عبدالله قراگزلو – دکتر غلامحسین ملکی را سالیان درازی است که میشناسم اما زمانی به خصوصیات بارز اخلاقی او پی بردم که دو سال پای صحبت او نشستم و خاطرات شیرین و تلخ دوران زندگی پر فراز و فرودش را به روی کاغذ آوردم.
او که امسال صد و سومین سال تولدش را در شهر نیس در جنوب فرانسه در میان خانواده جشن گرفت، خوشبختانه هم از هوش و حواس و هم از جسمی سالم برخوردار است و وقتی از خاطرات دوران تحصیل خود در آلمان سخن میگوید چنان جزییات را به خاطر دارد که انسان غرق در حیرت میشود.
دکتر غلامحسین ملکی زادهی شهر تهران است. پدرش مرحوم حاج محمود ملکی از تجار نیکوکار و مورد احترام مردم آذربایجان بود. وقتی در جریانات عصر مشروطیت، تبریز ناآرام شد، پدرش با خانواده به تهران آمد و منزلی در خیابان شاهآباد خریداری کرد که غلامحسین و تنها خواهرش که همیشه به خوبی و با احترام از او یاد میکند، در این خانه به دنیا آمدند.
دکتر غلامحسین ملکی متولد سال ۱۲۹۴ خورشیدی است. او به نسل سازندگان ایران تعلق دارد که در عصر پهلوی کشوری عقبمانده را در مسیر ترقی و پیشرفت قرار دادند. دکتر ملکی گرچه خانواده و دوستانش عمدتا در مقامهای مهم دولتی قرار داشتند ولی به سیاست علاقهی چندانی ندارد. وقتی علت را ازاو پرسیدم گفت: «در آلمان که بودم و با سرنوشتی که نصیب هیتلر و موسولینی شد، با آن همه حمایتی که در آغاز از آنها میشد و بعد هم اشتباهاتی که آنان مرتکب شدند و دنیا را به خون و آتش کشیدند و ملت آلمان و دیگر کشورها را به فلاکت و بدبختی سوق دادند، از سیاست بیزار و به تولید و ساختن دلبسته شدم.» وی ادامه داد: «در آلمان هم وقتی در رشتۀ کشاورزی دیپلم گرفتم باز دست از ادامهی تحصیل و کسب علم برنداشتم اگرچه مدتی را هم به بطالت گذراندم. یک روز مصمم به دانشکدهی حقوق در برلن رفتم و در صف طولانی ثبت نامکنندگان منتظر ایستادم که به ناگاه صدای آشنایی در جلوی صف به گوشم خورد. وقتی جلو رفتم، دیدم امیراصلان افشار دوست قدیمی من با هوشنگ شباهنگ ایستاده و آنها نیز قصد ثبت نام در دانشکدهی حقوق دارند.»
دکتر ملکی درباره اینکه چرا به آلمان رفت میگوید: «فکر رفتن به آلمان زمانی در من به وجود آمد که امیراصلان افشار برای تحصیل به آن کشور رفت و من هم یک سال پس از او راهی آلمان شدم و خوشبختانه در آن روز به طور تصادفی به هم برخوردیم و تا به امروز نیز این دوستی ادامه دارد.»
فرزند دکتر ملکی، اسکندر ملکی که انسانی موفق در امر تجارت است سالهاست که با خانم فاطمه افشار فرزند دکتر امیراصلان افشار ازدواج کرده و حاصل این ازدواج نیز دو فرزند است که دلخوشی بزرگ دکتر ملکی و همسرش دیدن نوههای موفقی است که در هر فرصتی به دیدار او و همسرش خانم ملیحه امیراحمدی ملکی میروند.
دکتر غلامحسین ملکی پس از آن که در رشتهی اقتصاد فارغالتحصیل شد، یک سال پس از پایان جنگ جهانی دوم به ایران بازگشت. اگرچه پدرش میخواست که او به تجارت در کنار پدر ادامه دهد ولی به وزارت کار که تشکیلاتی نوبنیاد بود، رفت و با ترجمهی قوانین کار آلمان به زبان فارسی، توانست خدمات ارزندهای در ایجاد تحول در نهادهای کارگری ایران انجام دهد. وی بعد به سازمان برنامه رفت که در آن زمان ریاستاش با زندهیاد ابوالحسن ابتهاج بود. مردی که در مدیریت و ادارهی سازمان برنامه روشی مخصوص به خود داشت. دکتر ملکی در سازمان برنامه در چند کمیسیون مهم شرکت و عضویت داشت و در زمینهی آبیاری مدرن و جلوگیری از هدر رفتن آب در کشاورزی، از تجارب خود در زمان تحصیل در آلمان بهره برد و در استان فارس به ویژه در شهر کازرون، منشأ خدمات ارزندهای شد. دکتر ملکی در کمیسیون فرهنگ نیز عضویت داشت و در این زمینه با دعوت از وزیر فرهنگ وقت، دکتر جعفری، با همکاری افرادی چون شادروان ماژور مسعودخان کیهان، برنامههایی را در دست تهیه و تدوین داشت که اکثر آنها را به مورد اجرا گذاشت. بعد به خاطر اختلاف با مرحوم ابتهاج باز وزارت کار برگشت و به خدماتاش در آن وزارتخانه ادامه داد و از آن پس به کار آزاد روی آورد و با برادرش دکتر مسعود ملکی کارخانۀ ریسباف اصفهان را دائر نمودند و احمدعلی خان عدل که مدتها وزیر کشاورزی بود، ریاست کارخانه را در شهر اصفهان با هزاران کارگر برعهده گرفت. متأسفانه مرحوم عدل در سفری که به تهران داشت خود و فرزندش در یک سانحهی اتومبیل کشته شدند و بعدها دکتر غلامحسین ملکی به اصفهان رفت اما از آنجا که ادارهی کارخانه با آن همه کارگر و مشکلاتی که داشت سخت و غیرممکن شد، ناگزیر به تهران رفت و کار دیگری را پیش گرفت و با روابطی که با آلمانیها داشت به چند ابتکار دست زد و در بالا رفتن سطح تولید کارخانجات قند کشور و همچنین بالا بردن میزان تولید سیمان کشور قدمهای اساسی برداشت. او در راه سازندگی کشور تلاشهای بسیار کرد. خود دکتر ملکی در این باره میگوید: «در آن زمان دست به چند کار جالب زدم؛ کارخانجات قند در سال، ۱۰۰روز کار میکردند و سرمای زمستان اجازه نمیداد که چغندرقند مدتها بر روی زمین بماند و یخ نزند. من با شرکتی در آلمان به نام الفا ELFA که سیلو میساخت برای نگاهداری چغندر قرارداد بستم که با ایجاد این سیلوها میشد هزاران تن چغندر را از خطر فاسد شدن حفظ کرد و تولید قند کارخانهها را بیشتر از پیش نمود. در مورد سیمان هم چند مرکز تولید سیمان بود که کفاف نیازهای داخل را نمیداد. من با قراردادهایی که با چند شرکت آلمانی بستم، تولید سیمان کشور نیز بالا رفت و دکتر ایادی که پزشک مخصوص اعلیحضرت بود، مرا در این امر یاری داد.»
آنچه در آلمان در دوران جنگ جهانی دوم بر دکتر ملکی گذشته است و خاطرات جالبی که وی از آن دوران جنگ و قحطی و بمبارانهای متفقین دارد را به وقت دیگری موکول میکنیم. ولی آنچه لازم به گفتن است این است که خدمات مردانی چون دکتر غلامحسین ملکی و دوستان و یاران او چون دکتر امیراصلان افشار، دکتر مصطفی نامدار، دکتر عبدالرضا انصاری، مجید اعلم، مرتضی نامدار، احمدعلیخان بهرامی و… از سازندگان ایران مدرن و پیشروی بودند که متأسفانه با انقلاب اسلامی، نهتنها پیشرفتهایش متوقف شد بلکه در این ۳۸سال کشور گرفتار واپسگرایی و تعصبات دینی و تخریب همه جانبه نیز شده است.
دکتر غلامحسین ملکی همه موفقیتهایش را مدیون همسری است که با نهایت وفاداری و علاقمندی در تمام فراز و نشیبهای زندگی در کنار او بوده است. خانم ملیحه امیراحمدی فرزند اولین سپهبد ایران در دوران پهلوی است که پدر بزرگوارش در ایجاد امنیت در کشور به ویژه در استانهای لرستان و غرب کشور نقش مؤثری داشت و سالیان دراز در مقام وزارت جنگ به کشورش خدمت کرد.