(+عکس) در اوایل ماه دسامبر ۲۰۱۶ و سپس در ژانویه ۲۰۱۷ قرار بود در برلین مجموعهای از آثار هنری موزه هنرهای معاصر تهران به نمایش گذاشته شود. اما مقامات ایران اجازه خروج آنها را ندادند.
فرح پهلوی، شهبانوی پیشین ایران، گردآورنده این مجموع آثار هنری است. او ۳۸ سال است در مهاجرت و خارج از ایران زندگی میکند.
عکسهای مراسم افتتاحیه موزه هنرهای معاصر تهران (۱۹۷۷) کشوری را نشان میدهند که امروز دیگر وجود ندارد. در این عکسها مردانی در حال رقص دیده میشوند که عینکی تیره به چشم، شلواری تنگ به پا و رفتاری آشکارا همجنسگرایانه دارند؛ و زنان هنرمندی که لباس و پوشش آنها تنها از نخهای پشمی قرمز رنگ است. فلسفه لذتگرایی سالهای هفتاد را میتوان در این عکسها دید، پیدایش نسل نوینی که در آن سالها در ایران- تهران هم وجود داشت.
این عکسها که اکنون میتوان آنها را در نمایشگاهی در برلین (منطقه فریدریشهاین) مشاهده کرد، در آن زمان توسط خانم ژیلا دژم، عکاس ایرانی، گرفته شدهاند. ابتدا قرار بر این بود که عکسها در ماه دسامبر، به همراه آثاری از موزه هنرهای معاصر تهران، در نمایشگاه نقاشی برلین به نمایش گذاشته شوند. نمایشگاهی که میبایست نمادی از نزدیکی فرهنگی غرب و ایران، پس از توافقنامه اتمی (برجام) شود.
این مجموعه هنری در سالهای هفتاد به ابتکار شهبانو فرح پهلوی خریداری شده بود. در پشت این ابتکار، رویای ایرانی مدرن و باز نهفته بود، کشوری با یک سیستم سیاسی خشن و ناحق. انقلاب ۱۹۷۹ به این رویا پایان داد و یک سیستم ظالمانه جدید را جایگزین سیستم ناحق قدیمیکرد. این مجموعه هنری که تقریبا غیرقابل دسترسی است، به گونهای حیرتانگیز از انقلاب جان سالم به در میبرد و اکنون در انبارهای موزه هنرهای معاصر در تهران خاک میخورد.
به هنگام سفر (۲۰۱۵) وزیر خارجه پیشین آلمان فرانک والتر اشتاین مایر (Frank WalterSteinmeier) به تهران، برخلاف انتظار، مقامات ایرانی موافقت میکنند ۶۰ اثر از این مجموعه هنری، از آثار هنرمندان ایران و جهان، در شهر برلین به نمایش گذاشته شود. آثاری از مارک روتکو (Mark Rothko) و هرمن پارزینگر (Hermann Parzinger)، یا تابلوی “Mural on Indian Red Ground” اثر جاکسن پولاکسن (Jackson Pollocks). رئیس «بنیاد میراث فرهنگی پروس» میگوید که ما علاوه بر گفتگو و دیالوگ با مقامات، باید “نیروهای لیبرال و جامعه مدنی” ایران را نیز تقویت کنیم. در هر صورت، دولت ایران سرانجام اجازه خروج این آثار از ایران را صادر نکرد.
فرح پهلوی ۷۸ سال دارد و از سال ۱۹۷۹ در مهاجرت زندگی میکند. ما برای دیدار او به پاریس میرویم، خانه اش پر از هنرهای مدرن و عکسهای خانوادهاش است.
– بانو فرح پهلوی، اگر نمایشگاه برگزار میشد، آیا شما هم به برلین میآمدید تا آثاری را که زمانی در ایران با تلاش خود شما گردآوری شده بود، دوباره تماشا کنید؟
– بله، روشن است که میآمدم! یعنی در هر صورت میآمدم، حتا اگر برای افتتاحیه نمیشد، پس از سخنرانی روز گشایش میآمدم. در این رابطه کسی نمیتوانست مانع از آمدنم شود. آلمان کشور آزادی است.
– آیا منظور شما از ” کسی” حکومت آیتاللهها در تهران است؟
– بله، کاملا. این نمایشگاه برای من به دو دلیل جالب بود: یکم، به این دلیل که چیزی مثبت از دوران ما به نمایش گذاشته میشد که پیش از انقلاب به وجود آمده بود. و دوم اینکه افراد و رسانهها زیادی به ناگهان دوباره شروع کردند به حرف زدن در باره من و همچنین در باره اینکه ما در آن دوران چه کارهایی انجام دادیم و نه در باره رژیم کنونی.
– دولت ایران اجازه خروج به این مجموعه را نداد. آیا آیتاللهها هنوز هم پس از گذشت ۳۸ سال از سرنگونی محمدرضاشاه پهلوی از شما ترس دارند؟
– افراد زیادی هنوز از همسر من سخن میگویند. اینکه ایرانیان، به ویژه نسل جوانی که پس از انقلاب به دنیا آمده است، یعنی پس از آنکه ما مجبور به ترک کشور شدیم، مرا در خیابانهای پاریس یا آمریکا بغل میکنند و میبوسند، به من قوت قلب میدهد. آنها از راه اینترنت و تلویزیون میدانند که ایران در آن دوران چگونه بوده است و پدارن و مادران خود را مسئول وضعیت کنونی میدانند.
– آیا غرب و ایران، به ویژه آلمان، با شکست این نمایشگاه، فرصت و موقعیت نزدیک شدن به یکدیگر را از دست دادهاند؟
– اگر شما خواهان گفتگو یا دیالوگی هستید که منتهی به باز شدن درهای بسته ایران شود، به بیش از فقط پیکاسو نیاز دارید. باید برای آزادی و حقوق بشر بیشتری در ایران کار و مبارزه شود. ولی آلمان و غرب دوباره شروع به معامله با ایران کردهاند. به نظر میآید که برای آنها این امر مهمترین موضوع باشد.
– چرا شما در آن زمان هنرهای مدرن خریداری کردید؟
– من در اوایل سالهای ۶۰ زیاد به نمایشگاه آثار هنری میرفتم و در آنجا با هنرمندان بسیاری آشنا میشدم و آثارشان را خریداری میکردم. ثروتمندان ایران تنها به آثار قدیمیایرانی علاقه نشان میدادند. یک خانم نقاش ایرانی از من پرسید که چرا برای هنرمندان مدرن ایران موزهای وجود ندارد و این ایدهای بود که از درون آن موزه هنرهای معاصر و مدرن ایران و خارج شکل گرفت.
– شما یک خانم آمریکایی به نام دانا استاین (Donna Stein) را به عنوان مدیر مسئول این پروژه به ایران آوردید. گشایش موزه بسیار پیشرو (آوانگارد) به همراه برخی رقصهای تحریکآمیز و اروتیک برای یک جامعه سنتی و محافظهکاری چون جامعه ایران بود. اکثر مردم در فقر زندگی میکردند. آیا شما در ایران دیگری، در یک حباب و در رویا زندگی میکردید؟
– فکر نمیکنم. ایران جامعه محافظهکاری نبود. من نمیفهمم که چرا عدهای همواره فکر میکنند تنها غرب میتواند موزهای برای هنرهای معاصر و مدرن داشته باشد. من سفرهای زیادی به سراسر ایران کرده و با افراد زیادی صحبت کرده بودم. همسر من تلاش داشت کشور را به پیش ببرد. او نام [این پیشرفت] را انقلاب سفید گذاشت.
– برنامهای برای مدرن کردن ایران. برنامهای که میخواست از شدت نفوذ سنتگرایان ایران بکاهد.
– ما میخواستیم کشوری مدرن شویم. همسر من با هدف برچیدن نظام فئودالی طرح اصلاحات ارضی را ارائه کرد. موضوع بر سر حقوق زنان، حقوق کارگران، ملی کردن جنگلها و منابع آب بود. آموزش و پرورش، بیمارستان، کتابخانه، اقتصاد، صنایع و…، ما میخواستیم پیشرفت کنیم. و مذهبیان پیرامون آیتالله خمینی طبیعتا مخالف این تغییرات و دگرگونیها بودند.
– در آن دوران یکی از روزنامههای آمریکایی نوشت که برنامه بازگشایی موزه هنرهای معاصر و مدرن در تهران عملی تحریکآمیز است که به “برخورد میان یکی از قدیمیترین تمدنهای جهان با دنیای مدرن غرب سالهای هفتاد ” خواهد انجامید.
– چنین ادعایی بسیار متکبرانه است. ایرانیان دارای یک گنجینه فرهنگی غنی و تاریخ بسیار گستردهای هستند. پرسپولیس نه توسط بردگان، بلکه کارگران مزدبگیر ساخته شد. کوروش کبیر، که در ششصد سال پیش از تولد مسیح زندگی میکرد، پایهگذار اولین منشور حقوق بشر است. به ما اکثرا ایراد گرفته میشود که گویا بیش از حد عجله کردیم. من گفتگویی را که بعد از انقلاب با هنری کیسینجر داشتم به خاطر میآورم که به او گفتم: اگر ما پنج- شش سال زودتر شروع کرده بودیم، شاید سرنگونی پیش نمیآمد. و او در پاسخ گفت: در آن صورت سرنگونی شما پنج- شش سال زودتر اتفاق میافتاد.
– از جمله آثار هنری این مجموعه مدرن اثری از فرانسیس بیکن (Francis Bacons) است به نام “Two Figures Lying on a Bed with Attendants” که در آن تصویر دو مرد لخت دیده میشود.
– من به خاطر نمیآورم که نسبت به این اثر واکنش منفی وجود داشت. به هنگام گشایش نمایشگاه همه راضی بودند و با غرور از آن حرف میزدند. همجنسگرایان، هر چند نه به میزان اروپا، اما در ایران نیز وجود دارند و در هیچ جا به رسمیت شناخته نمیشوند. اما امروز این افراد…
– … منظور شما ملایان هستند؟
– اینها برای من ایرانی نیستند. لطفا توجه کنید که پس از کسب قدرت از سوی ملایان بر جامعه ما چه گذشته است. زنان جوانی که در تظاهرات شرکت کرده بودند، برای اینکه نتوانند به بهشت بروند، پیش از اجرای حکم اعدام، مورد تجاوز جنسی قرار میگرفتند.
– انقلاب چند ماهی پس از گشایش موزه شروع شد. آیا انقلاب از جمله واکنشی به شکاف عمیق در جامعه، یعنی به تقسیم ناعادلانه ثروت و نوع زندگی با جلال و شکوه و مغرورانه نخبگان آن نبود؟
– حداقل آنچه که مربوط به شروع این موزه بود، من هرگز انتقادی نشنیدم. امروز این مجموعه بخشی از گنجینه و میراث فرهنگی ایران است که ارزش آن چندین برابر شده است.
– چرا شما و همسرتان درست متوجه جریانات درون جامعه ایران نشدید، جریاناتی که سرانجام به حاکمیت شما پایان دادند؟
– ما کنترل درستی بر اوضاع نداشتیم، وگرنه این اتفاق نمیافتاد. دشمنان ما از سازماندهی خوبی برخوردار بودند و ما چنین چیزی نداشتیم. بسیاری از آنها در اردوگاههای فلسطین یا در کوبا و سایر کشورها آموزش دیده بودند.
– اما شاه دارای یکی از بزرگترین، بهترین و مسلحترین ارتشهای منطقه بود.
– کمونیستهای اتحاد جماهیر شوروی و چین و چپها مخالفان ما بودند و مشترکا با خمینی علیه ما کار میکردند. همسر من به آن نام «اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه» داده بود، سرخ برای کمونیستها و سیاه برای متعصبان و بنیادگرایان مذهبی. ما به اندازه کافی نمیدانستیم در مساجد کشور چه میگذرد، آنها را دست کم گرفته بودیم و با توجه به آنچه شاه برای کشورش انجام میداد، نمیتوانستیم تصور کنیم که فردی مانند خمینی بتواند جای او را بگیرد. در این رابطه رسانههای غرب و نوع گزارشهای آنها در باره امور ایران نیز به دشمنان ما کمک فراوانی کرد. نوارهای سخنرانی خمینی، پیش از آنکه به ایران برسند، از رادیو بی بی سی پخش میشدند.
– عدهای از مردم در حین تنفر از شاه به شهبانوی خود عشق میورزیدند. یکی از آیت اللهها به شما پیشنهاد کرده بود که اگر شما شاه را بکشید، میتوانید به کشور بازگردید.
– یک بار دیگر میگویم: این افراد ایرانی نیستند. اینها انسانهای بسیار زیادی را کشته و جامعه را ویران کردهاند.
– وزارت اطلاعات و امنیت کشور، ساواک، برای ساکت کردن یا برای کسب اطلاعات یا اعتراف گرفتن از مخالفان، آنها را با شوک الکتریکی، کشیدن دندان و ناخن، سوزاندن بدن یا تجاوز جنسی به گونهای سیستماتیک شکنجه میکرد.
– در این رابطه دروغهای زیادی گفته و بسیار مبالغه شده است. عدهای از چپها که ابتدا پشتیبان انقلاب بودند، بعدا خود اعتراف کردند که در آن دوران برای دست یافتن به اهدافشان دروغ میگفتند. اجازه دهید در این رابطه به عمادالدین باقی اشاره کنم که در آن زمان دانشجوی علوم دینی بود و وظیفه داشت در باره تعداد زندانیان سیاسی دوران پهلوی بررسی و تحقیق کند. برای او بسیار عجیب بود که تعداد زندانیان سیاسی ما تنها ۳۲۰۰ نفر باشند و نه آنگونه که مخالفان دوآتشه متعصب ادعا میکردند ۱۰۰۰۰۰ نفر.
– در باره تعداد زندانیان سیاسی و همچنین تعداد کسانی که به قتل رسیدهاند یک بررسی علمی که توسط نهادهای بین المللی به رسمیت شناخته شده باشد، تا به امروز وجود ندارد. ولی، حتا اگر فرض کنیم که تعداد آنها بسیار کمتر از آنچه باشد که ادعا شده، در هر صورت نقض حقوق بشر بوده است. چرا شما در این زمینه اقدامی نکردید؟
– من در این رابطه نمیتوانستم کاری انجام دهم.
– شما شهبانوی ایران بودید. شما و همسرتان میتوانستید هر کاری انجام دهید.
– خیر، به این سادگی نبود. هم یک دولت وجود داشت و هم افرادی که نفوذ زیادی داشتند.
– آیا شکنجه و کشتن مخالفان لازم و ضروری بود؟
– خیر، و اگر چنین بوده باشد، من بسیار متاسفم. کاش این اتفاقات نمیافتاد. از آن دوران ۳۸ سال میگذرد و این داستانهای کاملا اغراقآمیز تا به امروز همواره تکرار میشوند. آرزوی من این است که شما بنویسید امروز در جمهوری اسلامی چه میگذرد!
– ببخشید ولی گزارش اخبار و آنچه در ایران میگذرد در اشپیگل بسیار وسیع و انتقادی است. آیا شما از شکنجهها اطلاع داشتید؟
– من در باره آنها میشنیدم، اما مطمئن نبودم که واقعیت دارند یا نه. شما اکنون کشور ما را با دمکراسیهای غربی مقایسه میکنید، در حالی که ما نمیتوانستیم یکشبه به چنین دمکراسیهایی دست پیدا کنیم. تربیت مردم برای شرکت در امور سیاسی زمان میبرد. ما فیلم ساختیم، کتاب چاپ کردیم و کتابخانه درست کردیم. ما به دورترین نقاط ایران با الاغ و جیپ کتاب بردیم. شما باید در باره انسانها با دقت و تیزبینانه قضاوت کنید، در باره جنبههای مثبت یا منفی آنها. من فکر میکنم که در زندگی همسر من جنبه مثبت آن به مراتب بیشتر از جنبه منفی است.
– فکر میکنید همسرتان میبایست با قاطعیت بیشتری در برابر شورشها میایستاد؟
– افراد زیادی هستند که میگویند شاه باید شدت عمل بیشتری انجام میداد و شورشیان را یا به زندان میانداخت یا به قتل میرساند. اما همسرم همواره میگفت: “من نمیخواهم تاج و تختام آلوده به خون هممیهنانم باشد”؛ و غرب از شورشیان دفاع میکرد.
– پس از فرار از ایران، هیچ کشوری به شما و همسرتان پناه نمیداد. چگونه میشود از چنین سقوط بزرگی جان سالم به در برد و زنده ماند؟
– هم ورزش به من کمک کرد و هم عده زیادی بودند که به من کمک کردند. من همواره میدانستم که همسرم چه کسی است و چه کارهایی کرده است و خودم چه کسی هستم. من صرفا به دلیل اهمیت و ارزشی که برای زندگی قائل بودم، همواره تلاش داشتم روحیه همسر و فرزندانام را تقویت کنم تا قوی بمانند و برایم روشن بود که غم و رنج ما برای دشمن کاملا بی تفاوت است.
– آیا شما دچار افسردگی هم شدید؟
– بله، و پیش روانپزشک میرفتم. برای مدتی هم از دارو استفاده میکردم. اما استفاده از دارو همه چیز را بدتر میکند. امروز به خودم میگویم، من تا به اینجا رسیدهام، ۳۸ سال گذشته است، و اگر قرار باشد روزی بیافتم، خوب افتادهام، همین که هست، کاری نمیشود کرد واقعیتها را باید پذیرفت.
– دختر شما لیلا نتوانست دوام بیاورد. او و یکی از پسرانتان، علیرضا، خودکشی کردند.
– و این زخمیدر قلب من است که درمان نمیشود. هر دو آنها بسیار با هوش و با استعداد بودند و تلاش میکردند مشکلات خود را حل کنند. من اغلب از خود میپرسم، برای اینکه چنین نمیشد، آیا من میتوانستم کاری انجام دهم و ندادم؟ آنها دیگر در میان ما نیستند. در خیابان به فرزندان من نگاه میکردند و میگفتند “مرگ بر شاه”. ما از این محل به آن محل میرفتیم. آنها جوان بودند و در روزنامه و تلویزیون مطالب بسیار بد و منفی میخواندند یا میدیدند. خدا میداند که متحمل چه رنجهایی شدند.
– و آینده ایران؟
– میخواهم در این مورد همچنان خوشبین بمانم. کشور ما در طول تاریخ طولانیاش بارها مورد تجاوز و اشغال قرار گرفته و با این وجود هویت خود را همواره حفظ کرده است. انسانهای این سرزمین بسیار شجاع هستند، به ویژه زنان ما، آنها شجاعتر از مردان ما هستند.
– بانو فرح پهلوی، از شما برای این گفتگو بسیار سپاسگزاریم.
*منبع: مجلهی آلمانی اشپیگل، شماره ۸، ۱۸ فوریه ۲۰۱۷
*مصاحبهکننده: سوزانه کولبل (Susanne Koelbl)
*ترجمه از کیهان لندن
«اتحاد ارتجاع سرخ و سیاه». این جمله را سال ها پیش از ۱۳۵۷ در سخنرانی شاهنشاه که از رادیو پخش می شد شنیدم و متأسفانه خیلی دیر فهمیدم یعنی چه!. پدرم هر روز ساعت ۲ بعد از ظهر و ۸ یا ۹ شب اخبار را گوش می داد. رادیو فیلیپس داشتیم، چند دقیقه بعد از روشن شدن گرم می شد.
هموطن روزنامه اشپیگل همزاد حسین شریعتمداری در کیهان تهران است . از ۱۳۳۲ تا حال دشمنی و کینه خود را نسبت به خاندان پهلوی پنهان نکرده . در مصاحبه با خاندان پهلوی هرجا میتوانند اینهارا تحقیر میکنند در برابر جنایات رژیم جمهوری اسلامی و ملایان سیری ناپذیر خفقان گرفته اند و لال و کور هستند