«محفل فرهنگی پنجشنبه» در ادامه جلسات ماهیانه خود هفته گذشته به ارائه پژوهشی توسط صدرالدین زاهد در مورد نوشتههای تئاتری صادق هدایت و اقتباسهای صحنهای هنرمندان تئاتر از آثار او پرداخت.
«محفل فرهنگی پنجشنبه» بیش از بیست سال پیش به ابتکار و پیگیری زنده یاد مهری کاشانی، شاعر و کنشگر فرهنگی در جامعه ایرانی لندن، آغاز به فعالیت کرد و پس از درگذشت وی همچنان به فعالیت خود ادامه میدهد.
صدرالدین زاهد علاوه بر آنکه به عنوان کارگردان آثاری از صادق هدایت را-هم به فارسی و هم به فرانسوی، هم در ایران و هم در فرانسه- روی صحنه برده، چند سالی است که وقت و انرژی خود را صرف پژوهش یادشده و تکمیل آن کرده است.
گفتنی است این پژوهش حدود سه سال پیش هم در کانون ایران لندن ارائه شد اما برنامه پنجشنبه گذشته نسبت به برنامه سه سال پیش کاملتر و ویدئوهایی که میان سخنرانی از آنها استفاده میشد نسبت به ویدئوهای پیشین شکیلتر بودند.
این جلسه را عباس فیض، یکی از کنشگران فرهنگی جامعه ایرانی لندن، اداره کرد. بنا به روال معمول برنامههای ماهانه محفل پنجشنبه، در بخش نخست گردهمایی مهمانان دعوت به شعرخوانی شدند. در این قسمت صدرالدین زاهد فعالترین شرکت کننده بود.
پس از تنفس و در بخش دوم، مدیر جلسه ابتدا به اختصار صدرالدین زاهد را معرفی کرد و حاضران را به بروشوری که برای این پروژه تهیه شده ارجاع داد که در آن به صورت کامل به کارنامه هنری سخنران پرداخته شده است.
قبل از سپردن صحنه به سخنران، فیض اهمیت بخش پرسش و پاسخ و اظهار نظر حاضران در محفل پنجشنبه را یادآور شد و گفت این امر به نوبه خود به ژرفا بخشیدن پژوهشهای فرهنگی و هنری کمک میکند.
زاهد که پژوهش خود را با خواندن یک متن دقیق و فصیح ارائه کرد، ابتدا ساختار کلی سخنرانی خود را توضیح داد که قسمت اول تاملی است بر زندگی و زمانه هدایت که طبیعتا شامل همه وجوه زندگی او نیست. قسمت دوم تجزیه و تحلیل کوتاهی است از آثار نمایشی هدایت مانند «مازیار» و «پروین دختر ساسان» و قسمت سوم سخنانی پیرامون اینکه چرا تئاتریها به آثار هدایت رو آوردهاند. زاهد در این مورد گفت که سعی کرده مهمترین کارهایی را که در این زمینه انجام شده، از کارهای شاهین سرکیسیان تا نیلوفر بیضایی، جمعآوری کند.
او یاد آور شد به همه مدارک در این مورد دست نیافته است، از جمله به عکسها و پوسترهای چند اجرا در ایران بعد از انقلاب از جمله «بوف کور» که خیلی زود توقیف شد.
گفتنی است در شهر لندن حدود ۲۵ سال پیش دو اثر از هدایت به کارگردانی ایرج امامی اجرا شد که جای خالی آنها در پژوهش زاهد دیده میشود. این دو کار عبارت بودند از «درد دل میرزا یدالله» که با عنوان «محلل» شناخته شدهتر است و نیز نمایش «مردهخورها».
در قسمت چهارم برنامه قرار بود که فرازهایی از نمایش محلل به طور زنده اجرا شود که به دلیل کمبود وقت انجام نشد. در برنامه مشابهی که سه سال پیش اجرا شد، زاهد روی صحنه به هنرنمایی پرداخت.
سخنران در ابتدا سخنانی پیرامون آزاداندیشی هدایت بیان کرد و آنگاه با نقل قولی از محمد صنعتی در مورد ذهنیت اسطورهای و تاکید بر ضدیت هدایت با چنین ذهنیتی، به ابعاد دیگری از شخصیت و اندیشه او پرداخت.
زاهد از ضدیت شدید هدایت با خرافه و خرافهپرستی تا گیاهخواری و تألمات وی از رنج حیوانات گفت. از اینکه بطور غالب در بند هیچ مذهب و کیش و اندیشهای نبوده و به همین دلیل دستِ رد بر سینه بسیاری از باورها و شعارها زده است.
پس از بازگشت به ایران «هدایت جوان متجدد در این زمانه، سودای آزادی و آزادیخواهی داشت، شیوه زندگی او و آثارش همه گویای این حقیقتاند؛ ولی او با محفلی از ادبا و روشنفکران زمانه خود برخورد پیدا کرد که گر چه بعضا تحصیلات خویش را در فرنگ به پایان رسانده بودند و برخی نیز داعیه چپگرایی داشتند، اما تفکراتشان عمیقا کهنه و آخوندمآب و اسطورهای بود.»
زاهد افزود که هدایت به ادبیات جهان آگاهی داشت و در عین حال عمیقا خُلق و خوی ایرانی داشت و بر ادبیات کهن ایران و رسوم و آیینهای باستانی ایرانی نیز اِشراف کامل داشت. هدایت به ویژه شناخت عمیقی از فرهنگ عامه مردم ایران داشت و از این شناخت در دیالوگنویسی و شخصیتپردازیهای زنده و جاندار خود استفاده میکرد. تبحر و دست روان او در خلق آدمهای شرقی در آثاری مانند «توپ مروارید» و «داش آکل» به خوبی دیده میشود.
در نگرش هدایت به زندگی و دنیا نوعی وارستگی و بیتفاوتی به زندگی نیز موج میزند که میتواند «این دنیای دو روزه را به هیچ بگیرد» و به آسانی از آن بگذرد و دست به خودکشی بزند و به این ترتیب مرگ را نیز «آچمز» کند، یعنی اختیار را از دست او بستاند.
زاهد از منظری دیگر نیز به مرگ نویسنده نگاه میکند: «گزینش مرگ هم عصیانی است علیه خودکامگی و به جای زندگی در دروغ دنیای واقعی مرگ را گزیدن.»
و این چنین زاهد نقبی میزند به بستر اجتماعی، سیاسی و تاریخی ایران در زمانهای که هدایت در آن کارهای خود را آفریده است. اما سخنران به دور از سادهاندیشی و به دور از نگرش مکانیکی، بازتاب پیچیدهی این بستر اجتماعی را در آثار هدایت نشان داده و واکنش وی را نسبت به آن مورد واکاوی قرار میدهد. حرکت از خلق و خو و شخصیت هدایت میتواند تاکیدی بر آن باشد که زاهد ذهنیت انسان را انعکاسی منفعل از بستر و محیط اجتماعی او نمیداند و بر فعلیت انسان و تاثیر متقابل او بر بستر اجتماعیاش نیز تاکید میکند.
در ترسیم بستر تاریخی، سخنران از دوران انقلاب مشروطیت آغاز میکند که هدایت دو سه سالی قبل از وقوع آن به دنیا آمده بود. انقلابی که ریشههایش به مواجهه ایران با غرب بر میگردد. اما این انقلاب به دلیل محدودیتها و عینیتهای تاریخی، فرهنگی و سیاسی نتوانست ایران را به یک گسست قطعی و برگشتناپذیر با گذشته تاریخی خود برساند و ایران معلق و حیران بین شرق و غرب باقی ماند. هدایت، زادهی این حیرانی و برزخ تاریخی است. برخی از شخصیتهایی که هدایت خلق میکند، مانند راوی بوف کور، دچار این دو پارگی شخصیتی و برزخ تاریخی هستند.
علاوه بر آن به گفتهی زاهد، «اصلاحات رضاشاهی ادامه منطقی و واقعی فرآیندی که با انقلاب مشروطه شروع شده بود نبود… و جامعه ایران را به جانب حالتی اسکیزوفرنیک سوق داد».
سخنران بر این باور است که اصلاحات رضاشاه بیشتر جنبه ظاهری داشتند و جامعه ایران را به سوی تجدد هدایت نکردند. در نتیجه، هدایت خسته از تعلیق و دو پارگی تاریخی و سرخورده از اصلاحات رضاشاهی و ناسیونالیسمی که دل در سنت و فرهنگ ایران نداشت، دچار انزوای بیشتر میشود.
سخنران در مورد نمایشنامههای هدایت به نقل از خلیل موحد دیلمقانی میگوید: «نمایشنامههای هدایت نسبت به داستانهای او ضعیفتر هستند به ویژه پروین دختر ساسان که بسیار سانتیمانتال و شعارگونه است و شخصیتهای آن مانند آدمهای کاغذین بیبُعد و عمق هستند. مازیار نمایشنامه بهتری است به ویژه پرده دوم آن که میتواند یک نمایش تکپردهای خوب باشد زیرا که در آن مازیار به خوبی شخصیتپردازی شده و از نظر روانشناختی باز شده است.»
در این نمایشنامه، مازیار آن قهرمان برجسته تاریخی نیست. یک آدم معمولی است که اسرار شخصی خود را نیز نمیتواند مخفی نگاه دارد و همین دهنلقی هم او را لو میدهد و گرفتارش میکند.
سخنران تاکید کرد که هرچند هدایت در داستانهایش در قامت یک واقعگرای انتقادی ظاهر میشود ولی در نمایشنامههای خود به تفکر رمانتیک و همچنین ناسیونالیسم زمخت و گاه خشن سمت و سو پیدا میکند.
شماری از داستانهای هدایت به صورت نمایش روی صحنه رفتهاند و یا فیلمهایی از آنها ساخته شده است. از جمله برداشتی که نیلوفر بیضایی از «بوف کور» کرده و نیز برداشتی که خود زاهد از «سه قطره خون» به فرانسوی اجرا کرده است. کار دیگری که زاهد از هدایت اجرا کرده داستانی است که نویسنده مستقیما به فرانسوی نوشته بود.
در قسمت پرسش و پاسخ در مورد اجراهایی که از داستانهای هدایت در ایران بعد از انقلاب شده است پرسیده شد. زاهد در پاسخ، به اجرای «سگ ولگرد» اشاره کرد که احتمالا به کارگردانی ناصر حسینیه بود و زود هم توقیف شد و زاهد به عکس، پوستر و یا بروشوری از آن هم دست نیافته است.
پرسش دیگر درباره واکنش تماشاگر فرانسوی نسبت به کارهای هدایت بود. صدرالدین زاهد گفت برای او قبل از آنکه بخواهد برای تماشاگر فرانسوی و به زبان فرانسوی کار کند این کارها ادامه شیفتگی طولانی او نسبت به هدایت است که از ۱۳۵۶ و با روی صحنه بردن «زنده به گور» و نمایش دیگری با عنوان «آهنگهای درخواستی»، از نویسندهای با نام کروتس، که آن نیز راجع به خودکشی است.
زاهد افزود، بدون آنکه بخواهد یکسان سازی کند اینها کمی قبل از انقلاب ۱۳۵۷ است که با آن مردم ایران مسیری در خلاف جهت زندگی و پیشرفت در پیش گرفتند.