نوروز از نگاهی دیگر
گفتگوی پیوند سماواتی با ابراهیم هرندی

شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۴ برابر با ۲۱ مارس ۲۰۱۵


ابراهیم هرندی روان‌زیست‌شناس و پژوهشگر تاریخ برآیشی است. وی تاکنون شش کتاب و صدها مقاله درباره برآیش هستی و چیستی و چگونگی روندها و رویدادهای آن به زبان فارسی نوشته است. وی می‌کوشد تا کتاب‌خوان ایرانی را با چشم‌انداز برآیشی داروین آشنا کند. این چشم‌انداز، نگاهی از دیدگاه زیست‌شناسی و روندهای تاریخ طبیعی به جهان و پدیدارهای آن دارد. در آستانه فرارسیدن نوروز باستانی، با هرندی درباره نوروز به گفتگو می‌نشینم.

ابراهیم هرندی Kayhan London ©
ابراهیم هرندیKayhan London ©

 آقای هرندی، درباره نوروز آن‌قدر گفته‌اند و نوشته‌اند که به نظر می‌رسد شاید دیگر حرف تازه‌ای برای زدن نمانده باشد. شما راز ماندگاری نوروز را در چه می‌دانید. 

نوروز، جشنِ پیروزی زندگی برمرگ، بهار بر زمستان، هستی بر نیستی، گرما بر سرما، روشنایی بر تاریکی، شادمانی بر اندوه، ترسالی بر بدسالی، سبزی بر خشکی، سرخی بر زردی، خُّرمی بر خمودگی، و ترانه بر تباهی‌ست. اگرچه این روز اکنون شکلی نمادین دارد و برای ایرانیان و بسیاری از مردمان دیگر سرزمین‌های هم‌جوارِ ایران، سرآمدِ سنّت‌های نیکو و یادآور روزگاران کهن آنهاست، اما رازِ ماندگاری نوروز در جایگاه زمانی آن است.

نوروز برآیند فرهنگی پدیده‌‏ای طبیعی‌‏ست. رویدادی سالانه که ریشه در طبیعت دارد و مردمانی در گوشه‌ای از جهان که گستره نوروز می‌توانش خواند، به پاس‌داشت آن می‌پردازند. اما پرسش اساسی درباره نورز این است که چرا این پدیده طبیعی، جهانی نیست؟ پاسخ این پرسش را باید در زیست‌بوم نوروزیان، یعنی مردم گستره‌ای که نوروز را جشن می‌گیرند، جست. نوروز جشن آئینی در گستره فرهنگ کشاورزی ست. آغاز زمانی که زمین نفس می‌کشد و زندگی در دل ِ دانه از خواب زمستانی خود برمی‌خیزد و هستۀ بسته، در نهان‌خانه خاک، از خواب ِ گران خود بیدار می‌شود و در تب رویش زبانه می‌کشد. پس نوروز، نویددهنده خیزش و رویش گیاهان و زایش و بالش جانوران است. آغاز چرخه تولید کشاورزی.
کشاورزی دستاورد انسان در سرزمین‌هایی‏ست که دام و دانه در آ‏ها، نیازمند به پرورش و پالایش است. آنجا که دانه، دیمی و بی دستیاری دهقان می‌روید و میوه از درخت می‌بارد، کسی به پیشواز فصل رویش نمی‌رود. در چنان زیست‌بومی، ماندگاری در گروی کار و کوششِ شبانه‌روزی کشاورزان نیست. اما آنجا که تب رویش پیوندی نزدیک با تاب زیستن دارد و پایان زمستان، پایان بی دام و دانِگی و کم‌داری‌ست، بهار، پیام‌آور زندگی بهتر، سازندگی بیشتر و آبادی و شادی دنباله‌دار ا‏ست. این گونه است که دشت‌زیانِ فلات ایران از دیرباز به پیشواز بهار می‌رفته‌اند و آمدن فصل رویش و زایش را خوش می‌داشته‌اند و آغاز بهار را روز نو شدن هستی می‌دانسته‌اند و در آن روز به هلهله و پایکوبی می‌پرداخته‌اند. از این‌روست که می‌گویم نوروز، سال‌روزِ پیروزی زندگی بر مرگ است.

ابراهیم هرندی Kayhan London ©
ابراهیم هرندیKayhan London © 

فراتر از آن، زمستان در سرزمین‌هایی که هوا سرد می‌شود، برای جانوران خون‌گرم، یعنی پرندگان و پستان‌داران، دشوارترین فصل سال است. بیشتر این جانوران سرمای زمستان را به ویژه در سرزمین‌های سردسیر تاب نمی‌آوردند. جانوران خونسرد با فرو کاستن شعله هستی خود، به خواب زمستانی می‌روند، مانند قورباغه و لاک پشت که در گل و لای زیست‌بوم خود فرو می‌روند و گاه تا شش ماه می‌خوابند. اما جانوران خون‌گرم، ناگزیر از بیدار ماندن و خوردن و نوشیدن برای تامین انرژی هستند تا دمای بدن خود را ثابت نگه‌دارند. برخی چون پرندگانِ مهاجر، از قشلاق به ییلاق می‌روند. چندی از جانوران نیز لایه‌ای ستبر از چربی در زیر پوست خود می‌رویانند تا اُرگان‌های درونی خود را گرم نگه دارند. با این همه، زمستان بزرگ‌ترین کُشندۀ جانوران است و هیچ دشمنی برای آن جانوران، بدتر از زمستان نیست.

زمستان فصل مرگباری برای جانوران است. شمار جانوارنی که در هر زمستان از سرماخوردگی و بیماری‌های ناشی از آن می‌میرند، بسی بیش از مرگ و میر ناشی از دلیل‌های دیگر است. این چگونگی در برگیرندۀ انسان نیز که جانوری سرماگریز و برنامه‌ریز است، می‌شود. پذیرش ِاین سخن برای مردم سرزمین‌های گرم‌سیر دشوار است، اما راست این است که هر زمستان صدها هزار نفر را به کام نیستی می‌فرستد و میلیون‌ها نفر را هم با سرماخوردگی و سینه پهلو و قولنج، ناکار می‌کند. شادباش نوروز، در گذشته شادباش تاب آوردن زمستان و به سلامت گذشتن از آن و زنده ماندن بود. همه سرزمین‌هایی که زمستان‌هایی با سرمای کُشنده دارند، آغاز بهار را به گونه‌ای جشن می‌گیرند. چنین است که می‌گویم نوروز، جشن پیروزی زندگی بر مرگ است. آئینی فرهنگی که ریشه‌ای طبیعی دارد. 

۲- در سال‌های اخیر با اسطوره‌زدایی‌هایی که دامنۀ آن به حوزه فرهنگی ایرانیان نیز رسیده است ما شاهد طرح تدریجی پایه‌های مادی در توضیح جشن‌هایی مانند یلدا، چهارشنبه سوری، نوروز و سیزده بدر هستیم. ولی البته کماکان این عرصه زیر سیطره نگرش‌های ایده آلیستی و به غایت ملی‌گرایانه  و ایران‌محورانۀ اسطوره‌ای است. در برابر این وضعیت، پیشنهاد شما چیست؟

به گمان من اسطوره‌زدایی روندی‌ست که از آغاز دوران روشنگری در اروپا آغاز شده است و امواج ِ جهانگیرِ آن هم‌چنان در حال واگستری در جهان است. این کار در مورد پدیده‌های طبیعی بسیار زمان‌مند و سودمند است. اما آئین‌های فرهنگی در هر سرزمین، ریشه در افسانه‌های تاریخی آن سرزمین دارند و نیازی هم به زدودن آنها نیست. افسانه‌ها، بخشی غنی از ادبیات هر جامعه هستند. مهم آن است که جای راستین خودشان را در رده‌بندی ارزش‌های فرهنگی پیدا کنند و زمینه‌ساز باورهای مردم نشوند.

آئین‌ها را می‌توان از چشم‌اندازِ دانش‌های مدرن بررسی کرد، مانند همین که من در مورد نوروز گفتم. اما نمی‌توان و نباید خواستار نابودی بنیادهای افسانه‌ای آنها شد.

به هر روی، من پیشنهاد ویژه‌ای در این زمینه ندارم. روندهای تاریخی منطق خود را دارند و با پیشنهاد کسی به راه راست هدایت نمی‌شوند! 

۳- در برابر دید گاه‌های افسانه‌ای پیشنهاد شما آن است که نباید شمشیر را از رو بست  ولی چگونه می‌توان با گسترش علم و دانش در جامعه به رشد و تعالی ملی ما کمک کرد؟ 

از روزگارِ رنسانس به این سو، انسان، جای خدا را در جهان گرفته است و تنها اندیشه‌ها و باورهای خرِدپذیر، سودمند پنداشته می‌شوند. منطق حاکم بر جهان، از منطق افسانه‌ای و ارسطویی که هیچ، بلکه از منطق ریاضی هم فراتر رفته است و اکنون به منطق فازی رسیده است. انسان شهرنشین امروزی را نمی‌توان با افسانه‌های هزاره‌های کهن قانع کرد.

۴- چرا اصولاً دیدگاه‌های اسطوره‌ای و ایده‌آلیستی در بیشتر موارد در میان مردم مقبولیت بس بیشتری دارند. آیا اینکه در میان ما ایرانیان در این گونه موارد کمتر نسبت به غربی‌ها کار شده است در این امر دخالت دارد؟ آیا اگر کارهای علمی بیشتر از این می‌بودند فکر می‌کنید چقدر می‌توانست به اسطوره‌زدایی و دوری از ایدئولوژی‌های تحریف کننده کمک کنند؟ 

باورهای افسانه‌ای، ساده و ذهن‌پذیر و بی اما و اگرند. به داستان پیدایش دریا بنگرید. خداوند برای پروژه حضرت نوح چنان بارانی باراند که هنوز سه چهارم زمین را آب گرفته است. اما دانش کنون هنوز نمی‌داند آب برروی زمین چگونه و از کجا آمده است. اما پاسخ ِاین پرسش که چرا مردم سرزمین‌های پیرامونی، اشتهای بیشتری برای افسانه‌باوری و افتادن به دام دکان‌های ایدئولوژیک دارند، این است که مردم آن کشورها از آموزش و پرورش ِ مدرن بی بهره‌اند. آموزش و پرورش، نهاد انسان‌سازی مدرن است. بدبختانه این نهاد در کشورهای پیرامونی، ابزار حکومت‌ها جهت نسل‌پروری برای خودشان است. شاید در زمان ما، هیچ نهادی بنیادی‌تر و سیاسی‌تر از آموزش و پرورش نیست.

۵- مطبوعات در داخل ایران در این زمینه چه نقش مثبتی می‌توانند ایفا کنند با توجه به تماس بیشتر آنها با عامۀ مردم؟

رسانه‌ها هم در حکومت‌های دیکتاتوری، ابزار توانمندِ دیگری در دست حکومت‌اند. البته عامه مردم هم با توجه به این چگونگی، اعتنای چندانی به آنها ندارند. کیفیت رسانه‌ها در هر کشور، پیوند یکراستی با کیفیت گستره همگانی دارد. این گستره در ایران کنونی نه گسترده است و نه همگانی. بلکه بیشتر به صحنه تعزیه می‌ماند. نهادهای مدرن مانند، آموزش و پرورش، رسانه‌های همگانی و دانشگاه، تنها در جامعه دموکراتیک می‌توانند برای مردم سودمند باشند. این نهادها در حکومت‌های دیکتاتوری بجز زیان هیچ بازده دیگری ندارند. ببینید اکنون دانشگاه‌های ایران، مراکز گسترش خرافه و توهم‌اند و هیچ پیوند معناداری با دیگر مراکز آکادمیک جهان ندارند.

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=7611