آوازه – عشق به انتشار همچنان در جامعه برونمرزی ایرانیان در جریان است. بر خلاف سابق تمایل بیشتر به انتشار فصلنامهها و ماهنامهها با محتوای فرهنگی است تا روزنامه و هفتهنامه که بیشتر تمایل به تفسیر و تحلیل خبرهایی دارند که این روزها نوک نیزهاش به سوی حکومت اسلامی ایران نشانه رفته است.
مدتهاست که بیشتر نشریات از سوء روابط ایران و آمریکا میگویند و آینده این سوء رابطه و پایان این بگومگوها را غالبا در میدان جنگ میبینند. جنگی دهشتناکتر از هر گذشته دیگر. جنگی که دیگر جنگ کلاشنیکفها و اف شانزدهها نیست. جنگ نمایش آخرالزمانی است. گمان نمیتوان کرد که سرزمینی بتواند با هر نیرویی که داشته باشد از آسیب این جنگ تمامعیار در امان بماند. صحبت هست و نیست در میان است. امیدواریم آنقدر آدمی در روی این زمین مانده باشد که بتواند فصلنامههای فرهنگی نظیر «ره آورد» را منتشر کند و فضاهای فرهنگ و هنر دنیای فسفری آینده را نقد و بررسی کند.
باری… این همه را گفتیم تا خبر انتشار شماره پاییز «ره آورد» را بدهیم که چند هفتهای است که به دست ما رسیده است. مطلب بلندی که قبل از هر چیز چشم آدم را میگیرد سرمقاله خانم شمس- شهباز سردبیر این فصلنامه است که اختصاص به خبر چند درگذشت دارد. یکی مریم میرزاخانی دانشمند جوان ایرانی است که دست مرگ او را از دنیای ما جدا کرد. خانم شهباز زیر تاثیر این سوگ و سوگ پژوهشگر دیگر نصرتالله ضیائی وضعیت مرگ و میر جهان را بهانه قرار میدهد تا بگوید دنیا دارد از نیروی انسانی و فرهنگ آدمیزادی جدا می شود. «در سراسر جهان کودکان و خردسالان را فریب میدهند و میدزدند تا آنها را در اسارت خرید و فروش سکس غوطهور کنند و این معصومان راه به جایی ندارند.»
در مطلب دیگر نوبت به نوشابه امیری میرسد که همین موضوع را با عنوان شعری برگرفته از فریدون مشیری « وای جنگل را بیابان میکنند» پیش کشیده است.
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود.
او با چشمداشتی به حادثه کودک خردسال بنیتا «دست و پا زدن او را زیر هیکل منحوس انسانی که هیچ از عاطفه انسانی برخوردار نیست و تنها آلت ملتهب را میشناسد» نشان می دهد. «بنیتا به چه میاندیشد؟ اصلا به سن اندیشیدن رسیده بود؟»
نوشابه البته بیش از اینها سخن میگوید: «روضهخوان شدهایم. صحبت از مرگ قناری نیست. صحبت از پژمردن یک برگ نیست. صحبت از مرگ انسانیت است.»
«ره آورد» تازه را مطلب دیگری با همین موضوع خانم نیره توحیدی زیر عنوان « آموزههایی از مریم میرزاخانی برای توسعه انسانی» کامل میکند.
این را هم بگویم که شاعر ایرانی مقیم آلمان رضا مقصدی مثل همیشه شعر کوتاهی در «ره آورد» تازه دارد:
پیش چشماش آسمان
با زمین رنج دیده، حرف تازه داشت
آه با مداد مهربان او
نامهها به هر ستاره مینوشت
رنج گفتوگوی ناتمامِ ابر با درخت را
قطره قطره میچشید.
در «ره آورد» تازه چند گفتوگوی فرهنگی نیز آمده است: با کاظم علمداری در «ضرورت جامعه مدنی مستقل برای پیشبرد اصلاحات»، ماندانا زندیان گفتوگو کرده است.
مهندس آرش طبیب زاده گفتوگویی دارد درباره «تاریخ شفاهی معماری معاصر ایران». «در پاسخ یک سوال» عنوان مطلبی است از احمد احرار. «هنر اندیشیدن شبکهای» مطلبی است از امان بیداربخت. «کاریکلاماتورهای قطره چکانی» درباره پرویز شاپور را الهه خوشنام نوشته است.
صدارلدین الهی نویسنده سرشناس این بار ماجرای شانزده آذر را در خاطرات خود برجسته کرده است. مینو بدیعی از کارکنان قدیمی روزنامه کیهان یکی دو خاطره از دوره بیست و پنج ساله همکاری خود را بازگو کرده است در مطلبی زیر عنوان «یک روز آمدن و روزی دیگر رفتن».
و اما نقد و بررسی کتاب را در «ره آورد» مثل همیشه امیر حسینی دیانی میگرداند. در این شماره کتاب «معادله» از محمد دبیری و «از تهران تا ناکجا» نوشته ریحانه ظهیری و کتاب «گربه» از هوشنگ اسدی نقد و بررسی شده است.
«شاخه آلوی شکسته» (عارفه زندیه)، «پلیس باضافه۱۰» (شیفته سلطانی)، و «چگونه نویسنده نشدم» از عترت گودرزی مطالب صفحه طنز و انتقادی «دوستی میگفت» را که میترا مفیدی ادارهکننده آن است، تشکیل میدهد.
چند شعر نو و کهنه نیز در «ره آورد» تازه آمده است. از جمله شعری از پیرایه یغمائی که آن را پایانه بررسی خود قرار میدهیم:
مرا به خاک سپردی، دوباره میرُویم
از آستین زمستان بهاره میرُویم
کفن دریدم و چون دانه سر زدم از پوست
به التفات گریبانِ پاره میرُویم
…
بهار میگذرد در ملیله زر
به گوش باد خزان گوشواره میرُویم.