بخش پنج
کیهان آنلاین – ۵ تیر ۹۳ – در قسمتهای گذشته (بخش یک، بخش دو، بخش سه، بخش چهار) بیان شد ایران توان بالقوه پذیرش حکومتی دموکراتیک را دارد، البته به شرطی که کوشش شود از راه آموزش دموکراسی این فرایند در ایران نهادینه گردد. در ادامه کوشش میشود تا آموزشهای مناسب و مفید دموکراسی با استفاده از دیدگاههای علمی بیان گردد و به تشکیل گروه به مثابه رفتاری علمی برای شکلدهی دموکراسی اشاره و بخشی دیگر از فرایند تشکیل گروه و ساز و کارهای آن توضیح داده میشود.
با توجه به مجموع تجربیات، یادگیریها، نگرشها و… هر انسان رفتار خاص و ویژهای دارد که او را متمایزاز سایر افراد میسازد. برخی این مجموعه را شخصیَت نام نهادهاند و برخی شخصیَت را مجموعه کاملتری از این موارد میدانند. بههر حال در نوشته کنونی این نامگذاری اهمیت چندانی ندارد. اگر چه هر فرد به صورتی ویژه و یکتا رفتار، احساسات و تفکرات خود را دارد امَا او به سبب وجود عوامل زیادی که مهمترین آن تبادلات و توافقهای انسانی است به سرعت و به طور دائم در معرض دگرگونی در افکار، رفتار، احساسات و شیوههای زندگی خود است، البته سرعت این دگرگونی بستگی زیادی بهمیزان و زمان وابستگی و عادت شخص به آن رفتار، احساس، فکر و شیوه زندگی دارد، بدین صورت که هر چه زمان این وابستگی بیشتر باشد، دگرگونی آن نیز مشکلتر و کندتر خواهد بود. بنا بر این در تشکیل گروه و بررسی آن توجه به ساختار سنی و میزان وابستگی افراد گروه به رفتارها، احساسات، تفکرات و شیوههای زندگی مهم است.
همنوایی و همرنگی در گروه
افراد جوان معمولاْ به سبب تازگی افکار، احساسات و رفتارهای خود سریعتر قادر به دگرگون کردن آنها هستند و به همین دلیل رفتارهای آنها بیشتر احساسی و تابع رفتار دیگران است تا بر اساس باور آنها، به همین سبب باید مسئولیتهای کلیدی در گروه که نیاز به تفکر دارد نه احساس، بیشتر بر عهده کسانی گذاشته شود که مدت بیشتری در گروه بوده و بنا براین وابستگی آنها بههدفهای گروه نیرومندتر است. به هر حال هر گاه فرایندهای بینفردی سبب دگرگونی افکار، احساسات و رفتارهای فرد گردد، آنرا نفوذ اجتماعی میخوانند. اهمیت نفوذ اجتماعی به این دلیل است که معمولاٌ فرد وقتی در گروه قرار میگیرد بهسبب بده و بستانهای پدیدآمده بین او و سایر افراد نگرشها، افکار و رفتارهایی را انتخاب میکند که بسیار متفاوتتر از سبک زندگی و فکری است که در تنهایی انتخاب کرده است، بدین معنا که در گروه کوشش دارد افکار،احساسات و رفتارهای خود را همسان با گروه سازد. هر چه میان افکار، احساسات و رفتارهای گروه همسانی بیشتری پدید آید گروه قویتر خواهد شد.
نکته قابل توجه برای کسانی که به دموکراسی باور دارند، این است که نفوذ اجتماعی نقشی دوگانه در کوششهای دموکراتیک بازی میکند، بدین صورت که در گردهمآییها و کوششهای هواداران دموکراسی که هدف آن نشان دادن اهمیت رواج دموکراسی در جوامع انسانی برای نیل به پیشرفت و ارج نهادن بر شان انسانی از راه پذیرش افکار متفاوت و به بحث گذاشتن آنها برای انتخابی بهینه است، گروهی کوشش دارند با وانمود ساختن افکار و احساسات خود به مثابه خواست بیشتر افراد آن را موجه ساخته و دیگران را به خود جلب کنند. شاید کوشش گروههای کوچک اپوزیسیون بیرون از کشور برای جلوهگر ساختن خود به مثابه نمایندگی بیشترین افراد کشور کوششی برای نیل به نفوذ اجتماعی باشد. از طرف دیگر در طول سالهای اخیر اکثر حکومتهای استبدادی کوشش داشتهاند با نفوذ در سازمانهای دموکراتیک و در هنگام شکلگیری تظاهرات مردمی برای کسب حداقل حقوق انسانی خود، با استفاده از نفوذ اجتماعی، افراد هوادار دموکراسی را به سوی رفتارهای خشونتآمیز سوق داده و با تخریب و آتشزدن مکانها و اموال خصوصی یا عمومی بهانهای برای سرکوب خشن تظاهرات مسالمتآمیز مردم به دست آورند. بنا بر این در هنگام انجام تظاهرات عمومی و گردهمآییهای دموکراتیک باید نقش دوگانه نفوذ اجتماعی را در نظر داشت. نمونه این گونه از رفتارها متاسفانه در چند سال اخیر و در گردهمآییهای گروههای موسوم بهاصلاحطلب که در مقایسه با گروه مقابل خود تمایل بیشتری بهدموکراسی دارند به روشنی قابل مشاهده است.
نوع دیگری از تاثیر اجتماعی که من آن را تحریک اجتماعی میخوانم و ابزاری برنده در دست فاشسیتها ولمپنها برای بر هم زدن نظم اجتماعی مورد درخواست دموکراتهاست، تحریک مستقیم احساسات مردم برای حرکت در خلاف مسیر هدف گروه است. در این حالت این افراد با شرکت در حاشیه اجتماعات مسالمتآمیز مردم کوشش دارند با تحریک آشکار آنها را وادار به درگیری سازند تا بتوانند از این راه اجتماعات مسالمتآمیز گروههای هواخواه دموکراسی را که یکی از نشانههای دموکراسی است به بیراهه بکشند. این یکی از نقشههای سازمان سیا در کشورهای دموکراتیک یا حتی در خود آمریکاست. نمونه جدید این امر نیز حملات شکل یافته گروههای لباس شخصی در ایران به گردهماییهای مسالمتآمیز مردم است.
تفاوت بین نفوذ اجتماعی و تحریک اجتماعی آن است که در نفوذ اجتماعی کوشش بر یکسانسازی رفتارها و نگرشهای افراد گروه در مسیر هدفهای گروهی است، در حالی که در تحریک اجتماعی کوشش بر تحریک آشکار گروه در انحراف از هدفهای گروهی است. به هر حال در تشکیل جلسات گروهی برای نیل بهاهداف دموکراسی باید به نقش نفوذ اجتماعی و تحریک اجتماعی توجه شود.
در گروه برخی اوقات دو دسته از افراد پیدا میشوند، دستهای که افراد را به سوی وحدت و یکپارچگی هدایت میکنند یا به عبارتی بهتر ایجاد همرنگی و همنوایی میکنند و دستهای که ساز ناموافق با گروه زده و ایجاد ناهمرنگی و ناهمنوایی میکنند. این فرایند سبب نوسان در اتفاق آراء گروه خواهد شد. این فرایند نیز نقشی دوگانه بر دوش دارد، بدین صورت که هرگاه در یک گروه همرنگی و همنوایی دایم موجود باشد، گروه در مسیر خود دچار ایستایی و سکون میشود، فرایندی که بههیچوجه مطلوب و مناسب جوامع هوادار پیشرفت نیست در حالیکه برخی اوقات ناهمنوایی سبب نوآوری و پویایی مسیر گروه میشود و هر روز هدف و مسیر تازهتری را پیشپای گروه میگذارد. کارکرد این فرایند آشکارا در کوششهای گروههای سیاسی چه در ایران و چه در سطح دنیا مشخص است. گروههایی که با جزماندیشی تاریخی خود فرصت کوچکترین پویایی را با بستن دریچههای نقد و تحلیل بهافراد گروه نمیدهند سرانجامی جز فرو پاشی در پیش نخواهند داشت، بر عکس گروههایی که نقد و تحلیل هدفها و مسیرهای گروه را خوشآمد میگویند شاهد پویایی و پیشرفت هر چه بیشتر خواهند شد. نمونهای از موفقیت یا شکست فرایند همرنگی و ناهمرنگی را آشکارا میتوان در جریان انتخاب دوران نهم و دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران شاهد بود. در انتخابات دوره نهم و دهم ریاست جمهوری اسلامی گروهی که به نام اصولگرایان مشهورند با همرنگی سبب موفقیت احمدی نژاد شدند؛ امَا در جریان انتخابات دوران یازدهم به سبب درگیریهای پدید آمده و ناهمرنگی خردهگروههای اصولگرا، نه توانستند نامزد مشخصی معرفی کنند و نه توانستند به ریاست جمهوری اسلامی دست یابند. تشریح درگیریهای اصولگرایان هدف این نوشته نیست. درمقابل گروه مشهور به اصلاحطلب پس از شکستهای خود درانتخابات دوران نهم و دهم ریاست جمهوری اسلامی توانستند با همنوایی در معرفی نامزدی واحد بهپیروزی دست پیدا کنند.
با توجه بهنقش دو گانه همرنگی و ناهمرنگی درگروه باید برای تداوم پیشرفت و پویایی گروه بهانتخاب راه حلی میانه از این فرایند اندیشید.
وقتی فرد در گروهی شرکت میکند در انتخاب مسیر حرکت خود، دیدگاهها و باورهای شخصی را فدای دیدگاهها و باورهای گروهی میسازد. در این فرایند حتی اگر چه فرد میبیند دیدگاه و باور او مهم بوده و درستتر از گروه است ولی وقتی میبیند گروه بهشکل دیگری باور دارد و رفتار میکند، تردید پیدا خواهد کرد که گروه بهتر از من میداند و بنابراین باور ودیدگاه گروه را قبول خواهد کرد. در اینجا باید میان اعترافات تلویزیونی که باورمندان قدیمی یک دیدگاه بیان میدارند با بحث با بقیه افراد بهاین باور رسیدهاند که دیدگاه و باور قبلی آنها اشتباه بوده است با دیدگاه نفوذ اجتماعی تفاوت گذاشت، زیرا این افراد تحت تاثیر شکنجه و آزار و یا شستشوی مغزی که نوعی وحشتناک و ویژه از شکنجه است و صرفاْ برای فرار از فشار راضی بهاعترافات تلویزیونی میشوند و لذا بهمحض آزاد شدن و در اولین فرصت ممکن باز هم باورها و دیدگاههای خود را خواهند داشت. افراد معروف بهحزب باد نیز مشمول نفوذ اجتماعی نمیشوند زیرا در نفوذ اجتماعی شخص بنا بر دیدگاه و باور گروه بهآنها باورمند میشود و طرفداران حزب باد بدون باور و صرفاٌ برای کسب فایده از دیدگاهی هواخواهی میکنند. بههر حال هرگونه موافقتی یا مخالفتی با دیدگاه و باور گروه همیشه نشانه همرنگی یا ناهمرنگی نیست، وقتی شخص برای تجانس با گروه دگرگون میشود، پاسخ او پاسخ تبدیل یا پذیرش خصوصی نامیده میشود، ولی اگر بهدلیل متهم نشدن به تکروی یا دشمنی با گروه پاسخ خود را دگرگون میکند اجابت یا تسلیم نامیده میشود.
هر چه تعداد افراد موافق با یک ایده در گروه بیشتر باشد، آن ایده تاثیر بیشتری خواهد داشت، جالب اینکه این بیشترین تعداد تا چهار نفر است و هر گاه تعداد بیشتری از چهار نفر با ایدهای موافقت کنند بر تاثیر آن افزوده نخواهد شد. به این دلیل پیشنهاد میشود بیتوجه به تعداد هواخواهان یک ایده در یک گروه، گروهی حداکثر چهار نفر تصمیمات مهم را اتخاذ کنند. نقش روابط عمومی در این زمینه شایان توجه است، بدین صورت که روابط عمومی هر گروه میتواند ایدههای ارائه شده به وسیله هواخواهان را گردآوری کرده و آنها را برای تصمیمگیری در اختیار جمع تصمیمگیرنده قرار دهد. نمونه این گفتار در آخرین انتخابات ریاست جمهوری ایران نشان داده شده است. در حالی که اصولگرایان برای انتخاب نامزد برگزیده خود کوشش داشتند تا در مجمع تصمیمگیری از هر جناحی نمایندهای داشته باشند تا نظر همه جناحها به کار گرفته شود، به سبب افزایش بیش از حد تصمیمگیرندگان در عمل نتوانستند به نتیجهای برسند، لذا هر چند نفری از اصولگرایان با هم شده و کوشش کردند که با اتحادی کوچکتر بههدف دست یابند، نهایت به سبب باور نداشتن به تصمیمات گروهی حتی این خردهگروهها نیز نتوانستند بهاتحاد لازم دست یابند. در مقابل جناح اصلاحطلب با وجود تفاوت دیدگاههای گوناگون که در طول دهه گذشته آسیبهای زیادی بهآنها رسانده بود با تمرکز بر تصمیمگیری گروهی کوچک برنده انتخابات جمهوری اسلامی شدند.
در مقابل، در برخی موارد حتی مخالفت یک فرد با تصمیمهای گروهی میتواند سبب دگرگونی ایده جمعگردد. این پدیده نفوذ اقلیَت نامیده میشود. این مساله را میتوان در اوائل انقلاب و نقش بنیصدر و بازرگان شاهد بود. چنان که اسناد تاریخی نشان میدهند در آن دوران گروهی ویژه از روحانیون با حمایت خمینی تصمیمگیرندگان اصلی امور بودند و بنیصدر و بازرگان هر یک در زمانهایی به مثابه اقلیَت در مقابل این تصمیمها ایستادگی میکردند. دلیل شکست بنیصدر و بازرگان در نقش نفوذ اقلیَت به سبب نبود حامیانی بود که میتوانستند در این حمایت نقشی بر عهده گیرند؛ امَا در آن هنگام گروههایی که نقش روشنفکری را برعهده داشتند به تقابلهای شدیدی با هم برخاسته بودند، به طور نمونه رفتار حزب توده، سازمان چریکهای فدایی خلق اکثریت و… را به خاطر آورید، در حالی که روحانیت با وجود تضادهای درونی توانسته بود اتحاد درونی خود را در مقابله با نفوذ اقلیَت حفظ کند، در این ارتباط هاشمی رفسنجانی نقش خطیری بر عهده داشت. هرگاه اقلیَت بتواند به ایستادگی خود ادامه دهد، در طول زمان موفق خواهد شد افراد دیگری را به خود جلب کرده و اثر مخالفت خود را برجستهتر سازد.
برای دوام و پویایی گروه وجود اقلیتی موثر مفید به نظر میرسد. یکی از دلایل رشد و پیشرفت جوامع دموکراسی به سبب وجود چنین اقلیَتی است زیرا هر ایده و باور نویی در طول زمان برای تداوم خود نیاز به تطابق با دگرگونیهای فرهنگی،اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فنآوری و… دارد. نفوذ اقلیَت در یک جامعه دموکرات موتور محرک گروه برای متناسب شدن با این دگرگونیهاست. در حقیقت اقلیَت نفوذ گروه را به سمت پذیرش و همآهنگی با این دگرگونیها هدایت میکند. این دگرگونیها حتی میتواند بهتغییر قوانین اساسی یک کشور منجر شود؛ زیرا قوانین اساسی هر کشور بر اساس شرایط کنونی آن کشور و با توجه به پیشبینی شرایط آینده تدوین میشود. با وجود پیشبینیهای قدرتمند آینده در تدوین قوانین اساسی، سرعت و گستره دگرگونیها بیشتر از قدرت پیشبینی وقوع آنهاست. در کشورهای دموکراتیک امکان این دگرگونیها در نظر گرفته شده و بنا بر این برای دگرگونی قانون اساسی یا هر مجموعه قوانین موضوعه راهکارهایی در نظر گرفته شده است. در مقابل گروهها و قدرتمندان مستبد در ماهیت خود با هر گونه دگرگونی مخالف بوده و تاکید بر حفظ وضعیت موجود برای تحکیم سلطه خود دارند. پافشاری قدرتهای مستبد به تحکیم وضعیت موجود و جلوگیری از هر گونه دگرگونی یکی از دلایل انقلابهایی است که اتفاق میافتد. در حکومتهای مستبد بعد از انقلاب نیز برای رسیدن بهجامعهای با ثبات و مسستحکم زمان زیادی نیاز است زیرا در انقلاب خواستهها به سبب تراکم آنها در طول زمان بسیارند و عجله برای وقوع آنها بسیار، در حالی که در گروهها و حکومتهای دموکراتیک وجود نفوذ اقلیَت سبب پدیدار شدن تدریجی و آهنگ کندتر دگرگونیها به مثابه موتور محرک پیشرفت اجتماعی است. سخنان خمینی را در بدو انقلاب به یاد آورید که گفت بهچه حقی امروز باید آنچه در سابق مقرر شده را ما بپذیریم (نقل بهمضمون). اگر چه این گفتار خود سبب تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی گردید امَا در این قانون نیز از ارائه هر گونه راهکاری برای امکان دگرگونی این قانون اساسی جلوگیری شد. شاید امروزه یکی از مشکلات ایران سرسختی حکومت بر سر عدم تغییر قانون اساسی و مخالفت با دگرگونیهای لازم در آن است. این گفتار به معنای دگرگونی هرروزه قوانین اساسی نیست، بلکه تاکید بر ضرورت اجرای آن در طول زمان مشخصی دارد.
در گروهها افرادی که از موقعیتهای برتر مالی، اجتماعی، فرهنگی و… برخوردارند نفوذ بیشتری بر گروه دارند.تاکید بر استفاده از القابی همچون حجتالاسلام، آیتالله، ولی فقیه، کشیش، اسقف، کاردینال، پاپ، دکتر، مهندس و… غیره همه بهانهای برای کسب نفوذ اجتماعی و نشانی از برتری طلبی به شمار میرود. هرگاه افراد برتر گروه که الگوهای رفتاری آن گروه هستند، رفتارهایی نشان دهند که با اهداف گروه متفاوت است، جایگاه خود را در گروه از دست میدهند. این پدیده ضعف مقام نامیده میشود. این پدیده سببساز دگرگونی چهره بسیاری از رهبران انقلاب در نزد هواخواهان آنها شده است. رهبرانی با شخصیت مستبد بعد از آنکه با کمک افراد گروه بر سریر قدرت نشستند مسیری متفاوت با بیشتر افراد گروه که خواهان عدالت و تساوی اجتماعی و احترام به حقوق فردی انسانهاست برداشته و خود را در مقابل خواست اهداف گروهی قرار میدهند و بدین صورت بعد از مدتی به پدیده ضعف مقام گرفتار شده و از محبوبیت اولیه آنها کاسته میگردد. نمونه این افراد در دوران تاریخ نوین و گذشته ایران و جهان بسیار است. افرادی که رفتار آنها نشاندهنده همگرایی اولیه با رفتارها و اهداف اولیه گروه در پیش از قدرت و ناهمگرایی و دور شدن از رفتارها و اهداف گروه پس از به قدرت رسیدن است.
در مبارزات سیاسی برای هدف قرار دادن فرد با نفوذ، با استفاده از انواع رسانههای ارتباطی کوشش میکنند به راست یا دروغ دور شدن فرد با نفوذ از اهداف گروه را برجسته سازند. مبنای ساختار کلمات و مفاهیمی سیاسی همچون منافق، فرصتطلب، منحرف، محارب و… برای تخریب نفوذ افراد برجسته و رقیب در گروه است. استفاده از چنین مواردی در ادبیات گروههای چپ وابسته بهاستبداد استالینی و گروههای سیاسی واپسگرای سیاسی ایران که هنوز نتوانستهاند پذیرای دگرگونیهای اجتماعی باشند به شدت قابل مشاهده است. همآمیزی این القاب با نشانههای مذهبی ادیان و تکرار مکرر آنها برای افزایش ضریب نفوذ آنها نیز نشانی از کاربرد این پدیده است.
ملاکهای مورد قبول گروه در اینکه در هر موقعیت اجتماعی چه رفتاری باید انجام گیرد یا نگیرد، هنجارهای اجتماعی خوانده شده است. اگرچه افراد به صورت مستقیم از چنین هنجارهایی صحبت نمیکنند امَا به تدریج با انجام آنها ، این هنجارها چنان بدیهی میشوند که تا زمان زیر پا گذاشتن آنها به وجودشان پی برده نمیشود. برخی از افراد برای برجسته ساختن خود یا افکار خود به صورت ناگهانی به هنجارشکنی میپردازند. نمونه جدید آن لخت شدن افراد گروه موسیقی شاهین نجفی در هنگام اجرای کنسرت در صحنه و یا پدید آمدن صفحه آزادی یواشکی در رسانههای مجازی است. در این دو نمونه گفته شده به دور از درستی یا نادرستی آنها باید مساپلی اساسی را در نظر داشت. هنجارها ملاکی اجتماعی هستند و بنا براین قضاوت در مورد همنوایی افراد با گروه بر اساس حفظ هنجارهای گروهی شکل میگیرد. کسی که از هنجارهای گروهی دوری کرده و خلاف آن رفتار کند بد تلقی شده و از طرف افراد مورد اعتراض قرار میگیرد. هنجار پوشیدگی در جمع رفتاری پذیرفته شده قلمداد میگیرد. این پوشیدگی در هنگام کار و همگام با شرایط اجرای کار ضروری شناخته میشود. رفتار شاهین نجفی و گروه همکار او هنجاری متفاوت از هنجارهای گروهی کاری است و بنا بر این از طرف بسیاری افراد، بد در نظر گرفته شده است.در حالی که اگر ایشان برای برهنه شدن مکان دیگری غیر از مکان کاری خود را انتخاب میکرد، رفتارش از لحاظ هنجارهای گروهی بد تلقی نمیشد. در مورد حجاب یواشکی نیز باید گفت، حجاب در جامعه ایران کنونی به مثابه هنجار اجتماعی شناخته نشده است، بلکه حجاب در ایران نوعی دستور حکومتی است. بنا بر این کسانی که این دستورات حکومتی را رعایت نمیکنند هنجارشکن به حساب نمیآیند و رفتار آنها بد خوانده نمیشود، بلکه به مثابه رفتاری در نظر گرفته میشود که اعتقادی به آزادی برای نوع پوشش خود نه برهنگی را نشان میدهد. چگونگی پوشش زنان در مکانهای عمومی و برخوردهای گروههای دولتی با آنها و نداشتن حجاب در میهمانیهای خانوادگی همگی نشان دهنده این است که حجاب در ایران به مثابه یک هنجار اجتماعی به رسمیت شناخته نشده است، در حالی که حجاب در زمان قاجاریه در ایران یک هنجار اجتماعی بود. هنجار اجتماعی زمانی است که فرد آن را بدیهی فرض کرده و به صورت خودکار آن را اجرا کند نه به صورت دستوری.
در حکومتها و گروههای دموکراتیک هدفهای گروه به مثابه هنجارها شناخته شده و کلیه کوششها برای محقق ساختن هدفهای گروه به کار گرفته میشود. در حکومتها و گروههای مستبد، پس از کسب قدرت به تدریج هدفها و ملاکهای گروهی تضعیف شده و به جای آن کوشش بر پدید آوردن و گسترش کیش شخصیت متمرکز میگردد.در چنین حکومتها و گروههایی تمامی تاکیدها و ملاکهای انجام رفتارها نه بر اساس ملاک و هنجار گروه بلکه بر اساس خواست و گفتار فرد صاحب نفوذ و مستبد شکل میگیرد و سایر افرادی که از مهارتها و دانشهای لازمه زندگی در گروه آگاه نبوده و از لحاظ شخصیتی دچار کاستی هستند، تمامی رفتارها و باورهای خود را بر مبنای خواست رهبری شکل میدهند، حتی اگر چنین رفتارها و هنجارهایی خلاف اهداف و هنجارهای گروهی باشد. پس میتوان گفت هر گروه باید در دنبال پیدا کردن ساز و کارهایی برای مقابله و مبارزه با کیش شخصیت باشد که تباه کننده هدفها و هنجارهای گروهی است. نمونه این رفتار نیز در تاریخ نوین و گذشته ایران و جهان بسیار است. در بسیاری از موارد تخطی از هنجارهای گروهی سبب کنار گذاشتن فرد خاطی میشود. تخطی از هنجارهای گروهی سبب اختلافات درون گروهی و از هم پاشیدن گروه میشود. وقتی ناهمرنگی در گروهی پدید میآید افراد دیگر کوشش دارند با راهنمایی، بحث و… فرد را به قبول هنجارهای گروهی تشویق کنند. در گروهها و حکومتهای استبدادی، بر عکس کوشش میشود با تهدید، شکنجه و… افراد گروه را ملزم به پذیرش رفتارها و باورهای فرد مستبد سازند.
معمولاٌ افرادی که از گروهها دور هستند، نفوذ چندانی بر سایر افراد گروه ندارند، برعکس نفوذ افراد درون گروه بر سایر افراد گروه بیشتر از کسانی است که در بیرون از گروه هستند. افرادی که در بیرون گروهها هستند به دلیل دور بودن از سایر افراد گروه و هنجارهای کنونی گروه باورها و نکاتی را پیشنهاد میکنند که در گروه چندان خریدار و نفوذ ندارد. عدم اقبال جامعه به برخی از گروههای سیاسی، اعم از داخل و خارج کشور، از جمله به همین دلیل است.
در این نوشته کوشش داشتم عوامل نافذ بر رفتارهای گروهی را مشخص سازم. نهایت اینکه چون انسان موجودی اجتماعی است، بنا بر این در بده و بستانهای گروهی قرار گرفته و از افکار دیگران متاثر شده و خود نیز بر باورها و رفتارهای دیگران اثر میگذارد. رعایت ملاکهای گروهی برای همنوایی و همرنگی با گروه لازم است. کسانی که با هنجارها و رفتارهای گروهی همرنگ و همنوا نیستند، امکان زیادی دارد از طرف گروه طرد شوند. در این میان صاحبان مقام و قدرتی نیز هستند که بر رفتارهای گروهی و شکلدهی آن موثرند.
۱۳۹۳/۴/۴ کالیفرنیا