مردی که تحصیلات دانشگاهی دارد اخیرا ناپسری خود و همسر او را با شلیک گلوله به قتل رساند، سپس سرهای آنها را برید و در بیابانهای اطراف خیابان شیخ بهائی تهران رها کرد.
روز یازدهم مرداد امسال کسانی که از حاشیه خیابان شیخ بهائی عبور میکردند با سرهای از بدن جدا شده زن و مرد جوانی روبرو شدند. پلیس ابتدا به کشته شدن این دو نفر از سوی عوامل گروه داعش مظنون شد. چند روز بعد بخشی از بدن زنی در زبالههای منطقه کهریزک به دست آمد.
آزمایش دی.ان.ای ثابت کرد سر بریده شده و بدن به دست آمده متعلق به یک نفر است.
تحقیقات کارآگاهان حاکی از آن بود که مردی با اتومبیل لندرور سرهای زن و مردی را در تاریکی شب در حاشیه خیابان شیخ بهائی انداخته است. از سوی دیگر به کلانتری محل زندگی زن و مرد کشته شده خبر رسید که آن دو مدتی است ناپدید شدهاند.
به دنبال تحقیقات پلیس در مورد صاحبان اتومبیلهای لندرور کسی که در آن شب سرهای بریده را در بیابان رها کرده بود شناسایی شد، او شخصی است که اقامت انگلستان را نیز دارد.
کارآگاهان روز ۲۵ مرداد ماه وارد خانه این مرد در خیابان کارگر شمالی تهران شدند، صاحبخانه ۷۵ ساله را بازداشت کردند و از خانه وی اسلحهای که صاحبان سرهای بریده با آن کشته شده بودند به دست آمد.
قاتل در بازجوییها به کشتن ناپسری خود و همسر او اعتراف کرد و گفت آنها با من زندگی میکردند به شدت معتاد بودند در خانه رفتار آزاردهندهای داشتند از دست آنها به ستوه آمده بودم، سرانجام به سوی آنها شلیک کردم و سپس سرهایشان را بریدم و در کنار خیابان رها نمودم.
او گفت: فرزند خواندهام پسر باجناقم بود، باجناقم مخفیانه و به دور از چشم همسر اولش ازدواج دوم کرده بود اما خواهر زنم با اطلاع از این موضوع از شوهرش جدا شد و برای زندگی همراه پسرش به خانه ما آمد ولی خیلی زود فوت کرد، شهرام را من و همسرم بزرگ کردیم. اخیرا از رفتار او خسته شده بودیم، شهرام و همسرش اذیتمان میکردند. حتی آنها خانم مرا کتک میزدند. شهرام پسر خواندهام بود اما او را پسر خودم میدانستم و از اینکه میدیدم جواب آن همه محبت را این طور میدهد عذاب میکشیدم.
شهرام معتاد بود اما زمانی که با همسرش آشنا شد وضع او بدتر شد. او شیشه میکشید و شهرام را هم به مواد مخدر صنعتی کشانده بود. بعد از اعتیاد دیگر سر کار نمیرفت رفتار بدی با ما داشت حتی از او شکایت هم کردم پروندهای در کلانتری یوسفآباد تشکیل شد. مرا به پزشکی قانونی فرستادند اما چون پسرم بود و دلم نمیخواست در بازداشتگاه باشد رضایت دادم. ولی ای کاش رضایت نداده بودم.
زمانی که آزاد شد شروع به داد و بیداد و فحاشی کرد. آن زمان بود که تصمیم گرفتم او را بکشم، چون کارد به استخوانم رسیده بود. هشت مرداد همسرم را به خانه یکی از اقوامش در حوالی تهران فرستادم حدود ساعت یازده شب بود که در اسلحهام شش فشنگ گذاشتم. داخل اتاق اسلحه به دست نشستم، شهرام و همسرش مدام به آشپزخانه میرفتند و برمیگشتند. در جریان همین رفت و آمدهایشان مدام فحاشی میکردند. ناگهان شهرام وارد اتاقم شد و مرا که دست به اسلحه دید ترسید من هم نخستین شلیک را انجام دادم، تیر به پای چپش اصابت کرد و همان موقع همسرش خودش را به ما رساند که من تیر دوم را به شکم زن شهرام شلیک کردم، بعد بالای سر پسرم رفتم و تیر خلاص را زدم و بعد از آن هم به سراغ خانمش رفتم و تیر خلاص زدم. اجساد آنها را با اره برقی تکه تکه کردم تا بتوانم از خانه بیرون ببرم.
اول جسد شهرام را مثله کردم و با خارج شدن از محدوده کلانتری یوسفآباد آنها را داخل سطلهای زباله انداختم اما سر شهرام را نگه داشتم چون میترسیدم که کشف و شناسایی شود. آن شب بدن شهرام را انداختم و فردای آن شب سرش را در زمینی کنار بزرگراه شیخ بهائی آتش زدم.
شب ده مرداد هم به سراغ جسد همسر شهرام رفتم و آن را هم مثله کردم، تکههای بدنش را در اطراف خیابان کریمخان انداختم و سرش را نیز در کنار سر شهرام آتش زدم، البته پشیمانم چرا زودتر این کار را نکردم.
قاتل گفته است: دو لیسانس و دو فوقلیسانس در مدیریت و حسابداری دارم، پیش از انقلاب در سازمان جهانگردی، نخست وزیری و بانک کار کردم و مدتی نیز در انگلستان زندگی کردم اجازه اقامت آن کشور را هم دارم.