یوسف مصدقی – یکشنبهی گذشته (۳۰ سپتامبر ۲۰۱۸)، فرید زکریا برنامهساز و مجری مشهور بخش بینالمللی شبکهی CNN چند دقیقهای از برنامهی هفتگیاش (GPS) را به گفتگو با جواد ظریف اختصاص داده بود.
به روال هر یکشنبه، نگارنده به تماشای برنامهی فرید زکریا نشسته بود و به این سبب، گفتار و رفتار ظریف را هم مشاهده کردم.
https://youtu.be/MWH9vv8NsKw
فارغ از یاوهگوییهای تکراری و گاهی مضحک وزیر خارجهی جمهوری اسلامی در باب انزوای آمریکا در نظام جهانی، آنچه مثل همیشه در رفتار ظریف به چشم میآمد، نیش باز و خندههای زورکی او در مقاطعی از گفتگو بود که گاهی آزارنده هم میشد. شک نیست که در این چهل سالی که از انقلاب ۵۷ میگذرد، همهی ایرانیان، خندههایی اینچنین را بر صورت بسیاری از اعضای فرقهی تبهکار حاکم بر ایران دیدهاند و بسیاری از مردم از مشاهدهی چنین خندههای کریهی همواره مشمئز شدهاند و میشوند.
فصل مشترک این لبخندهای کریه و خندههای زورکی، وقاحت و تکبّر توأم با توهم صاحبان آنهاست. این وقاحت کمابیش در رفتار و گفتار همهی اعضای فرقهی تبهکار حاکم بر ایران دیده میشود و گاهی به واسطهی ضبط تصاویر آنها، ماندگار میشود. به عنوان مثال، همین چند هفته قبل، عطاالله مهاجرانی بیشرم، وزیر اسبق ارشاد اسلامی، در برنامهی ۶۰ دقیقهی بیبیسی فارسی در رویارویی با عباس میلانی، خندهای کریه از جنس خندههای جواد ظریف بر چهرهاش نشانده بود تا از رفتارهای جنایتکارانهی فرقهی تبهکار، حق به جانبتر دفاع کند.
مهاجرانی همچون جواد ظریف، با نشاندن آن پوزخند کریه بر صورتش سعی در القاء این دروغ به مخاطبان برنامه داشت که از موضع حق و با آسودگی خاطر سخن میگوید. اما در همین گفتگو وقتی بحث طرفین بیخ پیدا کرد و عرصه بر مهاجرانی تنگ شد، آن خندهی کریه هم از چهرهاش گم و اعتماد به نفس کاذب از رفتارش ناپدید شد.
لبخند کریه امثال مهاجرانی، ناشی از لذتی ناحق و نابجاست که از نشستن در جایگاهی بالاتر از لیاقت و توانایی، به آدمی دست میدهد. این عدم لیاقت و سودجویی را در همهی اعضای فرقهی تبهکار از جمله جواد ظریف هم میتوان سراغ گرفت.
جواد ظریف یک بچهحاجیِ نازپروردهی حراملقمه است. روحیهی کاسبکار ظریف که از پدران حجرهدار و دلالش به او رسیده، از او موجودی ریاکار و دو چهره ساخته است. بد نیست به خاطر داشته باشیم که پدر کاسب او، پول دلالی و احتکار و هزار جور رذالت دیگر را پس از سالی یک بار «دستگردان کردن» نزد مرجع تقلیدِ مفتخورِ خمسبگیر، پاک مینموده و خرج تنها گلپسر کاکلزریاش میکرده است و این لقمههای پاک، پرورانندهی «آقای سفیر» بودهاند.
جواد ظریف که دیپلم دبیرستانش را هم به ضرب پول پاک اَبَوی در مدرسهی درو(DREW) در سانفرانسیسکو گرفته بود، اگر انقلاب نکبتبار ۱۳۵۷ رخ نداده بود، محال بود در یک رقابت سالم حتی به سطح کارمندی جزء وزارت خارجه هم برسد. این شرایط البته تنها به رابطهی او و وزارت خارجه اختصاص ندارد. همهی اوباش صاحب مقام در «شرکت سهامی جمهوری اسلامی»، همین وضعیت را دارند و نمایندهی چیزی جز بیلیاقتی و انحطاط نیستند.
در شروع قرن جاری هجری خورشیدی، دولت ایران امثال قوامالسلطنه و مستوفیالممالک را در جایگاه رئیسالاوزرا و رضاخان سردار سپه و ذکاءالملک فروغی را در سِمَت وزارت جنگ و در منصب وزیرخارجه داشت. در زمان پادشاهی رضاشاه، دانشمندانی چون مهدیقلی هدایت (مخبرالسطنه) و محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) نخستوزیر و دانایان فرزانهای چون حسن تقی زاده و علیاصغر حکمت عهدهدار پست وزارت خارجه ایران بودند. در تمام دوران پهلوی، رجال برجستهای چون تقی زاده، حکمت، سهیلی، ساعد، برادران انتظام (عبدالله و نصرالله)، خلعتبری و… نمایندگی سیاست خارجی ایران را برعهده داشتند و به واسطهی چنین شخصیتهایی، ایران آبرومندانه در عرصهی سیاست جهانی حضور داشت و اثرگذار بود. از تمام آن پنجاه و هفت سال نخست قرن حاضر، نه تصویر لبخند کریه وزیری به جا مانده و نه گزارشی از رفتار خلاف عرف دیپلماتیک از نمایندگان کشور ایران در مجامع جهانی ثبت شده است.
از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تا به امروز، جمهوری اسلامی هر نوع تبهکاری و بیآبرویی ممکن را در عرصهی سیاست خارجیاش مرتکب شده است. در تمام این چهار دهه، حکومت اسلامی نه تنها از تولید یک دولتمرد اندیشمند یا یک سیاستمدار استاندارد ناتوان بوده بلکه حتی توانایی تربیت یک دیپلمات محترم را هم نداشته است. فرقهی تبهکار اشغالگر ایران، چنان سطح انتظار و توقع ما از مفهوم «دولتمرد» و «دیپلمات» را پایین آورده که هر کسی که میان دستهی اوباش حاکم کراهت کمتر و وقاحت بیشتر داشته باشد را در این مقامات میپذیریم. نشستن جانورانی از قبیل صادق قطبزاده، علیاکبر ولایتی، کمال خرازی، منوچهر متکی و جواد ظریف بر کرسی وزارت خارجهی ایران، توهین به خاطرهی بزرگانی چون فروغی، تقیزاده، حکمت، علیاکبر سیاسی و نصرالله انتظام است. مایهی عبرت و خجالت است که ما مردم ایران، قرن چهاردهم هجری خورشیدی را با بزرگانی چون رضاشاه، فروغی، قوام و مصدق شروع کردیم و حال با فرومایگانی مثل علی خامنهای، محمد خاتمی، حسن روحانی و جواد ظریف به پایان میبریم.
تکمله
خندیدن بی شک موهبتی بینظیر است که مادر طبیعت از پسِ صدها هزار سال تکامل ذهنی و جسمی به گونهی جانوری ما- یعنی هومو ساپینس(Homo sapiens)- بخشیده است. نگارنده در اولین تأمل بهنگامی که سال گذشته در کیهان لندن نوشت، در فضیلت خندیدن چند نکتهای را به اختصار اشاره کرد تا شاید ارج و اهمیت این خصیصهی انسانی را به خوانندهی هوشمند گوشزد کند. انسان شادمان و پذیرای زندگی، روادار، مستقل و مطمئن به نفس است و مطیع و بردهی هیچ ارباب قدرتی نمیشود. خندهی چنین انسانی نه از سر منفعتجویی و حیلهگری و نه از روی استیصال است. خندهی امثال مهاجرانی و ظریف البته از جنس آنچه راقم این سطور ستایشگر آن است، نیست. لبخند، پوزخند و زهرخند امثال مهاجرانی و ظریف، از قماش خندههای هولناک صادق خلخالی، اسدالله لاجوردی و محمدیگیلانی است. قصابانی که در قصاص، حیات میدیدند؛ بر زبانشان نکتهها از رأفت اسلامی جاری بود و همزمان لبخندزنان به سلاخی اسرای دربندشان مشغول بودند.
خندههای زورکی ماله کش اعظم و امیر کبیر سابق، جناب ظریف پینوکیو، نشون میده ایشون هیچ دلیلی برای شادی نداره
#خنده_های_زورکی
کیهان لندن عزیز بار ها از اجتناب برای بیان کلماتی که نفرت بر میانگیزد سخن گفته اید آیا تا کنون نسبت به اسم خامنه ای پسرش مجتبی یا جنتی و سپاه چاقوکش فکر کرده اید که با دیدن نام اینها آن مردم بیگناهی که دختران و پسرانشان و عزیزانشان مورد تجاوز و قتل قرار گرفته اند و یا مردم عادی که زندگی و آزادیشان تباه شده یا آواره کشور های خارج شده اند چقدر نفرت بر میانگیزد؟
۱
همه عالم ، پی معرفت و علم و صنعت بودند …ما ، نشستیم گریان و عبادت کردیم // همه از بندگی و امتی برگشتند آقا شدند …. ما به دست خودمان به عقب عودت کردیم // غربیان در پی تسخیر فضا و رونق علم … ما دست به .. میان رکعت دو و سه شک کردیم // اسپینوزا و کانت و دکارت را دیدیم ولی. کس خلانه رجعت به امام امت کردیم // ان قاتل عظما ، که خمینی نامش بود ….بر تخت امامت بنشاندیم و به به کردیم //
مهاجرانى و آقاى میلانى باید توجه کنند که وزن کشورها متفاوت است و بنابراین در یک ترازو دیدن آن ها احساسى است نه علمى. در علوم ضریبى تعریف مى شود بنام ضریب تاثیر و این ضریب از نسبت توانایى یک جزء نسبت به اجزاى دیگر بدست مى آید.
شاه فقطد داراى این دانش بود و این جماعت از علم چیزى نمى دانند.
وسیاست نتیجه است نه چگونگى رفتار یا پسند و ناپسند این و آن.
نتیجه سیاست جمهورى اسلامى ویرانى و تباهى و جنگ است.
و این واضح است که پذیرفتنى نیست که حتى طرفدار متعصبى چون مهاجرانى هم جرائت رفتن به ایران را ندارد.
سخن شما واقعیتى است که با خواندنش
دردى به عمق جانم دوید.
چسان با خویشتن خود کردیم.
روزهاست که من تشبیهى را تکرار مى کنم
در جاده اى خاکى بسوى شاهراهى روان بودیم
که ناگاه ندایى آمد از این راه سخت نه
بنگرید در کنار راه مرغزاریست خوش و زیبا و با شکوه
به مرغزار دوان شدیم
به خود که آمدیم خود را در میان پرتگاه هاى هولناکى یافتیم
نه راه پیش و نه راه پس
که هر دو به غایت خطرناک بود
و اکنون
نه بلدى
که گرگان در رادى مردمان جلودارند
و کسان در غبارى تیره ناهویدا
ما با خویش خود چه کرده ایم.
مردمی که به هاشمی رفسنجانی لقب امیر کبیر ، به ظریف لقب مصدق و به دائی که میلیاردها پول خیرین زلزله زده را در حساب خود گذاشته و حتی کپری با اصل و سود پولها نساخته ، پهلوان و دلاور می گویند ، مستحقند که رئیس جمهورشان هم حسن روحانی باشد : شیخکی دغل و هزار رنگ …
به خانم قاجار رجوی
این را که من نگفتم جناب مجاهد سرباز صدام…
برادر مجاهد خودتان شاهسوندی میگوید
https://www.shahsawandi.com/%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8%D9%87-%D9%87%D8%A7/22-%D9%85%D8%AA%D9%86-%D9%BE%D9%8A%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D9%8A-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-145.html
مقاله جالبی بود. جمهوری اسلامی مثل آخوندها انواع ترفند ها را دارد. در موقع لزوم گریه می کنند، لازم باشد، لبخند می زنند، گاهی به امامزاده وگاهی به کری و جورج سورس دخیل می بندند. گاهی لباس یک بخش اپوزسیون را می پوشند و به بقیه دشمنانشان تف پرت می کنند مثل آن افسر سایبری که هنوز این مقاله منتشر نشده ، اولین کامنت را گذاشته تا بقیه را سر کار بگذارد. ولی خوشبختانه گویا دیگر ترفندشان در حال اضمحلال هست
و من هم گاهی فکر میکنم که همین است که هست…
حکومت مردم بر مردم برای مردم. مگر دمکراسی چیز دیگریست؟
از ظریف تا احمدی نژاد، از مهاجرانی تا آسیه نامدار و آل احمد، از بهنود تا رجوی، از شادی نشاط تا شهره اغداشلو، از تریتا تا مخملباف و علیزاده ، از اصلاحطلب تا بازاری، از آخوند تا بیسجی، از تتلو تا …
این حکومت مردم بر مردم نیست؟ پس چیست؟
این کابوس است یا واقعیت؟
شاید دوره کوتاه شاه و پدرش فقط یک رویا بود، رویایی شیرین. شاید ایران نگونبخت همین است، شاید گروه کمی از ما که میخواهد ایرانی باشد و نه مسلمان عقب افتاده فقط یک اقلیت خیالباف است، شاید.
همان زشت و فحّاش و زنبور سابق .همان دندان زرد عن دماغ چهل سال پیش ،زمستان دهانش بوی شلغم پخته میداد ،تابستان بوی پیاز قرمز. لباس سیاه می پوشید و از دور که پیدا میشد ، بچه ها ….جواد چاخان آمد .آدم زشتی بود و حالا همدست یک قاتل ،جاهل از خودش دروغگو تر و زشت تر. یکی دیگر از فرزندان آدم خوار خمینی ولی آیا هیچوقت از حود پرسیده ایم ؟شاید ما خود زشت تریم .خلعتبری و بختیار و هویدا را ما کشتیم . ما برای به ریاست رساندن جواد چاخان ها شورش کردیم ، ما بودیم ،با وفا ! من هر روز در آئینه خودم را سرزنش میکنم ، از حال و احوال بقیه بی خبرم.
هومو ساپیهنس: یعنی انسان (Homo) عاقل (Sabio)
جمهـورى اسلامى با افرادى. متوهـم پریشان حال نگران ومنفى باف. و افرادى که خودشیفته و خول وضع اداره میشود
افرادى که بوزینه وار از سفارت بالا میرن و چریک باز و شهـید باز وامام باز. هـم هـستند ?????
بکاربردن کلمه «کریه» برای این خنده های لوس و قلابی و بی معنی و تکراری ، بهترین کلمه است. ایشان نان زبان انگلیسی اش را میخورد درمیان جمعی کم سوادکه دولت جمهوری اسلامی را تشکیل داده اند وتاکی ادامه خواهند
خداهم نمی داند! ولی با همه ضعف و ادا ها و خودنمائی ها، حقش نیست که با مهاجرانی در یک ردیف گذاشته شود
اصحاب یزید و اشباه الرجال الحمّار!
»…سعدیا چندانکه میدانی بگو بحق نباید گفتن الا آشکار هرکه را خوف و طمع در کار نیست از ختا باکش نباشد… خفتگان بیچاره در خاک لحدخفته اندرکلهی سر سوسمار صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر سیرت زیبا بیار هیچ دانی تا خرد به یا روان من بگویم گر بداری استوار آدمی را عقل باید در بدن ورنه جان در کالبد دارد حمار پیش از آن کز دست بیرونت بردگردش گیتی زمام اختیار گنج خواهی، در طلب رنجی ببرخرمنی میبایدت، تخمی بکار چون خداوندت بزرگی داد و….بس بگردید و بگردد روزگار…« ازقصاید سعدی
در زندگینامه ظریف آمده است که خانواده بازاری و سنتی و مذهبی او، برای اینکه فاسد نشود، او را از دیدن تلویزیون محروم کرده بودند. اما معلوم نیست این نوجوان مذهبی و چشم و گوش بسته را چرا در سن ۱۷ سالگی به سانفرانسبسکو یعنی پایتخت همجنسبازان جهان فرستادند؟ آیا از نظر خانواده اش، معاشرت یک نوجوان مذهبی با لواط کاران سانفرانسیسکو بهتر از دیدن برنامه های تلویزیون ایران بود؟ میزان نفرت شیعیان مقیم ایران از ایران بسیار زیاد است.
از خنده ظریف ومهاجرانی چندش آورتر، هلهله و شادی و سور شیعیان مقیم ایران و ولایت معاشان برون مرزی در زمان امضا برجام بود که به ظریف لقب امیرکبیر زمان دادند و او را مستحق دریافت جایز نوبل دانستند. ضمنا ظریف فارغ التحصیل مدرسه بی شرف پرور علوی نیز می باشد که برخی دیگر از حشرات خلافت شیعه نظیر حداد عادل، نهاوندیان، خرازی، صفار هرندی و سروش نیز در آن درس بی شرفی و وقاحت و واپسگرایی خواندند. پهلوی دوم برای این ملت زیادی لیبرال بود. در آن زمان، ایران به یک پینوشه ی لامذهب و سکولار و دیکتاتور و شجاع نیاز داشت.
دقیقا درست است من هم از این غصه ها که این فاضلابها بر جگرم گذاشته اند واقعا سرگردانم شاید هرچه داد است باید سر امریکا و انگیس کشید که آن سرو سنگین ها را با فاضلاب جایگزین کرد
رفتار کریه دیگر :
را هم امروز توسط به اصطلاح بعضی از مخالفین حکومت اخوندی میبینیم که شب و روز فکرشان لجن مال کردن دیگر مخالفین ملاها بوده و کار و زندگیشان فقط در این مورد خلاصه میشود ؟!!!
به همین دلیل است که مثل ….. در گل مانده اید و اخوندها چهل سال است از همه سواری میگیرند !
قبل از اینکه مجاهدین زیر این مقاله شروع به تبلیغات کنند، اینهم لینک خنده کرد و خوشحالی رجویها، وقتی در عراق دستور «به پیش، اتش» بر علیه ارتش و سربازان ایران و کشتن ایرانیان را میدادند:
https://youtu.be/8krggXmWZUU