داریوش کدیور – سعیده پاکروان، نویسنده، شاعر و منتقد فیلم در پاریس و واشنگتن، به نحوی دلسوزانه ﺗﺎﺑﻠﻮی ﻧﺎﺗﻤﺎمی از نسل از دست رفته ایران را به تصویر کشیده است.
ﺭﻣﺎﻥ «ﺁﺯاﺩی» ﺳﻌﻴﺪﻩ ﭘﺎﻛﺮﻭاﻥ ﻧﮕﺮشی اﺳﺖ ﭘﻴﭽﻴﺪﻩ و پراحساس ﻛﻪ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩای ﭘﻴﺶ اﺯ ﻃﻠﻮﻉ اﻧﻘﻼﺑﺎﺕ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﺮبی، ﺑﻪ ﺗﺤﻮﻻتی ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ اﺯ ﻫﻢ گسیختگی ﺟﺎﻣﻌﻪ اﻳﺮانی ﭘﺲ اﺯ اﻧﻘﻼﺏ ﺳﺎﻝ ۱۹۷۹ ﺷﺪﻩاﻧﺪ و به ﻨﻤﺎﻳﺶ ﮔﺬاشتن ﺁﻥ ﺑﺮای ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﻏﺮبی میپردازد.
ﺗﺎﻛﻴﺪ اﻳﻦ ﺭﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﺑﻴﺪاﺭی ﺳﻴﺎسی و ﺗﺎﺭیخی ﻧﺴﻞ ﺟﻮانی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ پی ﺗﺤﻮﻻﺕ ﺳﺎﻝ ۲۰۰۹ به دنبال تصور تقلب در انتخابات ریاست جمهوری و برای آزادی به خیابانها آمد. جوانانی که خواستار آزادی و تغییرات دمکراتیک بر اساس پروژه «اصلاحات» بودند و نه تغییر رژیم. این تحولات درونى و ذهنى در سراسر شکاف اجتماعى ایران بذر آزادى پاشید، به صورتى که نویسنده معتقد است روزى به ناچار منجر به تغییر ساختار حکومتى در ایران مى شود .
داستان از دیدگاه چند شخصیت که زندگیشان به صورت عمیق زیر تأثیر روزها و ماهها سرکوب وحشیانه رژیم قرار گرفته بیان مىشود. در طول این وقایع مهم، شخصیت اصلى داستان (رها) در نخستین دستگیرى، توسط (حسین) که یک پلیس ضد شورش است و مایل به زندانی شدن رها که دخترى جوان و جذاب است نیست، فراری داده مىشود.
در اوج تظاهرات، رها که بار دیگر همراه با دوستانش در تظاهرات شرکت نموده براى بار دوم دستگیر میشود. شکنجه و آزار او در دوران بازداشت که مورد ضرب و شتم و تجاوز گروهى سه بازجوى مرد سادیست قرار گرفته به صورت یک کابوس وحشتناک تصویر میشود. با این حال به لطف نفوذ حسین در دستگاه امنیتی رژیم، رها یک بار دیگر آزاد مىشود.
رها، دانشجویی است که رؤیاى تحصیل در رشته معماری را معصومانه از دست داده اما اراده قوىاش براى به دست آوردن عدالت و ازادى همچنان پا برجاست. حمایت رها توسط خانوادهاش و یک خانم وکیل واقعبین که پرونده او را به یک رسوایى ملى تبدیل مىکند، تا جایى که قوه قضاییه مبتنی شریعت مجبور میشود شکنجهگران را به زندان و مرگ محکوم کند، خود باعث افشای چهره قوه قضاییه میشود که میبایست به عنوان یک نهاد مستقل عمل کند.
درون این داستان درام یک رابطه عاشقانه عمیق بین دو جوان (رها و حسین) با دو پیشینه کاملا متضاد شکل میگیرد. رها دانشجوى معماری و حاصل یک تربیت غیرمذهبى (سکولار) همراه با آگاهى اجتماعى است در حالى که حسین عمیقا مذهبى و به لطف عموى خود به پلیس ضد شورش پیوسته و با برادر معلول و ﺗﻠﺦخوی خود که جانباز جنگ ایران و عراق اﺳﺖ زندگى مىکند.
تحول درونى حسین بىشباهت به شخصیتهاى به تصویر کشیده شده در سبک رمانهاى «ویرانپرداز» Litterature Dystopian و شخصیت«مونتاگ» در رمان «فارنهایت ۴۵۱» اثر «ری برادبری» Ray Bradbury و یا «ﻭﻳﻨﺴﺘﻮﻥ اسمیت» در ﺭﻣﺎﻥ «۱۹۸۴» از ﺟﻮﺭﺝ اﻭﺭﻭِﻝ نیست. در نهایت ﺩﺭﻙ اینکه او تنها وسیلهاى است براى سرکوب و یا حفظ ارزشهاى الهى که وی باور دارد کم کم موجب
بیداریش مى گردد و داستان رقتبار رها در نهایت موجب نزدیک شدن هر دو شخصیت به یکدیگر و ﺑﻪ ﺯﻳﺮ سوال ﺑﺮﺩﻥ خودشان مىشود .
شخصیتهاى دیگر به نظر مىرسد به صورت موازى با محور داستان در دنیاى خود گرفتار هستند. برای نمونه عمو (جمشید) که به نظر مىرسد در کشور خود حالت یک تبعیدى را دارد و همچنین دوست ﭘﺴﺮ رها (کیان) که تحت تکلف مادر جراح و پر کارش براى فرار از واقعیتها به دنیاى هالیوودى پناه برده و یا عمه فرصتطلب کیان (پرى) که با بر پا کردن مهمانىهای* ﭘﺮ ﺯﺭﻕ و ﺑﺮﻕ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺠﻠﻞ** خود و استفاده از مشروبات الکلى به صورت پنهانى*** و با وجود ﺣﻀﻮﺭ ﻣﺮﻣﻮﺯ**** مقامات رژیم خوشگذرانى نموده در حالى که در ظاهر طرفدار رژیم است. حتى (گیتا) با داشتن تعلقات آمریکایى در ریشه ایرانىاش براى اولین بار بعد از چهار دهه ایران را به نحوى مىیابد که مطابق با دید و نظر هنرپیشههاى لس آنجلسى، شرایط مدرن و شادى با نشانههاىی از گذشته و قدیم دارد همراه با یک باور خیلى سادهلوحانه که انگار هر لحظه انتظار میرود همه چیز تغییر کند. بى تفاوتى والدین به هیجانات انتخاباتى نیز خود عاملى براى بیدارى فکرى فرزندان میشود اما والدین نیز درگیر و سر خورده از عملى هستند که مرتکب شدهاند (انقلاب١٣۵٧) و در یک نوع احساس گناه گرفتارند. آزادىهاى شخصى زیادى که قهرمانان داستان از آن لذت مىبرند کاﻣﻼ ﺩﺭ ﺗﻀﺎﺩ ﺑﺎ جامعه و خط قرمزهایى است که براى آنان تعیین شده اﺳﺖ.
حضور پلیس گشت ارشاد براى بررسى ظاهر و حجاب رها قبل از محاکمه و یا نگرانى ناشى از اینکه زوجها دست همدیگر را بگیرند و یا غیبتهاى غیر موجه معلم رها در دانشگاه که مظنون به فعالیتهاى ضد دولتى است همگی بیانگر حضور مداوم یک حکومت دیکتاتور و سرکوبگر است.
تمرکز رمان بیشتر بر روى موثق و معتبر نشان دادن جو عمومى تمرّد و نافرمانى است که کشور را فرا گرفته و زیر عنوان «جنبش سبز» شناخته شده است. فیلمهاى متعدد و گزارشهاى خبرى مانند مرگ «ندا» که در اینترنت و رسانههاى اجتماعى پخش شد یک زیربناى دراماتیک براى رمان به وجود آورده و خواننده را چون قهرمانان آزادىخواه از راه اینترنت و شبکههای مجازی در یک دنیاى بدون کم و کاست و موازى با واقعیت به دام مىاندازد. بازتاب کلى از عملکرد وکلا و فعالین (مهرانگیز کار و آرش سیگارچى) در نشان دادن مصائب زندان رها و محاکمه متجاوزان او بسیار مفید و مشخص عنوان شده است. برای نوشتن رمان، فضای غیرعلنى جلسات دادگاه براى زندانیان سیاسى، نحوه استفاده از شهادت شاهدان و دادستان با دقت مورد بررسى قرار گرفته است .
یکى از بزرگترین نقطه ضعفهاى کتاب اما اختلاف بر سر مسئله خود انتخابات است. آیا طبق نظر مخالفان واقعا یک تقلب بوده؟ یا طبق ادعاى رژیم که خود کاندیداها را انتخاب نموده، نامزد جنجالى آن، احمدى ﻧﮋاﺩ برنده شده است؟ نویسنده شواهد کمى جهت روشن شدن واقعیت در این خصوص ارائه مى دهد.
با توجه به اینکه نویسنده داستان هیچ علاقهاى به رژیم فعلى ندارد اما حداقل براى من به عنوان یک خواننده روشن نیست که نویسنده داستان در این توازن قدرت ایدیولوژیک در کجا قرار دارد ﺑﻪ ﻏﻴﺮ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ به صورت آشکار او هیچ همدردى و یا همسویى نسبت به رژیم و سپاه پاسداران که خود در حال رشد و قدرت گرفتن مىباشد ندارد.
به نظر مىرسد نویسنده در به تصویر کشیدن و نشان دادن جامعه واقعى ایران و آرمانهاى جوانانش چندان موفق به نشان دادن تصویر جامع و کاملى نبوده است. اى کاش ایرانیان به یک نظام حکومتى مانند انچه مورد نظر دو توکویل بود باور داشتند که بر پایه کنترل و توازن استوار بود. با این حال چطور مىتوان جامعه را به صورت منصفانه ملزم به اجراى قوانین اجتماعى کرد در حالى که روشنفکرانش حاضر به قبول مسئولیت براى انتخابهایشان در گذشته و حال نیستند. روایت سعیده پاکروان نه تنها قضاوت ضعیف روشنفکران لیبرال سطحىنگر در سال ۲۰۰۹ را نادیده مىگیرد بلکه بعد از سه دهه که از ﭘﻴﺮﻭﺯی انقلاب خمینى میگذرد، اوضاع سکولار جامعه کنونى را نتیجه گروگان گرفتن جامعه توسط افراطیون مذهبى عنوان مىکند. بدین ترتیب دو شخصیتى که ﭘﺎکروان به عنوان ناظر به صورت جداگانه به تصویر کشیده (عمو جمشید و دوست ﭘﮋوهشگر و مهمانش گیتا) هر دو در خدمت نویسنده هستند تا به وسیله افکار و نظراتشان بینش تاریخى و سیاسى کشور را از گذشته تا حال به چالش بکشند (جمشید نام پادشاه اسطورهاى ایران است که در قرن دهم در شاهنامه یا «کتاب شاهان» اثر فردوسى شاعر ملی ایرانیان آمده است). نویسنده او را به عنوان یک مدل تأثیرگذار بر روی «رها» عنوان کرده که تأثیر او کمتر از دیگر شخصیتهاى داستان نیست. حتى اگر او با خوشبینى از دوران شاه و واقعیتهایش صحبت مىکند و یا از زرنگى و طبیعت فرصتطلب ایرانیان گلهمند است اما به هیچ عنوان مسئولیت همفکران خودش در انحلال قانون اساسى مشروطه پادشاهى را در نظر نمىگیرد. گیتا که تا حدى از دکتر مصدق و سر سختى وى در سال ۱۹۵۰ انتقاد مىکند بى شباهت به آن گروهی نیست که با فروش پروژه «اصلاحطلبى» به رسانههاى غربى در سالهاى اخیر شهرتى به دست آوردند و سیاست خارجى کشورهای غربی را به صورت گسترده تحت تأثیر قرار دادند.
این رمان انسانگرا و خوب از فقدان نمایندگى معتبر سیاسى و عدم گفتمان واقعى رنج مىبرد. شاید نویسنده مىتوانست با اضافه کردن یک شخصیت دیگر مانند یک سلطنتطلب مغرور، تعصبات سیاسى جناحهاى دیگر را بهتر به نمایش بگذارد و یک تصویر قابل قبولتر و معتبرتر از شکاف ایدئولوژیک بین ایرانیان از زمان انقلاب ۱۹۷۹ تا کنون و ترغیب آنها به بحث در پیرامون دستیابى به آزادى واقعى آرائه دهد .
در نهایت براى قهرمانان اصلى رمان «آزادى» انتخابهاى مشخص شده است. بدین صورت که «رها» تن به تبعید مىدهد و «حسین» با وجود وفادارى و اعتقاد به ریشههاى ایدئولوژیک رژیم، سپاه پاسداران را ترک مىگوید . این است تراژدى اصلى این افسانه مدرن ایرانى، تبعید نسلهای از دست رفته در جستجوى آزادى.