آوازه – در عرصه موسیقی ایران گاه حوادث کوچک نقش مهمی در رشد و توسعه موسیقی ایفا کردهاند. گاه حتی سازها در جریان نوسازی و نوآوری شبهانقلابی پدید آوردهاند. در ایران سازها هرچند که نقش کم یا بیش در دگرگونی ایفا میکنند ولی هیچگاه به تمامیبا موسیقی بیگانه سازگاری کامل نشان نمیدهند. مثلا هنگامی که دو موسیقی مختلف با یکدیگر ممزوج میشوند معمولا نتیجه باب طبع موسیقیدانان نیست. ولی گاه به یمن آوازهای که ساز برای خود فراهم آورده این قطعات تلفیق شده مورد پذیرش قرار میگیرد.
در دورههای پیش به عنوان مثال ساز عود اولویت را در ارکسترهای ایرانی داشت و مدتها همه چیز تابع عودنوازی میشد. ولی زمان درازی نگذشت که عود به خانه اول خود بازگشت و گروههای ایرانی را با نی و رباب و کمانچه تنها گذاشت. نمونه دیگری در قرن ما رخ داده است و آن از هنگام ورود ویولن و پیانو به سرزمین ماست. با اینکه جامعه ایران هر دو ساز را پذیرا شد ولی ویولن محبوبیت دیگری پیدا کرد. سبب این محبوبیت را باید در چند عامل خلاصه کرد. ویولن سبک بود و ارزان و قابل حمل به همه جا. از آن گذشته کوک ویولن ثابت نبود و نوازنده میتوانست به هنگام بداههنوازی هر زمان که بخواهد کوک تازهای را انتخاب کند. نکته دیگر اینکه سازی بود جوانپسند با صدایی بسیار دلپذیر. این بود که گروههای ایرانی این ساز غریبه را با میل فراوان پذیرفتند. از همه اینها گذشته استادی چون ابوالحسن صبا در جامعه ایران سر برآورده بود که اینک شصت سال از مرگ او میگذرد؛ او نظارت کامل در شیوه آهنگسازی و تلفیق ساز با ارکستر داشت.
در ضمن صبا تنها نبود. از همان آغاز کار با ویولن کلاسهای متعدد پدید آورد. شاگردان این کلاسها در سالهای بعد خود به استادانی مبرز تبدیل شدند و این شاگردان نیز شاگردان بعدی را پرورش دادند. در نتیجه صبا توانست ساز ویولن، این غریبه زودآشنا را در تمام ایران بگستراند و از این راه سازگارترین وسیله را برای موسیقی سنتی فراهم آورد. صبا در راه فراگیری ویولن از اینها نیز فراتر رفت. مجموعه نواختههای ویولن خود را در چند دستور کار و ردیف ویولن انتشار داد و از این راه شاگردان فراوان غیرمستقیم پیدا کرد.
بنیادگرایان سنتی میپنداشتند که با ورود ویولن موقعیت کمانچه آسیب میبیند و هر جا که میرسید با آن مخالفت میکردند. صبا و شاگردانش تنها مدافعان ویولن بودند.
زمان درازی نپایید تا ویولن در همه ارکسترهای موسیقی سنتی به گرفته شد و آسیبی هم به موقعیت کمانچه نرسید.
پیش از این به صبا و شاگردان او اشاره کردیم. حالا کمیبیشتر بگوییم. برجستهترین شاگرد او مهدی خالدی است که او نیز چون استادش در ماه آذر درگذشت.
خالدی ارج و قرب ویژهای نزد صبا داشت. وقتی از او میپرسیدند که بهترین شاگردت کیست؟ میگفت «همهشان خوبند اما آقامهدی چیز دیگریست.»
از خالدی که بگذریم چند تن دیگر درخشش ویژه دارند: علی تجویدی، همایون خرم، حبیبالله بدیعی، رحمتالله بدیعی و…
ترانههای شاگردان صبا
نکته جالب در این میان این است که شاگردان صبا همه ترانهپرداز نیز شدهاند. حال آنکه صبا میل و رغبتی در این زمینه نداشت. بیشتر به قطعات ضربی مثل پیشدرآمد چهارمضراب و رِنگ میپرداخت و در زمینه پژوهشی نیز با موسیقی بومی و موسیقی عامیانه شهری کار میکرد.
صبا غیر از ویولن و سازهای دیگر که همه را با مهارت مینواخت در نقاشی و خطاطی نیز دست داشت. شاگردان او نیز در پهنه ترانهپردازی گنجینهای از خود به یادگار گذاشتهاند. بدین ترتیب وقتی از مکتب صبا سخن میگوییم منظورمان مجموعه این تواناییهاست.
ترانهپردازی شاگردان صبا جای آن دارد که جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. در عین اینکه پای در ریشههای سنتی دارد از هیچ نوآوری در آنها دریغ نشده است. به اشاره میتوان گفت که برخی از ترانههای آنان هنوز پس از گذشت شصت سال ورد زبان مردمان است. با این ترانهها نام مکتب صبا جاودانه خواهد شد.
شاعران همزمان با صبا همه او را دوست میداشتند و در وصف او و یولن او قطعاتی ساختهاند. از جمله شهریار سروده است:
بزن که سوز دل من به ساز میگویی
مگر ز دل چه شنیدهای که باز میگویی
پس از مرگ صبا شهریار در قطعه دیگری سرود:
ای صبا! با تو چه گفتند که خاموش شدی؟
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی؟
تو که آتشکده عشق و محبت بودی
چه بلا رفت، که خاکستر خاموش شدی
ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگات
به چه گنجینه اسرار که سرپوش شدی