مانی تهرانی – گوشهایی تیز، حساس و قوی همراه با آتشفشانی از اطلاعات بکر که حاصل تجربههای دست اول است. از موسیقی که حرف می زند به اندازهای تحکم در بیانش جاری است که انگار به کشش و کوششی برای دفاع از زندگی و هستیاش سرگرم شده. این تنها دریافتی ساده و بی واسطه از مکالمهای کوتاه و فشرده با بهزاد بلور است. بلور موسیقی را به چند نسل جوان شناساند، سلیقه موسیقی بسیاری از آنها را جهت داد و پُلی شد برای خوانندههای ناشناخته که از زیر زمین به روی زمین بیایند و در چشم و دل مخاطبان موسیقی جای بگیرند. کیهان لندن پای گفتگوی بهزاد بلور نشسته است.
– پس از خروج از ایران و قبل از شروع برنامه روز هفتم از رادیو بیبیسی فارسی، اولین کنسرتهای موسیقی فارسی زبان در لندن را شما برگزار کردید؟
– من در سال ۱۹۸۴ یکی از چند تنی بودم که اولین جشنواره موسیقی ایرانیان را در لندن برگزار کردیم. آن زمان فقط گروههای موسیقی اصیل مبتدی، محلی یا انقلابی بودند و هنوز هیچ اثری از موسیقی پاپ نبود. خود من هم در یکی از گروهها، روی صحنه، دف و سه تار زدم. این جشنواره شامل تئاتر، نمایشگاه عکس، شعرخوانی و موسیقی بود و مدت سه روز به طول انجامید. بعد از آن سال ۲۰۰۵ دومین کنسرت ایرانی (کنسرت لیلا فروهر) را در شهر دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، برگزار کردم. اولین کنسرت جشن استقلال و افتتاح بخش فارسی شاخه تاجیکستان بیبیسی بود، با کنسرتی از ستار که کمی قبل از آن محمدرضا شجریان هم کنسرتی در آن شهر برگزار کرده بود و تاجیکها انتظار داشتند که آهنگهای گوگوش را از ایشان بشنوند. بعد با همکاری انجمن میراث ایران (Iran Heritage) کنسرتهای متعددی در لندن برگزار کردم که اولین آن اجرای گروه «زِد بازی» و گروه «آبجیز» بود و با این کار پایگاه موسیقی ایرانی را که آن دوران روی موسیقی زیرزمینی استوار بود، در لندن افتتاح کردم و در سال ۲۰۱۱ میلادی با همراهی سرمایهگذاران داخل ایران و با آرش و دی جی علی گیتور اولین کنسرت ایرانی را در گرجستان برگزار کردیم.
– برای خیلیها جای سوال است که سبک ظاهری بهزاد بلور ساخته خودش است یا محصول دستور کار بیبیسی؟
– طبعا دستور کار بیبیسی نمیتواند باشد و بیبیسی نمیخواهد سبکی را خلق کند. البته بدون شک ظاهر من همسان با کارمندان این رسانه نبوده و نیست. روزهای اول پخش تلویزیون این نگرانی وجود داشت که ممکن است مردم از ظاهر من شاکی شوند! ولی رسانه مستقل فقط آدم را معرفی میکند. این نگاه عامیانه غلط است که رسانهها میتوانند شخصیت بسازند، حداقل بیبیسی فارسی این کار را انجام نمیدهد. افکار، قیافه ظاهری و تمام روش من حاصل هنر و سلیقه خودم است.
– استانداردهای یک رسانه بینالمللی به این شخصیت سمت و سو هم نداده؟
– بیبیسی تنها امکانات بروز خودم را در اختیارم قرار داد. در این رسانه هیچ چیز به من دیکته نشد. در اینجا فقط نگاه انتقادی و منصفانه را یاد گرفتهام و دید بازتری به جهان پیدا کردهام. من در سال ۱۹۸۹ زمانی که وارد بیبیسی شدم، فقط طرفدار موسیقی اصیل بودم و پیش از آن یک کاست از آهنگ هایی که خودم با تنبور و دف ساخته بودم، منتشر شده بود (آلبوم میش از شرکت Touch). ورود به بیبیسی دریچه آشناییام با جهان آزاد و موسیقی پاپ ایرانی و غربی را باز کرد. تیپ لباس و افکارم همیشه و از همان بچگی به همین شکل بود. بنابراین اگر اسمی ساختهام، حاصل نوع نگاه و علایق خاص خودم و در ارتباط با مردم روی امواج کوتاه رادیو شکل گرفته؛ نه اخیرا و با شروع دوران تلویزیون. آن موقع که من شروع به کار کردم و سبکم را ساختم، نه تلویزیون ماهوارهای بود و نه اینترنت. بگذریم که چهار سال قبل از شروع تلویزیون من هفده برنامه آزمایشی تصویری از روز هفتم ساختم و اولین پخش زنده تصویری اینترنتی را در حاشیه استخر هتل شرایتون دوبی در نوروز ۲۰۰۳ با منصور شروع کردم و بعد پخشهای زنده تصویری از روز هفتم که آن زمان کمتر کسی این کار را انجام داده بود.
– گفتید که در سالهای دور به موسیقی اصیل علاقه داشتهاید و حتی یک آلبوم منتشر کردهاید، در حالی که کار امروزتان مدرن است. افکار عمومی موسیقی سنتی و مدرن را دو مسیر جدا میدانند. تجربه شما عکس این است و به عنوان پیش درآمد بوده؟
– زمانی که جشن هنر شیراز برگزار شد، ما متوجه شدیم که موسیقی اصیل، شوریده، به روز و هیجانانگیز است و زمان انقلاب که موسیقی اصیل در حد انفجاری عمومی شد، باز همین شوریدگی را میبینیم. یعنی پر از احساس بود و به رپ و راک و پاپ نیازی نداشتیم. در سی و اندی سال گذشته به دلیل محدودیتهای حاکم، موسیقی اصیل ما به موسیقی کنسرتی و فاخر تبدیل شده. یعنی احساسات موسیقی اصیل امروز متعلق به نبایدها و راهگشاییها و مداراهای هنرمندان در سه دهه گذشته ایران است. موسیقی اصیل در سالهای بعد از انقلاب به گونهای سنگین و متفکرانه شده که هیجان و شوریدگی از نوع دوران جشن هنر شیراز و سال اول انقلاب را در شنونده به وجود نمیآورد.
– یعنی این ویژگی جوهره موسیقی اصیل نیست؟
– خیر. به نظر و تجربه من، این شمایل امروزی دستخوش تحولات بعد از انقلاب است. اتفاقا من در سری جدید برنامهام در جست و جوی آن احساسات و اجراهای ناخواسته حذف شده موسیقی اصیل هستم. در چند دهه اخیر که نوعی موسیقی اصیل تحت لوای موسیقی صوفی و عرفانی و یا موسیقی کنسرتی «دست نزنید» مجوز گرفت، از روی لزوم این نوع احساسات از آن حذف شده است. روشهای اجرا و شیرینکاریها و از خود بیخود شدنهایی که نیاز جوانان است و امروز فقط در قالبهای غیر ایرانی ساخته میشود. برای همین موزیسینها فکر میکنند باید شوریدگی در قالب راک، حرف حساب در قالب رپ و ملودی زیبا در قالب پاپ ساخته شود و موسیقی اصیل حسابش بسته شده است. عدهای مینشینند و با اخم مینوازند و اگر هم شوریدگی داشته باشد، سماع است و نه وجد تماشاچی که به آن برچسب «سبک» میزنند. برای همین جوانان به سراغ جیپسی کینگ و متالیکا و امانام رفتند و آنها را تقلید یا دنبال کردند.
موسیقی اصیل ما ریتمهای زیبایی دارد. از نظر من یک چهچهه پر احساس با یک چهچهه در مدح و در تکرار مکررات خیلی تفاوت دارد؛ این دومی فقط یک صوت است. من به دنبال آن شوریدگی هستم و جوانان را تشویق میکنم که به حس و حال جشن هنر شیراز و حتی موسیقی کوچه باغی بازگردند، موسیقی غیرکنسرتی را تجربه کنند و به حس محفلها و شبنشینیها بازگردند. یاد گروه شیدا، درویش خان و.. را دوباره در خود بدمند. من کارهای زیادی از طرف بچههای هنرمند دریافت میکنم و با دقت به صدای دف و تنبک و تار کارها گوش میکنم و ای کاش صدایی مثل نواختن مطرب رو حوضی در دوره قاجار را بشنوم، آن صدا احساس تازگی و یکرنگی بیشتری دارد تا صدای نواختن تار با تکنیکهای فوقالعاده اما خشک در یک کنسرت جدی. ما شیرینی پنجه استاد شهناز، عبادی و رجبی را از دست دادهایم. یکی از موانع من این است که دستم از موزیسینهای داخل کشور کوتاه شده، اما سعی میکنم با همین معدود موزیسینهای خارج از کشور و در قالب موسیقی پاپ، این شوریدگی را دنبال کنم و هنرمندان را تشویق کنم تا شوریدگی به موسیقی ما بازگردد.
بیبیسی تنها رسانه فارسی زبان است که از ۱۹۴۷ به طور حرفهای موسیقی را دنبال میکند. در ۱۹۴۸ یک گاری به ایران فرستاد و با گرامافون انواع موسیقیهای محلی و خانگی، رسمی و غیره را ضبط کردند و یک سری صفحه جمعآوری کردند و به لندن آوردند و من تا امروز این رسالت را نگه داشتهام و هر هنرمندی که به برنامه من میآید آهنگش را زنده و با روش و احساسی اجرا میکند که انگار خودش برای اولین بار آن را کشف کرده و خیلی تلاش میکنم تا آن ذوق در برنامه تلویزیونی تکرار و تجسم شود. من به همان رسالت هفتاد سال قبل بیبیسی متعهدم. در اجراهای برنامهام همه موسیقیها بازنویسی میشود و بیشتر سازها آکوستیکهای موسیقی ناب است. اصلا مهم نیست که آن هنرمند کیست، در برنامه باید موسیقی ناب خودش را اجرا کند و علاوه بر فیلمبرداری، صدابرداری حرفهای هم داریم و وقت و سرمایه فراوانی برای این کار صرف میکنیم. حتی گاهی به آن سوی کره زمین سفر میکنم.
مثلا کسی که در دهکورهای در سوئد حرف جالبی در موسیقی دارد را پیدا میکنم و به او تریبون میدهم تا کارش را ارائه دهد. کسی که شاید تا آن روز بیشتر از پنج آهنگ نداشته و گمنامِ گمنام است! ولی پیامی دارد که باید شنیده شود. گوشهای گمشده از آن ذوق و شوق و یکرنگی از دست رفته اینجاست. در ده سال گذشته با برنامه تلویزیونی در بیبیسی به مردم نشان دادم که مرکز موسیقی ما لسآنجلس و تهران نیست، چه بس صداها و استعدادها در گوشه و کنار جهان در کشورهای میزبان رشد کرده و ما از آنها بیخبر بودیم ولی بیخبر نخواهیم ماند. پرچم استعدادیابی را به دست گرفتهام و از مدیرانم سپاسگزارم که به من امکان میدهند تا این روحیه را به جامعهای که از وجود آن بی خبر است، بازتاب دهم.
– روز هفتم، کوک، بلور بنفش و…؛ شما طبعا نبض موسیقی پاپ ایرانی را میشناسید،.تعریف و فراز و فرود این موج در سالهای گذشته چگونه بوده؟
-بعد از صدها مصاحبه و برنامه با تاثیرگذاران چهار دهه گذشته، نکات جالبی را فهمیدم. موسیقی پاپ ما میراث موسیقی مجلسی، رو حوضی و بزمی است که در دهه چهل خورشیدی نسل جوانی، موسیقی خیابان و بزمی را متحول و به موسیقی پاپ تبدیل کرد. تحصیلکردههایی مثل حسن شماعیزاده، شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی، تنظیمها و شعرها را متحول کردند. بزرگانی بودند که موسیقی پاپ ما و هنرمندانی مثل خانم گوگوش به آنها مدیون هستند. پرویز مقصدی یکی از آنهاست که ملودیهایش هوای تازهای بود. فضای موسیقی آن دوره متاثر از تحولات کشور هم بود. یعنی شرایطی منجر به پرورش و شکوفایی این موج شده بود. اختناق سیاسی و امکانات ضبط و ارتباط هنرمندان جوان در آن دوره، موسیقی پاپ اواخر دهه چهل و در نهایت دهه پنجاه را به وجود آورد. تا قبل از آن مردم هنوز مثل غربیها میرقصیدند و موسیقی سوسن و ایرج گوش میکردند. با نسل نو ظهور موسیقی ما یک موسیقی نیمه سیاسی فهمیده شد که نکات ساده را به شکلی بغرنج مطرح میکرد.
– هنوز پر مخاطبترین برنامههای موسیقی متعلق به همان نسل است. نسل جدید هنرمندان دلیل کم اقبالی مردم به خود را حق انتخاب فراوان مخاطب امروز میدانند که مثل سالهای سیاه دهه اول بعد از انقلاب در ایران محدود و مجبور نیست، و حتی میزان شور و اشتیاقش به موسیقی کم شده، از طرفی مخاطبان میپرسند مگر در میان نسل جدید چند هنرمند در حد و اندازه قدیمیها داریم. نظر شما چیست و این تغییر در کدام سو رخ داده؟
– موسیقی ایرانی لسآنجلس بسیار قوی و پیشرفته شروع شد. به قول یک رهبر ارکستر «موسیقی قبل از انقلاب مثل خورشتهای قدیمی چرب و پر نمک و در نتیجه خوشمزه بود و شاید برای سلامتی مضر، ولی موسیقی بعد از انقلاب سالمتر است!» البته شکی نیست که قطعات خاص و ماندگار دهه پنجاه، منظور این صاحبنظر نبوده! حافظه تاریخی مردم ما ضعیف است. من به خوبی یادم میآید در سالهای آخر حکومت محمدرضا شاه صدها خواننده متولد و در کوتاه مدت هم محو میشدند. فقط چند تن خواننده بزرگ و ماندگار از آن دوران باقی ماندهاند. من کاستهایی قدیمی دارم که پر از آهنگهای خوب آن سالهای آخر است و بسیاری از آنها از خوانندههایی که فقط همان یک آهنگ را خواندهاند و تمام شدهاند. این روزها هم محبوبترین آهنگهای بزرگان دهه پنجاه خورشیدی در کنسرتها همان آهنگهای دوران جوانیشان است و مردم آهنگهای قدیمیشان را درخواست میکنند و با آنها خاطره دارند. علت کم کاری امروز نسل قدیم هم طبیعی است. یک اتفاق تاریخی رخ داده و ما در کشور خودمان نیستیم، شبیه همین شرایط در اتیوپی (حبشه) هم رخ داده بود که مردم کشور از هم جدا شدند و…
– شما بارها گفتهاید که بسیاری از این خوانندههای نسل جدید از زیر زمین به روی زمین آمدهاند و بسیاری شخص شما را عامل این نقل مکان میدانند. از شیوه جابجایی و اثرات این موج بگویید که منتقدان جدی هم دارد و برخی هنرمندان این حرکت را عامل اُفت کیفی موسیقی پاپ ایرانی میدانند.
– من فقط به همان خوانندههایی که کار میکردند، سکوی پرش دادم. نه اینکه آنها را من ساخته باشم. بعد از روی کار آمدن محمد خاتمی که موسیقی مردان تا حدود زیادی آزاد شد، وبسایت تهران اونیو یا همان تهران ۳۶۰، مسابقهای برگزار کرد و دویست گروه موسیقی در آن شرکت کردند که برای من غیر قابل باور بود. کارهای خوبی نبود و بیشتر تقلید راک بود، اما حرفهای جدیدی داشت و دریچهای به سوی دنیایی جدیدی باز میکرد. در دورانی که شعر کلاسیک حرفهای معنوی میزد که به زندگی من ربطی نداشت و موسیقی پاپ حرفهای ساده و دست و پا چلفتی میزد، یکدفعه این بچهها حرفهای جدیدی را مطرح کردند که دغدغه روز بود. من حتی علاقه نداشتم، اما فکر میکردم کار درستی است و به همین دلیل بچهها را در برنامه «شب هفتم» از بیبیسی معرفی و مطرح کردم و اتفاقات خوبی هم رخ داد. امروز خیلی از آن بچهها خوانندههای مشهوری هستند. البته در آن دوران در ایران بچهها را دستگیر و مجازات کردند و با ایجاد وحشت به هنرمندان گفتند حق ندارید در این رسانهها شرکت کنید و همان نه سال پیش ساخت و پخش آن برنامه متوقف شد. موسیقی زیرزمینی، این بچهها بودند که شنیده نمیشدند و موسیقیشان حرف فرهنگ خاص زیر پوست شهر بود. من هنوز هم این بچهها را پیدا میکنم و به آنها تریبون میدهم. با این هدف تا الان حدود سه هزار برنامه ساختهام. این کار رسانه متعهد است. البته همیشه در نهایت دو سه درصد این هنرمندان شنیده و ماندگار میشوند. مشکلی که در ایران وجود دارد ابهام در خودباوری است. اینکه بچههای هنرمند مسابقات تلویزیونی را میبینند و گول میخورند که ستاره ساختنی است و با یک آهنگ هم میتواند تمام شود.
– سانسور هوشمند که توانسته ارتباط شما را با داخل کم کند، به کار این هنرمندان چقدر لطمه زده یا توانسته متوقفشان کند؟
– محدودیت بدون شک بد است، اما فراموش نکنیم که مثلا در دوران ممنوعیت لهو و لعب در دوران صفوی، سانسور باعث شد هنرمندان ساز سه تار را بسازند. بنابراین در کار هنری توقف وجود ندارد.
– شما برنامههای موسیقی و گردشگری میسازید و تماشاگر حس میکند کار ساده و مفرحی دارید. آیا همینطور است؟
– اتفاقا کار من خیلی سخت است. برنامه جدی، احساس و سرگرمی ندارد؛ اما من باید سوژههای معمولی را برای مردم تماشایی کنم. همه را هم خودم به تنهایی میسازم. به عنوان مثال و مقایسه برنامه ۲۸ سال پیش موسیقی بیبیسی را گوش کنید و بعد برنامه ۱۵ سال پیش موسیقی بیبیسی که من ساختهام را هم گوش کنید. من موسیقی را به داخل شهرهای ایران بردهام. اوایل کارم در بیبیسی برای برنامه گردشگری بودجه دادند و برنامه تحقیقی جدی ساختم. مثل «از شیراز تا زنگبار» و یکی دیگر هم به نام «ایران و گرجستان» ساختم که هنوز پخش نشده؛ یا برنامهای درباره پارسیان هند که دارای اطلاعات جدیدی است که کشف و تصویربرداری کردهام. البته بودجهها را قطع میکنند و بیشتر بودجه به سمت بخش خبر میرود. برای همین هم من کلک زدهام و هنوز در برنامه موسیقیام، به تاریخ و گردشگری هم میپردازم. ساخت برنامه گردشگری کار دشوار تیمی است که من آن را تکی انجام میدهم. به دلیل تجربه و ذوقی که دارم و تمام زندگیام را هم فدای کارم کردهام، به جای چند نفر کار میکنم تا کار پیش برود و نبایدی سر راه نباشد. برای همین این روزها بعد از آنکه دو دقیقه قبل زندگیام سیاه شده، و یا همزمان مثل هشت پا هر دستم مشغول انجام کاری است، با روی خندان و پر انرژی جلوی دوربین فریاد میزنم: درود!