جنون و تماشا؛ حاج قاسم، سوپرمن و بازگشت به صحنه

- شمایل باسمه‌ای‌ و قلابی «سردار عارف»، در همین کوتاه‌مدتی که از مرگ او گذشته، چنان زنگار گرفته که حتی مخاطبین تلویزیون‌های لندنی هم باب سرگرم شدن، چنان رغبتی به یادآوری ماجراها و افسانه‌های مربوط به او را ندارند. از همین رو بود که تب کاذب این سالگرد و برنامه‌های مرتبط به آن به سرعت به عرق نشست و ابتذال ماجرا به جایی رسید که داغ‌ترین سوژه مرتبط به آن، جنجال بر سر گوشی آیفونی شد که دختر «حاج‌ قاسم» در مراسم سالگرد پدرش به دست گرفته بود. ‌
- مهمترین تفاوت میان قهرمان‌های هذیانی شیعه مسلک و ابرقهرمان‌های کتاب‌های مصور فرنگی اما در مردنی بودن دسته اول و نامیرائی گروه دوم است!

پنج شنبه ۱۶ دی ۱۴۰۰ برابر با ۰۶ ژانویه ۲۰۲۲


یوسف مصدقی- این چند روز اخیر، در ایام سالگرد اتصال قاسم سلیمانی به لقاءالله، یکچندی، رگباری از سخنان تکراری و تحلیل‌های هشت‌من نُه‌شاهی درباره میراث او و نتایج حاصل از جزغاله شدنش از در و دیوار رسانه‌های فارسی‌زبان باریدن گرفت. مخاطبان معتاد به این رسانه‌ها هم یکی دو روزی، با دیدن تحلیلگران تکراری و شنیدن مزخرفات مکرر آنها، عین قناری‌های بُخوری شده‌ی داخل شیره‌کش‌خانه‌های قجری، نشئه‌ی مهملات این جماعت، از این شبکه به آن شبکه در نوسان بودند. هرچند که به واسطه نامرغوبی جنس، نشئگی حاصله از آن به سرعت به خماری ختم شد.

«هنر اسلامی»!

واقعیت اما این است که زمان کار خودش را کرده و شمایل باسمه‌ای‌ و قلابی «سردار عارف»، در همین کوتاه‌مدتی که از مرگ او گذشته، چنان زنگار گرفته که حتی مخاطبین تلویزیون‌های لندنی هم باب سرگرم شدن، چنان رغبتی به یادآوری ماجراها و افسانه‌های مربوط به او را ندارند. از همین رو بود که تب کاذب این سالگرد و برنامه‌های مرتبط به آن به سرعت به عرق نشست و ابتذال ماجرا به جایی رسید که داغ‌ترین سوژه مرتبط به آن، جنجال بر سر گوشی آیفونی شد که دختر «حاج‌ قاسم» در مراسم سالگرد پدرش به دست گرفته بود. ‌

این نکته البته بر اهل نظر پوشیده نیست که در جای جای این کره خاکی، بخشی از باشندگان هر جامعه‌ای‌، نیازمند داشتن قهرمان هستند و بدون این کالا، احساس کمبود می‌کنند و اموراتشان به راحتی نمی‌گذرد. افکار عمومی جوامع هم مثل هر بازاری، بر مبنای عرضه و تقاضا قابل کنترل است و در جوامع عادی و آزاد، اداره‌کنندگان جامعه، با درک این نیاز، با توجه به منافع ملی و منابع انسانی‌ در اختیارشان، به رفع این نیاز می‌کوشند و هر از چندی، «قهرمان»ی را به افکار عمومی آن جامعه عرضه می‌کنند. موضوع قابل توجه اما در فراگیری و کیفیتی است که قهرمانِ عرضه‌شده به جامعه از آن برخوردار است.

اگر قهرمان مورد بحث، ارزش‌ها و آمال اکثریت جامعه را نمایندگی کند و بیشینه جامعه او را فراتر از دسته‌بندی‌های قبیله‌ای و جناحی، برآوردگار نیاز خود به سربلندی و احترام ببینند، با گذشت زمان، جایگاه او در افکار عمومی و حافظه جمعی جامعه محکم می‌شود و اکثر مردم، او را در مقام الگو و اُسوه می‌پذیرند. از طرف دیگر، اگر جامعه عادی و آزاد نباشد، قهرمان عرضه‌شده به بازار افکار عمومی نه تنها برآورنده‌ی نیاز اکثریت نیست، بلکه تنها نماینده ارزش‌های طبقه حاکم سرکوبگری است که او را به عنوان شمایل و ویترین حکومت به جامعه تحمیل می‌کند. حکایت جامعه ایران و کالای تقلبی موسوم به «سردار عارف» از همین جنس بود.

اینکه کالای بنجل و فاسدی مثل قاسم سلیمانی، در بازار مکاره سیاست و افکار عمومی ایران، چند صباحی تبدیل به متاعی خواستنی شد و به مدد افسانه‌سازی‌های دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی حکومت تبهکار جمهوری اسلامی، میان بخشی از «مردم فهیم» ایران مشتری پیدا کرد، به همان نیازِ قهرمان‌خواهی در بخش بزرگی از جامعه ایران باز می‌گشت.

وقتی ملتی استبدادزده، قرن‌ها تجربه‌ی شکست را با خود حمل کند، میل به ظهور قهرمانی که توانایی التیام بخشیدن به غرور ملی مجروح ملت را داشته باشد به مرور در ناخودآگاه جمعی‌اش پیدا می‌شود. به اینها اضافه کنید که این مردم، در گذر هزاره‌ها با باور ظهور منجی زیسته‌اند و برای قرون متمادی، منتظر ظهور سوشیانت یا مهدی موعود بوده‌اند. با توجه به چنین گذشته‌ای، حکومت جمهوری اسلامی همواره از این ظرفیت موعودباورانه میان باشندگان ایران سوء استفاده کرده و در طول بیش از چهار دهه حکمرانی جنایتکارانه، به هر تبهکاری که از قبیله حاکم به هلاکت رسیده، شمایلی قُدسی و معنوی بخشیده است.

فرآیند مقدس‌نمایی و قدیس‌سازی از قاسم سلیمانی هم با استفاده از همین ظرفیت، به مدد اصحاب مناره و منبر شروع شد و برای چند صباحی هم با تکیه بر رفتار و منش گلّه‌وار بخشی از مردم جَوّزده‌ی مملکت پیش رفت. بارزترین جلوه‌ی این رفتار گلّه‌وار را در مراسم نعش‌کشی حاج قاسم دیدیم که چگونه ده‌ها نفر از خلق قهرمان کرمان زیر دست و پای امت شهیدپرورِ جنازه‌به‌دوش جان سپردند و در مشایعت سردار عارف به «ملکوت اعلی» روان شدند و حتی خود حکومت نیز آنها را سریع به فراموشی سپرد.

هرچه اما از در خاک شدنِ بقایای جنازه سلیمانی گذشت و روایات نادرستی‌ها، جنایات و سیاهکاری‌های او به مرور منتشر شد، شمایل پر تناقض این «سردار عارف» بیشتر در نزد کسانی که فکر می‌کردند او به راستی «کسی» از جنسی متفاوت با دیگر زمامداران تبهکار و فاسد جمهوری اسلامی است، شکست. انتشار این روایت‌ها نشان داد که قاسم سلیمانی به عنوان یکی از بلندپایه‌ترین اعضای یک مافیای ایدئولوژیک، برای انجام هر نوع تبهکاری و وحشیگری مجوز شرعی داشته و از این نظر به مدد نیروهایی صد بار خطرناک‌تر از تبهکاران معمولی، بخش بزرگی از خاورمیانه را به ویرانی و خون کشید.

واقعیت این است که در مسلک شیعی- وَلَوی تروریست‌هایی چون سلیمانی، شما می‌توانید آدم بکشید و به بهشت بروید. می‌توانید آدم‌دزدی بکنید و در عین حال، قهرمانی شجاع و خداجو باشید. می‌توانید همواره زبان به دروغ بگشایید و در عین حال ادعای شرافت کنید و نمونه‌ی اعلای اخلاق اسلامی باشید.

شیعه‌گریِ مبتنی بر شهادت‌طلبی، جز جان‌ ارزان باورمندانش سرمایه‌ای ندارد. بنابراین از همان آغاز گسترش این مذهب، خوار داشتن زندگی عموم انسان‌ها و شهید‌سازی از ائمه و مشاهیر این فرقه، راهبرد گردانندگان این مسلک سیاسی بوده تا از این طریق مؤمنان به این مذهب را همواره آماده شهادت و نیست‌شدن نگه دارند. قهرمانان پوشالی شیعه‌گری همگی شهدایی مظلوم بوده‌اند که با خونشان درخت بی‌بر و بار این مذهب را آبیاری کرده‌اند تا روزی، ابرقهرمان این مذهب- مهدی موعود- ظهور کند و انتقام تمام این خون‌ها را از غیرشیعیان عالَم بگیرد. به بیان دیگر، شیعه‌گری و اَبَرقهرمانش، از مرگ تغذیه می‌کنند؛ هم از این روست که قبرستان‌ها و بُقاع به اصطلاح متبرکه، جایگاه اصلی تبلیغ شیعه‌گری در تمام طول تاریخ این فرقه بوده‌اند.

در جوامع متمدن، اَبَرقهرمان موجودی تخیلی است که میل انسان فانی را به فناناپذیری و معجزه ارضاء می‌کند بدون آنکه حضورش در دنیای واقعی به باشندگان آن جوامع آسیب و ضرری برساند. اداره‌کنندگان و عقلای چنین جوامعی، میل و تقاضا برای تولید ابرقهرمان‌ها را به قلمرو عالم خیال، تصاویر متحرک و داستان‌های مصور (Comic Strip) سپرده‌اند و از این طریق مرزی روشن میان واقعیت ملموس و هذیان‌های فراطبیعی ترسیم کرده‌اند. باشندگان بالغ این جوامع، به خوبی می‌دانند که داستان‌های اَبَرقهرمانی، موضوعاتی برای سرگرمی هستند نه سرمشق و روش برای زیستن در دنیای واقعی!

دلیل اینکه هیچ جامعه آزاد و متمدنی از مفاخر ملی و بزرگان میهنی‌اش اَبَرقهرمان نمی‌سازد اینست که دولتمندان و شهروندان آن سرزمین‌ها آنقدر برای انسان بودنِ بزرگانشان احترام قائل هستند که نخواهند آنها را در حد مخلوقات کمپانی‌هایی نظیر مارول (Marvel Comics) و دی‌سی (DC Comics) پایین بیاورند و با نسبت دادنِ اعمال خارق‌العاده، شگرف و فراپندار به آنها، مفاخر کشورشان را پیش عاقلان عالَم مضحکه کنند. تصور کنید اگر اهالی دنیای غرب به جرج واشنگتن، توماس جفرسون، وینستون چرچیل یا ژنرال دوگل شکل و شمایل و توانایی‌های اسپایدرمن، سوپرمن یا بتمن را نسبت می‌دادند، چه تصویر مضحکی از بزرگانشان به باقی عالمیان نمایانده بودند.

راه و روش گردانندگان نارس‌‌عقل و بی‌خرد حکومت جمهوری اسلامی اما جز این است. این جماعت، همچون اسلافشان- محمدباقر مجلسی و شیخ عباس قمی- چنان عالم خیال و هذیان را به دنیای واقعی پیوند زده‌اند که خواسته یا ناخواسته، شمایل و رفتار حاج قاسم‌شان- مثل مولایش علی ابن ابیطالب- بیشتر به اَبرقهرمان‌هایی از قماش سوپرمن و اسپایدرمن می‌ماند تا آدمیزادی محترم و ملموس.

مهمترین تفاوت میان قهرمان‌های هذیانی شیعه مسلک و ابرقهرمان‌های کتاب‌های مصور فرنگی اما در مردنی بودن دسته اول و نامیرائی گروه دوم است! هم از این روست که تمام دنیا منتظر فیلم بعدی بتمن و سوپرمن هستند اما حتی مشنگ‌های هوادار «محور مقاومت» هم خوب می‌دانند که ابرقهرمان پوشالی سری فیلم‌های «حاج قاسم» جوری دود شده که بازگرداندنش به صحنه، امری محال است.

 

 

 

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=269623

2 دیدگاه‌

  1. کتایون

    این تصویر پیکرهٔ تمام قد حاج قاسم کاشی نماد همهٔ خصایل مزورانه و ذات خبیث «اسلام ناب محمدی» است:
    سری متمایل به «چپ» با نگاهی «بیشرم تهدید آمیز» و ریشی «حذب الهی » ولباسی به رنگ «سیاه » نشان از قتل وسیاهکاری, وشال گردن «تروریست فلستینی», و دست راست روی قلبش نشان «مزورانه» بودن رفتار وگفتارش، و دست چپی به علامت « V» نشان «انگلیسی» بودن «پیروزی» رژیم فرقه ای تبهکارش، و هیکل بیقواره روی دو پای نحیفش برافراشته بالای ستون مرمر«لنین»وارش نشان «تقلبی» و جعلی بودن جا و منزلت وجود او ست.
    روزی که مردم ستمدیدهٔ ایران طنابی بگردن این شمایل جنایت بیاندازند و از آن بالا به زیراندازند نزدیک است !

  2. ادامه اشغال ایران توسط سپاه پاسداران جیمی کارتری ..

    وقتی در جنبش میلیونی ملت در اعتراض به تقلب انتخاباتی ،، رای من کو ،،
    فریاد می زدند ،،
    اوباما ،، یا با اونا ،، یا با ما ..
    وزیر خارحه ایشان ، هیلاری کیلنگتون ،، اعلام کرد ،
    برداران قاچاقچی سپاه پاسداران جیمی کارتری ،،
    کودتا کردند ..
    خوب بعدا ، سریع ماجرا را برای آدامه غارت شیرین ایران پوشاندن .
    حالا هم در ادامه غارت ایران ،،کودتا چیان سپاه پاسداران جیمی کارتری ،وظیفه دارند طبق قرارداد غارت ۵۰ ساله نوفل لوشاتو یی ،،
    همچنان با سرکوب اعتراضات ازادی خواهان ایران ، سیستم جمهوری آول غارتگران را تا پایان ۲۰۲۷ در قدرت سیاسی ایران بدستور انگلیس حفط بکنند .

Comments are closed.