امیر طاهری – هنگام نوشتن از جوامع غیرغربی در قرن گذشته یا پیشتر از آن، بسیاری از مورخان و مترجمان کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی یکی از دو نگرش را اتخاذ میکنند.
نگرش نخست را میتوان زیر عنوان «امپریالیسم متکبّر» توصیف کرد. در این نگرش گفته میشود هر چیز خوبی که در جوامع غیرغربی رخ میدهد ناشی ازعملکرد سخاوتمندانه قدرتهای غربی است که مأموریتش عمران و صدور تمدن به جوامع عقبافتاده است. مردم چنین جوامعی به عنوان بومیان معرفی میشوند که خودشان نمیتوانند شرایط بهتری را برای خودشان مهیا کنند.
نگرش دوم را میتوان «امپریالیسمِ گناهکار» خواند که در آن هر رخداد بدی که برای «بومیان» اتفاق میافتد، خطایی است که از سوی استعمارگران و یا قدرتهای امپریالیستی حادث شده. در این دیدگاه، بومیان هرگز به خودشان آسیبی نمیرسانند و هر چه هست از طرف استعمار است.
- میهنپرست ایران؛ محمد مصدق و کودتای تراژیک انگلیسی- آمریکایی
- کریستوفر دی بلیگ Christopher De Bellaigue
- انتشارات هارپر؛ نیویورک و لندن
برای دههها بحث در مورد ایران در ایالات متحده و اروپای غربی منجر به چیره شدن اندیشه «امپریالیسم گناهکار» شد. در قلب این اندیشه، افسانهای وجود دارد که یک اشرافزادهی پیر نقش مرکزی را در آن بر عهده دارد. افسانه از این قرار است که در اوت ۱۹۵۳ (مرداد ۳۲) سازمان سیا یک کودتا را برنامهریزی و هدایت کرد که منجر به سرنگونی دموکراسی و دولت منتخب ایران شد و این عمل آمریکا راه را برای به قدرت گرفتن آخوندها در ۲۶ سال بعد هموار کرد. قهرمان این افسانه نیز دکتر محمد مصدق است که برای بار دوم در سال ۱۳۳۱ (۱۹۵۲) توسط محمدرضاشاه پهلوی به نخست وزیری منصوب شده بود.
این افسانه تقریبا یک دهه پس از رخدادهایی که در آن اعتبار سازمان سیا در «خلیج خوکها» [حملهی شکست خورده به کوبا] خدشهدار گشت متولد شد. زمانی که سازمان سیا به شدت دنبال ایجاد یک اتفاق موفقیتآمیز بود.
ولی سازمان اطلاعاتی بریتانیا به آمریکاییها اجازه نداد تا همه دستاوردها را به تنهایی از آن خود کند. کریستوفر دی بلیگ نویسندهی کتاب «میهنپرست ایران» تلاش کرده هر دو- هم طرف آمریکایی و هم طرف انگلیسی- را راضی نگه دارد. از همین رو، نسخه آمریکایی کتاب تیتر دومی تحت عنوان «کودتای تراژیک انگلیسی- آمریکایی» دارد اما تیتر دوم نسخه انگلیسی مختصرتر است: «یک کودتای تمامانگلیسی»!
بر پایه افسانهای که توسط نویسندهی این کتاب تکرار شده، مهره اصلی کودتا «کرمیت روزولت» است که اگر دی بلیگ به نقش وی واقعا باور داشته باشد، نابغهای است در حد هنرهای شعبدهبازی. چرا که او در تاریخ ۱۹ ژوییه به تهران میرسد و در فاصله فقط یک ماه مصدق را سرنگون میکند و بعد راهی لندن میشود تا با چرچیل ناهار بخورد! برای کمک به کرمیت روزولت در این حادثهی ماجراجویانه، سیا امکاناتی در اختیار داشت از جمله کنت لاو گزارشگر نیویورک تایمز و یک خبرنگار آزاد ایرانیتبار از یونایتدپرس.
در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) به واسطهی دوستم احمد تهرانی سفیر ایران در آفریقای جنوبی با کرمیت روزولت در تهران دیدار کردم. این آمریکایی به ایران آمده بود تا یک بیوگرافی از شاه بنویسد که قرار بود از آن روایتی مصور نیز برای دانشآموزان مدارس تهیه شود. وی بعدا نظرش را تغییر داد و با استفاده از فرصت کتابی نوشت که در آن خودش را قهرمان اصلی این ماجراجویی معرفی کرد و کریستوفر دی بلیگ هم در کتاب خود همان را تکرار میکند.
تصویری که دی بلیگ از ایرانیان مخالف مصدق ترسیم میکند کاملا هراسناک است. وی طرفداران مصدق را «مردم» یا «تودههای خلق» خطاب میکند و همزمان مخالفان او را «زاغهنشینهایی» قلمداد میکند که «در برابر کابینه وزیری ایستادهاند که از فرانسه دکترایش را گرفته است.»
دی بلیگ نمیتواند تصور کند حداقل برخی از ایرانیان عادی مصدق را دوست ندارند. او میگوید فقط کودنها و مباشران و مزدوران هستند که علیه «دکتر» هستند!
زمانی که ساختمانها و مغازهها توسط طرفداران مصدق به آتش کشیده میشوند، از آن فقط به عنوان «نشان دادن خشم خلق» نام برده میشود اما وقتی مخالفان مصدق علیه او راهپیمایی میکنند دی بلیگ آنان را «اغتشاشگر» خطاب میکند.
وقتی دکتر مظفر بقایی کرمانی از مصدق پشتیبانی میکرد از سوی دی بلیگ به عنوان «یک جوان ناسیونالیست» معرفی میشود اما وقتی همین بقایی علیه مصدق تغییر جهت میدهد، به او صفات دیگری اطلاق میکند: «اراذل و اوباش- فتنهگر»! حال آنکه بقایی دکترای فلسفه اخلاق از دانشگاه تهران داشت. او عضو پارلمان بود و رهبر حزب زحمتکشان و در کل یک روشنفکر بسیار محترم به شمار میرفت.
با کمی تلطیف باید عرض کنم که افسانه مصدق و روح ضدآمریکایی او مانند پنیر سوئیسی پر از سوراخ و حفره است که کریستوفر دی بلیگ هم نمیتواند همه آنها را نادیده بگیرد.
اجازه بدهید به این ادعا که «سازمان سیا در دموکراسی که در ایران حاکم بود، دخالت کرده است» بپردازیم. حقیقت این است که ایران دارای دموکراسی نبود ولی یک پادشاهی مشروطه داشت که در آن شاه دارای حق انتصاب و عزل نخست وزیر بود. تا سال ۱۹۵۳ میلادی (۱۳۳۲ خورشیدی) شاه که از سال ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) به پادشاهی رسیده بود حدود ۱۰ نخست وزیر را عزل و نصب کرده بود از جمله مصدق که دو بار توسط شاه به نخستوزیری منصوب شد که بار اول خودش استعفا داد و بار دوم عزل شد.
همچنین بین سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ خورشیدی که شاه به تبعید رفت، وی ۱۲ نخستوزیر دیگر را عزل و نصب کرد اما هیچیک از این تغییرات و عزل و نصبها به عنوان کودتا قلمداد نشد بلکه کاملا هم قانونی بود. هیچکدام از جابجاییهای نخستوزیران کودتا حساب نمیشود چون کاملا قانونی بودهاند و این عزل و نصبها در ماهیت و شکل ایران به عنوان یک دولت ملّی تغییر نمیداد.
جالب است بدانیم مصدق خودش هرگز حق شاه در عزل نخستوزیر را به چالش نکشید. همانطور که دی بلیگ نشان میدهد مصدق در طول دادگاهِ خود ابتدا ادعا کرد که نسبت به صحت فرمان شاه مبنی بر عزل او شک داشته است. خود مصدق هرگز و در هیچ کجا ادعایی نکرده است که آمریکاییها نقشی در پایان دادن به دوران نخست وزیری وی داشتهاند.
دی بلیگ برای نشان دادن مصدق به عنوان «یکی از نخستین لیبرالهای خاورمیانه، مردی که پایهگذار نوعی آزادی بود که نمونهاش فقط در اروپا و آمریکا وجود داشت» تلاش فراوانی به خرج داده است.
مشکل اینجاست که در روند ترقی حرفهای مصدق به عنوان سیاستمدار که بیش از نیم قرن را در بر میگیرد، از حاکم ایالتی و وزارت کابینه تا در نهایت نخستوزیری، هیچ استنادی برای به تصویر کشیدن او حتی به عنوان یک لیبرال دست چندم یا آنچه بطور کلی تداعیکنندهی این اصطلاح (لیبرال) باشد در دست نیست.
در اینجا دی بلیگ از مصدق درباره یک رهبر ایدهآل نقل میکند که «کسی است که هر حرفش مورد قبول مردم است و از آن پیروی میکنند.» وی میافزاید: «درک او از دموکراسی میتواند همیشه در رابطه با تصورات سنتی رهبری اسلامی باشد که بر اساس آن جامعه مردی با خصوصیات برجسته را انتخاب کرده و هر جا که آنها را هدایت کند از او دنبالهروی میکند.» این تعریف درباره «رهبر ایدهآل» کلمه به کلمه میتواند درباره مرحوم آیتالله خمینی باشد که اگر به او دمکرات میگفتند آن را اهانت به خود حساب میکرد.
مصدق در دوران نخست وزیری، شخصیت خود را به عنوان یک اقتدارگرای کامل نشان داد. صرف نظر از اصل مسئولیت جمعی موجود در مشروطه هیچگاه در یک جلسه کامل هیئت وزیران تا پایان نماند. او مجلس سنا را تعطیل و مجلس شورای ملی را منحل کرد. او یک انتخابات را پیش از آنکه همه کرسیهای مجلس مشخص شود نادیده گرفت و اعلام کرد که خودش حکم خواهد کرد. او شورای ملی پول را منحل کرد و دادگاه عالی را برچید. در اواخر این چنین دوران نخستوزیری بود که همه دوستان و متحدانش از او بریدند. برخی از قدیمیهای پارلمان مانند ابوالحسن حائریزاده به دبیرکل سازمان ملل متحد نامه نوشت تا با دخالت خود به دیکتاتوری مصدق پایان دهد.
در اکثر دوران نخست وزیری او تهران، تحت مقررات منع رفت و آمد و خاموشی در شب (حکومت نظامی) سپری شد و همزمان صدها تن از مخالفان او زندانی شده بودند.
با چنین اوصافی آیا مصدق آنگونه که کریستوفر دی بلیگ ادعا میکند واقعا «مرد ملت» بود؟
نویسنده کتاب در اینجا نیز تصویر دیگری از مصدق ارائه میدهد. شاهزاده مصدق، زمیندار بزرگ و نوهی یکی از پادشاهان قاجار جزو آن هزار فامیلی بود که صاحب ایران بودند و بر آن حکومت میکردند. او و همه فرزندانش توانسته بودند تحصیلات عالی گران در سوییس و فرانسه داشته باشند. فرزندانش خدمتکار فرانسوی داشتند و وقتی بیمار میشدند برای درمان به پاریس یا ژنو فرستاده میشدند. دی بلیگ حتی اشاره میکند که مصدق، اگرچه غیرقابل باور به نظر رسد، اما احتمالا یک معشوقه فرانسوی داشته است. یک بار که مصدق در داخل کشور تبعید شده بود کلی خدم و حشم با خود برد از جمله آشپز مخصوص وی. دین اچسون از مصدق به عنوان یک «فئودال ایرانی ثروتمند و مرتجع» نام میبرد که «محرک وی نفرت متعصبانهاش علیه انگلیسیها بود.»
البته درباره تنفر وی علیه انگلیسیها جای تردید است. دایی وی، فرمانفرما شازدهی قاجار، تقریبا چهار دهه یکی از متحدین مهم بریتانیای کبیر در ایران بود. مصدق در خاطراتش مینویسد که او در نخستین منصب خود به عنوان والی فارس با کنسول انگلیس «دست در دست مانند برادر کار میکردند.»
به عنوان میهنپرست نیز مصدق یک الگوی قانعکننده نیست.
بر اساس خاطرات خود مصدق، وی در پایان تحصیلات حقوق در سوییس تصمیم گرفت در آنجا بماند و تبعه سوییس شود. او عقیدهاش را زمانی تغییر داد که به او گفتند برای دریافت تابعیت سوییس باید ده سال صبر کند. در همان زمان فرمانفرما دایی مصدق در ایران یک «پست خوب» برای وی تضمین کرد که او را به بازگشت ترغیب نمود.
این ادعا که مصدق یک لیبرال سکولار بود نیز به استناد برخی از بیانیههای خودش رد میشود. دی بلیگ از او نقل میکند، هر کسی که اسلام را فراموش کرده است «جایگاه و شرافتی ندارد و باید کشته شود.» روابط نزدیک او با اسلامگرایان از جمله فداییان اسلام که نخست وزیر پیش از وی حاجعلی رزمآرا را به قتل رساندند، دلیل نگرانی بسیاری از طرفداران مصدق بود.
همچنین این ادعای کریستوفر دی بلیگ که مصدق از توطئهی قتل رزمآرا خبر داشت نیز فقط بر شایعه و سخنان تند مصدق استوار است که وی گفت: «من تو را همینجا میکشم! من خون به پا میکنم!»
این ادعای مصدق در خاطراتش نیز که در خواب «یک موجود آسمانی» را که احتمالا «امام غایب» بوده دیده که از او دعوت میکرد تا «زنجیرهای ایران را پاره کند» نیز نکتهی روشن و قابل تأملی دربارهی طرز فکر وی به دست میدهد.
نویسندهی کتاب «میهنپرست ایران» همچنین درباره روابط مرموز مصدق با یک خانم پاریسی مینویسد و اشارههایی ناروشن میکند که شاید مصدق در این فکر بوده که در فرانسه بماند تا در کنار وی باشد.
نام مصدق با جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران در سال ۱۳۳۰ گره خورده است. اما او حتی عضو آن پارلمانی نبود که صنعت نفت را ملی کرد. طرح مربوطه توسط پنج عضو پارلمان نوشته شده بود که بعدا همه آنان پشت مصدق قرار گرفتند تا نخست وزیر شود و دو سال بعد هم از او جدا شدند.
شاه بود که او را برای اجرای ملی شدن قانون صنعت نفت منصوب کرد اما مصدق در این راه شکست خورد و همه را علیه ایران شوراند.
کریستوفر دی بلیگ تلاش کرد تا ماجرای دراماتیک سال ۱۹۵۱تا ۱۹۵۳ در ایران را به عنوان برخورد ملیگرایی ایرانی با استعمار انگلیس نشان دهد. اما تحمل این ادعا بسیار سخت است چرا که ایران هرگز مستعمره انگلیس نبوده است. شرکت نفت انگلیس و ایران در ۵ ناحیه دورافتاده یکی از استانهای کشور حضور داشت که مجموعا حتی نیم درصد از خاک پهناور ایران را شامل نمیشد. در اوج فعالیت این شرکت در مجموع ۱۱۸ کارمند خارجی حضور داشتند که بسیاری از آنان هندوهای سیک و مسلمان و به عنوان نگهبان یا خدمتکار بودند. با این حساب اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان حتی یک انگلیسی هم در طول زندگیشان ندیده بودند.
با این حال دی بلیگ ایرانیان را به عنوان «بومیان» یا «شرقیها» در برابر «جهان سپیدپوست» قرار میدهد (البته که ایرانیان خود را سیاهپوست و یا حتی افراد محترم شرقی نمیدانند! آنها خود را آریایی و از این نظر از انگلیسیها برتر میشمارند).
دی بلیگ اصلا نمیتواند قبول کند که ایرانیان مخالف مصدق ممکن بود که از خودشان دیدگاه و استراتژی داشته باشند. او مینویسد: «نمایندگان مخالف پارلمان توسط سیا تحریک شده بودند تا اعتبار رفراندومی را که مصدق به دور از روند قانونی برگزار کرده بود زیر سوال ببرند.»
او میگوید وقتی که «دکتر منطقی حرف میزد» مخالفانش داد و فریاد میکردند. وی تظاهرات خیابانی طرفداران مصدق را «نمایش خشم خلق» مینامد اما تظاهرات مخالفان مصدق را با برچسب «آشوبگران و اغتشاشگران» تخطئه میکند.
دی بلیگ در کتابش بارها از عزل مصدق به عنوان یک کودتای نظامی یاد کرده در حالی که فراموش کرده که هرگز هیچ واحد نظامی در تظاهراتهای خیابانی مشارکت نداشت تا «دکتر» را مجبور کند که مخفی شود.
در آن زمان مصدق وزیر دفاع بود و خود را فرمانده کل نیروهای مسلح نیز اعلام کرده بود. یکی از بستگانش تیمسار تقی ریاحی رئیس ستاد ارتش بود و یکی دیگر از بستگانش محمد دفتری رئیس پلیس بود. نیروهای سراسر کشور و تجهیزات آنان تحت کنترل انحصاری خود مصدق قرار داشت. فردی که از طرف شاه برای جانشینی مصدق به عنوان نخست وزیر انتخاب شده بود فضلالله زاهدی فرمانده بازنشستهای بود که پس از آنکه مصدق برای سر وی جایزه تعیین کرد، مخفی شده بود. زاهدی زمانی ظاهر شد که مصدق مخفی شده و مقاومت علیه وی به موفقیت رسیده بود.
دی بلیگ از این رویدادها به عنوان «نقشه برای بازگرداندن شاه» یاد کرده است. اما شاه نه کنار رفته بود و نه خلع شده بود که نیاز باشد او را دوباره به قدرت برگرداند. خود مصدق سرسختانه از اینکه پایان سلطنت را اعلام و خود را به عنوان رئیس یک نظام جمهوری احتمالی بنامد، امتناع کرده بود.
شاهزاده پیر قاجار، رویکردی غیرجدی و شوخ به همه چیز داشت. اولویت نخست او گویی سرگرم کردن خود بود. او صاحبنظران خارجی را در حالی که در بستر دراز کشیده بود و تظاهر میکرد حالش خوب نیست، به حضور میپذیرفت. به نوشتهی دی بلیگ، مصدق در جریان محاکمهاش تیمسار آزموده دادستان ارتش را به کشتی گرفتن دعوت میکرد و میگفت «اگر من نبردم سرم را میزنم!»
یکی از ترفندهای مصدق تظاهر به اعتصاب غذا بود چون مخفیانه غذا میخورد. این قضیه در یک مورد موجب خشم همسرش شد؛ همسر مصدق بالش او را بلند کرد تا خوراکیهای مخفی شده زیر آن را به گزارشگری به نام محمود کشاورزیان که برای مصاحبه آمده بود نشان بدهد.
اما چرا به ادعای دی بلیگ آمریکاییهایی که به مدت ۳ سال از مصدق پشتیبانی کرده بودند ناگهان تصمیم گرفتند او را از قدرت خلع کنند؟
دی بلیگ چنین پاسخ میدهد: «در آمریکا قوانین بازی سیاست در دورانی که سناتور جو مککارتی کمونیستهای مشکوک را مورد پیگرد قرار میداد زیر پا گذاشته میشد و فرصت مناسبی بود تا برای دفاع از ارزشهای آمریکایی یک زور بازو در خارج نشان داده شود.»
دی بلیگ عدم شناخت خود را درباره سیاستهای آمریکا در دهه پنجاه میلادی هنگامی به نمایش میگذارد که ژنرال آیزنهاور را جنگجویی توصیف میکند که دستکشهای جنگ سرد را در آورده است.
او مدعی میشود که برادران دالس، جان فوستر وزیر امور خارجه و آلن رئیس سازمان سیا «یک زوج جاسوس جنگی» بودند که میخواستند نام مصدق را به عنوان بازیچهی حزب توده که طرفدار شوروی بود تخریب کنند. اذغان میکنید که چنین انگیزهای بسیار سخیف است.
داستان و مدیحهسرایی کریستوفر دی بلیگ درباره مصدق بیش از هر چیز به دلیل عدم تحقیق و بررسی فکتها، پر از اشتباه است. نامهای بسیاری را غلط استفاده میکند از آن لمبتون افسر اطلاعاتی انگلیس در تهران تا مجتبی میرلوحی رهبر فداییان اسلام با نام مستعار نواب صفوی.
متاسفانه به نظر میرسد دی بلیگ هیچ چیز درباره صدها کتاب و هزاران مقالهای که درباره رویدادهای ایران نوشته شده نمیداند. او فرض را بر این گذاشته که ایرانیان نمیتوانند هیچ روایت معتبری از تاریخ خود ارائه کنند. دی بلیگ میگوید هر زمان که «دکتر» اعتصاب غذا میکرده «اشتهایش همیشه بر او چیره میشده.»
قضیه مصدق بیش از نیم قرن به درازا کشید. تاریخ ممکن است او را به عنوان کودکی نازپرورده بنگرد که هرگز بزرگ نشد. برند پوپولیسم منفی وی ممکن است دههها قبل اغواگر بوده باشد. اکنون اما دستکم عجیب و غریب به نظر میرسد. افسانهی «کودتای آمریکاییها علیه مصدق» چنان در برخی محافل آکادمیک و سیاسی تثبیت شده که هر نقدی بر آن توهین به مقدسات پنداشته میشود. یک مبلّغ قدیمی این افسانه، پروفسور اروند ابراهامیان، از چهرههای معتبر ایرانی- آمریکایی است که به تازگی از این واقعیت گله کرده است که «پس از ۴۰ سال از زندگی»اش که تلاش کرده نام شاه و پدرش را تخریب کند، شاهد آن شده است که مردم در خیابانهای ایران به ارواح آنها درود میفرستند و میخواهند که به کشور برگردند!
شاید برکناری مصدق از نخستوزیری توسط شاه، آنچه که «کودتای مرداد» خوانده میشود و نزد ایرانیان به «۲۸ مرداد» معروف است، یک اقدام اشتباه بود. اما رویدادهایی که به این اقدام منجر شدند، نشانگر انجام یک کودتا نیستند. نگاهی به هر دیکشنری که میخواهید بیاندازید! حداکثر حذف یک جناح در ادارهی کشور توسط جناح دیگر را شاید بتوان کودتا نامید. ممکن است مصدق حتی بهترین چیزی باشد که بشریت به چشم دیده است! ولی واقعیت این است که او هر کسی را علیه خود برانگیخت و قادر نشد یک استراتژی برای هدایت ایران از بحران ارائه دهد.
میتوان شاه را که مصدق را خوب میشناخت سرزنش کرد که چرا او را به نخستوزیری منصوب کرد. شاه میدانست که «دکتر» پیر اگرچه رهبر کاریزماتیک اپوزیسیون به شمار میرفت ولی یک رئیس دولت ناتوان بود. این «دکتر» پیر که یک شاهزادهی قلبا خودشیفته بود، خیلی ساده، برای بوروکراسی و کارهای دولتی و روزنامه خواندن و شرکت در جلسات و مذاکره و حل مسائل و غیره وقت نداشت.
کریستوفر دی بلیگ مینویسد: «بدون سقوط مصدق تاریخ ایران خوشبختتر میبود.» ممکن است اینطور باشد. اما برخی ممکن است بگویند این تاریخ بدون اشتباهات مصدق خوشبختتر میشد.
این داستان پردازی ها نشد مقاله. آمریکایی ها خود می گویند ما در سال ۳۲ در ایران کودتا کردیم و عده ای از آنها خواهان عذرخواهی دولتشان هستند یا اوباما خود شخصا در این مورد صحبت کرد ولی شما سلطنت طلب ها می گوید نه . جالب است و هیچ سند رسمی هم ارائه نمیکنید …
مدتی بود که مطالب و مقالات آقای طاهری را میخوندم وکم کم داشتم از علاقه مندان ایشان میشدم تااینکه این مقاله را خوندم.آقای طاهری این مقاله شما به سفارش هرکسی که نوشته شده متاسفانه تاثیر بدی بر اعتبار روزنامه نگاری شما گزاشت.
آقای نوام چامسکی متفکربزرگ امریکایی چند بار به سرنگونی دولت دکترمحمدمصدق توسط نقشه سازمان سیا اشاره کرده است.میتونید درکتاب:نظم های کهنه ونظم نوین جهانی، ترجمه:مهبد ایرانی طلب ببینید
کسانی که دکان مصدق را داغ کرده اند و برای خود کربلای ۲۸ مرداد درست کرده اند٫ چه کسانی هستند؟ و پیاده نظام مدافع مصدق٫ بی اطلاع که حتا کتاب زندگینامه مصدق را نخواند ه اند! از مجاهدین خلق تا ملی مذهبی ها و یا مصدقی های چندین چهره ! تا کومنیست های قلابی و حتا یک عده عربده کش اصلاحطلب رژیم فاشیست اخوندی! اینها و دشمنان ایران هستند که کربلای مصدق را مانند کربلای حسن و حسین و علی تازی ، قاتلان ایرانیان داغ میکنند و ملت بدبخت ایران که عاشق شایعات و دروغگویی است.
ایران در سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۸ تحت اشغال نظامی انگلستان قرار داشت. درست در زمان #قحطی_بزرگ
فرمانفرما دایی جان مصدق دارای لژ چند ؟؟؟ فرماسونری بود ؟
با سلام .فارغ از این داستان همیشگی که ما گرفتار این هستیم که در حالی که خانه آتش گرفته وبجای انکه قبل از ویران شدن کامل ساختمان به دنبال راهی برای نجات آن بیابیم بدنبال علت آن هستیم .اول آتش را خاموش کنیم بعدا بدنبال علت بگردیم .مصدق یا محمد رضا شاه بد یا خوب تارخ قضاوتش را خواهد کرد هرچند در همین مدت چهل سال تاریخ در باره محمد رضا شاه تا حدی مسائل را روشن نموده است علت اصلی را باید در عدم همبستگی کسانی جست که داعیه رهبری جامعه ایران را دارند اما هنوز بعد از چهل سال به اتفاق نظر بر سر یک راهکار منسجم وقابل اجرا نرسیده اند .به عبارتی میدانند چه چیز را نمیخواهند اما نمیدانند چه می خواند وچگونه.
تنها کشوری که اسم توسعه اقتصادی و پیشرفت میشه کودتای ننگین امپریالیستی واسم فقر و فلاکت میشه انقلاب شکوهمندمردمی کجاست ؟ خخخخخخ
این مقاله کاملا یکسویه و بر ضد مصدق نوشته شده است در آن هیچ سخنی از دلارهای کودتا نشده است واقعا جای تاسف است از چنین مقالات تک سویع و مطلق نگر و سیاه و سپید دیدن….
ـ جملهٔ « بعد از طی مراحل و تصویب شورای دانشکده در پاریس بطبع رسید» عوام پسندانه است چونکه در انزمان وقتیکه نوشتن تز تمام میشد ومورد قبول «مدیر تز = Directeur de thèse » واقع میشد اصل تایپ شده وپنج نسخهٔ کوپی آن را مدیر تز به دفتردانشگاه میفرستاد.( کپی ها به کتابخانه های دانشکده های حقوق دیگرفرستاده میشد).
بعد از گذراندن تز صاحب آن میتوانست به خرج خود آنرا در یک چاپخانه بتعدادی که برای استفاده های شخصی لازم دارد بچاپ برساند.
کتاب خاطرات مصدق پرازمطالب بی معنی و عوام پسند است. در مورد دو سطری از آنرا که شما دراینجا برای انتقاد از نوشتار امیر طاهری شاهد آورده اید ، کسانی که در فرانسه دکترا گرفته اند میتوانند بشما بگویند:
ـ دردانشکدهٔ حقوق ودر جملهٔ «همه روزه تا ظهر بکارآموزی مشغول بودم» واژهٔ “کار آموزی” چه معنی دارد؟
ـ در جملهٔ «با یکی از دانشجویان همدوره ی خود بترجمه ی تز اشتغال داشتم» برای ترجمه حضور یک دانشجوی همدوره چه معنی دارد؟
آقای طاهری اول واژه ی مشروطه را تعریف کنند که ما بدانیم منظور ایشان از نوشتن اینکه
«حقیقت این است که ایران دارای دموکراسی نبود ولی یک پادشاهی مشروطه داشت»
چه میباشد. ایا میتوان حکومت مشروطه و حاکمیت ملی داشت و لی دمکراسی نداشت. ایشان در فهم واژه ی مشروطه دچار کج فهمی هستند که چنین مطالبی را در باره ی نخست وزیر قانونی مشروطه منتشر میکند.
در جواب دروغگویان به منبع مراجعه میشود.
دکتر مصدق در کتاب خاطرات خود در صفحه ی ۷۹ و ۸۰ مینویسد:
«من در تمام مدت اقامتم همه روزه تا ظهر بکارآموزی مشغول بودم و عصرها هم با یکی از دانشجویان همدوره ی خود بترجمه ی تز اشتغال داشتم که بعد از طی مراحل و تصویب شورای دانشکده چند روز قبل از حرکتم بایران در پاریس بطبع رسید و منتشر گردید.»
دولتهای اروپائی مدت نزدیک به سه دهه ( از ۲۸ امرداد به اینطرف) همهٔ ابزار ورسانه های خود را بکار انداختند تا این تصور را در مغز مردم ایران جا بدهند که سرنوشتشان را دیگران (آمریکا واروپا) تعیین میکنند. ابزارهای تبلیغاتی که به این منظور بکار افتاده بود بقدری قوی بودند که در سال ۱۳۵۷چنین افسانهٔ دست ساخت استعمارگران در مغز اکثریتی از ایرانیان جا گرفته بود واز دخالتهای (خیالی) آمریکا درایران عاصی بودند. به این دلیل فرانسویان به خمینی یاد دادند که با شعار«مرگ بر آمریکا» فتنهٔ “اسلامی” را به ایرانیان قالب کند
قدرت های بیگانه سالها دروغ به خورد مردم ایران دادند تا رستاخیز ملی ۲۸ امرداد را «کودتا»ی شاه علیه مصدق نشان دهند. با چنین سمپاشیهائی بود که موفق شدند فاجعهٔ ۱۳۵۷را درایران بوجود آورند
آنهاجلو پست وتلگراف جمع شده بودند تا تلگرافهای تبریک به مصدق وسران حزب توده به تهران بفرستند ؛ اینطور بنظر میرسید که شهر در تسلط این افراد مسلح است.
درتبریزهم اوضاع مانند سراب بودواین وضع تا ۲۸ امرداد ادامه داشت. در روز ۲۸ امرداد تضاهراتی علیهٔ دولت ازمحلات اطراف ترمینال راه آهن توسط کارگران کارگاه های بزرگ فرش بافی تبریز آغاز شده و بطرف وسط شهر را ه افتاده بود. وقتی که اینها به وسط شهر رسیدند در جلو شهرداری همهٔ میدان و خیابانهای اطراف مملو از جمعیت تضاهرات کننده شده بود که علیه دولت مصدق شعارمیدادند.
توده ایها ساختمان شهرداری را تخلیه کرده بودند
ازتنها مغازه داری که با عجله مشغول بستن مغازه اش بود علت این وضع غیرعادی را پرسیدیم گفت آقاچه نشسته اید که رادیو خبرداد شاه از ایران رفت وهمه میترسند که توده ای ها دوباره برگردند
ما که غافلگیر شده بودیم ووسیله بر گشتن به تبریز نداشتیم ناچارشدیم یک نفررابا اسب به اردبیل بفرستیم که اتوبوسی کرایه کند وبیاورد تا مارا به تبریز ببرد.
درطول مسیر برگشتن همه جا از جمعیت خالی بود ؛ درخیابان های سراب مغازه ها بسته بودو فقط در جلو ساختمان پست و تلگراف تعدادی ازتوده ای ها که عده ایش مسلح بودند شعارهای زمان پیشوری درغائلهٔ آذربایجان را میدادند
شگفت انگیز است که شیفتگان مصدق برای «اثبات» افسانهٔ کودتای شاه علیه مصدق نوشته های کسانی راشاهد میاورند که پایشان را هرگز به ایران نگذاشته اند. من خود روز ۲۵ امرداد همراه خانواده ام دردهکدهٔ سرعین آذربایجان بودم که آبهای معدنی اش مشهوراست. درآن وسط تابستان کوچهٔ میدان مانند آن دهکده مملوازجمعیت وماشینهای کرایه بود که ازاردبیل وسراب مسافر آورده بودند. بعد از خوردن ناهار در باغ ، من وچند نوجوان دیگراز باغ بیرون رفتیم ووقتی به میدان رسیدیم باتعجب دیدیم درآن میدان پرنده پر نمیزندوهمهٔ مغازه ها درهایشان بسته است.
۲
اسماعیل رایین در مقدمه کتاب فراماسونری در ایران تاکید دارد که حزب توده در هر چاپخانه کسی را به عنوان کارگر ساده نفوذ داده بود با حقوق مکفی که چاپ هر کتابی را به حزب اطلاع دهد که اگر با منافع ان در تضاد بود به تخریب کتاب قبل از چاپ به پردازد و جالب اینجاست که این همه در زمان همان شاه که دیکتاتور مینامندش اتفاق میافتد درست مانند چیزی که سپهبد خسروانی در مصاحبه ای در خارج کشور میگوید ( لینک زیر ) که تبلیغات گسترده این دو گروه ” حزب توده و ملی منقلی ها که هر دو در راستای آخوند ها بودند ” نمیگذشت مردم حقیقت ماجرا را به دانند.
https://www.youtube.com/watch?v=PbrQLABZEXk
۱
آفرین آقای امیر طاهری شجاع که گرفتار هوچیگری این توده ایها و این ملی منقلی ها قرار نگرفتید حقیت از نظر این دو گروه سازنده جمهوری دزدان اسلامی این فرقه تبهکار, این است که سینما رکس را آتش بزنند و بگویند رژیم شاه کرد و انتظار هم داشته باشند که همه تأیید کنند وگرنه همه را دیکتاتور و … مینامند و با مافیای رسانه ای که در اختیار دارند شروع به تخریب افراد میکنند .
با دستور او در روز ۲۸ امرداد (برای جلوگیری از خونریزی و سو استفاده) که مردم از خانه خارج نشوند ، در واقع نابودی دولت ملی رقم خورد. اینها همه در اسناد و کتابهای تاریخی موجود است. هواداری سیاسی که نیاز به تحریف و دروغ داشته باشد، یک جای کارش لنگ است. ۳
اسناد منتشر شده از عملیات تیپیآژاکس هیچ گونه تردیدی در ماهیت کودتا، افراد سهیم در آن، دلیل آن، و غیره، باقی نمیگذارد. تحلیلهای معتبر تاریخی که با مصدق میانهی خوبی هم ندارند، بر دمکرات و قانونمدار بودن دولت او صحه میگذارند. حقیقت این است که او پایبندی به قانون اساسی را تبدیل به پیمان خودکشی نمود و تنها زمانی که دیگر بسیار دیر شده بود خواست با انحلال مجلس بدون اذن شاه در برابر توطئهای که فکر میکرد انگلستان صحنهگردان آن است بایستد، غافل از اینکه آمریکا که او تلاش کرده بود در کنار خود نگه دارد، همه کارهی کودتا گشته بود. ۲
حقیقت تنها قربانی دروغ نیست، بلکه همدست او نیز است، چرا که بدون حقیقت، دروغ بدون کارکرد است و رسواست. یکی از راههای رایجِ دست بردن در تاریخنگاری، حاشیه درست کردن است. بر مصدق از اسفند سال ۱۳۳۱ آشکار شد که دربار و بخشی از ارتش و شهربانی با توطئه انگلستان همراه شدهاند. مصدق به جای اینکه محکم در برابر آنها بایستد، تنها به تغییر چند تن از مقامات لشگری و قهر با شاه بسنده کرد. در سیستم قضایی آمریکا گفتهای که به آبراهام لینکلن نسبت میدهند حکم استدلال حقوقی پیدا کرده: “قانون اساسی پیمان خودکشی نیست”. ۱
اما این سناریو که کرمیت روزولت پشت آن بود و با حمایت انگلیس و امریکا پیاده شده بود، در ۲۸ مرداد ۳۲به نتیجه رسید.امریکا تلاش داشت شاه را برای عزل مصدق قانع کند، شاه زیر بار نمیرفت ولی سرانجام قانع شد.در اینکه مصدق زیاد اشتباه کرد و نباید از او بت ساخت، کوچکترین تردیدی نیست.اما به هر حال با یک کودتا برکنار شد.حرفهای اقای طاهری که این یک کودتا نبود، درست نیست.حتی خانم البرایت هم به این کودتا اشاره کرده.
مصدق برای این نخست وزیر شد تا قانون ملی کردن صنعت نفت را اجرا کند، ولی نتوانست این کار را انجام دهد و تبدیل شد به دولتی فشل که دیگر کاری از دستش بر نمی آمد و همه ی هوادارانش را از دست داده بود.کشور هم زیر بار تحریمها بود، با این حال او نخست وزیر قانونی مملکت بود و نباید بدون اذن مجلس عزل میشد، عزلش غیر قانونی بود و یک سناریو که ابتدا شکست خورد (در ۲۵ مرداد).برای همین هم شاه از مملکت به ایتالیا گریخت
یک مبلّغ قدیمی این افسانه، پروفسور اروند ابراهامیان، از چهرههای معتبر ایرانی- آمریکایی است که به تازگی از این واقعیت گله کرده است که «پس از ۴۰ سال از زندگی»اش که تلاش کرده نام شاه و پدرش را تخریب کند!!
آبراهامیان خودش گفته که ۴۰ سال است که میخواسته شاه و پدرش را تخریب کند!! باید ابله باشد اگر چنین حرفی زده باشد!
لابد اولبرایت هم که به خاطر کودتا عذرخواهی کرده میخواسته قدرت آمریکا را بزرگنمایی کند !
لکه ننگ کودتای ۲۸ مرداد را به آب زمزم و کوثر از دامن محمدرضا شاه سفید نتوان کرد!
عرض خود میبری و زحمت ما میداری!
ایل و طایفه قجر هـنوز در برابر اربابانش انگلستان کمر خم میکند !!!!!!??
اگر مصدق موفق میشد در کودتای ۲۸ مرداد که خود او با مذهبیون براه انداخته بودند، الان ۶۱ امین بهار انقلاب اسلامی رو به بنیان گذاری مصدق و کاشانی بایستی جشن میگرفتیم….تاریخ ۱۰۰ ساله ی اخیر پر است از خیانتهای شازده قجرهایی مثل مصدق و تازه به دوران رسیده هایی مثل فردوست….زنده باد پهلوی سوم که ادامه دهنده راه پدران ایرانساز خود هستند…باتشکر
…..دولت مصدق تا وقتی که حکم عزلش به وی ابلاغ نشده بود «دولت قانونی» کشور بود ونه «دولت دموکراتیک» ؛ بمحض اینکه حکم عزلش رادریافت کرد هر نوع پافشاری درباقی ماندن در مقام نخست وزیری «خلاف قانون » بود و حمایت طرفدارانش در کوچه وخیابان نه دلیل «دموکراتیک» بودن دولت او ونه توجیهی برای عدم اطاعت از حکم عزلش میشد
شما اصلأ نه معنای «کودتا» را فهمیده اید ونه پیش ازبکار بردن جملهٔ «دموکرات ترین دولت ایران » کمی دربارهٔ آن جمله فکر کرده اید. عزل مصدق از مقام نخست وزیری توسط شاه کشور کاملأ «قانونی» بود چون مطابق قانون اساسی ایران اختیارعزل ونصب نخست وزیر از اختیارات واز «وظایف» پادشاه بود.
در مورد جملهٔ «دموکرات ترین دولت ایران» ، واژهٔ « دموکراتیک» را به دولتی میتوان اطلاق کرد که با رأی مستقیم شهروندان آن کشور انتخاب شده باشد ؛ مصدق توسط پادشاه به ریاست دولت منصوب شده بود.
عدم اطاعت او از حکم عزلش که بطور قانونی وطبق روال رسمی به وی ابلاغ شده بود «کودتا» نامیده میشود.
بعنی حقیقتا باید جایزه تحریف داد به این جناب طاهری دیگه برای عالم و ادم اظهر من الشمسه کودتای انگلیسی امریکایی ۲۸ مرداد که دموکرات ترین دولت ایران را ساقط کرد ایشون میفرمایند که بقایی فلان مدرک فلسفه از دانشگاه تهران داشتن خیلی از جنایتکاران تاریخ هم دکترا داشتن و تحصیلکرده بودن ولی فاشیست و ضد مردم و قدرت طلب دور و بر دیکتاتورها از این قبیل افراد زیاد بودن از این گذشته اسناد منتشر شده در مورد کودتا را هم که سیا و ام ای سیکس تازه منتشر کردن همه کشکه فقط افاضات اقای طاهری ملاکه ای خدا
۲ -مردم احساساتی که تا پای جان از قهرمان خیالیشان و اسطوره ای که در مغز خود از او ساخته اند دفاع خواهند کرد وهیچ مدرک و سند و شاهد زنده و نتیجهء کار وووووکمترین خللی در افکار این شیفتگان و قهرمان پرستان از نوع رستم در شاهنامه و گاندی پاک نهاد دلیر در تایخ معاصر ، وارد نخواهد کرد. دست زدن به ترکیب این قهرمان خیالی یعنی شکستن غرور کاذبی که بسیاری از ما با آن زنده ایم. دست مریزاد، ممنون.
آفرین بر شما آقای طاهری گرامی، حقیقتا لب داستان را بی پرده بیان کردید. از شنیدن وخواندن اینکه مصدق تنها تخست وزیر ی بود که دموکراتیکلی ! انتخاب شده بود خسته ام. مگر تخست وزیران سالهای پیش از نخست وزیری ایشان در دههء بیست انتخابشان غیر دموکراتیک بود؟ آنچه شما در این نقد آورده اید تنها گوشه ای از زیانهائی بود که گروه اقلیت مجلس چهاردهم (و بعضی مجالس بعدی )بسر کردگی آقای مصدق تا سال سی و دو و در دوران نخست وزیریشان بر سرآن کشور و آینده آن آوردند – که کمترین آن – ایجاد دو دستگی و اختلاف ابدی بین ایرانیان بوده است و خواهد بود،
بسیار هم خوب که این تابو سالهاست که شکسته شده دیر یا زود وابستگی محمد مصدق به دولت فخیمه بر همگان روشن خواهد شد
نوشته آقای طاهری پر است از تهمت و توهین
به آدمین کیهان . آقای محمدی! خانم بقراط ! …….. مطلب من نه فحاشی بود و نه خارج از دایره ادب.چرا آن را حذف کرده اید ؟ خانم بقراط شما چرا ؟
بزرگش ندانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتی برد
آقای طاهری اینهمه اسناد مدارک مربوط به کودتا را ندیده اند ویادوست ندارند به بینند این مشکل خودشان است با این استدلال که سازمانیهای اطلاعاتی می خواسته اند برای خود موقعیت ایجاد کنند اصلا وابدا کودتائی نبوده
یعنی به نظر ایشان انتصاب کودتا به این سازمانها افتخاری برایشان می باشد
گزا رشی بسیا جالب همراه با جزییاتی که به گمانم اکثریت ملت از ان بی خبرند
http://mashruteh.org/wiki/index.php?title=%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%85%D8%B5%D8%AF%D9%82_%D8%B1%D8%A7%D9%87%E2%80%8C%DA%AF%D8%B4%D8%A7%DB%8C_%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C
Nothing could be farther from truth and facts like the article here. It is great to have opposing views on historical events but any attempt to sell facts differently given the wealth of evidence today, will not fly. Mossadegh like any other human politician was not perfect by any means, but what he was trying
to achieve for Iranian people was respectable and honorable. At the end of the day, the misery we have been witnessing for 40 years is the direct result of lack of freedom of experession and speech by ‘s
Shah police regime.
Something that Mr. Taheri has been enjjoying in the west but is timid to acknowledge as the main reason for the hegemony of Mullahs after the revolution where there was no solid organization/structure in the middle to transition the country to a democratic society. The real problem of Persian culture is that people always look back in their history to find heros to go back to and never attempt to look at other societies and their achievements to define our future.
آقای طاهری،هموطن لندن نشین ! “رضا پهلوی” هرگز،هرگز، پا بر خاک ایران نخواهد گذاشت.باور کنید پهلوی (چه خوب،چه بد) به تاریخ پیوست. آنها که اخیرا گفتند “رضا شاه روحت شاد” ،گروه مالباختگان بودند.من نمی دانم آینده ایران بر چه وجه خواهد بود،ولی نیک می دانم که “ماشین تاریخ،دنده عقب ندارد”. از تهران- بهمن
آقای طاهری شخصبت واقعی مصدق در اثر هیاهوی جریان ملی شدن نفت هیچکاه به این دقت نشان داده نشده بود. افراد و شخصیت های زیادی در این جریان سهیم بودند ولی فقط از مصدق بت ساخته شد و سهم شاه و ملی شدن واقغی نفت در دهه ۱۳۵۰ نادیده گزفته شده است. درود بر شما که در این مقاله چهره واقعی مصدق را نشان دادید.
درود بر شما اقای طاهری ، دکانداران کربلای کودتای مصدق سالهاست که با دروغ و داستان سرایی گوش دنیا را هلاک کرده اند، از اخوندهای شیاد تا ظریف شیاد از این تابوت مصدق استفاده می کنند. دموکراتهای شیاد امریکا نیز بر خر کردن اخوندها عذرخواهی نیز می کنند!
این مقدس سازی و قهرمان سازی را دشمنان ایران ساخته و در این چدین دهه علیه منافع ملی استفاده کرده اند. در این چند ماه گذشته که جوانان دلیر و اگاه و باهوش ایران با فریاد زدن نام رضا شاه و شاهنشاه و شاهزاده پهلوی باعث زلزله شده در میان دکانداران مقدس مصدق و اسلامگرایان و لنینیست و استالنیستها و ماویستها. بیش ۹۰ سال کوبیدن و حمله به رضا شاه بزرگ، جوانان ایران نام میهن پرستان واقعی را فریاد میزنند.
از ایل قاجار جز بدبختى و سیاه روزى و وحشت چیزى نسیب ایران نشد مثل هـمیناخوندهـا
آقای طاهری من همه گفتارها و نوشته های شما را که شنیده و یا خوانده ام پسندیده ام اما این نوشته شما برایم خیلی آموزنده بود. راجع به دکتر مصدق و شاه زیاد خوانده ام و زیاد شنیده ام. پدرم راجع به تعطیل کردن غیر قانونی مجلس، کاهش درآمد کشور در زمان ایشان برایم می گفت. نقش فدائیان اسلام و حزب توده را هم شنیده و هم خوانده ام. این مقاله شما برای من جمع کل آن ها بود. ممنون.
برای داوری بهتر بر اساس حقایق تاریخی، پیشنهاد میکنم آقای امیر طاهری صفحه ۹۲ تا ۱۱۲ کتاب زیر را نوشته تیم واینر با عنوان میراث خاکستر، تاریخ سیآیاِی (نمیدانم به فارسی ترجمه شده یا خیر)دقیق مطالعه بفرمایند، تا شاید عقاید شخصی ایشان با حقایق تاریخی مخدوش نشود.
Legacy of Ashes, The History of CIA,Tim Weiner
برای من باور کردنی نیست که آقای طاهری انتصاب مصدق به نخست وزیری توسط شاه و عزل او از این مقام را برابر میداند. مگر نه اینکه انتصاب مصدق بعد از ابراز تمایل مجلس شورای ملی بود، و چیزی مثل تنفیذ حکم ریاست جمهوری که امروزه آقای خامنهای انجام میدهد ( و همانقدر تشریفاتی و نالازم) ، اما عزل مصدق اعمال ارادهٔ شخص شاه بود و مانند اینکه امروز آقای خامنهای شخصاً یک رئیس جمهور را عزل کند؟
از جنگ جهانی دوم تا به حال در تلویزون آلمان روزی نیست که دادو فریادهای هیتلر و کشتار وی را نشان ندهند. هیتلر در آلمان زنده تر از زمان خودش است. چرا؟ زیرا یک آلمانی همیشه باید احساس شرم بکند از کشته خود تا اینهمه پناهجو را تحمل کند و دم نزد. ما ایرانیان را هم بدین وضع دچار کرده اند. نخست با مصدق و دومین این شورش احمقانه ۵۷٫ هر چند به ما احساس شرم و گناه و خشم می دهند تا بی حرکت بمانیم و تنها تحمل کنیم وکاری برای درست کردن این اوضاع نکنیم. باید با گذشته آشتی کرد و پذیرفت و مهمتر آموخت و در بایگانی گذاشت. قدمهای کنونی ما سازنده آینده مان است. برای آینده این کشور و آیندگان چه می کنیم؟ باز هم مصدق؟
درود بر اقاى امیر طاهـرى
از مدرک دکترای مصدق تا دکترای شیخ حسن پرزیدنته!
آیا مصدق اعتقادی به دموکراسی داشته است؟ نه، او یک سیاستمدار سنتی، پوپولیست وعوام گرا و دروغگو بوده است. وی فاقد تحصیلات ابتدائی- متوسطه و دانشگاهی بوده، زبان فرانسه را نیزخوب نمی دانسته. طبق گفته خودش فقط دو امتحان شفاهی داده که با کمک” شانس ” از عهده آنها بر آمده است تا ” دکترای حقوق ” بگیرد! تز دکترای وی » وصیت در حقوق اسلامی « است!! وی با زبان بی زبانی اعتراف می کند زبان فرانسه را بلد نبوده، یکی از دانشجویان ایرانی نوشته هایش را به زبان فرانسه برایش ترجمه کرده است ( بخوانید، از صفحه ۷۹ کتاب ” خاطرات و تألمات مصدق).
واقعا دست مریزاد به کیهان لندن با نویسندگان و گردانندگان منحصر بفردش. اگر تنها یک ماه یکی از خبرگزاری های معتبر دست شما بود فاتحه جمهوری اسلامی و قهرمانان قلابی خوانده شده بود.
بنظرم جای یک نفر خالیست علی میر فطروس
اگر دیگر هواداران سلطنت و پادشاهی همچون شما فکر میکردند قطعا امروز اتحاد بین مخالفین حکومت ملاها بر قرار شده بود .
درود بر اقای طاهری. نکته دیگر که قابل تامل است حمایت ۶۰ ساله رسانه دولتی بی بی سی از دکتر مصدق است. اگر دقت کرده باشید شاید در مجموع ۴ ساعت مصاحبه با دولتمردان پهلوی انجام نشده است تا از خود دفاع کنند ولی تا ۸ سال پیش این رسانه بطور یکطرفه در خدمت مصدقیون بوده است(و این ۸ سال بیت مافیایی رفسنجانی). نفرتی که انگلیس از خاندان پهلوی دارد باور نکردنی است. فقط نگاه کنید کارکنان حال حاضر در بی بی سی و قدیمی(الان اکثرا در رایوفردا) در مقابل شاهزاده رضا پهلوی چگونه گارد گرفته اند و با هر کلمه و حرکت به او حمله می کنند ولی در مقابل از خاندان دزد و جنیتکار و بی وطن رفسنجانی ناجی می سازند
درود بر شما
مطلب شما مطلب گیرا و ژرفی است، اما دو نکته.
نخست اینکه مظفر بقایی یکی از رذل ترین های تاریخ ایران است. دوم اینکه درست است افسانه مصدق و جریانات اوایل دهه سی نیاز به بازنگری آکادمیک دارد اما هر چه که بوده گذشته و ماندن در آن یعنی ادامه درماندگی. مصدق و ملیون در بدترین حالت رقیب ما هستند اما دشمن همه ما اسلامیست های فاشیست و دیگر جریانات ضددموکراتیک هستند و ما بایستی بر سر دموکراسی با مصدقی ها هم رای و همراه شویم.
باتشکرازمقالهء خوب آقای امیرطاهری،ایکاش ایشان به مقالهء زیر ودیگرمقالات روشنگرِ نویسنده عنایت می کردند
https://news.gooya.com/2018/08/28-1.php
از شاگرد کاتوزیان انتظار چی دارید؟ . In 2007-2008, he was a visiting fellow at St Antony’s College, Oxford, where he began work on an anticipated biography of the Iranian prime minister, Mohammad Mossadegh.
مصدق تنها یک هدف «رؤیائی» داشت ؛ معروف شدن به «گاندی ایران» در نظر اروپائیان و آمریکا.
به این دلیل خودرا به موش مردگی میزد و مانند یک هنر پیشهٔ سینما اداهای گاندی را در میاورد
آقای امیر طاهری از معدود اینتلیجنسیای فهیم، باهوش، محقق و بهره مند از تفکر انتقادی و استدلال منطقی است و بر خلاف اینتلیجنسیای فاسد، شارلاتان و فاشیست ایرانی، هرگز اسیر احساسات هیجانی نمی شود و با تعهد و کنجکاوی علمی همواره در تلاش برای آگاه سازی مردم بوده است.
به ایشان پیشنهاد می کنم ریشه های مصدق زدگی و مصدقیسم را در بین اینتلیجنسیای شارلاتان مورد کنکاش قرار داده و منتشر نمایند تا سرانجام این شامورتی بازی متوهمانه به زباله دانی تاریخ افکنده شود.
افسانه مصدق و داستان سرای از او دردى رااز ما دوا نمى کند .
پاسخ کامل به این نوشته را اینجا میتواند بخوانید.
http://www.iran-emrooz.net/index.php/politic/more/76428/
حالا یک نفر پیدا شده که علی رقم خواست “ملکه” مطالب خوبی درباره ی زنده یاد دکتر محمد مصدق نوشته. امیرطاهری چرا براق شده؟
هرفردی تازمانیکه کار درستی انجام میدهد طبیعیست که مورد تصدیق افراد باشعور قرار بگیرد و چنانچه از روی ریا این کارهای خوب را انجام داده و دستش رو شد باز طبعیست که مورد شماتت جامعه قرار بگیرد. عطف به جریان بقائی.
وقتی جامعه مورد حمله دد منشان درونی واقع شده؛ برای حفاظت از مردم و آزادیشان باز طبیعیست که کنترل های بیشتری را دولت باید انجام بدهد.ببینید بعد از یازده سپتامبر معروف چقدر حقوق و آزادیهای مردم جهان محدود تر شده! آیا دیکتاتوری برقرار شده است آقای طاهری؟
درود به شما آقای طاهری که تابو شکنی کردید و طلسم کودتا را شکستید.
در مورد مسلمان بودن و لیبرال نبودن مصدق بجا بود که به سکوت مصدق در قتل کسروی (که فقط منتقد آخوندها بود وضد اسلام نیز نبود) اشاره می کردید.در ضمن چه خوب شد که مصدق بر کنار شد . در غیر این صورت یا حزب توده کودتا می کرد و ایران را ایرانستان می کردویا ۲۵ سال زودتر خمینی و اسلامی ها بقدرت می رسیدند. با احترام
اخیرا در سایت جبهه ملی ایران سندی از جانب موسسسه هوور دانشگاه استنفورد امریکا مربوط به دستخط اقای اردشیر زاهدی ارائه گردیده مبنی بر پرداخت رشوه به مبلغ ۸۰ هزار تومان به ایت الله کاشانی و ایت الله بهبهانی و همچنین مبلغ ۲۰ هزار تومان به شعبان جعفری و دستجات او جهت سرنگونی حکومت قانونی روانشاد دکتر محمد مصدق که غیر غابل انکار است .! تف به عالم کثیف سیاست ماکیاولیستی ؟!!!
من به کسانی که تابو ها رو می شکنند و از مرزهای تعصب از هر نوعش عبور میکنند احترام میگزارم. نوشته ایشان نکات قابل تحقیق و تامل بسیاری را دارد، ولی بیش از همه چون شجاعانه، غیر تکراری، و با رعایت ادب نوشته شده است، به دل می نشیند.
balaye roshanfekrane! irani va chashni hame shookhiha dar tarikh novine iran
به زودی دست مصدق که از ۹ سالگی به جای پدر در مقام مستوفی گری که معنی ان ( در قاجاریه مانند جمهری اسلامی مقام ها موروثی و حتا اطفال ۴ ساله هم طبق اسناد جای پدر را میگرفتند و با مباشر به کار ادامه میدادند ) یعنی اداره چاپیدن “” رعیت “” مشغول به کار شد برای با سوادان و کسانی که تاریخ حقیقی را میجویند و با اسناد سرو کار دارند رو خواهد شد . عوام فریب بزرگ که در هنگام پاسخگویی غش مصلحتی ( قجرها به ان تمارض میگفتند ) میکرد .