکتاتور» به کارگردانی خسرو احمدی بودیم.
هرچند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ را به نام تئاتر نامگذاری کرد اما این حوزه، در مقایسه با سینما که خود با محدودیتهای بسیار روبروست، با کمبود شدید بودجه و امکانات روبرو است.
سیوپنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر «فجر»، یکم بهمن ماه سال جاری، در حالی کار خود را آغاز میکند که برای تئاتر از بودجه سال ۱۳۹۶ رقم ۶۴ میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان درنظر گرفته شده که نسبت به سال گذشته تنها حدود ۱۰ میلیارد تومان افزایش داشته است. ناظران معتقدند که این حوزه به دلیل تنگناها و مشکلات مالی و همچنین فرایند طولانی انتخاب و بازبینی آثار، هنوز نتوانسته جایگاه خود را پیدا کند.
حسین افصحی، کارگردان، نویسنده و بازیگر، دانشآموخنه تئاتر درایران و آلمان است که از سال ۱۳۵۰ با گروه جعفر والی در اداره برنامههای تئاتر کار صحنه را آغاز کرد. در سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی کارگردانی سریالهایی نظیر «بورزید و بخندید»، «نوروزنامه»، «بهارک و مبارک» و نیز سریالهای توقیف شده «حواستو جمع کن» و«بچه خوب میدونه»، «امانت»، و نخستین سریال کمدی موفق پس از انقلاب با عنوان «بازم مدرسهام دیر شد» را برعهده داشته است. همچنین سریالهای «محله برو بیا» و «روزهای زندگی» و چند اثر دیگر در کارنامه هنری او در ایران ثبت شده است. افصحی از همان سالهای نخست تبعید، در سال ۱۹۸۷ با دو گروه تئاتر آلمانی در شهر هامبورگ (گروه تئاتر مردم و تئاتر شهر) به مدت ۱۰ سال همکاری داشت. در همان سال، گروه تئاتر تماشاخانه را پایهگذاری کرد و بیش از ۲۰ نمایش را برای ایرانیان در اروپا وکانادا به روی صحنه برد.
کیهان لندن با حسین افصحی در مورد وضعیت تئاتر در ایران گفتگو کرده است.
-آقای افصحی، در حال حاضر وضعیت ممیزیهای دولتی و تائیر آن بر روند تولید متون و صدور مجوز نمایشنامهها را در ایران چطور ارزیابی میکنید؟
-در رابطه با این موضوع باید به عقب برگردیم و اینکه در رژیم گذشته هم ممیزی در کار بود ولی با این تفاوت که متنی پس از تصویب دیگر کمتر دچار مشکل میشد. از پاییز ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ تنها دورانی بود که هیات نظارتی در کار نبود و گروههای نمایشی، خود تصمیم میگرفتند چه نمایشی را روی صحنه ببرند و تماشاچیان تعیینکننده نمایشها بودند. از سال ۱۳۶۰ دوباره هیات تصویب در تئاتر ایران شروع به کار کرد با این تفاوت که دو مرحلهای شد، یک بار، متن تصویب میشد و برای مرحله دوم باید اجرا تصویب میشد. خیلی وقتها پیش میآمد که متن ازهفت خوان رستم میگذشت ولی اجرا دچار مشکل میشد و نمایش اجرا نمیشد. این سیستم در کشورهای پلیسی و دیکتاتوری اجرا میشود. در کشورهای دارای حداقل آزادی، خود هنرمند است که تصمیم میگیرد. از آنجا که مسوولان نظارت، بیشتر، افرادی هستند که سر رشتهای از تئاتر و هنر ندارند و اگر خوشبینانه نگاه کنیم حداقل اطلاعات را دارند. پس از روی چارچوبی میخواهند، نمایش شکسپیر یا ساعدی و هر نمایشنامهای را ارزیابی کنند که این خود مشکل اصلی است. در ایران بعضی از نامها خودشان ممنوع هستند کاری به این نوشته یا آن نوشته ندارد، مثل ساعدی، بیضائی، هدایت و…
بعد از متن، همین عده ناوارد باز برمبنای چارچوب خود، در انتخاب بازیگر ودستدرکاران کار نیز دخالت میکنند، باز بر اساس همان چارچوبی که دارند، عده ای ممنوع الکار هستند و نباید کارکنند واگر به این خواسته جواب مثبت ندهند کل کار تعطیل میشود.
-همانطور که اشاره کردید، توقیف نمایشها، حذف بازیگران و شخصیتهای بسیاری از نمایشها ادامه دارد اما چندی پیش پس از تذکرات رهبر جمهوری اسلامی شورای نظارتی و ممیزی وزارت ارشاد تقویت شد، این مساله نشان میدهد که بدعتهای گذاشته شده از زمان دولت احمدینژاد همچنان در دولت روحانی ادامه دارد.
-سیاست تئاتر ربطی به احمدینژاد، روحانی و یا خواسته رهبر ندارد، یک سیاست کلی است که در ابتدا توضیح دادم، هیچ کارگزار دولتی در این ۳۷ سال جمهوری اسلامی، قدمی برای بهبود یا تغییر این سیاست برنداشته است. نمونهاش را با یک مثال ساده میتوانیم بازگو کنیم. در سال ۱۳۵۷ ایران ۳۵ میلیون جمعیت داشت و در تهران حدود ۳.۵ تا ۵ میلیون زندگی میکردند. در تهران سالنهای تئاتر شهر، سنگلج، رودکی (وحدت)، مولوی موجود بود. وحالا هم در ایران ۷۵ میلیونی و تهران ۱۵-۲۰ میلیونی هنوز همان سالنها موجود هستند با این تفاوت که فرسودهتر هم شدهاند و یا بودجه تئاتر که آنقدر ناچیز است که از همان مبلغ ناچیز ۴/۳ آن صرف جشنواره «فجر» و سمینار میشود و یکچهارم صرف روی صحنه بردن نمایش. پس با این تفاسیر خود به خود نیازی به تئاتر نیست. از طرفی مگر در بخشهای دیگر مملکتی تفاوتی بین حکومت آقای احمدینژاد با حکومت آقای روحانی وجود دارد که در تئاتر وجود داشته باشد؟
-با وجود این شرایط، وضعیت برگزاری نمایشهای ایرانی را در جشنوارههای خارجی را چطور ارزیابی میکنید؟
-در رابطه با حضور نمایشهای ایرانی در جشنوارههای بینالمللی، باید با دو نگاه مختلف دید. اول اینکه به هرحال با وجود تمام مشکلاتی که مطرح کردم بخشی از هنرمندان با هزاران مصیبت و گرفتاری کارشان را انجام میدهند واز هنرشان بهره میبرند و کارهای خوبی ارایه میدهند که البته ۹۰ درصد آنها جایی در جشنوارهها ندارند بلکه فقط نورچشمیها میتوانند جایی داشته باشند ولی به هر حال هر نمایشی که از ایران به جشنوارههای بینالمللی راه پیدا میکند باید تمام این مراحل بالا را طی کند و به جشنواره برسد ولیگاه، تک نمایشهایی قابل دیدن بر روی صحنه میآید. متاسفانه در دو سه سال اخیر کاری که قابل دیدن باشد عرضه نشده است، به دلایل مختلف، متن باید از صافی رد شود، اجرا باید از صافی رد شود، نویسنده، کارگردان، بازیگران، ودیگر عوامل باید نورچشمی باشند و یا از صافی رد شوند و غیره، به این ترتیب و با این تفاصیل، آیا امکان اجرای کار ارزشمندی وجود دارد؟