اختر قاسمی (+عکس) «جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران، کلن» از جمله گروههایی است که از سه دهه پیش برای دفاع اززندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی تلاش میکند و به صدای آنها در اروپا وفراتر ازآن تبدیل شده است. سی سال است که فعالین این «جمعیت» در برف و باران، سرما و گرما در مرکز شهر کلن و همچنین بن (زمانی که پایتخت آلمان فدرال بود) و دیگر اماکن مهم اروپا جمع میشوند و علیه نقض حقوق بشر در ایران اعتراض میکنند. هر سال در سالگرد کشتار ۶۷ به سوی رود راین راهپیمایی میکنند و گلهایی را به یاد آن جانباختگان به آب سپارند. گاه درکشورهای دیگر، مقابل پارلمان اروپا و یا مقابل سفارت جمهوری اسلامی در برلین به همراه دیگر کنشگران حقوق بشر صدای زندانیان و دادخواهی خانوادههای آنها را به گوش جهانیان میرسانند.
دکتر بهرام بیگدلی از بنیانگذاران و فعالین این جمعیت است. امسال هم به مناسبت روز جهانی حقوق بشر (۱۰ دسامبر) به دعوت جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران در کلن، و همزمان با سیامین سال فعالیت این جمعیت در برف و سرمای چند درجه زیر صفر، دهها ایرانی در مرکز شهر کلن گرد آمدند. هر سال این راهپیمایی با ابتکاری در رابطه با زندانیان برگزار میشود. امسال نیز موضوع پزشکان دروغین زندانهای جمهوری اسلامی که با نام مستعار زندانیان را زجرکش میکنند، در مرکز توجه بود.
این راهپیمایی و سیامین سال تلاش جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران در کلن مناسبت خوبی بود تا با دکتر بیگدلی دربارهی این جمعیت گفتگو کنم.
-دکتر بیگدلی، لطفا در مورد چگونگی شکل گرفتن این جمعیت و این حرکت برای خوانندگان کیهان لندن توضیح بدهید.
– این گفتگو برای من هم فرصتی تا تاریخچه فعالیت کوچک اما مداوم گروهی از ایرانیان تبعیدی مدافع حقوق بشر در شهر کلن برای آیندگان ثبت شود.
تا آنجا که در خاطردارم در شهریور ومهرماه ۱۳۶۷ و پس ازدریافت خبرهای مربوط به اعدام گروهی زندانیان سیاسی در جمهوری اسلامی، ابتدا گروهی اززندانیان سیاسی سابق با هم جلساتی برگزار کردند، سپس جلساتی با شرکت گاهی تا بیش از ۱۵۰ ایرانی تبعیدی درکلن تشکیل میشد تا به این قتل عام اعتراض کنند و همچنین کمک از کشورهای مدافع حقوق بشر را سازمان دهند.
اولین گردهمایی اعتراضی در مهر۱۳۶۷، با نام «جمعیت دفاع اززندانیان سیاسی ایران، کلن» با فراخوانی به عنوان «فردا دیر است» در برابر کلیسای جامع کلن برگزارشد که اتفاقا یک نسخه از این فراخوان و عکسی ازآن نیز هنوز موجود است. پس از آن همزمان با سازمان دادن اعتراضات پی درپی و برگزاری جلسات، تلاش برای تدوین منشور «جمعیت» نیز ادامه یافت که سرانجام در بهار ۱۳۶۸ این منشور نیز تدوین شد و نسخه ای از آن نیز موجود است که هنوز راهنمای عمل ماست.
در آن زمان هر هفته گردهماییهای پی در پی اعتراضی در کلن و در بن (پایتخت آن زمان آلمان) در اعتراض به ادامه قتل عام زندانیان در جمهوری اسلامی برگزار میشد.
در ۱۰ دسامبر۱۹۸۸، روز جهانی حقوق بشر، بزرگترین راهپیمایی آن روزها در آذر ۱۳۶۷ در شهر بن در خیابان Popellsdorfer Allee برگزارشد که اتفاقا من تعداد شرکتکنندگان را شمردم که به بیش از ۲۰۰۰ تن میرسید. در این راهپیمایی علاوه بر جمعیت ما تشکلهای گوناگون دیگری که در این مدت شکل گرفته بودند مشارکت داشتند که متاسفانه بعدها تقریبا همگی آنها به جز همین جمعیت تعطیل شدند.
-آیا به این دلیل بود که در آن سال ها بسیاری از نیروها درک عمیقی از مفهوم «حقوق بشر» نداشتند و اهمیت چندانی برای آن قائل نمیشدند؟
-بله، تقریبا همه شرکتکنندگان در این گردهمایی، از جمله خود من، برای اولین بار درعمرشان برای دفاع از «حقوق بشر» به خیابان میآمدند و بیشترشان نخستین باربود که با روزی به نام «روز جهانی حقوق بشر» آشنا میشدند. این واقعیت بسیارتلخ و قابل تعمقی است. هدف آن روز ما بیشتر وعملا نوع ابتدایی از «دادخواهی» بود و نه بیشتر. اینکه پس از۳۰ سال چقدر دراین واقعیت تغییر حاصل شده، باید بررسی شود.
امسال برای سیامین سال پیاپی همانگونه که شاهد بودید، روز جهانی حقوق بشر توسط جمعیت ما با شعار «به زجرکش کردن دربندان سیاسی پایان دهید» برگزار شد. هدف امسال به ویژه جلب توجه به کشتن تدریجی زندانیان بیمار در زندانهای جمهوری اسلامی بود؛ مانند مرگ محمد جراحی و یا نیمهجان کردن علیرضا رجایی و… توسط «پزشکان» با نام مستعار زندان. خوشبختانه شاهد بودیم که در تهران نیز همزمان، ازطرف مدافعان حقوق بشر، تندیس منشور حقوق بشر کوروش توسط آقای سیف وکیل مدافع حقوق بشر درروز جهانی حقوق بشر به آقای علیرضا رجایی اهدا شد.
از دیگر راهپیماییهای بزرگ در همان سال ۱۳۶۷، یک گردهمایی بود که با شرکت بیش از هزار ایرانی وهمزمان با ۲۲ بهمن ۱۳۶۷ در فرانکفورت برگزار شد که با شعرخوانی آقای اسماعیل خویی پایان یافت.
-آن زمان نگاه به مقوله حقوق بشر چگونه بود و در چه روندی تغییر یافت؟
-در حقیقت شوک شدیدی که فاجعه قتل عام هزاران دربند سیاسی در سال ۱۳۶۷ بر دوستان صاحب وجدان وارد آورد باعث شد که بخش بزرگی از «انقلابیون پنجاه وهفت»، از جمله خود من، به ارزش والای تفکر حقوق بشری و اعلامیه جهانی حقوق بشر، پی ببرند؛ گرچه بسیاردیر… به خاطردارم که بیتوجهی به جنایات جمهوری اسلامی و نیز عدم شناخت از ماهیت این حکومت تا آن اندازه بود که حتی عدهای از تبعیدیان ایرانی درآن روزها در کلن، اصل خبر قتل عام ۶۷ را جعلی دانسته و معتقد بودند حکومت پس از پذیرش قطعنامه سازمان ملل در مورد صلح با عراق، قصد عفو عمومی دارد و نباید اورا تحریک کرد! البته همانگونه که میدانیم کشتار انبوه ایرانیان در جمهوری اسلامی از همان فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شد و در کردستان و سایر نقاط کشور ادامه یافت و کشتار سالهای بعد در دههی شصت خورشید و در سال ۶۷ درواقع ادامه و اوج آن بود.
سالهاست که،علاوه بر گردهماییهای گوناگون خیابانی و… که از سوی «جمعیت» در اعتراض به نقض خشن حقوق بشر در جمهوری اسلامی، به ویژه به دارآ ویختن دربندان سیاسی، ترورها و… برگزار میشود، و نیز پشتیبانی از سایر اعتراضات، هر ساله گردهماییهایی نیز دررابطه با سالگرد قتل عام ۶۰/۶۷ و نیز روز جهانی حقوق بشر برگزار میکنیم. از سال ۲۰۰۳ که اتحادیه اروپا ،۱۰ اکتبر را به عنوان «روز جهانی مبارزه علیه اعدام» اعلام کرد، جمعیت ما به این مناسبت نیز هر ساله گردهمایی برگزار میکند. در عین اینکه چه در دوران قبل از اینترنت و چه اکنون، بیانیههای مختلف به زبان آلمانی به مراجع گوناگون میفرستیم. چندین سال است که در فیسبوک صفحهی «جمعیت زندانیان سیاسی ایران، کلن» نیز فعال است.
-چه انتظاری از برگزاری این گردهماییها واعتراضات داشتید و دارید؟ تاثیر آنها را چطور ارزیابی میکنید؟
-پاسخ این سوال کمی طولانی است. نه دکترمحمد ملکی پیشکسوت گرامی و نسرین ستوده شجاع در ایران و نه ما در کلن، لحظهای که شروع به اعتراض میکنیم و یا نامهای به مرجعی ارسال میکنیم، نمیدانیم دقیقا چقدر موثراست، ولی در درجه اول وظیفه اخلاقیمان را در اعتراضی جدی انجام میدهیم و به قول دکتر ملکی میدانیم که از خانه نشستن بهتر است.
خوشبختانه ما در اروپای غربی زندگی میکنیم وهر روزه میبینیم که اعتراض واعتراض خیابانی به عنوان شکلی ازاعتراضات مرتب در جریان است ودر وحله اول برای این انجام میشود که گفته شود که این اتفاق، این تصمیم، این جنایت و… مخالفانی نیز دارد که به این ترتیب حرف خود را به گوش افکار عمومی کشور میزبان و جهان و نیز افکار عمومی میهن خود میرسانند. حتی ۳۰ تا ۲۵ سال قبل در زمان تلکس، حتی زمانی که فاکس هم به ندرت در دسترس بود و مخاطب ما در آلمان فقط رهگذران وگاه مطبوعات و یا تلویزیونهای آلمانی بودند و خبراعتراض ما به داخل ایران گاه ازطریق رادیو اسراییل و یا رسانهای دیگر منتقل میشد، بسیاری از داخل مشوق این حرکات بودند و ایده و روحیه میگرفتند. امروز در عصر اینترنت، این تاثیر بر داخل و پاسخدهی به مراتب بیشترشده است.
نتیجهی این فعالیت در درازمدت، نه در کوتاهمدت، با بالا بردن هزینه حیثیتی سرکوب برای جمهوری اسلامی: هرچه بدنامتر کردن یک حکومت سرکوبگر، تشدید فشار حکومتهای مدافع حقوق بشر بر آن و نیز فشار افکار عمومی این کشورها بر حکومت سرکوبگر، به دست میآید، حکومتی که بر خلاف مثلا کره شمالی، خوشبختانه به رابطه با جهان مدافع حقوق بشر، دولتها و جوامع غربی با همه اشکالات و سودجوییشان، نیاز دارد. به اضافه اینکه مجموعه این اعتراضات مانند حلقههای یک زنجیرند که باید در کنار هم دیده شوند. برای هممیهنان در داخل و در سراسرجهان نیز، ادامه این اعتراضات علنی و با چهره باز در خارج بهویژه در سختترین شرایط خفقان، علاوه بر پیام آزادیخواهانه و انسانی، بالا بردن پرچم مبارزه از سوی افراد ملتی است که درذات خود ملتی صلحجو، با فرهنگ، مداراگر و تشنهی زندگی مدرن است و این روحیهدهنده است.
یک بار خبرنگار تلویزیون کانال یک آلمان در یک گردهمایی به راهپیمایان ما میگفت تبعیدیان کشورهای اطراف ایران، منهای کردهای ترکیه، بیشتر برای اسلام به خیابان میآیند و شما برای آزادی. و به قول مسئول قبلی سازمان عفو بینالملل در آلمان، یک دلیل کمتوجهی غرب به نقض حقوق بشر درعربستان این است که نه در داخل و نه در خارج اعتراضی از سوی عربستانیها به نقض حقوق بشر نمیشود در حالی که درمورد ایران برعکس است.
آمدن اینترنت در کشورهای غربی نیز باعث این نشده که اعتراضات خیابانی، با تعداد کم یا زیاد، بر گزار نشود و به ویژه و به طور مثال گردهماییهای سازمان عفو بینالملل اکثرا با تعداد محدود برگزار میشود. تصوری که بسیاری از فعالین سیاسی ایرانی تبعیدی، از ایران سال ۵۷ و ازدیاد شرکتکنندگان آن زمان دارند، گاهی باعث کمبها دادن به گردهماییهای با تعداد کمتر میشود، بهویژه اینکه اکنون ما در خارج با تعداد انبوهی ایرانی مواجهیم که متاسفانه نه در زمانی که در ایران بودهاند و نه در خارج از زاویه تاثیرگذاری و احساس مسوولیت به آینده کشورشان نگاه کردهاند و از این رو انتظاری از آنان نبوده و نیست. از سوی دیگر تعدادی از عزیزان همراه و دلسوز به ضرورت زمان از میان ما رفتهاند و تعدادی دیگر شاید پس از «شور جوانی» به توجیه «انفعال پیری» مشغولند ولی خوشبختانه همانگونه که در تصاویر گردهماییها دیده میشود در فعالیت «جمعیت» تعویض نسل و ورود عزیزان تازه از راه رسیده در کنار همراهان گرامی قدیم در جریان است.
اگر ما، تبعیدیان ایرانی مدافع حقوق بشر، به جای اروپای غربی در روسیه، چین، دهلی نو، هاوانا و حتی بوئنوس آیرس زندگی میکردیم، شاید فعالیت ما بیمعنا و چه بسا ناممکن میبود. حکومتهایی که ۳۹ سال است، هر سال علنا و با بیشرمی تلاش میکنند تا حتی مانع محکومیت نمادین نظام قرون وسطایی اسلامی در شورای حقوق بشر سازمان ملل گردند. بگذریم از اینکه این حکومتها حتی اجازه زندگی عادی، غیروابسته و زنده ماندن را هم به امثال ما نمیدهند چنانکه آشکارا و مستند، به گذشتگان ما نیز این اجازه را ندادند؛ چه رسد به داشتن اجازه فعالیت افشاگرانه علیه حکومت قرون وسطایی جمهوری اسلامی.
روشنفکران، وسایل ارتباط جمعی مدافع حقوق بشر و… در این کشورها، اگر باشند، اجازه اظهار نظر حتی در مورد مسائل اساسی خود را هم ندارند، مثل خود جمهوری اسلامی، وخود ما هم مخاطبی در بین مردم روسیه و چین و… نداریم، چه رسد به اینکه روشنفکرانشان در مورد جمهوری اسلامی که نه فقط متحد اقتصادی آن که متحد سیاسی آنان نیز هست، به اظهار نظر بپردازند.
در مورد هند و یا آرژانتین که در آنها دموکراسی هم برقرار است، متاسفانه هنوز مثل اروپای غربی، و به ویژه آلمان، انگلیس، فرانسه، سوئد، سوئیس، آمریکا و… در یک روند تاریخی قشر متوسط، بهویژه روزنامهنگاران، روشنفکران و سیاستمدارانی که علاوه بر منافع کشور خود، به ارزشهای والای جهانی، (به ویژه حقوق بشر) معتقد باشند و در راه آن نیز تا حد زیادی مبارزه کنند، به وجود نیامده و از این نظر عجیب میبود که از این حضور در اروپای غربی امروز (با همه مشکلات وکمبودها و بیتوجهی هایی که به دلایل گوناگون در آن به فعالیتهای امثال ما میشود) نخواهیم مرتب، (و نه گهگاهی) استفاده نکنیم و افکار عمومی، وسایل ارتباط جمعی و روشنفکران را به اشکال گوناگون با جنایات سرکوبگران حاکم بر میهنمان بیشتر آشنا نکنیم و از آنان از طریق انتشار جنایات جمهوری اسلامی نخواهیم که به سیاستمدارانشان فشار بیاورند تا جمهوری اسلامی حقوق بشر را حتی اگر اندکی هم شده رعایت کند که باعث رشد نیروهای آزادیخواه درداخل ایران شود. و یا خود آنان بااستفاده از امکانات، تلویزیون، مطبوعات مشهور در غرب و… به افشاگری علیه این جمهوری اسلامی بپردازند.
اروپا، به ویژه اروپای متحد، در مقایسه، تنها سنگر نسبتا جدی دفاع از حقوق بشر دردنیای امروز است. ما به عنوان مدافع حقوق بشر، میهندوست وآزادیخواه ایرانی نمیتوانیم و نباید از حضورمان در این نقطه از جهان امروز فقط در جهت اعتلای شخصی استفاده کنیم.
-ولی برخی معتقدند که این حرکتها تاثیری در روند عملکرد جمهوری اسلامی ندارد…
-میزان تاثیر مثبت فعالیتهای خود را از واکنش عصبی حکومت نسبت به طرح مساله سرکوب در جمهوری اسلامی دروسایل ارتباط جمعی جهانی و نیز در اینترنت میفهمیم. مثلا پاسخهایی که مقامات جمهوری اسلامی مجبور میشوند به نقض حقوق بشر در کشور بدهند، ورود واژه «حقوق بشر» به زبان الکن مقامات جمهوری اسلامی تأثیر فعالیتهای ما را نشان میدهد. اگر میزان دقیق تاثیر این اعتراضات با دقت ریاضی قابل اندازهگیری نیست، درمقابل این ادعا صد درصد درست است که اگر جمهوری اسلامی از بیتحرکی همگی ما در خارج کشور مطمئن میبود در تشدید بیشتر سرکوب و تکرار کشتاری مانند قتل عام هزاران دربند سیاسی در سال ۶۷ و… به احتمال زیاد درنگ نمیکرد.
به دوستانی که به این نوع فعالیتها کم بها میدهند، بااحترام باید گفت: اگر کار بزرگ، اپوزیسیونسازی و مشابه است، ۳۹ سال است که از عهده کسی برنیامده، یک علت مهم آن عدم توجه به کارهای پایهای و «کوچک» و در پی نتیجه فوری بودن است.
ساختمان را از طبقه اول میسازند ونه از طبقهی دهم و به قولی ما اگر آبادی جهان از دستمان برنمیآید، در تلاش پیگیر برای آبادی یک «ده» باشیم تا جهان نیز بهتر شود. آن نیروهایی که در حد واکنش به سرکوب مداوم، به قطع دست و پا و چشم در آوردن و… در ایران حتی قادر به کار مشترک مدام و وسیع با دیگر نیروها در خارج کشور، و شناساندن خود به عنوان مدافع حقوق ملت ایران به جامعه میزبان نیست، بسیارآشکار است که درعرصههای سیاسیتر حتما ناتوان هستند.
-ابتکارهای نمادین این جمعیت در راهپیماییها چه تأثیری بر مخاطبان داشته؟
-در این جهان پر از اخبار بد، قصد ما این است که با این ابتکارات توجه بیشتری به اخبار مربوط به نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی جلب کنیم و در این ۳دهه شاید بیش از۳۰ ابتکار گوناگون در این زمینه به کار گرفتهایم. حدود ۲۵ سال پیش، زمانی که محمد خاتمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی حکومت بود، همزمان با سالگرد کشتار۶۷ «نمایشگاه هنر اسلامی» از طرف جمهوری اسلامی در دوسلدورف برگزارشد که عوامل حکومت به تظاهرات ما در آنجا حمله کردند و زد و خورد شد، بعدها در دادگاه میکونوس مشخص شد که کاظم دارابی جنایتکاری که فاجعه میکونوس را سازماندهی کرد، تعدادی لبنانی را بااتوبوس از برلین به دوسلدورف فرستاده بود! در پاسخ سوال من از خبرنگار آلمانی که چرا با وجود حمله یک پلیس به ما، خبر تظاهرات ما در رسانههای آلمان بازتاب پیدا نکرد، او گفت که خبر وقتی «جذاب» است که تظاهرکننده سگ را گاز بگیرد و نه سگ، تظاهرکننده را! منظورش این بود که تظاهرات ما یک کار «عادی» بود و عجیب نبود. این توضیحی بود درباره تلاشهای «جمعیت» ما و نمادهایی که به عنوان اعتراض در این سالها به کار گرفتیم.
در همین آخرین گردهمایی مشاهده کردید که «پزشک و گوشی پزشکی با زندانی» نمایش داده شد. در واقع اشاره به «پزشکی»ست که با گوشی معاینهاش، زندانی را به دار میآویزد. با استناد به گفته رها بحرینی از سازمان عفو بینالملل که چندی پیش در کنفرانسی در لندن گفت که پزشکان زندانهای جمهوری اسلامی، نام مستعار دارند و در سال ۲۰۱۷ محمد جراحی در اثر معالجه نکردن بیماریاش در زندان، پس از آزادی جان داد و علیرضا رجایی در اثر عدم معالجه بیماری، نیمی از صورت و یک چشم خود را از دست داد.
از جمله نمادهای دیگر در راهیپماییها ما که به تکرار صورت گرفته، مانند پیکر بیجان اعدامشدگان بر روی زمین دراز کشیدن است؛ کفشهای بیصاحب اعدامشدگان، ریختن هر ساله گل سرخ به رود راین، درخت زندگی در دست دردفاع از حق زندگی، قابهای خالی و بدون عکس اعدامیان، شمعهای خاموش نشدنی به مفهوم آتش خاموش نشدنی زندگی، خون گرفتن از شرکتکنندگان در راهپیمایی و تحویل آن به سفارت جمهوری اسلامی تا خامنهای به جای خون جوانان این خون را «بخورد»، تحویل دستکشهای قرمز خونین به سفارت به علامت دستهای خونین گردانندگان این حکومت، آتش زدن طنابهای دار در مقابل سفارت، شمعهای خاموش به جای شمعهای روشن به عنوان زندگیهای نابودشده در ایران امروز، فرستادن انبوه بالن سپید در دفاع از دربندان، فرستادن بالن با شمع روشن به آسمان به یاد قربانیان رژیم، مشتهای آلوده به خون خطاب به حکومت که مشت خونینات را باز کن و تعداد اعدامشدگان را اعلام کن، کلید معروف روحانی با طناب دار، قلمهای شکسته در دوران سرکوب شدید مطبوعات، شعار نوشتن بر کف دستها، سوت زدن مداوم در مقابل سفارت، راهپیمایی با مشعل، در دست داشتن قلب به علامت فراموش نکردن قربانیان، راهپیمایی با چشمان و دهان بسته شده در مقابل سفارت سابق حکومت در بن، ارسال چاقویی بزرگ برای خامنهای با پست به آدرس دفترش در سالی که باز هم جمهوری اسلامی رکورد اعدام داشت، در دست داشتن کارتهای قرمز و سوت زدن درتظاهرات و دادن کارت قرمز به جمهوری اسلامی دراعتراض به دستگیریهایی که همزمان با بازیهای جام جهانی فوتبال بود، راهپیمایی پای بی جوراب و با زنجیر، نمایش لحظهی پایان زندگی یک اعدامی و… اینها نمونههایی از ایدههای ما در اکسیونها و تظاهرات مختلف بود.
همچنین در گردهماییهای اول ماه مه در کلن، شرکتکنندگان با دستبندهای پاره شده و عکس زندانیان عکس گرفتند که اشاره به آرزوی آزادی آنها بود؛ در روز شمع روشن به دست گرفتیم و با چتر نور آفتاب را به سایه تبدیل کردیم تا بگوییم که اعتراض ما در هر حال روشنایی میآفریند؛ پشت ما صحنهی اعدام و تاریکی بود؛ عکس گرفتن شرکتکنندگان با عکس فرزندان زنان زندانی و هممیهنان بهایی و نیز کودکان نرگس محمدی و نسرین ستوده، عکس گرفتن هنگام قیچی کردن طناب دار بالای سر عکس محکومان به مرگ، عکس بزرگ آسمان آبی ایران و تصاویر اعدامیان آویزان از طناب در متن آن با جملهی «آسمانی که دیگر آبی نیست»، گرفتن دستمال خونین در مقابل یک چشم همراه با یک چشم مصنوعی در دست در اعتراض به ۳ مورد درآوردن چشم محکومین در سال ۲۰۱۶ که در گردهمایی اول ماه مه انجام شد. در سال ۲۰۱۷ اسکناس یورو جلوی دهان خود گرفتیم همراه با انگشت نشانه سکوت بر روی بینی و عکس زندانیان که کنایه از سکوت دولتهای غربی در برابر نقض خشن حقوق بشر در ایران بود. شرکتکنندگان با همه این مناظر عکس میگرفتند که اغلب در شبکههای اجتماعی و برخی رسانهها منتشر میشد. یک بار هم درروز جهانی حقوق بشر از مقابل سفارت جمهوری اسلامی در شهر بن تا مقابل دفتر سازمان ملل در این شهر یک زنجیرهی انسانی تشکیل دادیم با در دست داشتن زندانیان اعدام شده. عکسی هم از این حرکت موجود است. روزنامه Bonner Generalanzeiger با انتشار خبر نوشته بود که صف تا مقابل دفتر سازمان ملل که چند کیلومتر میشد، رسید.
و یا یک بار در سالگرد کشتار ۶۷، هزاران اسم قربانیان را چاپ کردیم و به هم چسباندیم و تا رود راین با خود حمل کردیم؛ در زمان اعتصاب غذای اکبر گنجی، شبهای همبستگی با شمع تا صبح میایستادیم؛ در زمان قتلهای زنجیرهای در پارلمان اروپا در استراسبورگ تحصن کردیم و گردهماییهای مکرر در اعتراض به گم شدن فرج سرکوهی، در دفاع از جنبش دانشجویی، دراعتراض به دستگیری رامین جهانبگلو و دهها مورد دیگر برگزار کردیم. همه اینها همراه با بیانیههای مطبوعاتی بود که پس از گسترش اینترنت در فضای مجازی نیز منتشر میشد تا خبر را به گوش مخاطبان بیشتری در سراسر جهان برساند.
-در گردهماییهای این جمعیت برخلاف گردهماییهای دیگر همه آزادند با پرچمها و شعارها و پلاکاردهای خود شرکت کنند…
-بله، در این گردهماییها همیشه همه آزادند با همراه داشتن پرچمها و پلاکاردهای گوناگون حضور داشته باشند و آزادانه سخنرانی کنند. تلاش کردیم تا به تدریج و در حد خود، میزان تحمل متقابل در میان ایرانیان تبعیدی با اعتقادات گوناگون، با همه سختیهایش، افزایش یابد.
در همین زمینه یادآوری میشود که «خانه همبستگی مهر» هم که از زمان جنبش ۸۸ شکل گرفت در اکسیونها و تظاهرات زیادی مشارکت داشت و هنوز به فعالیتهای خود در زمینه برگزاری جلسات سیاسی و فرهنگی و بحث و گفتگو ادامه میدهد و از فعالیتهای جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی در کلن نیز حمایت میکند.
-نظر شما درباره تأثیر حضور در فضای مجازی و حضور فضای واقعی چیست؟
-به نظر من حضور درفضای واقعی، خیابانی، مکمل فضای مجازی است و پیام جدیت و پافشاری دارد، خیلی بیشتر از فضای مجازی. چه درایران و چه در خارج.
– آیا هنوز افرادی که سی سال پیش شما را همراهی کردند با شما همکاری میکنند؟
-از دوستانی که ۳۰ سال پیش از پایهگذاران جمعیت بودند ه نوز عزیزانی همراه ما هستند و البته برخی نیز متاسفانه درگذشتهاند که یادشان همیشه گرامی است.
ولی در عکسهای گردهماییها میتوان چهرهها و نیز پلاکاردهای ۳۰ سال پیش را نیز دید. به خاطر شمار زیاد دوستان در این ۳۰ سال در اینجا به همین اکتفا میکنم که یاد همگی آنها اعم از ادامه دهندگان و ازدست رفتگان، گرامیست. به گفتهی یکی ازدوستان «پلاکاردهایمان کهنه شد و موهایمان سپید ولی جمهوری اسلامی نیز در این سالها در مقابل چشممان تا ذره آخر پوسید.»