دکان‌های کوچک ایرانی در فضای مجازی

چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۶ برابر با ۱۵ نوامبر ۲۰۱۷


پرستو میر – دکانی کوچک در فضای مجازی، برای درآوردن خرج تحصیل یک دانشجو یا کمک‌خرج یک خانواده نوپا و شاید حتی کل خرج و یا کمک‌خرج یک خانواده پرجمعیت و غیره. تکنولوژی به یاری آمده است. بعد از فیلترینگ سایت‌های اجتماعی همچون «فیس بوک» و بریده شدن نان این مکان‌های کسب و کار جدید در جامعه ایران حالا اپلیکیشن‌ها رونقی دوباره به این مشاغل خودساخته کوچک داده و امیدی بر قلب‌های رنج‌کشیده صاحبان این نوع مشاغل تابانده است.

می‌گویند جلوی پیشرفت تکنولوژی را نمی‌توان گرفت و صد البته سخنی درست است اما ناراضی‌های حکومتی می‌توانند دست‌کم تا مدتی در کار عقب نگه داشتن تکنولوژی اختلال ایجاد کنند.

برجام به فرجام نرسید و بعد از به راه افتادن موج جدید بیکاری و ظهور و ورود پیشرفت تکنولوژی در کشور، نیازمندان به کار با اتکا به فکر و هنرشان راهی جدید برای شروع کسب و کار پیدا کردند. تعداد زیادی دکان مجازی در اپلیکیشن اینستاگرام و البته بعضی موفق و معروف و بعضی هم در حال صعود یا نزول. تحریم‌های جدیدی در راه است و رانت‌خوارها و دارندگان فیش‌های حقوقی نجومی‌ و کسانی که سهمی ‌از سفره انقلاب دارند کک‌شان هم نمی‌گزد! تعداد دیگری از صنایع و موسسات مرتبط با سپاه پاسداران تحریم شده‌اند و تعدادی از افراد به اصطلاح دانه‌درشت‌های آنها دچار محدودیت خروج از کشور و سرمایه‌گذاری در آن‌سوی مرزها. اما متاسفانه باز هم این داستان غم‌انگیز تحریم‌های جدید بار مستقیم آن بر شانه‌ی افراد نیازمند کار (و حتی افراد شاغل) افتاده است… حرف این افراد که عمدتا جوان هستند این است: حضرات آمریکایی و اروپایی، این روش و راهش نیست، اگر شعار کمک به ملت ایران برای شما واقعی است چاره را در جای دیگر و کاری دیگر جستجو کنید!

روی سخن این گزارش صفحات اینستاگرام شرکت‌های کوچک و بزرگ نیست بلکه معرفی وضعیت کسب و کارهای کوچکی است که زاده‌ی فکر جوانان نیازمند کار در ایران است که هر کدام از آنها محصولی برای فروش و یا هنری برای عرضه دارد. تعداد دکان‌ها بسیار است و همین رقابت را سخت می‌کند. چه کنند که بهتر و بیشتر دیده شوند؟ گوگل را جستجو می‌کنم؛ سایت‌هایی که در صفحه اول نمایش داده می‌شوند عناوینی جالب و قابل تامل دارند. « چگونه از طریق اینستاگرام کسب درآمد کنیم؟»، «ترفند‌های پول درآوردن از طریق اینستاگرام»، «هفته‌ای ۷ تا ۱۰ میلون تومان درآمد با اینستاگرام»…  این یکی از همه جالب‌تر به نظر می‌آید: «خرید و فروش پیج اینستاگرام!» با این توضیح: «امکان خرید و فروش پیج اینستاگرام به صورت آنلاین در اینستاگرام من، تمام پیج‌های فروشی با فالوورهای واقعی و ۱۰۰% ایرانی و لایک مناسب هستند.» و جالب اینکه این سایت دارای نماد اعتماد مرکز توسعه تجارت الکترونیکی وابسته به وزارت صنعت ، معدن و تجارت را نیز دارد! در این سایت «لایک» و «فالوو» نیز فروخته شده و بخش پرداخت مخصوص به خود را دارد.

هدف این گزارش تحلیل نیست. هدف صرفاً تمرکز روی اطلاعات و اخبار موجود در لابلای این نوع کسب و کار در ایران است که زاده‌ی تخاصم حکومت ایران با غرب است و اینکه چطور جوانی تحصیل‌کرده به دلیل بیکاری و فشار مالی مجبور است یک دکان  در اینستاگرام داشته باشد و در واقع فقط «همان» را داشته باشد، نه به عنوان نمایشگر یک دکان واقعی در خیابان فلان، بلکه همان «دکان مجازی»؛‌ و نه به عنوان شغل دوم بلکه به عنوان شغل اصلی… علاوه بر این، به صفحه‌اش حتی دل هم ببندد، همانند زمان تولد یک نوزاد برایش به دنبال نام مناسب و «تک» باشد که بهتر و بیشتر دیده شود. البته در این کار هیچ مشکلی نیست و داشتن این نوع کسب و کار در تمامی ‌دنیای متصل به اینترنت امری رایج و معمولی است. می‌خواهم از دردی صحبت کنم که باعث به وجود آمدن این نوع «شغل اصلی‌ها» شده است. نتیجه تحریم‌ها غم نان است برای مردم و نتیجه‌اش ظهور چنین دکان‌های فقط مجازی.

نگاهی به آمارهای در دسترس می‌اندازیم. یک صفحه اینستاگرام از ۵۰ هزار تومان تا ۱۰۰ میلیون تومان ممکن است قیمت داشته باشد. جوانان ۱۲ تا ۲۲ سال بیشترین تعداد جامعه خریداران در اینستاگرام را تشکیل می‌دهند و در این میان تعداد خانم‌ها بیشتر است. به طور کلی هر صفحه‌ای که در حوزه خانم‌ها فعالیت کند تعداد دنبال‌کنندگان (یا فالوور) بیشتری دارد.

در میان این بازار مجازی انواع محصولات کاربردی، تزیینی و یا کاربردی‌ـ تزیینی دیده می‌شوند و چه بسا محصولاتی که می‌توان آنها را جزو آثار هنری و خلاقانه به شمار آورد. جدا از زحمت فراوان تولید ایده، طراحی محصول و تولید آن کالا، مدیریت صفحه و به‌روزرسانی مرتب آن کاری‌ست زمان‌بر و صاحب صفحه (دکان) باید ساعت‌های زیادی را هر روز به آن اختصاص بدهد وگرنه در این بازار پر رقابت عقب می‌ماند.

گفته شد که صاحبان این دکان‌های کوچک مجازی بیشتر خانم‌ها هستند… داستان ساده و دردآور است… مثالی می‌زنم: مرد خانواده صبح تا شب در شرکتی یا کارخانه‌ای جان می‌کند و در این دوره «برده‌داری نوین» در ایران درآمدش برای چرخاندن چرخ اقتصاد خانواده دو یا سه نفری‌اش کافی نیست (پیشرفت اقتصادی و پس‌انداز پیشکش!) زن خانواده به فکر می‌افتد ، با دوستان درددل می‌کند و معمولا هنری قابل عرضه هم دارد؛ به چه نتیجه‌ای می‌رسد؟ ایجاد یک دکان مجازی در اینستاگرام برای عرضه روسری‌هایی که روی آنها کار هنری اجرا می‌شود و آنگاه آماده عرضه و فروش به مشتری است. بازار شهر را زیر و رو می‌کند تا محصولاتی را  که به نظرش برای ارتقای ارزش کاربردی یا تزیینی مناسب هستند بیابد و بالاخره آنها را پیدا می‌کند. چه بسا خانم‌های شهرستانی برای دست یافتن به محصول بهتر و ارزان‌تر به بازار بزرگ و قدیم تهران مراجعه می‌کنند و به قولی در راهرو‌های آن بازار کفش پاره می‌کنند تا آن چیزی را که می‌خواهند بیابند. مرحله بعدی شروع می‌شود… مثلا پولک‌دوزی روی روسری یا لباس و بعد تصویربرداری ساده با دوربین گوشی. حالا کار آماده است برای عرضه در دکان مجازی.

تعدادی که دارای تحصیلات هنری و یا در این زمینه «خودآموخته» هستند برگ برنده بیشتری در اختیار دارند. آنها می‌توانند علاوه بر اینکه محصولات زیباتری خلق می‌کنند در تصویربرداری تبلیغاتی برای دکان خود نیز موفق‌تر باشند. اگر تلاش در مسیر درست باشد و بخت یار، موفق می‌شوند. گاهی درآمد زن خانواده حتی از مرد خانواده جلو می‌زند و البته خود این مسئله نیز پیامدهای مثبت و منفی می‌تواند در خانواده داشته باشد.

در این میان باید از زنان و مردان جوانی یاد کنم که حتی امکان مالی تهیه یک گوشی مناسب و «اینترنت همراه» را ندارند و برای ایجاد این نوع شغل برای خود زیر بار وام با بهره بالا یا همان «ربا» می‌روند؛ چاره دیگری نیست؛ اطرافیان پولی برای قرض دادن بدون بهره ندارند که کمکی کنند … اگر بتوانند هفت خوان گرفتن وام از بانک‌ها یا موسسات مالی ایران را بگذرانند گاهی باید با حدود ۲۸ درصد سود بانکی هم کنار بیایند (۲۸ درصد واقعی برای وامی ‌که دولت ادعا می‌کند حداکثر ۱۵ درصد سود دارد و این درصد سود کاذب هست) و یا اگر آشنایی نسبتاً پولدار داشته باشند مسیری بسیار کوتاه‌تر را طی می‌کنند ولی باید باز کلمه و معنای درد‌آور «نزول» را تجربه می‌کنند.

این داستان حاشیه‌های بسیاری هم می‌تواند داشته باشد. از زوجی که مانند مثال بالا درآمد کسب می‌کنند و هنوز فرصت یا جرات و یا درآمد بچه‌دار شدن را ندارند گرفته تا آن زوجی که بعد از بچه‌دار شدن به این نوع کار روی آورده‌اند. بیشتر زوج‌های جوان یا بچه ندارند و یا فقط دارای یک فرزند هستند و به خاطر مشغله زیاد و به قول خودشان شب که می‌شود «حوصله دیدن ریخت خود در آینه را هم ندارند»؛ رسیدن به بچه، عشق و عاشقی و رابطه خوب خانوادگی پیشکش! این امر بنیان خانواده‌ها را در ایران بیش از پیش به سوی جدایی و سقوط پیش می‌برد.

کودکان این خانواده‌ها که آمار دقیقی از آنها در دسترس نیست معمولا روزها نزد مادربزرگ‌های مادری یا پدری سپرده می‌شوند و تازه این حالت یکی از خوش‌شانسی‌های خانواده‌هاست. آنهایی که کسی را ندارند برای نگهداری فرزند چه می‌کنند؟ مهد کودک تنها چاره کار هست که هزینه‌ای مضاعف بر آنها تحمیل می‌کند. مهد کودک‌ها نیز داستان تلخی دارند که زمانی دیگر به آن خواهم پرداخت.

البته باید یادآوری کرد که برخی از این دکان‌های کوچک مجازی درآمد ماهیانه‌شان گاهی از یک بوتیک شیک و معروف در بالادست شهر تهران نیز فراتر می‌رود و به سرعت ترقی کرده و مشهور می‌شوند. اما همین درآمد عالی بعضی از این دکان‌های مجازی هم بر روابط خانوادگی اثر می‌گذارد. وقتی درآمد ماهیانه یک خانم صاحب صفحه‌ای مشهور در اینستاگرام بسیار بیشتر از مرد خانواده می‌شود خطر جدایی و طلاق را در پی دارد که بررسی این قضیه نیز که آمار درستی از آن در دست نیست، خود نیاز به تحقیق دارد.

همان‌طور که گفته شد خودآموخته‌های رشته‌های هنر و یا افرادی که در زمینه هنر تحصیلات آکادمیک دارند در زمینه تصویربرداری از محصولات جهت فروش بهتر از هنرشان بهره می‌گیرند. تا چند سال پیش اگر از شخصی (حتی از یک آقا) به عنوان مانکن استفاده می‌کردند و صورت آنها در تصاویر محو می‌شد که مبادا «باعث دردسر شود!» امروز دیگر این‌طور نیست. ظاهراً حکومت آخوندی آنقدر درگیر بازکردن کلاف سردرگم مشکلات درونی خود است که دیگر وقتی برای پیگیری این قضایا ندارد. امروز در ایران در تصاویر آپلود شده تبلیغاتی در این دکان‌های کوچک شاهد حضور مانکن‌هایی با با چهره‌های زیبا هستیم که در عکس‌های حرفه‌ای خودنمایی می‌کنند. اما این به معنای آزادی عملکرد و سبک زندگی جوانان ایران نیست بلکه حکومت از پس این جوانان و امکانات تکنولوژی بر نمی‌آید.

غم کسب درآمد و تأمین نیاز است که باعث بروز پدیده‌های خلاقانه و همچنین حواشی و پیامدهای آن در یک جامعه بحران‌زده می‌شود. چه می‌شود کرد؟ داستان به کجا ختم می‌شود؟

جز انتظار چاره‌ای نیست. طبقه متوسط ایران که تقریباً دیگر چیزی از آن باقی نمانده با سرعتی شگفت‌آور در حال نابودی‌ست و اقتصاد اکثر خانواده‌ها سیر نزولی شدید دارد و البته تعداد اندکی از آنها نیز با سرعتی شگفت‌آور در حال ثروتمندشدن هستند که تعدادشان از گروه اول بسیار بسیار کمتر است. جامعه ایران در عمل به  دو طبقه‌ی خیلی ثروتمند و خیلی فقیر تبدیل می‌شود بدون آنکه طبقه متوسط که به ویژه در جوامع در حال توسعه موتور جامعه به شمار می‌رود، توانایی حفظ خود را داشته باشد.

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=94998