کیهان آنلاین – ۳۰ خرداد ۹۳ – در کتابهای درسی دوران ابتدایی ما داستانهای جالب بسیاری بود که هر یک حتی در همان دنیای کودکی دنیایی مفهوم و معنا برای ما در بر داشت چه برسد به امروز که کمی پختهتر شده و معانی و مفاهیم جدیدی از آن برداشت میکنیم. یکی از داستانهایی که هنوز هم به یادم هست و امروز معنایی چند صد برابر برایم یافته، حکایت مرد توانمندی بود که با کمک ۸ فرزند پسر خود توانسته بود مال و مکنت و جاه و جلالی بیابد و اینک در بستر مرگ در این فکر بود که چگونه این اتحاد را میان فرزندان پایدار سازد.
مرد در بستر بیماری دستهای چوب(گویا ۸ عدد به تعداد پسران) درست کرد. از پسران خواست تا بر بستر او حاضر شوند. سپس بسته چوب را به هر یک از پسران داد و خواست آن را بشکنند؛ امَا هر یک از آنها که داوطلب شد با وجود قدرتمندی نتوانست دسته چوب را بشکند. مرد وقتی کوشش بینتیجه پسران زورمند خود را دید دسته چوب را گرفته و آن را تک تک کرده و از فرزندان خواست تا آنها را بشکنند. چون از حجم چوب کاسته شده بود و فرزندان نیز زورمند بودند هر یک به راحتی توانستند چوبهای جدا شده از دسته را بشکنند. مرد آنگاه رو به فرزندان کرد و گفت: این همه شوکت و جاه و جلال حاصل اتحاد شماست، تا زمانیکه با هم هستید این شوکت و حشمت هم خواهد بود؛ امَا هر گاه از هم جدا شوید از این شوکت و حشمت چیزی نخواهد ماند.
داستان این روزهای داعش که نمیدانم باید آن را چنان که میگویند گروهک بنامم یا با آنچه نشان داده ظاهرا تشکیلات سازمان یافته و بزرگی است مرا به یاد حکایت مرد توانگر در بستر بیماری با پسرانش انداخت و اینکه چگونه نقشههای چندصد ساله استعمارگر پیر امروز به بار نشسته و فارغ از تمام جریانات به دروی آنچه کاشته، پرداخته است و زهی تاسف که تحلیلگران ناپخته سیاسی نیز سر به زیر برف برده و با تحلیلهای سوءگیرانه خود از فاجعه در راه ایران بیخبری نشان میدهند. برخلاف تصور بسیاری، داعش پدیده جدیدی نیست، این پدیدهای چند صد ساله است که امروز با فراهم شدن شرایط تاریخی خود مجال بروز چندباره یافته است.
در طول تاریخ همیشه شوکت و جلال هر کشوری بسته به میزان ثروت، دانش، گستره، جمعیت و… بوده است و اینک نیز همینگونه است، منتهی با دگرگونیهایی چند. به طور نمونه در گذشته گستره ثروت، جمعیت و دانش هر کشور به معنای داشتن سپاهی لشکر بیشتر برای نبردهای رو در رو و منهدم کردن خصم برای غارت و چپاول کشورهای شکست خورده در جنگ بود و امروزه گستره کشور و جمعَیت برای داشتن بازار مصرف بیشترتولیدات و نشانهای از قدرت نظامی آن کشور به شمار میرود. سابق اسرای جنگی به مثابه برده در خدمت سرمایه بودند و امروز مهاجران تحصیل کرده که برای زندگی بهتر از جهان سوم به سوی جهان صنعتی و پیشرفته غرب روان هستند همان نقش را دارند. استعمار نو برای حفظ نفوذ خود و چپاول سرمایه کشورهای ضعیف دیگر، امروزه بینیاز از نیروی جنگی برای حفظ مستعمرات خود است یا به عبارت دیگر امروزه مستعمره به معنای تصرف سرزمین دیگر نیست، بلکه مستعمره به معنای بهخدمت گرفتن مزدوران قدرتمندی است که در جهان سوم بهحکومت مشغولند. نگاهی کوتاه به رشد کشورهای پیشرفته غربی با استفاده از نیروی کار ارزان و یا نخبگان ملتهای دیگر و ورشکستگی کشورهای ضعیف و خرابی هر چه بیشتر روزانه آنها نشان از این استعمار جدید دارد. برای پا برجایی چنین استعماری باید به دنبال کشورهای ضعیف و کوچک رفت که توان رقابت و سرکشی نداشته باشند و با فساد حاکم بر آنها بتوان با مبلغی اندک، سرمایهای گران به دست آورد.
همراه با انقلاب صنعتی در غرب و نیاز روزافزون صنایع بهکارگر و سرمایه، غرب آمال خود را در شرق یافت؛ امَا در شرق مواجه با دو کشور بزرگ و قدرتمند بود که سد راه آمال غرب بودند. این دو قدرت که اتفاقاْ هر دو مسلمان بوده و در جنگ با یکدیگر بودند دو قدرت ایران قاجاریه با پادشاهانی فاسد، زنباره، شکمباره و بیلیاقت و کفایت که دایه ظلالسطانی داشت و دیگری خلافت عثمانی که همسان با دولت قاجار سر در حرمسراهای آنچنانی داشته و داعیه رهبری جهان اسلام و خلیفهگری مسلمانان را داشت. قدرت ایران مانع دسترسی آسان دولت استعمارگر انگلیس به سرزمین ثروتمند و گسترده هندوستان بود و خلافت عثمانی خطری برای اشاعه اسلام به اروپا به دلیل نزدیکی و هممسایگی با اروپا. از اینرو بهترین راه برای حل مشکل این دو قدرت شرقی در مرحله اول کوچک ساختن و تجزیه آنها و در مرحله دوم گسستن انسجام باقیمانده از مرحله اول بود. دراولین گام نقشه بر نابودی ایران قرار گرفت و در این زمینه ایجاد فضای خصمانه میان ایران و روسیه شکل گرفت. امپراتوری روسیه نیز خود استعمارگر بوده و برای راه یافتن به آبهای گرم نیاز به شکست پادشاهی ایران داشت. نقشه جنگ میان ایران و روسیه به دو صورت تنظیم شد، اول قول دادن به پادشاهان قاجار(فتحعلیشاه قاجار که در ابتداء خود یکی از باکفایتترین و شجاعترین افراد ایل قاجار بود ولی بهمحض رسیدن بهپادشاهی و قدرت سر در حرمسرای خود کرد و تمامی شجاعت و شهامت خود را در سرکوب مردم و بلهوسی جاری ساخت) در اینکه از لحاظ نظامی ایران را در جنگ با روسیه کمک و تجهیز خواهند کرد و حتی برای بهروز کردن سپاه ایران و تدارکات آن مستشارانی اعزام کردند و سپس با دسیسه و همکاری با روسیه و خلف وعده در مورد کمک به ارتش ایران و تجهیز این ارتش با سلاحهای مدرن سبب شکست ایران در جنگ و انعقادعهد نامههای ننگین ترکمانچای و گلستان گردیدند.البته در اینمورد نیز نباید نقش روحانیت مرتجع و استبداد و خونریزیهای وحشتناک آغا محمد خان قاجار و عمق فاجعه مردم گرجستان را از یاد برد.
دومین دسیسهسازی استعمار پیر انگلیس نفوذ در مراجع مذهبی ایران بود و در این میان نقش روسیه را به مثابه امپراتوری فسق و فجور که اگر بر ایران چیره شود به نابودی دین مردم منجر خواهد شد، به تجسم در آوردند. این سیاست تا بدانجا پیش رفت که مراجع چشم بسته به فسق و فجور خاندان قاجار بدون هیچ نگرانی فتوای جنگ با روسیه را صادر کرده و مردم و سپاه بیتجهیزات و خسته به دلیل جنگهای داخلی وخارجی و مردم ناآگاه را بهجنگ با روسیه تشویق کردند و نهایت آن شد که تاریخ نشان میدهد. البته این نقشه بعدها با توطئه جدا ساختن افغانستان از ایران تکمیلتر گردید. در کنار این نقشه، نادانی زمامداران وقت ایران نیز به فرقهگرایی و دامن زدن به تفرقه ملت ایران کمک کرد و چند حاکمه شدن حکومت ایران در اواخر سلطنت قاجار میرفت تا باقیمانده این کشور نیز از میان برود.
با روی کار آمدن رضا شاه پهلوی یکی از کوششهای اولیه او حفظ تمامیت ارضی باقیمانده ایران در آنزمان بود و بدینصورت رضا شاه در اوائل حکومت خود سرگرم جنگ با جنگسالارانی شد که هر یک قسمتی از این سرزمین را گستره تاخت و تاز خود قرار داده و ادعای حکومت میکردند از این میان میتوان بهحکومت شیخ خزعل در خوزستان و گردنکشی یاغیانی همچون نایب حسین کاشی، سران بختیاری در جنوب و قشقائیها در فارس اشاره کرد که البته در پشت سر بسیاری از این آشوبها دست عوامل دولت انگلیس را میتوان دید. قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان نیز یکی دیگر از کوششهایی است که برای تکه تکه کردن این سر زمین صورت گرفته است، اگر چه انگیزه این قیام با شورشهای دیگر متفاوت بود. سرانجام رضا شاه توانست با سرکوب تمامی این قیامها و خانبازیها کشوری یکپارچه را شکل دهد. رضا شاه برای جلوگیری از تفرقه و گردنکشیهای بعدی تاکید بر استواری حکومتی مرکزی و مقتدر در تهران داشت، اگر چه این سیاست در اوائل برای یکپارچگی ایران لازم بود، ولی بعدها همین حکومت مرکزی پاشنه آشیل کشور شد. در زمان حکومت محمد رضا شاه سرکوب اقوام ایرانی که نیازمند حداقل آزادیهای انسانی بودند بهشدت رواج پیدا کرد به ویژه بعد از ۲۸ مرداد پایههای تحیکم تدریجی دیکتاتوری محمد رضا شاه ریخته شد.
تاکید بر حکومتی مرکزی در ایران چه درپیش از ا نقلاب اسلامی و چه بعد از انقلاب اسلامی سبب جنگها و خشونتهایی شده که هنوز هم ادامه دارد، به طور نمونه جنگهای اوائل انقلاب در کردستان، ترکمن صحرا، در فارس و.. که برخی از آنها هنوز هم ادامه دارد و برخی نیز چون آتش زیر خاکستر پا بر جا هستند. دگرگونی دیگری که در این سالها و در ماهیت این برخوردهای خشونتبار پدید آمده افزوده شدن خشونتهای مذهبی بر خشونتهای قومی است، چنانکه حکومت مرکزی شیعه ایران، با خودداری از اعطای آزادی بهاقلیت سنی ایران که جمعیَتی حدود ۱۴ میلیون (تقریباْ ٪۲۰ جمعیَت کشور که بیشترین آنها ساکن مناطق مرزی کشور هستند) سبب گردیده تا حکومتهای سنی کشورهای دیگر که همیشه با ایران مساله داشتهاند با تحریک احساسات مذهبی سنیهای ایران در هر جا که امکان دارد گروههای مسلح درست کرده و به جنگ با حکومت مرکزی شیعه ایران بپردازند، تشکیل و وجود گروههایی همچون جیشالعدل و … نمونه این مساله هستند. جالب است در حالی که تمامی اقلیتهای مذهبی در ایران و به ویژه در ایران مکانهای ویژه خود را برای عبادت دارند امَا جمعیَت سنی کشور از حق داشتن مراکز مذهبی در تهران و برخی از شهرهای بزرگ کشور محروم هستند.
بعد از گسست حکومت ایران به مثابه یکی از دو قدرت بزرگ شرق و مسلمان نوبت به از همپاشیدگی دولت عثمانی رسید. جنگ جهانی اول بزرگترین فرصت برای استعمار پیر بریتانیا بود. بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول و بنا بر این همپیمانان او مثل دولت عثمانی، منطقه وسیعی از عربستان که تحت قیمومت دولت عثمانی بود از کشور عثمانی جدا شده و به پاس زحمات خاندان فیصل به آنها واگذار گردید. این منطقه به صورت سرزمینهایی جدا از هم و هر یک به نام کشوری بهخاندان فیصل اهداء گردید. این پاره سرزمینها عبارت بودند از عراق، سوریه، اردن، لبنان و… که در عراق و اردن دو نفر از پسر عموهای فیصل به پادشاهی رسیدند و در سوریه و لبنان وابستگانی بهحکومت فرانسه. در تقسیمبندی این سرزمینها هیچ نقشه و سیاست و تناسبی بهچشم نمیخورد و نتیجه این بیتناسبی خود سبب درگیریها و خشونتهایی شده است که از آن زمان تا کنون ادامه دارد. به طور نمونه در سرزمینی که عراق نامیده شد با وجود اکثریت شیعه در سرزمینی که به سبب وجود بقاع متبرکه و مقدس برای این جمعیت دارای اهمیت بود، پادشاهی سنی انتخاب گردید و سالهای متمادی حکومت اقلیت سنی بر اکثریت شیعه حکمفرما شد. با این وجود گاهی جریاناتی از شیعیان با این نحوه حکومت بهمخالفت برخاسته و قیامهای کوچک و بزرگی بر پا میکردند. به هر حال ناهمگونی و بیتناسبی موجود از لحاظ فرهنگی و قومی در کشورهایی که همسایگانی پیشرفتهتر از خود عربستان سعودی داشتند مانند عراق که در مجاورت ایران بود، سوریه که در مجاورت ترکیه بود و لبنان که به سبب وجود اکثریتی مسیحی ارتباطات زیادی با دنیای غرب داشت سبب حرکتهای فرهنگی و سیاسی بسیاری در این کشورها گردید، که به کودتاهای خونین در عراق و درگیریهای شدید در لبنان میتوان اشاره کرد.
در این میان وجود حکمرانان قبیلهای ومستبد همچون خاندان فیصل در عراق و سیاستمدارن و نظامیان دیکتاتور همچون صدام در عراق و ژنرال حافظ اسد درسوریه و تنوع مذهبی و قومی در لبنان آتشهای زیر خاکستری بودند که همیشه امکانات بروز قیامی در این سرزمینها را فراهم میساخت، امری که مطلوب و مناسب دولتهای غربی برای چند پاره ساختن و تجزیه بعدی این کشورها بود.
جنگ سوریه در سالهای اخیر مقدمهای برای طرح بزرگتری به نام کلنگی کردن کشورهای خاورمیانه است که باید جدی گرفته شود. بشار اسد با ادامه راه دیکتاتوری پدرش و سرکوب خونین مردم کشورش که خواهان دموکراسی هستند آگاه یا ناآگاه در دام تونی بلر نخست وزیر سابق انگلیس و مسئول کنونی کلنگی کردن خاورمیانه افتاده است. متاسفانه امروزه این جنگها بیشتر بهسوی جنگهای مذهبی میان شیعیان و سنیها که سابقهای چند صد ساله دارد کشیده میشود، نوعی جنگ که بیرحمانهترین و خونبارترین جنگها میباشد. امروزه دامنه این جنگهای مذهبی که با حمایت سعودیها و پولهای بیکران آنها توسعه مییابد در گستره وسیعی بهعراق و کمتر بهایران کشیده شده است. مطمئن باشید این جنگها نه تنها خاورمیانه را بهآتش میکشد، بلکه امکان بهآتش کشیدن کل جهان نیز میرود. این جنگها بهزودی بهعربستان که خود حامی آن است کشیده میشود و جهادگران غربی برگشته از جبهههای سوریه و عراق و یمن تمامی اروپا را بهخاک و خون خواهند کشاند.
باید تا هنوز که کاملاْ دیر نشده تمامی کشورهای جهان دست در دست هم به جنگ سوریه که منشاء جنگهای جدید است پایان دهند. این پایان نمیتواند از راه نظامیگری صورت گیرد، بلکه باید کوشش کرد با انتقال صلحآمیز قدرت در سوریه به صورتی که منافع تمام طرفهای درگیر در این بحران تا حدی حفظ شود، بهاین جنگ خانمانسوز پایان داد. دوام این وضعیت صرفاْ با نهادینه کردن حکومتهای دموکراتیک در خاورمیانه امکانپذیر است. درعراق نیز باید به نقش یکجانبه نوریالمالکی که به انتقام گذشته این بار سنیها را در فشار قرار داده پایان داد. شرکت جمهوری اسلامی ایران در چنین جنگهایی به بهانه حفظ اماکن مقدسه شیعیان، جنگ را فرقهای کرده و هولناکتر خواهد ساخت. ایران میتواند از چنان نیرویی در عراق برخوردار باشد که بدون دخالت مستقیم در این درگیریها و خارج ساختن آن از مساله شیعه و سنی در سایه نفوذ مادی و معنوی خود، ضمن حفظ حرمت اماکن مقدسه در عراق، شان و منظر ایران و ایرانیان را در عراق ارج نهد. باید توجه کرد که داعش امروزه نه به مثابه گروه تکفیری کوچک بلکه به مثابه نیرویی متشکل از بعثیهای نظامی عراقی که تعدادشان به چندین ده هزار میرسد و قبایل سنی مجهز که احساس میکنند تحت ظلم و ستم رژیم شیعه حاکم قرار دارند، خودنمایی میکند. فرار کردن سربازان از جنگ و واگذاری سلاحهای خود بهگروه داعش و در برخی مواقع پیوستن به این گروه نشانههایی از عمق فاجعه است، اگر چه بعد از فروپاشی حکومت نوریالمالکی این گروهها نیز به سبب تفاوتهای گوناگون دیر یا زود رو در روی یکدیگر قرار میگیرند و این بار خونریزی و کشت و کشتار نه بین شیعیان و سنیها بلکه بین خود سنیها خواهد بود. دلیل این امر هواخواهی شدید گروه داعش از یک حکومتی دین و هواخواهی بعثیان از حکومتی سکولار است.
دیدگاه دیگری نیز وجود دارد که کوشش میکند درگیریها و جنگ در سوریه و عراق را به تمایل اسرائیل و آمریکا به گسترش سرزمین اسرائیل نسبت دهد. اگر چه این جنگها به نحوی میتواند در بر گیرنده مقاصد دولت اسرائیل نیز باشد، یعنی بهاین صورت که قدرتهای متخاصم با اسرائیل یعنی اعراب با خودزنی تضعیف میشوند؛ امَا این جنگها و آشوب در منطقه برای اسرائیل نیز مشکلآفرین است. اسرائیل نیز مانند سایر کشورهای دنیا به این نیاز دارد تا در مرزهای خود و کشورهای همسایه آرامش وجود داشته باشد، زیرا دود هر آتشی خواه و ناخواه به چشم همسایگان نیز خواهد رفت. اسرائیل در بعد از جنگ با اعراب یکی از امنترین و باثباتترین کشورها یعنی سوریه را هممرز خود داشت که در تمامی این دوران اگرچه حالت جنگ بین دو کشور برقرار بود امَا حتی یک تیر نه از طرف ارتش سوریه و نه از طرف فلسطنیان به خاک اسرائیل از خاک سوریه شلیک نشد، اگرچه در حرف همیشه حملات گفتاری شدیدی علیه یکدیگر موجود بود. اینکه اسرائیل و آمریکا کوشش دارند با پدید آوردن چنین بحرانهایی بر وسعت سرزمین اسرائیل بیآفزایند نیز شائبه و توهمی بیش نیست، زیرا اسرائیل در وضعیت کنونی نیز برای حفظ سرزمینهای اشغالی با مشکل مواجه است و دائم در معرض درگیری با فلسطینیان است، بنابراین از لحاظ منافع ملی نمیتواند دامنه درگیریها را گستردهتر سازد. اسرائیل میداند گسترده کردن سرزمین خود در اوضاع کنونی خویشتن را به کام شیر انداختن است، زیرا گسترده کردن اسرائیل که از لحاظ جمعیَتی در اقلیت قرار دارد یعنی پذیرش خطرات بیشتر که در این موقعیت برای اسرائیل چندان فایدهای نیست. از طرف دیگر حتی اگر بر این باور باشیم که دولت امروزی اسرائیل دولتی صهیونیستی است، گستره سرزمین برای این دولت خلاف دستورالعمل صد و چند مادهای منشور صهیونیست است زیرا در این منشور به صراحت ذکر شده که قوم یهود باید از سکنی گزیدن در سرزمینی ویژه خودداری کند، زیرا اختیار سرزمینی برای سکنی این قوم را آسیبپذیر میسازد و دیگر اینکه براساس دیدگاه صهیونیستی قوم یهود باید مالک تمام دنیا باشد و برای اینکار باید با نفوذ و سکنی گزیدن در گسترههای بیشتر قدرت را از راه کنترل منابع مالی و رسانهای در اختیار گیرد.
نهایت آنکه مساله داعش، مشکلی امروزی نیست، بلکه ریشهای تاریخی و استعماری دارد. این جنگها اگر ادامه یابد، سرانجام به کشور ایران کشیده خواهد شد و با توجه به تنوع قومی و مذهبی در ایران، امکان گسترش جنگهای قومی و مذهبی در این کشور نیز وجود دارد. بهترین کار دولت ایران در شرایط کنونی خارج ساختن جنگهای سوریه و عراق از جنبه جنگهای مذهبی و کمک به استقرار دموکراسی در چنین کشورهایی است. این بحرانها نشانی برای دولت ایران در زمینه دگرگون کردن دیدگاه خود نسبت بهاقلیتها و مذاهب گوناگون موجود در ایران نیز هست. اگر چه حکومت ایران حکومتی است مذهبی و مبتنی بر فقه جعفری، ولی واقعیت این است که ایرانیان اگر چه به باورهای دینی و مذهبی خود ارج مینهند امَا با توجه به ساختارهای فرهنگی و اجتماعی خود در مورد مذهب دیدگاه تسامحی وتساهلی دارند، بنا بر این باید برای حفظ تمامیت ایران آزادیهای مذهبی و قومی بیشتری به مردم داده شود، یعنی تاکید حکومت به جای تکیه بر قومگرایی ومذهبگرایی، باید بر ملیگرایی و دموکراسی باشد.
۳۰ خرداد ۹۳ / کالیفرنیا