بهجت امید – برخی از خیابانهای شهر کلن از ماه ژوئن سال جاری میلادی حال و هوای شاد و روشنی به خود گرفتهاند؛ خیابانهایی که استوانههای تبلیغاتی آن (لیتفاسزویله) با کارهای رنگین و پرانرژی روزبه اسمنی، هنرمند جوان ایرانیتبار ساکن این شهر تزیین شدهاند. «رنگ شرکتها» Colourmarks عنوان کارهای مربعـ مستطیل است که گاه دور از هر صورت هندسی، خود را تنها به مثابه سطحِ رنگیِ ناب به رخ میکشند.
روزبه اسمنی ولی برای تزیین چشمنواز خیابانهای اغلب خاکستری شهر کلن نیست که سطح ۶۰ استوانهی تبلیغاتی آن را با سری کارهای رنگارنگش پوشانده؛ انگیزهی او از اجرای این پروژه، به گفتهی خودش نمایش «رابطهی میان قدرت، هویت و رنگ در نظام سرمایهداری» است.
اسمنی تحصیلات خود را در «مدرسهی عالی گرافیک و هنر کتاب» شهر لایپزیگ به پایان رسانده و با ادامهی آن در «مدرسه عالی رسانهای» شهر کلن توانسته پروژهی «رنگ شرکتها» را با بورس تحصیلی این مدرسه به مرحلهی اجرا بگذارد. او تا کنون در نمایشگاههای گروهی بسیاری، از جمله در موزهی هنر و صنعت هامبورگ، موزهی هنر بن و گالری هنر معاصر شهر لایپزیگ شرکت داشته و عضو «هیئت جوانان آکادمی علوم و هنرهای دوسلدورف» نیز هست.
چالشهای تولیدیـ فرهنگی
اسمنی فعالیت هنری خود را از سال ۲۰۰۹ آغاز کرده است. از جمله کارهای چاپی او «ابرها» و «نیوآ عربی» است. «پاکت چیپس»، «شکلات مون شری»، «سورپرایز بچهها» و «نان سوخاری» که از برنز ساخته شدهاند کارهایی است که به روابط تولیدیـ تبلیغاتی در نظام سرمایهداری اشاره دارند.
مجسمهی شکلاتی «شیرین» از این هنرمند ۳۴ ساله که زنی در پوشش اسلامی را نشان میدهد، به جایگاه «جنس دوم» در جوامع متاثر از فرهنگ اسلامی پرداخته است. چادر این زن که روی ورقههای آلومینیومی به چاپ رسیده، تنها برای پنهان کردن جثهی ظریف او بهکار گرفته نشده: این پوشش فلزی نازک که اغلب برای حفظ طعم و تُردی شکلات مصرف میشود، به معنای «انتقال یک مضمون رایج اروپایی در ارتباط با یک محصول لذتبخش» و «پلی که به سوی یک مناقشه اسلامی- فرهنگی میزند» نیز هست.
روزبه اسمنی با آنکه از دو سالگی در آلمان و شهر کلن زندگی کرده و خود را «کلنی» میداند، ولی هنوز زادگاهاش را از یاد نبرده و گاه دلتنگ «آب و هوای آن» هم میشود، هر چند که میگوید: «آب کلن هم خوشبو است». «آب کلن» به «اُدکُلن ۴۷۱۱» آلمان گفته میشود که کارخانهی آن در این شهر واقع است.
کیهان لندن برای آشنایی با کارها و دیدگاههای روزبه اسمنی پای سخنان او نشسته است.
بهجت امید: سطح ۶۰ استوانهی تبلیغاتی شهر کلن، به محل برگزاری ۲۴ ساعتهی کارهای شما تبدیل شدهاند. این پروژه چگونه طراحی و اجرا شد؟
روزبه اسمنی: این طرح به مناسبت ۲۵امین سال تاسیس «مدرسهعالی هنرهای رسانهای» شهر کلن و ۱۶۰امین سالگرد ابداع استوانههای تبلیغاتی (لیتفاس زویله) در آلمان برنامهریزی شده. دانشجویان، فارغالتحصیلان و استادان مدرسهی یادشده در فاصلهی اکتبر ۲۰۱۵ تا ماه مه ۲۰۱۶ به کار طراحی و اجرای مقدمات آن که با همکاری شرکت «اشتروئر مدیا» و شهر کلن پیاده شد، مشغول بودند. من با سری کارهای رنگیام به نام Colourmarks در این پروژه شرکت کردم. در این کارها من به اصول زیباییشناسی کاپیتالیستی پرداختهام: یعنی ابتدا فهرستی از انواع و اقسام رنگهایی که در آلمان به نام شرکتها به ثبت رسیده، تهیه و از آنها جدولی تنظیم کردم که شامل ۷۲ رنگ میشود. نسخههای چاپی این رنگها از ماه ژوئن روی سطح ۶۰ استوانهی تبلیغاتی شهر کلن دیده میشود و قرار است که تا پایان سال ۲۰۱۷ همچنان در معرض دید عموم باشند. از آنجا که انتخاب رنگها به طور اتفاقی صورت گرفته، در نتیجه میتوان ترکیبهای متفاوتی از آنها را در اشکال گوناگون روی استوانههای تبلیغاتی دید. مشخصات این رنگها هم که استفاده از آنها حق انحصاری شرکتهای خاصی است، اینجا و آنجا روی چند ستون تبلیغاتی دیده میشود. از آنجا که من به عنوان هنرمند میتوانم از این رنگها استفاده کنم، با تخصص هنری من، آنها به فضای عمومی راه پیدا کردهاند و در معرض دید همگانی قرار گرفتهاند…
ـ شما از سال ۲۰۰۹ فعالیت هنری خود را شروع کردهاید. شرح و حاصل بخشی از این فعالیتها چندی پیش به صورت کتاب به بازار آمد. آیا برای رسیدن به این هدف با مشکلاتی هم روبرو شدید؟
ـ نه. وقتی در پایان سال ۲۰۱۶ با مدیر نشر اسپکتور بوکز لایپزیک Spector Books Leipzig برای انتشار کتابم با عنوان «۷۲ رنگ»* صحبت کردم، از آنجا که طرحی تازه بود، خیلی هم از آن استقبال کرد. کتاب من، جدول رنگهایی را که شرکتها به اسم خودشان به ثبت رسانده و امتیازش را در اختیار دارند، برملا میکند. من از سال ۲۰۰۹ به این طرح پرداختم و بهطور پیوسته هم به کارم ادامه میدهم. در این راه از اصلی که ریچارد سرا، مجسمهساز آمریکایی مطرح کرد، پیروی میکنم: «روی کاری که خارج از کار توست، کار کن»؛ توصیهی او Work out of your work بود.
برای من به عنوان یک هنرمند کانسپچوال (هنر مفهومی)، ایده، موتور کار است و همین شکل، رسانه، اندازه و چگونگی پدیدار شدن آن را تعیین میکند. بر این اساس، حاصل کار میتواند تنها یک مجسمهی شکلاتی یا فقط یک رنگ باشد. رنگهای کتاب «۷۲ رنگ» در واقع نشاندهندهی جنگ و رقابت میان شرکتها در چارچوب کاپیتالیسم است؛ نظامی که دائم در حال رشد است. با این کار شرکتها از طریق رنگ کالای خود حافظهی جمعی را به تصرف در میآورند. من خواستهام رابطهی میان قدرت، هویت و رنگ را نشان بدهم.
این رنگها ابتدا از نظر زیباییشناسی در بیننده تاثیر میگذارند و در نگاه بعدی است که میتوان به کارکرد و معنای آن پی برد: اینکه شرکتهای بزرگ این رنگها را به نام خود به ثبت رساندهاند تا از شرکتهای دیگر و رقبای خود متمایز باشند.
ـ روند تهیهی این سری کارها چگونه بود؟
ـ در ابتدا میبایست اطلاعات، مشخصات و نام شرکتهایی را که حق انحصاری رنگها را داشتند، گردآوری میکردم که البته اغلب اشتباه یا ناکامل بودند. تحقیقات من نزدیک به یک سال طول کشید. مشکل دوم، چاپ دقیق و بدون نقص این رنگها روی کاغذ بود: بعد از آنکه ترکیب رنگها با یک طیفسنج بصری اندازه گرفته شد، تازه میشد انواع و میزان آنها را تعیین و برای چاپ افست آماده کرد.
چاپ نمونهی کار هم با مشکلات زیادی همراه بود. چون تمام رنگهای ثبتشده، رنگهایی ویژه هستند. یعنی با چهار رنگ اصلی افست قابل چاپ نیستند. ماشینهای چاپ افست، اصولا پنج محفظه دارند و به این ترتیب میبایست بارها و بارها آنها را با ترکیبات مختلف رنگهای گوناگون پُر و مخلوط کرد تا رنگهای انحصاری ویژهی شرکتها به دست آید. این روند خیلی طولانی بود و هر بار میبایست پس از چاپ ۵۰۰ نسخه از یک رنگ مرکب، محفظهها را تمیز کرد و کار را با ترکیبهای دیگر از سر گرفت… این روند هر چند طولانی است، ولی بسیار زیبا و دلپذیر هم هست. میتوانم بگویم که این پروسه، در کنار دشواری تهیهی امکانات مالی از بزرگترین مشکلات این کار بود. من توانستم مشکل مالی را با حمایتِ «وزارت اقتصاد و علوم»، همچنین با کمک «نهاد هنری ایالت نوردراین وستفالن» حل کنم. در واقع همهی این نهادها در موفقیت این پروژه سهیم هستند و فکر میکنم وقتی کتاب را در دست بگیریم و مجذوب نیروی رنگها بشویم، این نکته روشن میشود.
ـ همانطور که اشاره کردید، ترکیبات رنگی آرم تولیدات شرکتها در دفتر «ثبت اختراعات و علائم تجاری» درج میشود و رقبای آنها حق استفاده از این ترکیبات رنگی را ندارند. ولی شما به عنوان هنرمند میتوانید این رنگها را بهکار ببرید. تنها در مورد کار پایان تحصیلات خود به نام «شیرین» که یک زن چادری را نشان میدهد، مجاز به این کار نبودید. چرا؟
ـ در قوانین «حمایت از حق امتیاز شرکتها» در آلمان که در سال ۱۹۹۵ به تصویب رسیده، آمده که تولیدکنندگان کالاها میتوانند برخی از ترکیبات رنگی را به عنوان بخشی از هویت سازمانی خود به ثبت برسانند. در نتیجه استفاده از این رنگها برای سایر واحدهای اقتصادی ممنوع است. رنگ بنفش در رابطه با تولید شکلات، از اولین رنگهایی بود که به ثبت رسید. در سال ۲۰۰۹، وقتی من پیکرهی شکلاتی «شیرین» را ساختم، با این قوانین روبرو شدم. میخواستم این پیکره را در پوششی بنفش ارائه بدهم، ولی از آنجا که استفاده از رنگ بنفش در رابطه با شکلات، حق اختصاصی شرکت سوییسی «میلکا» است، مجبور شدم رنگ بنفش را با رنگ آبی که هنوز به ثبت نرسیده مخلوط کنم. در همین رابطه ایدهی کار «رنگ شرکتها» شکل گرفت.
البته باید بگویم که هر چند پیکرهی شکلاتی «شیرین» یک کار هنری است، ولی تولید آن به شکل کارخانهای صورت گرفته و به این دلیل نمیشد آن را با رنگ بنفش «میلکا» تهیه کرد. یعنی چاپخانهای که با آن قرارداد داشتم، از چاپ کاغذ بنفشرنگ در رابطه با شکلات خودداری کرد. چندی پیش یکی از دوستان وکیلم میگفت که اگر شکایت میکردم، حتما برنده میشدم. چون پیکرهی شکلاتی «شیرین» نه برای فروش در سوپرمارکت، بلکه برای نمایش هنری ساخته شده بود. ولی من شکایت نکردم؛ چون در سال ۲۰۰۹ برایم مهم تولید کارم بود و نه رنگ بستهبندی آن که الان خیلی برایم اهمیت دارد.
-شکلات معمولا طعم لذتبخش شیرین را تداعی میکند. همزمان شما خواستهاید با پیکرهی شکلاتی «شیرین»، به جایگاه زن در کشورهای مسلمان اشاره کنید. با چه پیامی؟ اینکه مثلا برقع پوشیدن شیرین است؟
ـ تا به حال از خود پرسیدهاید که چرا خوردن شکلات یک مرد ریشو با کلاه قرمز یک کار عادی و حتی بامزه است؟ احتمالا نه؛ چون این شخصیت در فرهنگ غربی ما حک شده و سالانه بیش از ۱۳۰میلیون بار در اشکال مختلف فروخته میشود و هر سال در شب ششم دسامبر (روز بابانوئل) در چکمهی بچهها گذاشته میشود** «شیرین» یک نام زنانهی قدیمی و ایرانی است و همزمان به معنای شیرین و جذاب و یا دلپذیر هم هست. زمینهی هنری این کار، انتقال یک مضمون رایج اروپایی در ارتباط با یک محصول لذتبخش است؛ بابانوئل شکلاتی و پلی که به سوی یک مناقشه اسلامی- فرهنگی میزند. ضمنا، شیرین برقع نپوشیده بلکه چادر به سر دارد، و شکلات اعتیاد نیز میآورد.
-معروف است که عرصهی هنر به شدت تحت «نفوذ مافیای هنری» است. تجربهی شما به عنوان یک هنرمند جوان مهاجرتبار در این زمینه چه بوده؟
ـ کارهای من بهطور کلی از سوی گالری ورنر کلاین به بازار هنر عرضه میشود که مدیر آن بسیار حرفهای، جدی و انسانی عمل میکند. من تجربهای با «مافیای هنری» که شما از آن نام میبرید، نداشتهام. در ضمن سال آینده، ۳۵ ساله میشوم و به مرحلهی emerging artist ارتقاء پیدا میکنم؛ دیگر هنرمند جوان نیستم. راستش را بخواهید به جای اینکه به سن آکادمیک اهمیت داده شود، بیشتر سنی مهم میشود که در شرححال هنرمند آمده.
پدر و مادرم وقتی من یکیـ دو ساله بودم، ایران را ترک کردند و میبایست در آلمان زندگی را از نو شروع میکردند (این از تبار مهاجرتیام). این وضعیت برای خانوادهام ساده نبود و من افتخار میکنم که با وجود دشواریهای زیاد آنها توانستند برای من و برادرانم امکان تحصیل و آیندهای مطمئن فراهم کنند. من دو زبانه بزرگ شدم، آموزش اجتماعیم آلمانی است و ظاهرم ایرانی. شاید به این دلیل هم هست که در کارهای هنریام به «تقابل فرهنگها» میپردازم.
-به عنوان یک «جوان کلنی»، میهن و دلتنگی برای آن، از نظر شما چه معنایی دارد؟
ـ من در کلن احساس خوبی دارم. کلنیها مداراجو هستند یا میبایست میبودند، به خاطر رود راین که یکی از راههای آبی مبادلات کالا بوده و هست؛ کالاهایی که با کشتی از نواحی دیگر به این شهر فرستاده میشدند. اگر کسی میخواسته چیزی بخرد یا بفروشد، میبایست با روی خوش با دیگران برخورد میکرده. کلنیها به این ترتیب خیلی زود به فرهنگهای دیگر عادت کردند. ثابت شده که اولین جوامع یهودیها در کلن شکل گرفته و پس از جنگ هم «کارگران مهمان» از کشورهای ترکیه، ایتالیا، یونان و کشورهای دیگر کمک کردند که این شهر و بهطور کلی آلمان دوباره ساخته شود. نسل ما در حال حاضر وظیفهی بزرگی در رابطه با موج عظیم پناهجویانی دارد که از مناطق جنگی به آلمان آمدهاند. ما باید دوباره یاد بگیریم که چطور با هم زندگی کنیم. تاریخ همواره در حال تکرار است و من به تک تک افرادی که مرزهای کشورشان را پشت سر گذاشتهاند، احترام میگذارم.
میهن و شوق دیدار آن، مفاهیم بزرگی هستند. اگر قرار باشد بگویم که دلم برای چه چیزی تنگ میشود، در درجهی اول خویشان و بستگانم هستند که نتوانستم آنها را بهطور مرتب ببینم و آنها نتوانستند ببینند که من چطور بزرگ و متحول شدم. امسال تعداد زیادی از آنها برای شرکت در جشن ازدواجم به کلن آمدند و من خیلی خوشحال شدم.
*Rozbeh Asmani, 72 Colourmarks
Spector Books, Leipzig, 2017. 164 pp., hardcover, de/en
ISBN 978-3-95905-152-1
**۶ دسامبر در کشورهای مسیحی که ایام کریسمس را جشن میگیرند به روز نیکلاس یا بابانوئل مشهور است که شب قبلاش کودکان چکمه خود را بیرون خانهشان میگذارند تا بابانوئل در آن هدیه بگذارد.