فیروزه رمضان زاده- باوجود آنکه در ایران باستان، ایرانیان در روزها و ماههای بسیاری به شادی و نشاط، روزگار میگذراندند اما در سالهای اخیر، افزایش آمار اعتیاد، طلاق، بیکاری، فقر، افسردگی و خودکشی نشان میدهد که سهم شادی در بین شهروندان ایرانی به طرز چشمگیری کاهش پیدا کرده است.
بر اساس آمارهای منتشرشده از سوی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۶رتبه شادی و نشاط ایران در میان ۱۵۷ کشور دنیا در جایگاه ۱۰۵ است، حسن موسوی چلک رییس انجمن مددکاری ایران، آبان ماه سال ۱۳۹۵ گفته بود که ایرانیها در جدول غمگینترین مردمان جهان، رتبه دوم را دارند و پس از عراق، غمگینترین کشور دنیا ایران است. هرچند از سال ۲۰۱۳ به بعد وضعیت ایران در این شاخص اندکی بهبود یافته است.
در ایران باستان به جشن و شادمانی اهمیت ویژهای داده میشد، ازجمله میتوان به جشنهای باستانی مانند نوروز، مهرگان، تیرگان، یلدا، سپندارمذگان و دهها مناسبت دیگر اشاره کرد. سپندارمذگان روز بزرگداشت زن و زمین بوده که در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده به آنها هدیه میدادند.
فرهنگ شادی در ایران باستان
دکتر محمدعلی دادخواه، حقوقدان و نویسنده کتاب «شادی؛ حق فراموششده» در گفتگو با کیهان لندن میگوید: «در جامعهای که آنقدر پیشنیه شادی و مهر و لطف دارد و اکنون، اینگونه افسرده است بر آن شدم کتاب خودم را در مورد شادی، یکی از حقوق مسلم انسانها که به نظر من جزو حقوق بنیادین است بنویسم.»
دادخواه در بخشی از کتاب خود اشاره کرده است که شادی چیست و شادمان کیست، سپس به این نکته پرداخته که شادی در تمدن کهن ایران چگونه بوده، نگاه یونانیان و مصریها به شادی چگونه بوده و بعد نتیجه گرفته است که هیچ جامعهای مثل جامعه ایران باستان شاد نبوده و به شادی اهمیت نمیداده است. ایرانیان کهن در هر ماه یک جشن میگرفتند، علاوه بر نوروز، سده و یلدا را هم جشن میگرفتند یا جشن سپندارمذگان که روز زن و زمین بوده است. باور کهن ایرانیان این بوده که زندگی، زیستن، زن و زمین از یک ریشه هستند به همین دلیل، روز پنجم اسفند را روز زایمان، روز زندگی و روز زن دانستهاند. به گفتهی محمدعلی دادخواه، ما این نیکیهای فراگستر را از دست دادهایم و باید به آن برگردیم.
به گفته این پژوهشگر، یکی از مهمترین تکالیف حکومتگران این است که از رنگ سیاه اجتناب کنند. وی میگوید: «متاسفانه ما زیاد از رنگ سیاه استفاده میکنیم، به ویژه اینکه در آداب اسلامی آمده زنان نباید با لباس سیاه نماز بخوانند، گفتهاند ما از رنگ سیاه گریزانیم معلوم نیست چرا رنگ سیاه این همه ترویج میشود، یا در هند ببینید سیل جمعیت در این کشور، هر کدام یک رنگی پوشیدهاند با اینکه بسیار فقیرند اما شاد هستند؛ میبینیم که نسبت خودکشی در دیگر کشورها بسیار بیشتر از هند است. باور من این است که این واقعیتها را در نزد نسل جوان افسرده ایرانی تکرار کنیم. در ایران کهن عزاداری برای شادی بوده میگفتند برویم برای شاد کردن روح مرده، یا اینکه خودمان را شاد کنیم چون آن مرد یا زن وقتی زنده بود به ما خیلی لطف کرده بود.»
دادخواه با بیان این نکته که برخی معتقدند افسردگی ژنتیک است میگوید: «در این کتاب تحقیقاتی از چند محقق آلمانی ارائه کردهام که گفتهاند جوامعی که با غم بزرگ میشوند به غم عادت میکنند اگر شما آنها را از این حالت خارج کنید تغییر میکنند. من در این کتاب به این موضوع مفصل پرداختهام که شادی اکتسابی است و ما یاد نگرفتهایم از کودکی شاد باشیم و این روند باید تغییر پیدا کند.»
این پژوهشگر در ادامه توضیح میدهد: «شما در کتیبه بیستون در نقش رستم از قول داریوش میبینید که نوشته «خدای بزرگ است، اهورمزدا که این سرزمین را آفرید که آن آسمان را آفرید که مردم را آفرید که شادی را برای مردم آفرید» اصولا زندگی برای این است که همواره شاد باشیم. شما ببینید هنگامی که از خانه خارج میشوید میروید در جایی کار میکنید و یک دستمزدی میگیرید همه اینها وسیله است هدف شما این است که با آن پولی که به دست میآورید یک زندگی توام با شادی داشته باشید.»
پایداری غم در برابر شادی
نویسنده کتاب «شادی؛ حق فراموش شده» در ادامه توضیح میدهد:«این نگرشها متاسفانه در جامعه ما رنگ باخته این درحالیست که علم روانشناسی میگوید ترس ۱۲۰ ساعت پایدار است، نفرت ۶۰ ساعت اما شادی فقط ۳۰ ساعت پایدار است، پس کسانی که به جامعه غم و افسردگی تزریق میکنند باید برای هر ۱۲۰ ساعت غمی که به جامعه تزریق میکنند ۴ ساعت شادی هم بدهند چون زمان پایداری شادی اندک است اما پایداری غم طولانیتر است. این حاصل تحقیقی است که روانشناسان امریکایی حدود ۱۰ سال پیش انجام دادند.»
دادخواه در ادامه به نگرش حافظ شیرازی در مورد غم و شادی اشاره میکند آنجا که میگوید: «سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن/ من بردهام به باده فروشان پناه از او… اینها نگرش پیشینیان ماست در حالی که متاسفانه اکنون شاهد یک جامعه افسرده، دلمُرده و غمگین هستیم، هنگامی که افسردگی میآید، تولید کاهش پیدا میکند، مردم با یکدیگر مهربان نخواهند بود، میزان خشونت افزایش پیدا میکند، در صورتی که در تمدن ایران کهن، خداوند را شادی مطلق دانستهاند».
دادخواه ادامه میدهد: «مولوی نیز بسیار به شادی توصیه میکند و همه چیز را از جلوه بهجت و نیکی مینگرد که: گریه بُدم خنده شدم، مرده بَدم زنده شدم؛ یعنی انسانی که گریه میکند مرده است، اما هنگامی که میخندد زنده است.«
محمدعلی دادخواه مانند بسیاری از پژوهشگران، خنده را یکی از ویژگیهای منحصر به فرد انسان میداند و میگوید: «پیشینیان ما گفتهاند انسان حیوان الضاحک، انسان حیوانی است که میخندد و سایر موجودات جهان از این موهبت خداوندی بی بهرهاند، یعنی این حالت، هنگامی در انسان به وجود میآید که شادمانی در او باشد و شادمانی بدون تردید، موفقیت در کسب و کار برای انسان به همراه میآورد.»
این حقوقدان ساکن تهران به سخنرانی چند سال پیش خود در فرانسه اشاره میکند که گفته بود: «اروپاییها میگویند سایکوسوماتیک یعنی بیماری روانتنی را ابتدا آنها شناختهاند در صورتی که به باور من بیش از هزارسال پیش، فردوسی بزرگ کاملاً این بیماری را شناخته و در پی درمان آن بوده بدین گونه که میگوید: چو شادی بکاهد، بکاهد روان/ خرد گردد اندر میان ناتوان. و شاگرد فردوسی اسدی طوسی در تایید این گفته استادش میگوید: مده دل به غم تا نکاهد روان/ به شادی همی دار تن را جوان.»
دادخواه که در رشته حقوق تحصیل کرده است با بیان این نکته که «شادی؛ حق فراموششده» قسمتی از پایاننامه اوست توضیح میدهد که «برای نوشتن این کتاب به یکی از استادان برجسته حقوق بینالملل، دکتر زمانی، گفتم میخواهم در مورد حق شادی یک تحقیق داشته باشم. ایشان گفتند در ایران تا به حال این کار تحقیقاتی انجام نشده؛ من یک تحقیقی ارائه کردم از پروفسور اریک بوک که حدود ۲۰ سال رییس دانشگاه هاروارد بوده و پایاننامه دکترای اوست با عنوان «ساماندهی حق شادی». بعدا من تحقیق خود را به این صورت که در کتاب میبینید پیوند دادم برای این که در مورد شادی تحقیق کنم. به تاریخ کهن خودمان برگشتم، اول به زرتشت بعد به هخامنشیان و بعد به نگرش گویندگان خودمان از جمله فردوسی نگاه کردم؛ وقتی کار نگارش کتاب به پایان رسید، وزارت ارشاد در زمان دولت احمدی نژاد آن را همسو ندانست، ایرادی که به ناشر پیشین من گرفته بودند این بود که هیچ حقی در ایران فراموش شده نیست چون عنوان کتاب بود «شادی؛ حق فراموششده». تا اینکه در اواسط دولت یازدهم درخواست مجوز انتشار را به وزارت ارشاد زمان وزارت آقای جنتی ارائه کردم و ایشان موافقت کردند که کتاب منتشرشود.»
وظیفه ما شاد کردن یکدیگر و جامعه است
دادخواه در ابتدای این کتاب به نماد گل نیلوفر در دستان داریوش بزرگ اشاره کرده و میگوید: «گل نیلوفر، گلی است که در مرداب رشد میکند و پادشاهان هخامنشی این گل را در عید نوروز به دست میگرفتند اما گفتنیتر اینکه وزیر که در پشت سر شاه ایستاده هم یک گل نیلوفر به دست گرفته یعنی نخستین وظیفه ما این است که مردم را شاد کنیم تا به برترین جاها برسند.»
این پژوهشگر در فصل نخست کتاب خود توصیف کرده که چرا شادی را یک حق میدانیم سپس به آسیبهای اجتماعی اشاره کرده و گفته است تمام آسیبهای اجتماعی هنگامی به وجود میآیند که شادی غایب است.
دادخواه در این کتاب، به اندیشه اندیشمندان غربی مثل جرمی بن تام، جان استوارت میل، ژان ژاک روسو نیز پرداخته و سپس از دیدگاه اندیشمندان ایران مثل شیخ اشراق، رودکی، فردوسی خیام، مولوی سعدی و حافظ به موضوع شادی توجه کرده است.
به گفته این پژوهشگر، این کتاب که حدود ۳۱۰ صفحه است و همه منابع داخلی و خارجی روانشناسی حقوقی در آن ارائه شده، در شب یلدای سال ۱۳۹۵ در محل «دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» رونمایی شد و آنقدر مورد استقبال قرار گرفت که تا آخر اسفند همه کتابهای چاپ شده خریداری و در اوایل بهار ۹۶ دوباره منتشر شد. در حال حاضر چاپ سوم «شادی؛ حق فراموششده» در دست انتشار است.