مریم میرزاخانی، دانشمند ریاضی ایران و جهان که ۲۳ تیر ۹۶ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان در آمریکا درگذشت، نزدیک بود درست بیست سال پیش از آن، در سن بیست سالگی و پیش از آنکه بتواند نام خود را به عنوان یک بانوی دانشمند به ثبت برساند در تصادفی مشابه آنچه صبح امروز، ۱۰ شهریور، روی داد، کشته شود.
در اسفند ۷۶ اتوبوسی که دانشجویان ریاضی را پس از شرکت در یک مسابقه از اهواز به تهران بر میگرداند، به درّه سقوط کرد و شش دانشجوی نخبه و برگزیدهی المپیادهای ریاضی ملی و بینالمللی جان خود را از دست دادند. مریم اما زنده ماند. در سالهای گذشته در این گونه حوادث، دانشآموزان زیادی جان باختند از جمله آنهایی که برای تبلیغات ایدئولوژیک و مذهبی از سوی مدارس به عنوان «راهیان نور» به بازدید اجباری جبههها برده میشوند به طوری که این اعزامها به «راهیان گور» معروف شده است.
این بار دخترکان دانشآموز از استان هرمزگان راهی «اردوی فرزانگان» بودند که اتوبوس حامل آنها در نخستین ساعات بامداد روز جمعه در مسیر شهرستان داراب واژگون شده و تا کنون بیش از ۴۴ کشته و زخمی بر جای گذاشته است. پس از این حادثهی خونین و غمانگیز، دو اتوبوس دیگر دانشآموزان را به هرمزگان بر میگردانند. به گزارش خبرگزاریهای ایران، رانندهی اتوبوس بازداشت شده و ۴ تن از مجروحان قطع عضو و نخاع شدهاند. حال چند تن از زخمیها وخیم اعلام شده به طوری که شمار کشتهشدگان که تا کنون ۹ و به روایتی ۱۲ تن اعلام شده ممکن است افزایش یابد.
گذشته از آنکه تصادفات جادهای یکی از مهمترین دلایل مرگ و میر در ایران به شمار میرود، تکرار تصادفات در سفرهای دانشآموزی و دانشجویی که تا کنون به دهها نقص عضو و مرگ منجر شده، میبایست زنگ خطر را برای مسئولان به صدا در آورده باشد. اما نه! باز هم دانشآموزان را برای بازدید از جبههها راهی گور کردند؛ باز هم با زندگی دخترکان و پسرکان برای شرکت در این مسابقه و آن اردو بدون تأمین و مراقبتهای لازم بازی کرده و خانوادههای آنان را سوگوار کردهاند و آنهایی هم که جان به در بردهاند میبایست تا آخر عمر با نقص عضو و یا ضربات روحی این حادثه کنار بیایند.
دلیل چنین تصادفاتی هر چه باشد، رانندهی خوابآلود یا مست و معتاد، حیوانی که جلوی ماشین پریده، نقص فنی اتوبوس، جادهی نامناسب و خطرناک و… یک چیز مسلم است: پاسخگوی اصلی در یک چرخهی به هم پیوسته که همه این دلایل را به هم ربط میدهد، مقامات و مسئولانی هستند که در بیلیاقتی و بیکفایتی تمامعیار، چنین حوادثی را از «تصادف» به رویدادی رایج و بدیهی تبدیل کردهاند به طوری که دیگر «تصادف» نیست بلکه یک احتمال بسیار ممکن است!