آوازه – اسد سیف نویسندهای است که آدمیرا خوشحال میکند. او نیز یکی از دلداگان به عشق انتشار است.
در زمانه غلبه اینترنت و آنلاین جراتی شگفتانگیز نشان میدهد و به سراغ چاپ کتاب میرود. آن هم با سوژههایی باب طبع مردم امروز و در زمینههایی که با مسائل اجتماعی، فرهنگی در ارتباط است. این روزها آدم فکر میکند که کمتر کسی دنبال اینگونه مقولات آن هم در کتاب و رساله برود.
حُسن بزرگ سیف این است که بیش از هر چیز به دشواریهای فرهنگی مهاجران و تبعیدیان میپردازد که امروز بزرگترین معضل جهان شده است.
چند سال پیش کتابی را انتشار داد، گمان میکنم با عنوان عشق در ادبیات داستانی در تبعید، و حالا کند و کاوی کرده در طنز موجود در ادبیات داستانی در تبعید. با این روش که به کار میبرد به زودی مجموعه کارهایش را میتواند دائرهالمعارف مهاجرت نام بگذارد.
حُسن دیگری هم که اسد سیف دارد صداقت و حجب و حیای اوست که مانع میشود از نقد و ایرادی که بر کار نوشتههای او میگیرند، ناراحت نشود. اگرچه آن ایراد درست نباشد. با این همه کتاب عشق در ادبیات داستانی در تبعید او که در آمد اگر چه به ظاهر آنها و یا بعضی از آنها را پذیرفت ولی فکر میکنم آیینه احساساش غبار برداشت. حالا که میخواهم نگاهی نه تیز و عمیق بلکه کوتاه و گذرا به کتاب تازه او بیاندازم نگران ناخشنود شدن او هستم. آنچه من میگویم حاصل تورق اول است که هیچگاه نمیتواند دقیق باشد. میخواهم همین مختصر را بنویسم تا دست کم سکوتی را که در خارج کشور در برابر مساله کتاب نشان میدهند، بشکنم.
توضیح واضحات
«طنز در ادبیات داستانی در تبعید» در پانزده بخش تنظیم شده. بر آستانه بخش دوم سیف کلمات قصاری را آورده که نشان میدهد از انتقاد هراسی ندارد. ولی در جریان قصارسازی مطلب جمله بیمعنا شده است: آنکه شهامت نداشته باشد از خود انتقاد کند طنز و شوخی را بر نمیتابد. توضیح واضحات بیهودهای است. اگر میگفت آنکه شهامت ندارد از خود انتقاد کند، حق ندارد دیگران را زیر انتقاد ببرد باز این جمله راهی به دهی میبرد. بعد جملهای ازهانا آرنت به نقل آمده که معنایش را باید از خود خانم آرنت پرسید: «هر نظامیتا آنجا توان حکومت دارد که برای تودههای مردم قابل تحمل باشد!»
بخش اول کتاب که عنوان خنده و ارزش آن را بر پیشانی دارد، انباشته از اینگونه حکمهای جامعهشناسانه است که اشکال بزرگ آنها این است که فهمیده نمیشوند! چیز مفیدی که یاد گرفتیم معادل خندهشناسی به زبانهای لاتینی است: امیدوارم ادایش برای شما خیلی سخت نباشد Gelotologien. روزی ممکن است به کارمان بیاید.
کتاب سیف بخش دیگری دارد با عنوان «اسلام و خنده» که در آن تناقض اسلام و خنده را نهی میکند ولی به مومنان نوید میدهد که همه آنها روز رستاخیز خندان و شادان هستند!
خوشبختانه نویسنده حرف شادیآوری از ارسطو نقل میکند: «خنده فرق میان انسان و حیوان است و حیوان نمیتواند بخندد!»
اسد سیف پس از توضیح خنده در رابطه با سیاست جانیان و خشونتگران شیعیان به تشریح معنای طنز میپردازد. تکیهگاه او در تعریف طنز تکبیتهایی از شاعران ایرانی است. سوزنی سمرقندی میگوید:
در هجا گویی دشنام مده، پس چه دهم؟
مرغ بریان دهم و بره، حلوا و حریر؟
و مولانا میگوید:
هزل تعلیم است آن را جد شنو
تو مشو بر ظاهر هزلش گرو
بیش از نیمی از کتاب صرف توضیح طنز و خنده و لطیفه برای خوانندگان (صفحه ۲۷) میشود تا انتظارها سر میآید و نگاهی به ادبیات داستانی در تبعید میاندازیم: تکلیف جمهوری اسلامی با خنده و طنز از اول انقلاب معلوم بود. هنر و ادبیات فقاهتی، طنز فقاهتی هم میخواهد.
ثمرات الاغ طلایی
اسد سیف در بخش دیگری از کتاب خود به سراغ «الاغ طلایی» رفته است و میگوید در جستجوی تاریخ طنز دو کتاب کلیدی در اختیار ماست. یکی ساتیریکون ساخته پتراسیوس و دیگری الاغ طلایی نوشته لوسیوس اپولیوس که دومی به شکل کامل خودش موجود است و به زبانهای دیگر از جمله فارسی نیز برگردانده شده است. در این داستان شخصیت اصلی که لوسیوس باشد تبدیل به الاغ میشود و این استحاله را میتوان در دنیای اساطیر جایز یافت.
نویسنده کلی درباره این دو سند استحالهای صحبت میکند که فیالنفسه آگاهیهای جالبی را برای خواننده در بر دارد ولی ربطاش را به طنز ادبیات داستانی در تبعید به دشواری میتوان پیدا کرد. خلاصه کلام این است که این آقا یا خانم لوسیوس هزار یاد و یادگار از خود به جای گذاشته است. لوسیوس خر میشود ولی حس و شعور آدمی را در خود نگاه میدارد. خوشحال است که با گوشهای دراز هر چیزی را میشنود که اگر گل سرخی بخورد دگربار انسان میشود. پس در راه یافتن گل سرخ حوادثی را از سر میگذراند که بعدها در زندگی انسانی با آن روبرو میشود.
به گفته سیف، لوسیوس عاشق بیقرار لذتهای جسمانی (بخوانید جنسی) است. در دگردیسی خود تبدیل به یک مسحی پرهیزکار میشود. روایت این دگردیسی که ده صفحه از کتاب را به خود اختصاص داده، اگر چه زیباست هنوز از پیوند با موضوع اصلی کتاب فاصله دارد. علاقمندان به اسطوره و دگردیسیهای روان تاریخی میتوانند آن را در کتاب بیابند و بخوانند. کتاب به این ترتیب از صفحه ۷۵ در مسیر از پیش انتخاب شده میافتد. ابتدا از وضعیت طنز در داستانسرایی از زبان مهستی گنجهای تا بیبی خانم استرآبادی که تا به حال نام هیچ کدامشان را در بحثهای مربوط به طنز ندیدهایم. نویسنده ولی میگوید که در آن سالها پنداری طنز به تجربه دریافته بود که دیوار سنت ترک برنمیدارد مگر در برابری زن و مرد در حقوق اجتماعی! تا اینجا هنوز هم از مقوله طنز در ادبیات داستانی در تبعید خبری نیست، اگرچه همه حرفها درباره حقوق برابر زن و مرد درست است. البته شمار حکمهای کلی بدون سند و مدرک مستند بودن کتاب را هم مخدوش میکند. مهستی گنجهای از نظر نویسنده «نخستین شاعرهای است که عاشقانههای خویش را با طنازی درآمیخته…»
مهستی در عاشقانههای خود بی رودربایستی از فرهنگ رکیک کمک میگیرد که به نظر او طنز مطلق است. مهستی در شعرهای خود که آنها را «شهرآشوب» نام نهاده، اخلاق حاکم بر جامعه را به سُخره گرفته است. سُخرهای که سخت سبب انبساط خاطر میشود:
قاضی که زنش حامله شد زار گریست
گفتا ز سر کینه که این واقعه چیست؟
من پیرم و کیرم نمیخیزد هیچ
این قحبه نه مریم است، این بچه ز کیست؟
«تکمضراب» ما دارد از محدوده مقرر فراتر میرود. هم عفت قلم را رعایت نکرده و هم جا را برای بقیه حرفهای کتاب تنگ کرده است. برای کنجکاوان فهرست کتاب را باز میگشاییم. بقیه مطالب کتاب اسد سیف این عناوین را دارد: از عبید تا دهخدا؛ جمهوری اسلامی و هنر ادبیات؛ طنز فقاهتی؛ لطیفههای در گوشی؛ از افراشته تا خرسندی؛ پیامک؛ طنز وبلاگی و طنز تصویری.
کاش این کتاب پر از خردهریزهای خواندنی، از یک ویراستاری عمیق برخوردار میشد تا شیرینی روایتها و طنازیها در دستاندازهای دستوری از میان نرود.