مانی تهرانی (+عکس) این بار به سراغ یک عکاس ایرانی ساکن نیویورک رفتم تا درباره هنر عکاسی صحبت کنیم؛ با یک هنرمند ضد جنگ روبرو شدم که سایههای سنگین جنگ هشت ساله ایران و عراق بر کودکی او، جامعه پیرامونش و آثار تازهترین نمایشگاهش با عنوان «صداهای بچگیهای من» در آمریکا، انکارناپذیر است.
مهگامه پروانه از انواع عکاسی و تأثیر جنگ بر هنرش میگوید.
- چه شد که به عکاسی روی آوردید؟
-نوزده سالم بود که با انجمن سینمای جوانان ایران شروع به فعالیت کردم و بعد هم در دانشگاه آزاد تهران واحد مرکزی تحصیل در این رشته را ادامه دادم. بچگی من در سالهای جنگ گذشت. سالهایی که تمام برنامههای رادیو تلویزیون و در و دیوار شهرها پر از تصاویر جنگ و ویرانیها و کشتهشدههایش بود. از همان زمان به عکاسی علاقمند شدم، آن موقع یک دوربین کوچک ۱۱۰ داشتم که با آن عکاسی میکردم و عکسها را میبردم لابراتوار محلهمان و روی کاغذ چاپ میکردم که این کار هزینه بالایی داشت و برای همین بعد از چند بار که عکسها را چاپ کردم، پدرم گفت بعد از این عکسها را با پول تو جیبی خودت چاپ کن. فکر کنم از همان زمان پدرم میخواست من یک عکاس حرفهای شوم .
- در خانوادهتان هم کسی هنرمند بود؟
-پدر بزرگم (حسن رضایی تهرانی معروف به استاد حسن معمار) گچبر شهیری بود. بسیاری از کاخها و بنای سفارتخانهها در دوره قاجار و پهلوی اول را گچبری کرده از نمونههای آنها میتوان به چند نمونه اشاره کرد مثل راه آهن تبریز، کاخ ماکو، کاخ رامسر، باشگاه افسران و بنای موزه آبگینه و کاخ مرمر که بعد از انقلاب به دفتر تشخیص مصلحت نظام تبدیل شد، همینطور بسیاری از بناهای قدیمی شهرهای بزرگ ایران را او مرمت کرده، مثل مرمت عالی قاپو و آخرین کارش نظارت بر مرمت باغ فردوس تهران در سال ۱۳۵۱ و در سن ۹۵ سالگی او بود. اگرکاخ گلستان رفته باشید کنار تالار آینه، تالار دیگری است که در آن پدربزرگم به ظرافت و زیبایی روی آینه گچبری کرده. استاد حسن رضای تهرانی حدود صد و پانزده سال عمر کرد.
- گفتید دوران کودکیتان در سالهای جنگ و سختی گذشته، امروز علاقمندان هنر عکاسی به تکنولوژی پیشرفته دسترسی دارند و به همان نسبت هم تعداد عکاسان زیاد شده، عکاسی در فضای امروز سادهتر است یا دشوارتر؟
-قطعأ امروز شرایط آسانتر است. آن موقع پدرم یک دوربین ۱۳۵ داشت که خیلی از اقوام گاهی برای عکاسی در سفر آن را از ما قرض میگرفتند. یعنی دوربین عکاسی مثل امروز در همه خانهها و در دسترس همه نبود. در آن سالهای جنگ مردم بیش از هر چیز به زنده ماندن فکر میکردند. الان کار کردن با دوربین حتی نیازمند یادگیری هم نیست و دوربینهای دیجیتال در حالت خودکار برنامهریزی و با کیفیت بالا عکاسی میکنند. دغدغه کودکی بخشی از نسل ما جنگ بود. دائمأ خبر کشته شدن آدمها، پوستر کشتهشدگان و دائمأ تبلیغات جنگ باعث شده بود اخبار جنگ خواه ناخواه به بخشی از زندگی و کودکی ما تبدیل شود. مثلأ تلویزیون مثل امروز ۲۴ ساعته نبود و برای تماشای برنامه کودک باید اول پخش قرآن و بعد یک ساعت پیام شهدا را میشنیدیم و تماشا میکردیم تا بعد برنامه کودک شروع شود.
- در عکاسی شما تأثیر جنگ بیشتر بود یا تأثیر نقش و نگارهای پدربزرگ؟
-همه اینها با هم بود. پدربزرگ و داییام گچبر، دایی دیگرم مینیاتوریست و دکوراتور و عمویم نقاش بود، اما جنگ بر عکاس شدن من تأثیر بسزایی داشت.
- در سالهای اول انقلاب هنرهای تجسمی با این استدلال که مشابهسازی کار خداوند یکتا است، حرام اعلام شده بود. آیا برای اقوام شما هم مشکلی به وجود آمد؟
-این محدودیت بیشتر در حوزه مجسمهسازی بود. در گچبری اگرچه تصویرسازی و صورتهای فرشتهگونه هم وجود دارد، اما بخش زیادی از شهرت پدربزرگ من به دلیل طرحهای گل فرنگی و اسلیمی بود که ظریف کار میکرد و اینگونه طرحها در تذهیب دور قرآن هم دیده میشود و بنابراین مشکلی نداشت. ضمن اینکه در دوران جنگ مردم برای تهیه شیر و مواد غذایی ساعتها در صف میایستادند و به گچبری لوکس و دکوراسیون خانه حتی فکر هم نمیکردند و مشکل از این لحاظ بود که دغدغههای مردم تغییر کرده بود.
- البته در کنار جنگ، یکی از «ارزش»های پر رنگ اجتماعی در آن دوران مبارزه با هر نوع نماد رفاه و تجمل بود.
-بله. اما من آن موقع خیلی کم سن و سال بودم و این جزئیات را به خاطر ندارم. یادم هست که در میان مردم وحشت از مردن زیاد بود.
- اولین ویژگی که در نگاه به یک عکس برایتان مهم است چیست؟
-در دورههای مختلف نگاه آدم متفاوت میشود. اولین توجه من در هر عکسی ترکیببندی آن است. عکسهایی هم هستند که ترکیببندی مینیمالتری دارند، اما نکتهای در آنها وجود دارد که بیننده را درگیر میکند تا به عکس نگاه کند و دوباره و چندباره. این اتفاق گاهی در پرتره، فرم، رنگ و یا حتی مفهوم مورد نظر عکاس رخ میدهد. گاهی یک عکس فرمالیست موضوع خاصی را پیگیری نمیکند ، ولی در ترکیببندی و نوع عکاسی ویژگی یا ویژگیهایی وجود دارد که بیننده را درگیر میکند تا به عکس نگاه کند و بعد هم بارها خاطره تصویرش در ذهن بیننده رژه میرود. من یک دورانی به عکاسی فتوژورنالیستی و مستند مشغول بودم. هنوز هم برای این شاخه عکاسی احترام ویژهای قائلم، اما امروز بیش از این میخواهم. بعضی عکسهای مستند واقعأ شگفتانگیز هستند، ولی از دید من وجه موضوعی آنها جذابیت خود را از دست داده. من سالهاست که به عکاسی هنری مشغول شدهام و با دوربین نقاشی میکشم، یعنی به نقاشی گرایش پیدا کردهام و تنها به جای قلم مو و دیگر ابزار نقاشی با استفاده از دوربین نگاه شخصی خودم را پیاده میکنم؛ امروز دوربین برای من ابزار اطلاعرسانی صرف- که اوایل مرا به عکاسی جذب کرد- نیست.
- بسیاری میگویند در ایران صنعت عکاسی شکل نگرفته؛ از طرفی در همان فضای نبود امکانات و تنگدستی سالهای جنگ، عکسهای درخشانی ثبت شده که بارها در جهان تحسین شدهاند. آیا میتوان گفت که نبود امکانات به خلاقیت عکاسان و خلق عکسهای هنری کمک کرده؟
-این مسئله به فضا و شرایط خلق عکس بستگی دارد. در همان دوران هم هنرمندانی مثل یحیی دهقانپور و احمد عالی هنرمند بودند و نه صرفاً عکاس مستند. عکاس مستند اجتماعی به معنی کسی که واقعیات را ثبت میکند، فراوان داریم که بسیاری از آنها فوقالعادهاند؛ اما هنرمند عکاس کم داریم. در سالهای جنگ پیشرفت عکاسی حرفهای خبری ایران بی نظیر بود. این عکسهای عکاسان خبری و مستند است که حقیقت تلخ جنگ را به رخ ما میکشد. این عکسها حاصل درک عمیق از حس و حال آن فضا و شکار و ثبت لحظههای ناب عکاسانشان بوده.
کار عکاس مستند این است که در بهترین زمان و مکان و از بهترین زاویه و با بهترین ترکیببندی صحنه را ثبت کند و جهانی را تکان دهد. نباید فراموش کنیم که عکاسان آن دوره به بهترین شکل کارشان را انجام دادند. عکاس مستند و خبری لحظه ناب را کشف و ثبت میکند اما این بدین معنی نیست که عکاس مستند خبری در طبقهبندی عکاس هنرمند قرار میگیرد .
- عکس مستند با عکس هنری همپوشانی هم دارد یا در همه حال قابل تفکیک است؟
-خیر. همپوشانی ندارد. مثلأ کاوه گلستان مجموعه زیبایی از عکسهای جنگ هشت ساله را در کارنامه خود دارد. عکس دو سرباز اسلحه به دست و در حال پریدن از روی دیوار و پا در هوا، لحظهای را شکار کرده که نهایت شجاعت و جسارت و شور و هیجان دو سرباز را در عکس به تصویر کشیده؛ اما این به معنی هنری بودن عکس نیست. این عکس به منظور اطلاعرسانی ثبت شده است و کاوه یکی از بهترینهای ما در ایران بوده. کار افرادی چون کاوه گلستان بی نظیر است اما در طبقهبندی عکاسی هنری حساب نمیشود و البته حواستان باشد این حرف من چیزی از ارزش کاری این بزرگان کم نمیکند بحث فقط درباره استفاده درست کلمات است.
- یعنی تخیل در این عکس وجود ندارد؟
-مسله فقط تخیل نیست. مثلأ عکسهای احمد عالی هنری است. عکاس خبری، هنرمند نیست و البته این ویژگی اصلأ هم بد نیست. من هم عاشق عکاسی خبری بودم، در این زمینه کار کردهام و از ابتدا دوست داشتم عکاس جنگ شوم؛ با این انگیزه اولیه در رشته عکاسی درس خواندم و حالا بعد از گذشت بیست سال از شروع فعالیتم ناخودآگاه به عکاسی هنری گرایش پیدا کردهام. عکاسی هنری به جای کشف سوژه، آن را خلق میکند و از تخیل، نگاه شخصی، تجربیات، دانش و از غمها و شادیهای خالق اثر بهره میگیرد. دانشکدههای این دو شاخه عکاسی در خارج از ایران از یکدیگر جدا است.
- چرا در ایران این تفکیک به درستی صورت نگرفته؟
-مثل بسیاری از مسائل دیگرکه در ایران سر جای خودش نیست. نگاه عکاس باید مشخص باشد و این دو شاخه عکاسی نیازمند دو تربیت نگاه متفاوت از یکدیگر است.
- آیا جنبه تجاری بر کیفیت کار عکاسان هنری اثر منفی میگذارد؟
-تصور نمیکنم. عکس هنری حاصل شکوفایی خلاقیت است. متأسفانه بعضی از عکاسان هنری در ایران به فلسفه و مفهوم عکسهای خود دقت نمیکنند. تصویر را خوب شناختهاند و رگ خواب مخاطب خارجی را پیدا کردهاند، اما فکری پشت آن ندارند و میگویند مخاطب باید خودش مفهوم را برداشت کند. در حالی که این اشتباه است و قرار نیست مخاطب همه مولفههای فرهنگی پیرامون عکاس را بداند. عکس باید بر تحقیق و ایده استوار باشد. در عکاسی هنری، هنرمند با داشتههایش به سراغ موضوعی میرود که به آن علاقه دارد و سعی میکند آن موضوع را از دریچهای نو برای مخاطب به تصویر بکشد.
- عکاس را که به عکس الصاق نمیکنند، منظورتان این است که همه اینها باید در عکس پیدا باشد؟
-خیر. در ورودی همه نمایشگاههای عکس، نوشتاری به قلم عکاس درباره دغدغه و موضوع عکسها وجود دارد.
- عکاس میتواند چیزی ننویسد تا مسیر برداشت شخصی مخاطب را باز بگذارد؟
-برداشت مخاطب و هنرمند از یک عکس میتواند متفاوت باشد، اما پیش از این مرحله حتمأ باید دانشی و تحقیقی پشت عکس نهفته باشد.
- شناخت رگ خواب مخاطب خارجی که گفتید، تا چه اندازه روی کار عکاسان ایرانی تأثیر گذاشته؟
-خیلی زیاد. یک سری فرمول وجود دارد که غربیها دوست دارند در کار هنرمند ایرانی ببینند. مثل چادر، حروف فارسی، لنگ حمام، چاقو، جنگ، عروسی و… اینها برای غربیها جالب توجه است و برای همین تقریبأ همه عکاسان ایرانی از این عکسها دارند؛ شاید این از هوش تجاری ایرانیها است.
- رسالت اجتماعی هم مطرح است. مثلأ اینکه عکاس فکر کند وظیفه دارد حجاب اجباری را به تصویر بکشد.
-به نگاه و تفکر عکاس بستگی دارد. اگرچه این حجاب در ایران قانون اجباری است، اما زنان ایرانی هوشمندانه این قانون را دور زده و آن را به فشن تبدیل کردهاند. اما مخاطب غربی ترجیح میدهد زن چادری را ببیند. تجربه شخصیام در کار با آژانسهای خبری کشورهای غربی این است که از من عکس شیخ و زن چادری میخواستند! در حالی که میدانستند من عکاس نماز جمعه و حوزه علمیه نیستم!
- جدا از جالب بودن، آیا تأثیر این عکسها باعث فشار جهانی بر جمهوری اسلامی برای تغییر قوانین تبعیضآمیز خواهد شد؟
-مطمئن نیستم. حجاب اجباری زنان ایران، دغدغه جهانیان نیست. آنها در خیلی از موارد حتی مفهوم اجباری بودن حجاب زن ایرانی را متوجه نمیشوند و فکر میکنند زن ایرانی حجاب دارد چون مسلمان است و عرف حاکم.
- تأثیر تصویر با حجاب زنان سیاستمدار غربی در سفر به ایران بر روی افکار عمومیچیست؟
-همین رفتار زن سیاستمدار غربی در تهران نشان میدهد که حجاب اجباری زن ایرانی برای غربیها دغدغه نیست. زن سیاستمدار غربی برای امضای قرارداد تجاری به ایران میرود و برایش اهمیتی ندارد که دو ساعت هم روسری روی سرش بیاندازد و حتی برایش تفریح جالبی هم هست! وقتی درصد بالایی از عکسهای هنری ما زن در چادر پیچیده است، یعنی ما تصویر غلطی از کشورمان به جهان مخابره میکنیم. برای زنان کشورهای غربی این تصویر جالب و با مزه است و تحت فشار بودن زن ایرانی برایشان قابل درک نیست و اهمیتی هم ندارد.
- سلیقه مخاطب عام در نمایشگاهها تا چه اندازه به عکاس سمت و سو میدهد؟
-من شخصأ در هیچ دوره ای به پیروی از سلیقه مخاطب عکاسی نکردهام و هر موقع حس کردهام که علاقه دارم با بیان شخصی در موضوعی عکاسی کنم، این کار را انجام دادهام. اعتراض و تشویق مخاطب بر روی نوع کار من اثری ندارد. من تابع سلیقه مخاطب نیستم و به جهان نگاه شخصی دارم. بعضی گالریها به من میگویند از زن لخت عکس نگیر تا دیگران فکر نکنند ما اسلامستیز هستیم. دلیل عکاسی من از زنان لخت، اسلامستیزی نیست. واقعیت این است که اسلام و نگاه شرقی، زن را زیر ده تا چادر و مقنعه هم لخت میبیند و در فرآیند دینی و سنتی همه چیز جنسی است. اگر لخت نمیدید نمیگفت خودت را بپوشان و برو عقب تا من تحریک نشوم! نمونهای دیگر اینکه من در تازهترین نمایشگاهم با صدا و عکس و تصویر روی گردش سیال ذهن اثری درباره جنگ هشت ساله ساختهام و برای ساخت این آثار از آرشیوهای صدا و تصویر استفاده کردهام. طبیعی است که وقتی به مخاطب آمریکایی میگویم سیاست کشور تو کودکی مرا از بین برده، خوشش نمیآید و البته کنجکاو هم میشوند. در جهان غرب همه درباره هولوکاست که هشتاد سال پیش بوده و آخرین بازماندگانش هم تقریبا مردهاند، حرف میزنند؛ در حالی که تاریخ جنگ ایران و عراق خیلی دور نیست و ما هنوز زندهایم، پس چرا نباید دربارهاش حرف بزنیم؟