شکوه میرزادگی – همیشه این سخن از سوی موافق و مخالف هست که: پس مردم چه؟ آنها چهکارهاند و چه باید بکنند؟ یا چرا در صدی از مردم، با اینکه این همه بدبختی و فساد و تباهی را میبینند، باز میروند و در انتخابات شرکت میکنند؟
۱
نمیدانم تئوریسینها و گردانندگان اصلی جمهوری اسلامی، چه کسانی هستند. منظورم آن خیل آیتالله و افرادی نیست که بر مسند شورای مصلحت، یا مجلس اسلامی در ایران نشستهاند و بیشتر اوقات در حال چرت زدن و گفتن کلماتی بی محتوا و تکراری هستند. حتی منظورم رهبر بی قلب و بیدادگری هم نیست که مسئول اجرای فرامین گردانندگان اصلی جمهوری اسلامیست. منظورم کسانیاند که من و شما آنها را نمیشناسیم، نام و نشانشان را در رسانههای دولتی نمیبینیم. معلوم نیست به چه کشور و کشورهایی وابستهاند واندازه و ابعاد سود و بهرهبرداریشان از ثروتهای ملی ما چه اندازه است. هر چه هست افرادی هستند با هوشی «مخوف و اهریمنی» که جمهوری اسلامی را در ارتباط با سیاست خارجی، اقتصادی، و فرهنگی و به ویژه در ارتباط با انتخابات هدایت میکنند.
افرادی که نمونههایشان را تنها میشود در کشورهایی مثل آلمانِ زمان هیتلر، و شورویِ زمان استالین، و کشورهای دیکتاتورزدهی آمریکای جنوبی پیدا کرد. از پس انقلاب اسلامی تا کنون، و البته بیشتر پس از زمانی که حکومت اسلامی مشروعیت قلابی خود را هم از دست داد، اینها همیشه مردم را بر سر یک دوراهی هراسناک میگذارند تا وادارشان کنند که برای نجات خود به هر طناب پوسیدهای بیاویزند. اینها همانهایی هستند که در آغاز انقلاب، حکومت را وادار کردند ارتش را خنثی و «کارت شناسایی» و «کوپن غذا» را اجباری کند، همانهایی که انقلاب به اصطلاح فرهنگی راهانداختند، اساتید برجسته را از دانشگاهها بیرونانداختند، و علوم انسانی را از برنامههای دانشگاهی حذف کردند. اینها همانهایی هستند که «حجاب سنتی و اختیاری»» زنان را تبدیل به «حجاب اجباری و سیاسی» کردند و از آن وسیلهای برای تبلیغ حکومتهای مذهبی ساختند. اینها همانهایی هستند که زیر پوشش عمران و آبادانی در کنار هر اثر تاریخی غیرمذهبی پلی و کارخانهای و جاده ای ساختند و به عمد بسیاری از آثار تاریخی قبل از اسلام را ویران ساختند؛ همانهایی هستند که کامیون کامیون اشیای قیمتی را که از زیر خاکها در آورده بودند، و حتی آثاری از موزهها را به خارج و کشورهای اطراف خلیج فارس بردند و فروختند. و بالاخره اینها همانهایی هستند که در همهی بدبختیها و بیدادهایی که بر ایران و ایرانی میرود نقشی داشتهاند و در هر دورهای از به اصطلاح انتخابات کسی را که خود آماده کردهاند از صندوقهای رای در آوردهاند و به نام منتخب مردم به خورد مردم دادهاند.
آنها در آغاز هر انتخاباتی یک فیلم تکراری را با هنرپیشههایی جدید به نمایش میگذارند. این فیلم همیشه دو هنرپیشه اصلی دارد در نقش «مرد بد و مرد خوب» با تعدادی از کاندیداهایی که نقش سیاهی لشکر را بازی میکنند و از ابتدا تکلیفشان روشن است که کاری به کار انتخابات ندارند و فقط هر کجا لازم باشد حرکتی فرمایشی میکنند. معمولا یکی از هنرپیشههای اصلی فرمان کشتنهای زیاد داده، زیاد زندانی کرده، مخالف آزادی همهی زندانیان و حصریان سیاسیست، هر صدایی را خفه کرده، و اسم زن را که میشنود یاد صیغه میافتد یا سنگسار، و همیشه سگرمههایش در هم است و مدام اولتیماتوم میدهد که اگر من بیایم دمار از روزگار همگان در میآورم. و یکیشان کمتر در کشتار شرکت داشته، کمتر زندانی کرده و گاهی از آزادی زندانیان و حصریها میگوید، و از آزادی بیان و نشریات آزاد حرف میزند، و اگر چه روی همسر خودش را آفتاب و مهتاب هم ندیده، با زنهای «بدحجاب» عکس میاندازد، همیشه لبخند میزند و گاهی هم که لازم باشد، به قهقهه میخندد. از آزادی و رفاه و امنیت و ارتباط با کشورهای غربی میگوید. البته او اگر قبلا هم رییس جمهور بوده و به هیچ کد ام از این حرفهایش عمل نکرده است اما همچنان از این چیزها حرف میزند و مظلومانه و با اشارهای به «بالا» میگوید: «نمیگذارند، اگر بگذارند من این کارها را خواهم کرد».
هر کسی اگر این زحمت را به خود بدهد و نگاهی دقیق به انتخابات جمهوری اسلامی در سالهای گذشته بیاندازد، کاملا این فیلم تکراری حیرتانگیز را خواهد دید.
اما در کنار این فیلم و همزمان و در هر دورهای عدهای در نقش منتقد در طول مدت تبلیغات انتخاباتی و تا دورهی رایگیری مرتب در حال گفتن و نوشتن درباره فیلم انتخابات جمهوری اسلامی هستند. و آنها نیز به شکلی تکراری بازار گیشههای فروش فیلم انتخابات را گرم میکنند.
۲
بله امسال نیز فیلم انتخابات جمهوری اسلامی روی اکران است، و این بار هنرپیشه اصلیاش رییسی در نقش «مرد بد» و روحانی در نقش «مرد خوب» ظاهر میشوند.
گروه اول مشوقین شرکت در انتخابات هستند که به عنوان اصلاحطلب مذهبی یا غیرمذهبی و یا «متفکر مذهبی» ظاهر میشوند. اینها چنان ژستی میگیرند که گویی دارند درباره یک انتخابات واقعی، و در کشوری با قوانینی دموکرات صحبت میکنند. آنها با مردمان سادهای که فقط نقش تماشاچی را بازی میکنند، از خطر تجزیه، خطر جنگ، و خطر آمدن «بدتر از این» میگویند و وعده میدهند که اگر مردم عاقل باشند و از این «انتخابات» حمایت کنند کم کم میشود همه چیز را «اصلاح » کرد تا جایی که ممکن است حتی جمهوری اسلامی روزی سکولار شود! آنها گفتههای تئوریسینهای سرشناس غربی را که از لزوم شرکت در انتخابات گفتهاند، همراه با آمار و ارقام کشورهای دمکراتیک در ارتباط با انتخابات را برای همان مردمی مثال میزنند که زیر سلطهی بدترین نوع دیکتاتوری قرار دارند. و مدام از آنها میخواهند که دست از تلاش برندارند و به «مرد خوب» رای دهند. و خودشان را کاملا به آن راه میزنند که نمیدانند از صندوق همانی بیرون میآید که از قبل از سوی حکومت انتخاب شده است.
گروه دومی هستند که چهره زشت و آزادیکش و مردمستیز جمهوری اسلامی را به خوبی میشناسند و اعلام میکنند که عروسک خیمهشببازی جمهوری اسلامی نباید شد. میگویند این حکومت از حضور شما برای تبلیغات خارجی خود استفاده میکند. میخواهد به «خارجیها» نشان دهد چه تعداد از مردمان ایران در انتخابات شرکت میکنند و از آن برای خود مشروعیت بگیرد. اینها معتقدند که حتی اگر در روز انتخابات در خیابانها ظاهر شوید هیزمی شدهاید که تنور جمهوری اسلامی را گرم میکند. وضعیت این هر دو گروه کاملا روشن است: یکی طرفدار جمهوری اسلامی به شکلی کامل و دیگری مخالف جمهوری اسلامی به شکلی کامل. اما گروه سومی نیز وجود دارند که مخالف جمهوری اسلامی هستند، اما میروند و رأیشان را برای «مرد خوب»ی که کمتر کشته و کمتر زندان کرده و ژست بهتری دارد به صندوق میاندازند. استدلالشان هم این است که: بین بد و بدتر، بد را باید انتخاب کرد. و عجیب است که این واقعیت ساده را نمیبینند که در سرزمینی که قوانین آن هیچ ربطی با دموکراسی و حقوق انسانها ندارد، هیچ تفاوتی بین بد و بدتر نیست. و هر آن کسی که از سوی حکومتی چون جمهوری اسلامی ایران معرفی میشود حافظ منافع حکومت است؛ یعنی برای حکومت بهترین است و برای مردمان بدترین.
۳
در این میان، همیشه این سخن از سوی موافق و مخالف هست که: پس مردم چه؟ آنها چهکارهاند و چه باید بکنند؟ یا چرا درصدی از مردم، با اینکه این همه بدبختی و فساد و تباهی را میبینند، باز میروند و در انتخابات شرکت میکنند؟
جواب این پرسش را از قول یک جوان «شهروند – خبرنگار»ی میدهم که در دورهی قبل ۲۱ سال داشت. او میگفت: سه هفته نخوابیدیم. شب و روز دویدیم. از او پرسیدم: «برای کدام کاندیدا؟ بد یا بدتر؟»
خندید و گفت: در جمهوری اسلامی همه بدترند. ما به هیچ کدام رای ندادیم. ما فقط در خیابانها خواندیم و رقصیدیم. خواستیم مدتی به سبک غربیها ادای آزاد زیستن، و آزاد انتخاب کردن، و آزاد نفس کشیدن را در بیاوریم. تنها در روزهای انتخابات و روزهای خاص دیگر است که این شانس را داریم که ادای آزاد بودن را در بیاوریم.» و قبل از این که پاسخی به او بدهم گفت: «شماها در آزادی غرق هستید و ممکن است به اندازه ما قدر چند روز آزادی یواشکی و یا آزادی دروغی را ندانید».
پاسخهای او به پرسش من، حکم نورافکنی را داشت که دیدن و شناختن جوانهایی را که بیشترین لطمه را از حکومت آزادیکش میبینند نشان میداد؛ جوانهایی که آموختهاند تن به سازش ندهند و «با هوشی شریف و انسانی» راههایی پیدا میکنند تا ایران و ایرانی نمیرد و فراموش نکند که زنده است. آنها در واقع دارند به کسانی که میخواهند از آنها عروسک و سیاهی لشکر بسازند رو دست میزنند.
به او گفتم: کارتان عالیست. برای شاد بودن و رقصیدن و آواز خواندن در سرزمینی که شادی ممنوع است، اما کاش در روز آخر، یعنی روز رایگیری که حکومت میخواهد از شما برای تبلیغاتاش استفاده کند و از شما لعبتکانی بسازد، شهر را خلوت و صفها را کوتاه میکردید و رقص و آوازتان را به خانههایتان میبردید.
هرحکومتی هوافق ومخالف دارد حتی دولتهای بسیارقوی واین امری است طبیعی که هیچ حکومتی نیامده که بدون مخالف باشد اما اینکه چرا ایران این همه مخالف دارد دلیل برعظمت ایران است