[فرهنگ] [گوناگون]
کیهان آنلاین – ۱۹ اسفند ۹۳ – انگار همین دیروز بود که بوى رنگ همه فضاى خانه را گرفته بود. از مدرسه شتابان و به ذوق دیدن رنگ جدید اتاقم به خانه مىآمدم.
صبح که راهى مدرسه مىشدم مىدیدم که مثل سالهاى قبل نقاشان رنگ به دست وارد مىشدند. آخر پدر به رسم دیرینه چند روز به نوروز مانده مىخواست که تمام خانه را با رنگهاى روشن و بهارى که به سلیقه تک تک ما انتخاب شده بود عوض کند.
این اولین بخش خانهتکانى بهارى بود. چه جنب و جوشى، چه ذوق و شوقى، انگار خستگى نمىشناختیم یا به آن فکر نمىکردیم چون همه فکرمان رسیدن نوروز بود. یکى پنجرهها را با دقت تمیز میکرد، یکى قالىها را در حیاط پهن کرده و با شستن گرد و غبار، به گلهاى زیبایشان جلا مىبخشید.
هر روز صبح به امید باز شدن شکوفههاى درختان میوه در حیاط از بالکن سرک مىکشیدم و با دیدن شکوفههاى صورتى گیلاس و شکوفههاى سفید سیب چه شوقى مىکردم. شکوفهها و نواى دلانگیز پرندگان نوید آمدن بهار و نوروز را مىداد. رنگ کردن تخممرغها و نقاشى بر روى آنها چه هیجانى داشت و خرید ماهىهاى کوچولوى قرمز چه دلهره معصومانهای بود.
بوى سنبل و یاس و زیبایى شاخههاى بید مشک از یک سو و بوى سمنو از سویى دیگر، همه در زوایاى خاطرم نقش بسته اما از همه زیباتر سخنان پدربزرگ بود که با مهربانى خاص خود به ما درس زندگى مىداد. پدربزرگى که با افتخار، ما را با تاریخ و تمدن کهن سرزمینمان آشنا میکرد و با ارزش نهادن به آیین و سنن باستانی، درس میهندوستی و عشق به ایران را به ما میآموخت و در انجام مراسم ملّى ما را تشویق مىکرد.
پدربزرگ مىگفت نباید تنها با تکاندن گرد وغبار از خانه بسنده کرد. باید غبار دلگیرىها را نیز از دل شست. باید دلهایمان را همچون خانههایمان نو و پُر مهر کنیم. مىگفت چشم انتظار نوروز باستانى و بهار زیبا بودن بسیار خوب و پسندیده است اما باید همه سال بهار در دلهایمان باشد و تمام سال پر از ذوق و شوق باشیم، مهر بورزیم و قدر شادىهای هر چند کوچکمان را بدانیم.