شنبهی گذشته برنامهی جشن تیرگان به همت گروه موسیقی ایرانی دانشکدهی مطالعات شرقی و افریقایی دانشگاه لندن (سواس) با مدیریت آقای پیمان حیدریان، برگزار و با استقبال شماری از ایرانیان و غیرایرانیان روبرو شد.
درآغاز برنامه دکتر محمود کویر در توضیح فلسفهی جشن تیرگان برای حاضران سخن گفت. او با جملات زیر سخن خود را آغاز کرد: «خجسته باد، خوشا و خرّما تیرگان، جشن قلم و آب، نویسندگان و باران، جشن گُل، شادی و طبیعت که نژاد، دین و جنس نمیشناسد.» سخنران ادامه داد که تیرگان در بستر آنچنان فرهنگی به وجود آمده و جشن گرفته میشود که هرچند باستانی است ولی اندیشههای آن نو، تازه و انسانی است.
به دنبال این قسمت موسیقی ایرانی با هنرنمایی پیمان حیدریان و علی ترشیزی اجرا شد که مورد استقبال حاضران قرار گرفت.
بخش دوم برنامه با شعرخوانی بانو روشنروان آغاز شد.
بانو روشنروان شعری در وصف حماسهی آرش کمانگیر به قلم توران بهرامی شهریاری خواند.
به دنبال این قسمت باز برنامه موسیقی با هنرنمایی پیمان حیدریان بود که شامل موسیقی تلفیقی و موسیقیِ مدرن با استفاده ازادوات موسیقی سنتی ایرانی بود.
در رابطه با سخنان دکتر کویر پرسشهایی را با وی مطرح کردیم.
-وقتی شما میگویید که بخش بزرگی از باورهای دینی و آیینی ما از طبیعت آغاز میشود و به واسطهی اسطورهها وارد فرهنگ ایرانیان شده است منظور چیست؟
– بخش بزرگی از باورهای دینی و آیینی ما از طبیعت آغاز شده و وارد اساطیر شده و امروزه باور میلیونها انسان شده است. به سخن دیگر، از اساطیر وارد فرهنگ، زیست اجتماعی و تاریخ ما شده است. با شروع از طبیعت باید گفت جشن تیرگان در زمانی برگزار میشود که تابستان شده و ستارهی باران و یا تیر و یا تیشتر و یا شباهنگ و یا ستارهی سحری بر آمده است. و اما در مورد انعکاس این تغییر و تحول در طبیعت در اساطیر ایرانی باید گفت که دو اسطورهی بسیار معروف در مورد جشن تیرگان وجود دارد که یکی اسطورهی تیشتر و آپوش است. در نبردی که بین اهریمن و اهورا درگیر میشود، خشکسالی بر زمین حاکم میشود. پس تیشتر از سوی اهورا و اپوش یا دیو خشکی از سوی اهریمن به نبرد میپردازند. در این نبرد تیشتر گاه به صورت اسبی سفید و گاه به صورتِ گاوی جوان و گاه به صورت مردی جوان به جنگ آپوش، دیو خشکی که به صورت اسبی سیاه در آمده ، میرود. سه شبانه روز اینها با هم میجنگند و بعد باران باریدن میگیرد. آنقدر باران میبارد که لشکر اهریمن و هیولاهایِ بزرگش را باران با خودش میشوید و به دریاها میبرد. بنا بر اساطیر، شوری آب دریا از همین است.
-دیگر از چه اسطورههایی مربوط به تیرگان میتوان نام برد؟
– اسطورهی دیگری که در رابطه با تیرگان است و در شاهنامهی فردوسی نیامده و در اوستا آمده است حماسهی آرش کمانگیر است.
بسیاری از ایرانیان چیزهایی از این حماسه میدانند. داستان آن است که در پایان جنگی که بین ایرانیان و تورانیان در گرفته برای تحقیر ایرانیان قرار میشود که تیری از طبرستان تاریخی وحوالی آمل امروزی به سوی مرز پرتاب شود تا هر جا که این تیر فرود آید مرز ایران و توران تعیین شود. آرش کمانگیر، آن دلاور حماسی ایرانی که برای این منظور انتخاب شده بود عصارهی وجودش را در آن تیر میکند و آن را به طرف مرز پرتاب میکند. تیر بر آمده از کمان او بر تنهی درختِ گردویی در شهر مرو فرود میآید که از آن پس مرز ایران و توران میشود ولی در این میان آرش جاناش را بر سر این کار میگذارد. قرائت من از این اسطوره آن است که آن نماد دلاوری است و به آن دوره از تاریخ بر میگردد که دوران شکلگیری مرزها و ملتهاست.
-در ایران باستان تیرگان چگونه جشن گرفته میشده؟
-بزرگداشت تیرگان در قالب جشنهای مختلف مربوط به آن بوده است. «چله تموز» یکی از این جشنها بود که هنوز هم در برخی از روستاهایِ یزد و کرمان برگزار میشود. تموز هم به معنای تابستان است و چلهی تموز یعنی چهل روز نخست تابستان. به عبارت دیگر، همانطور که چلهی زمستان داریم، چلهی تابستان نیز داشتیم. ازاین جشن چیز زیادی نمیدانیم مگر چیزهایی که از مشاهدات مردمشناسانهی ابوریحان بیرونی باقی مانده است.
جشنی که امروزه هنوز هم هست، جشن آبپاشان است که هنوز در روستاها و برخی پارکهای ایران برگزار میشود. درروزگار باستان مردم به کنار رودخانهها میرفتند و برروی همدیگر آب میپاشیدند. هم خنک میشدند و هم ستایش آب میکردند. این جشن آبپاشان امروزه نیز در مناطق مختلف ایران برگزار میشود. برخی آن را به اسطوره کیخسرو نسبت میدهند.
از مراسم زیبایی که در این ایام سال برگزار میشود و امروزه بخصوص در میان ایلاتیها و در مناطقی مانند یزد و کرمان رواج دارد، مراسم تیر و باد است. در این ایام دستبندهایی میبافند که ترکیبی است از هفت رنگ و در ۹ روز اول ماه به دستشان میکنند و آنگاه در شب تیرگان میروند روی پشت بام و این دستبندها را پرواز میدهند و یا روی باد بادکها میبستند و پرواز میدادند و یا پرت میکردند به سوی آسمانها. گهگداری هم برخی شیطنتهایی میکردند و آن دستبندها را به پشتِ بامِ دختر و یا پسر همسایه پرت میکردند. در جریان این کارها هم میخواندند:
تیر برو بادی بیا
غم برو شادی بیا
باران بسیار بیا
خوشهی مرواید بیا
-از دیگر مراسم مربوط به تیرگان چه میدانیم؟
-یکی از مراسمی که هنوز هم برگزار میشود مراسم فال کوزه است. در طی این مراسم کوزهای را بر میداشتند و دختر کوچکی میرفت و از مردم و همسایهها اشیایِ مختلف به عنوان هدیه میگرفت و داخل این کوزه میانداخت. پارچهی سبزی روی این کوزه میانداختند و آن را پای درخت سروی میگذاشتند. پس از ۹ روز آن را داخل خانه میبردند و در حین خواندن شعر دست میکردند و اشیا را در میآوردند و شیئی که بیرون آورده میشد، فال آن شخص بود.
-به نظرمیرسد که تیرگان با اسطورهها وجشنهای متعددی پیوند دارد…
-ببینید، در اوستا در بخشی به نام «تیریشت» شعری است در ستایش ایزدباران و یا ستارهیباران. این شعر به نظر من یکی از شاهکارهای ادبیات زبان فارسی است. به راستی که کلماتش مانند مروارید است. همه کلمات آن در ستایش دوستی، آشتی و صلح و مهربانی است. در تمام این شعر بلند از کلماتی مانند نفرین، نفرت، خشم و دشمنی خبری نیست. همهی آن در ستایش آرامش و خوشی و شادمانی است و و به این اعتبار است که میگویم این جشن باستانی ولی اندیشههایِ مربوط به آن نو، تازه و انسانی است.
این نیز پارهای از بازخوانی من از تیریشت است که در این برنامه همراه سنتور پیمان حیدریان خواندهام:
«خوشا به شما ای آبها و ای گیاهان!
خوشا به شما ای سرزمینها!
اینـک آبها روانند در جـویـباران شـما؛
روانند به سوی کشتزاران شما، کشتزارهایی با بذرهای درشتدانه.
میستاییم ستاره شباهنگ شکوهمندِ تِشْتَر را؛ آن بخشنده خانهآرام و خانهخوش را، آن بخشندهی آرامش و آشتی و آزادی و آبادی.
به راستی که او به مانند اسبِ سپید رخشانی به سوی دریاهای پارس روان است. از او بر آن آب خیزابها برخواهد خواست همه بال بال فرشتگان و باد چالاک وزیدن خواهد گرفت همه نسیم تبسم و بوسه،همه شور و سور و نور.
در ده شبِ نخست، تِشْتَرِ درخشان و شکوهمند با پیکری به مانندِ یک مرد پانزده ساله، درخشان و با چشمان پر فروغ، بالابلند و بسیار نیرومند، توانا و چالاک در سپیدهدمان پرواز میکند.
در ده شبِ دوم، با پیکری به مانندِ گاوی با شاخهای زرین در سپیدهدمان پرواز میکند. در ده شبِ سوم، با پیکری به مانندِ اسبی سپید و زیبا با گوشهای زرین و لِگام زرنشان در سپیدهدمان پرواز میکند.
به رویارویی او دیوِ «اَپوش» با پیکری سیاه به در میآید؛ و در این نبرد آشتی و آتش از پای میافتد این سیاه به نفرین زشت جادوی پتیاره.
و سپس بارانها خواهد بارید. خواهد بارید. خواهد بارید.
پس میستاییم ستاره درخشان و شکوهمند تِشْـتَر را؛ او که پس از بردمیدنش، سالی خوش برای کشور آورد. ای خرد تابناک ایرانی.
ما را یاری ده تا خلخال بردگی از پای میهنمان برگیریم.
آری! تخت و بخت اهریمنان زودا به زیر خواهد افتاد.
شادمانی خواهد آمد. آشتی خواهد آمد. داد و دانایی خواهد آمد.
و خورشید بر شانههای درفش شیرفش شما خواهد رخشید.
تیرگان بر شما خوشا و خرّما. سبز و سرو باد ایران ما.»