چوپان دروغگو که وقت و بیوقت به دروغ فریاد میکشید گرگ، گرگ، بدون آنکه گرگی به گله او حمله باشد، سرانجام گرفتار گرگهای واقعی شد اما از آنجا که بارها به دروغ مردم را به کمک طلبیده بود، این بار هیچ کس به یاری او نشتافت و گرگها گوسفندانش را خوردند.
آموزگاران و پدر و مادرها برای آنکه زشتیِ دروغگویی را به کودکان یادآور شوند، این داستان را برای آنها تعریف میکردند. حالا در یکی از پارکهای تهران مجسمههایی از چوپان دروغگو در حالی که زانوی غم در بغل دارد و چند گوسفند باقیمانده و افسرده از جای خالی دوستانشان پس از حمله گرگ غمزده به نظر میرسند، نصب شده است.