محمدرضا پورشجری (سیامک مهر)نویسنده وبلاگ «گزارش به خاک ایران» یادداشتی از زندان کرج ارسال داشته که دختر وی، میترا پورشجری، برای انتشار به کیهان آنلاین فرستاده است.
یادداشت حاضر را از این رو به قلم آوردم تا حقیقتی را بازگو کنم که اگرچه برکسی پوشیده نیست اما من واقعیت ملموس آن را تا اعماق وجودم تجربه کردهام و با رعب و وحشت همراه آن بارها مرده و دوباره زنده شدهام.
از سال ۸۹ به این سو و در طی روزها و ماههای متوالی اسارت در سلول انفرادی و تحت بازجوییهای بی پایان و توانفرسا در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات و همچنین سالها تحمل حبس در شرایط جهنمی زندانهای جمهوری اسلامی آنچه از همه سختیها و شکنجهها و از همه فشارها و شانتاژها و از تمامی توهینها و تحقیرها و نیز آنچه فراتر از همه زنجیر و دستبند و پابند و چشمبند و شوکِر و کتکها و سیلیها و ضرب و شتمها مرا به غایت عذاب داده و بر من سنگین آمده و گران تمام شده است، واقعیت تلخ تهدید به مرگ و اعدام بوده است.
در این سالهایی که به اندازه یک عمر بر من گذشته عفریت مرگ چون کرکس سیاه همواره و همیشه بر فراز سرم معلق و در پروازبوده است.
در توان من نیست تا احساسم را هنگامی که از تو میخواهند وصیتنامه خود را بنویسی و سپس بر چهارپایه قرارت میدهند تا تو را به دار بکشند وصف کنم و شرح دهم.
در طول این سالها هر جاهلی که به آموزۀ اهریمن و به آیین وحوش بیابانگرد تربیت یافته به خود اجازه داده است تا با تهدید به قتل و اعدام مرا شکنجه کند. در مهرماه سال جاری [این یادداشت در بهمن ۹۳ نوشته شده و اینک منتشر میشود] زمانی که ماموران وزارت اطلاعات مرا در شهر اورمیه ربوده و در سیاهچالهای بازداشتگاه اداره اطلاعات آن شهر تحت بازجویی قرار داده بودند، وقتی برای بازجو توضیح میدادم که معمولا روال کار بدین گونه است که وزارت اطلاعات برای مخالفان و منتقدان به ویژه پاپوش میدوزد و پرونده میسازد و متهم میکند و دادسرای انقلاب هم چشمبسته محکوم و مجازات میکند و در این میان دادگاه و قانون و قاضی تماما ظاهرسازی و فرمالیته است که تنها کارکرد آن فریب افکارعمومی است، وی درمخالفت با من به صراحت میگفت: «اگر چنین بود که میگویی هم اکنون دستور میدادم تو را اعدام کنند» و یا درهمین مدت که مرا به بازداشتگاه اداره اطلاعات کرج انتقال داده بودند، رییس بند ۸ سپاه در زندان رجایی شهر به من میگفت: «تو سر سالم به گور نمیبری».
یادم هست در دوره نخست حبس خود در زندان ندامتگاه کرج رییس بازرسی زندان معتقد بود: میشود با تزریق یک آمپول مرا به قتل رساند، آب هم از آب تکان نمیخورد.
باری، واقعیت این است که تا زمانی که مجازات اعدام یعتی قتل و جنایت دولتی در قوانین جزایی کشور وجود داشته باشد نمیتوان انتظار داشت که مقامات و کارکنان رسمی دولت در سمتهای مختلف اطلاعاتی و امنیتی و نظامی و انتظامی و قضایی دیگران را به مرگ و اعدام تهدید نکنند و ازاین روش و شیوه موثر جهت شکنجه و سرکوب مخالفان و معترضان حاکمیت استبداد ناجوانمردانه بهره نبرند. همچنین نمیتوان توقع داشت که جمهوری اسلامی با لغو مجازات اعدام شیشه عمر خود را به سنگ بکوبد. رژیم منفوراسلامی به دلیل اینکه بر لبه پرتگاه زاده شده اگر حتی یک گام از موازینی که به هنگام ظهورش اتخاذ کرده است، عقب بنشیند بدون شک به اعماق سقوط خواهد کرد.(منظور نگارنده از لبه پرتگاه به طور نمادین بام مدرسه رفاه است که در سال ۵۷ مقامات رژیم گذشته را در آن مکان اعدام میکردند.)
رژیم قضایی جمهوری اسلامی تغذیهاش با مرگ است، اگر نکشد زنده نمیماند بنا بر این همان طور که گفته شد عاقلانه نیست اگر امیدوار باشیم آیتاللهها به اراده خویش نردبان را از زیر پای خود فرو بکشند به ویژه آنکه اینان تجربه نظام پیشین را دارند که چگونه تحت فشارهای حقوق بشری دولت کارتر دستگاه عصبیاش مختل گردید و اشتباهات محرزی مرتکب شد. رژیم اسلامی حاکم بر ایران بنا بر ماهیت سرکوبگر، خونریز و تروریستی خود هرگز حتی یک فرد مخالف و معترض را به رسمیت نمیشناسد و نه تنها وی را از هیچ حقوقی برخوردار نمیدارد بلکه تجربه نشان داده است که همواره تمام توان خود را جهت نابودی او به کار گرفته است.
اگر توجه کرده باشید به هنگام انتخاباتهای یاوه و دروغین این رژیم و در نمایشها و تبلیغات رسانهای دررادیو و تلویزیون که مردم را به شرکت در انتخابات تشویق میکنند محض نمونه حتی یک تن از ایرانیان که مخالف شرکت در انتخابات بوده باشد و یا نظری مغایر با تبلیغات رسمی ابراز کند حق اظهار وجود ندارد و اساسا وجود چنین فردی منتقد و مخالف و ناراضی، نادیده گرفته شده و انکار میشود. این حقیقت را باید در نظر بگیریم که بنیاد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بر پایه اسلام قرآن بنا گذاشته شده و به همان گونه که قرآن مخالف فکری و منتقد متناش را کافر میخواند و مستحق مجازات مرگ میداند در جمهوری اسلامی نیز با جدیت تلاش میشود تا مخالف و معترض و ناراضی سیاسی را در صورت ممکن اعدام کرد، به قتل رساند، ترور کرد و یا دست کم با حبس در زندان وی را از کار انداخته و فلج نمود و به عمر او رفته رفته خاتمه داد چنانچه وجود فکر خدا را در اذهان مردم سیاهی ترس از مرگ بدانیم.
حکومتهای خودکامه با اعدام و باجگیری و جانستانی و محروم کردن از زندگی برای خود سرشتی خدایگاهی و خدایگونگی بازتولید میکنند. حکومتهای خودکامه هنگامی که در اذهان عموم این توهم را به اثبات رساندند که صاحب جان و زندگی مردم هستند و خود را از قدرتی فرا انسانی برخوردار ساختند آن وقت استبداد خودکامگی خویش را بر نسلها و زمانها حاکم و مسلط میگردانند. در نتیجه زندگی همگانی و جامعه مدنی را متوقف کرده و تضعیف و منحل میکنند. ناگفته نماند که هرگونه مجازات اعدام و قتل و قصاص در جمهوری اسلامی به ضرورت سیاسی صورت میگیرد قتل و اعدام انسانها نیاز موقوفی رژیم منفوراسلامی است و هرگاه زمامداران جمهوری اسلامی نتوانند اعدام مخالفان سیاسی را در افکار عمومی توجیه کنند نیاز خود را با اعدام و قصاص مجرمین عادی و به ویژه آویزان کردن جنازه مجرمین از جرثقیل و در ملاء عام ارضا میکنند.
در گذشتههای تاریخی نیز قدرتهای سلطهگر مخالفان خود را اعدام میکردند وجنازه آنها را مدتها از دروازه شهر آویخته و در معرض تماشای عموم قرار میدادند حتی وقتی جنازهها تجزیه و پوسیده و گندیده میشد پوست آنها را با کاه میانباشتند تا مدت زمان بیشتری در انظار عمومی نمایش داده شود. به دار آویختن و حلقآویز کردن مجرمان به خودی خود تحقیر انسانها است به ویژه آنجا که در ملاء عام افراد را از جرثقیل آویزان میکنند. منظور اصلی بی مبالات و بی اعتنا ساختن مردم نسبت به زندگی و سرنوشت خود و ایجاد بیزاری و دلسردی و دلمُردگی در مردم است که در نتیجۀ تماشای مرگ و مُرده و جسد و جنازه به وجود میآید.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که در جهان امروز نزد افراد آگاه سفسطهای که در مورد تفاوت مجازات اعدام با مجازات قصاص قاتلین که از طرف دستگاه قضایی رژیم عنوان میشود به هیچ وجه شنونده و خریداری ندارد. بی گمان جنایت و زشتی اعدامها و قتلهایی که به نام قصاص قاتلین اجرا میشود به مراتب بیشتر از اعدامهای دولتی است که برای نمونه در مورد قاچاقچیان مواد مخدر یا سارقان مسلح یا متجاوزین به عنف همواره در جمهوری اسلامی انجام میگیرد. قتلهایی که بر اساس شریعت اسلام و به نام قصاص صورت میگیرد و افراد عادی و سالم را در مقام جلاد تشویق به جرم و قتل و جنایت میکند.
بارها شاهد بودهایم که پدر و مادر سالخوردهای را تحت عنوان اولیای دم واداشتهاند که چهارپایه را از زیر پای فرد محکوم به قصاص بکشند و به دست خود مرتکب جنایت شوند. جمهوری اسلامی با این بهانه که قصاص از حقوق مردم است و به دولت ارتباطی ندارد میکوشد خود را از ارتکاب به قتل و جنایت تبرئه کند در صورتی که از این احکام قصاص و اعدامهایی که به نام قصاص شرعی نیز در جهت سرکوب جامعه و تثبیت قدرت اهریمنی خود به غایت سود میبرد چیزی جز ترور به گونه دقیق کلمه یعنی وحشتپراکنی نیست. اگر این تعریف را در نظر داشته باشیم تمامی اعدامها و قصاصهایی که در جمهوری اسلامی صورت میگیرد مصداق صریح ترور است. هر سال بیش از ۴۰۰ نفر را جمهوری اسلامی اعدام میکند که هدف واقعی این جنایتها ایجاد رعب و وحشت در جامعه و سرکوب روانی آحاد ملت است. رژیم منفور اسلامی از اعدام و قصاص و قتل ملت ایران در جهت ماندگاری و دوام و بقای خود بهره میبرد.
این حربه را میباید از چنگالهای خونین آیتاللهها باز پس گیریم. تا وقتی حکومتها در ایران از این قدرت برخوردار باشند که بتوانند جان مردم را بگیرند در واقع بر جایگاه خدایی تکیه زده و هرگز مسئله استبداد و خودکامگی در این سرزمین حل و رفع نخواهد گردید و این چرخ باطل تاریخی از گردش خود باز نخواهد ایستاد.
ملغی شدن مجازات اعدام و قصاص و حذف آن از قوانین قضایی کشور و نه صرفا متوقف ساختن اجرای حکم اعدام میتواند آرامش و امنیت روانی جامعه ایران را به گونهای تاریخی برقرار و تضمین نماید و به لحاظ روانشناختی در حذف تعادل و تمامیت روحی یکایک افراد جامعه تاثیر و نقش تعیین کنندهای داشته باشد. باز گرداندن شادی و نشاط به جامعه ایران و ایجاد امید به زندگی و به آینده که لازمه فرآیند رشد و تکامل انسانهاست از جمله در گرو حذف مجازات اعدام و قصاص از قوانین جزایی کشور است.
در پایان این یادداشت لازم میبینم با سخنی کوتاه یاد و خاطره منوچهر جمالی دانشمند فقید را گرامی بدارم:
هیچ چیزی مقدس نیست
هیچ شیئیای
هیچ شخصی
هیچ کلامی
هیچ مکانی
مگر جان انسان
مگر زندگی
به طوری که “خدا هم حق ندارد حکم قتل و اعدام صادر کند”.
۵ بهمن ۱۳۹۳