Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۶۳ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪163‬‬
                                                                                                                                                                                                           ‫جمعه ‪ 11‬تا پنجشنبه‪ 17‬خردادماه ‪1397‬خورشیدی‬

‫عرض کردم بعداً تحقیق م ‌یکنم و به‬          ‫مذاکرات ب ‌ینتیجه با ملی ـ مذهب ‌یها‬                                                                                                                                    ‫یکشنبه‪ 23 ،‬مهر ‪1357‬‬
‫هر حال اگر این کار را هم کرد‌هاند‬                 ‫درباره خروج از بحران‬                                                                                                                                                    ‫(‪ 15‬اکتبر ‪)1978‬‬
‫قطعاً فشار روی آ ‌نها بوده است‪ .‬در‬
‫مراجعت به آقای فلسفی واعظ تلفن‬           ‫خلاء عجیبی وجود دارد و وحشت از آقای خمینی‪ ،‬قدرت‬                                                                                                                       ‫‪ ...‬آقای ناصر ذوالفقاری چند‬
‫کردم و ایشان هم اطلاع نداشتند‪ .‬قرار‬              ‫تصمی ‌مگیری را از آنها سلب کرده است‬                                                                                                                           ‫دقیق ‌های آمد‪ .‬ملاقاتی با غلامحسین‬
‫شد به قم تلفن کنند و نتیجه را به‬                                                                                                                                                                               ‫(غلامرضا) افخمی داشته است که‬
‫من اطلاع بدهند‪ .‬نیم ساعت بعد تلفن‬                                                  ‫یادداش ‌تهای‬                             ‫بخش الحاقی کتاب «بر بال بحران» که ایرج امینی درباره زندگی سیاسی و‬                  ‫از نزدیکان علیاحضرت فرح است و‬
‫کردند‪ .‬با آقای آی ‌تالله شریعتمداری‬                                                  ‫خصوصی‬                                  ‫خاطرات پدرش‪ ،‬شادروان دکتر علی امینی نوشته است (بخ ‌شهایی از آن را‬                  ‫اظهار کرده بوده است که علیاحضرت‬
‫تماس گرفته بودند و قسمت آخر‬                                                                                                 ‫در چند شماره اخیر کیهان خواندید) به یادداش ‌تهای خصوصی دکتر امینی‬                  ‫نظر مساعدی به دکتر امینی دارد و‬
                                                                                  ‫دکتر امینی از‬                                                                                                                ‫شاید اگر ملاقاتی دست دهد خیلی‬
      ‫اعلامیه را برای من خواندند‪.‬‬                                                 ‫روزهای بحران‬                                                            ‫در ما ‌ههای طوفانی سال ‪ 1357‬اختصاص دارد‪.‬‬             ‫از سوءتفاهمات رفع شود‪ .‬متأسفانه‬
‫البته مفاد آن همان بود که‬                                                                                                   ‫در آن زمان‪ ،‬دکتر امینی با هدف آرام کردن اوضاع و رسیدن به توافق سیاسی‬               ‫در کشور ما سوءتفاهم و تلقی ‌نهای‬
‫اعلی‌حضرت می‌گفتند‪ .‬خود آقای‬                                                             ‫(‪)2‬‬                                ‫میان شاه و گرو ‌ههای مخالف ـ به ویژه رهبران جبهه ملی ـ فعالانه م ‌یکوشید و با‬      ‫نادرست متداول بوده و زیان‌های‬
‫فلسفی خیلی خشنود نبود‪ ،‬ولی به‬                                                                                               ‫آن که نام خودش در همه حال برای تصدی مقام نخس ‌توزیری بر سر زبا ‌نها بود‪،‬‬           ‫عمد‌های به بار آورده است که وضع‬
‫هر حال کاری است که شده‪ ،‬باز با‬                                                                                              ‫شخص ًا به تشکیل دولت ائتلاف ملی به ریاست یکی از مل ‌یگرایان عقیده داشت‪.‬‬            ‫موجود قسمتی ناشی از همین طرز‬
                                                                                                                            ‫دکترامینی‪،‬دیدارهاوفعالی ‌تهایخودرادرآنچندماههبهطورروزانهیادداشت‬                    ‫فکر است‪ ،‬به خصوص در مقامات‬
             ‫آقایان صحبت کردم‪.‬‬                                                                                              ‫کرده است و این یادداش ‌تها مرجع و سند معتبری برای علاقمندان به تحقیق و‬
‫آقایان بهشتی و موسوی و یک نفر‬                                                                                               ‫بررسی وقایع منجر به خروج شاه از کشور و به قدرت رسیدن خمینی محسوب‬                                       ‫بالای کشور‪.‬‬
‫دیگر را طبق تقاضای آقای فلسفی‬                                                                                               ‫م ‌یشود‪ .‬یادداش ‌تهای خصوصی دکتر امینی را در چند شماره خواهید خواند‪.‬‬
‫اقدام کردم که آزاد شوند‪ .‬به خصوص‬                                                                                                                                                                               ‫دوشنبهـس ‌هشنبه‪24‬ـ‪25‬مهر‬
‫آقای بهشتی که عضو مؤثری است و‬            ‫اطراف موضع سیاسی آمریکا نسبت‬             ‫و اگر اجباراً زدند به پا باشد‪ .‬از آن‬      ‫مثبتی از مذاکرات با آقایان حاصل‬               ‫دوشنبه‪ 6 ،‬آذر ‪1357‬‬                   ‫‪ 16(1357‬ـ ‪ 17‬اکتبر ‪)1978‬‬
‫از طرفداران آقای آیت‌الله خمینی‬          ‫به شاه و بحران وضع داخلی صحبت‬            ‫جا به منزل آقای شریف امامی رفتم‬           ‫نشد و نم ‌یشود‪ ،‬چون یک نظر دارند‬                  ‫(‪ 27‬نوامبر ‪)1978‬‬                 ‫‪ ...‬گرفتاری یومیۀ من ادامه دارد‪.‬‬
                                         ‫کردیم‪ .‬او اصرار داشت که من آمادۀ‬         ‫که آقای دکتر میناچی هم بود و در‬           ‫و آن هم رفتن شاه است و با این که‬                                                   ‫مصاحبۀ داخلی و خارجی‪ ،‬آمد و‬
                          ‫است‪.‬‬           ‫نخس ‌توزیری شوم و دلایلش اصولاً‬          ‫اطراف امکان تشکیل شورایی و کنار‬           ‫به آقایان توضیح دادم در وضع حاضر‬       ‫‪ ...‬ناهار آقای میرفندرسکی پیش من‬            ‫رفت دوستان و گاه مزاحمین که‬
                                         ‫صحیح بود‪ ،‬ولی گفتم من به هیچ وجه‬         ‫رفتن شاه‪ ،‬نه به صورت استعفا و قهر‪،‬‬        ‫چنین چیزی مقدور نیست و بر فرض‬          ‫است‪ .‬یک و نیم بعد از ظهر آقای نوری‪،‬‬         ‫بدون وقت م ‌یآیند و خسته م ‌یکنند‪.‬‬
     ‫یکشنبه‪19 ،‬آذر ‪1357‬‬                  ‫آماده برای این کار نیستم و اگر دکتر‬      ‫بلکه با مسالمت‪ ،‬به طوری که قشون‬           ‫وقوع چنین امری چه نقش ‌های آقایان‬      ‫کارمند تلویزیون‪ ،‬تلفن کرد که ساعت‬           ‫شایعات در شهر فراوان است و گاه‬
          ‫(‪ 10‬دسامبر‪)1978‬‬                ‫صدیقی قبول کند بهترین راه حل‬             ‫اطاعت از شورا یا دولت بکند‪ ،‬تا ساعت‬       ‫دارند‪ ،‬نتوانستند نقش ‌های ارائه دهند‬   ‫‪ 2‬بعد از ظهر بعد از اخبار‪ ،‬مصاحبۀ‬           ‫من را به پاریس و گاه به بغداد و‬
                                         ‫است‪ .‬در عین احترام به دکتر صدیقی‬         ‫‪ 8‬صحبت بود‪ ،‬ولی طبعاً نیتجۀ مثبتی‬         ‫و خلاء عجیبی وجود دارد‪ .‬موضوع‬          ‫سابق شما را که با آمدن دولت نظامی‬           ‫حتی به آمریکا روانه م ‌یکنند‪ .‬وضع‬
‫روز تاسوعای حسینی است‪ .‬امروز‬             ‫این راه حل را زیاد عملی نم ‌یدانست ‪...‬‬                                             ‫موافقت آقای خمینی مشکل عظیمی‬           ‫سر کار و سانسور تلویزیون پخش نشده‬           ‫خطرناکی در کشور به وجود آمده‬
‫قرار است عد‌های پیاد‌هروی کنند و‬         ‫برای دیدار اعلی‌حضرت و مطلع‬                                ‫به دست نیامد ‪...‬‬        ‫پیش پای آقایان گذاشته و وحشت از‬        ‫بود امروز در رادیو و امشب در تلویزیون‬       ‫است و عاقبت آن معلوم نیست‪ .‬وضع‬
‫چون امروز مصادف با روز اعلامیۀ‬           ‫نبودن ایشان از فکری که برای‬                                                        ‫ایشان طوری است که تصمی ‌مگیری را‬       ‫پخش خواهند کرد‪ .‬ناچار با حضورآقای‬           ‫اقتصادی کشور رو به خرابی است و‬
‫جهانی حقوق بشر است‪ ،‬توأمان‬               ‫راهپیمایی نهم محرم شده است‪،‬‬                   ‫س ‌هشنبه‪ 14 ،‬آذر ‪1357‬‬                ‫از آنها سلب کرده است‪ .‬ساعت هفت و‬       ‫میرفندرسکی و ایرج جان ماندیم که‬             ‫بحران شدیدی به چشم م ‌یخورد و‬
‫روحانیون و دیگران از طبقات مختلف‬         ‫تلفنی وقت خواستم‪ .‬ساعت سه بعد‬                       ‫(‪ 5‬دسامبر‪)1978‬‬                                                        ‫گوش کنیم‪ .‬به نظرآقای میرفندرسکی‬             ‫نبودن گرو‌ههای متشکل و مردمانی‬
‫متفقاً این پیاده‌روی را که جنبۀ‬          ‫از ظهر به کاخ نیاوران رفتم و ساعتی‬                                                     ‫نیم برگشتم‪ ،‬خسته و مأیوس ‪...‬‬       ‫خوب بود ‪ ...‬ساعت ‪ 4‬بعد از ظهر به‬            ‫که گذشت داشته باشند وضع را‬
‫سیاسی‌تری خواهد داشت انجام‬               ‫با اعل ‌یحضرت بودم و نظرات خودم را‬       ‫‪ ...‬راجع به تاسوعا و عاشورا که دو‬                                                ‫دیدن آقای سروری رفتم و مدتی با‬              ‫پیچیده‌تر کرده است‪ .‬دوشنبه به‬
‫می‌دهند‪ .‬هوا مناسب است‪ .‬من‬               ‫با ایشان در میان گذاشتم و ایشان هم‬       ‫روز حساس این ماه محرم است فکری‬                     ‫جمعه‪ 10 ،‬آذر ‪1357‬‬             ‫ایشان صحبت کردم‪ .‬متأسفانه مریض‬              ‫مناسبت چهلمین روز شهدای جمعۀ‬
‫در نگرانی هستم که مبادا برخلاف‬           ‫پسندیدند‪ ،‬ولی موکول به این شد که‬         ‫به نظرم رسید که اگر مردم را آزاد‬                      ‫(‪ 1‬دسامبر‪)1978‬‬             ‫است و از قبول هر کاری حتی مشاوره‬            ‫سیاه شهریور از طرف آیات عظام‬
‫اعتمادی که به برگذاری این‬                                                         ‫بگذارند که با نظم و ترتیب تظاهرات‬                                                ‫هم معذور است ‪ ...‬در اثر ترافیک‬              ‫عزای ملی و اعتصاب عمومی اعلام‬
‫عمل بدون برخورد خونین به شاه‬                    ‫مشورتی با نظام ‌یها بکنند ‪...‬‬     ‫مذهبی بکنند و از برخورد با قوای‬           ‫‪ ...‬ساعت ‪ 5‬بعد از ظهر آقایان‬           ‫سنگین چون منزل آقای فاتحی‬                   ‫شده و در تهران تقریباً تمام دکاکین‬
‫داده‌ام‪ ،‬پیشامدی شود‪ .‬به‌خصوص‬            ‫تلفنی به وسیلۀ دوستان با آقای‬            ‫نظامی احتراز شود‪ ،‬به نفع شاه است؛‬         ‫دکتر صدیقی‪ ،‬عبدالله انتظام و دکتر‬      ‫(کیومرث) هم دعوت داشتم نزدیک‬                ‫بسته بود‪ .‬تظاهرات آرامی انجام شد‬
‫که فرمانداری نظامی با اعلامیۀ‬            ‫طالقانی و دیگران برنامۀ راهپیمائی‬        ‫چون اگر خونریزی شود که خواهد‬              ‫محی‌الدین نبوی آمدند و تا ساعت‬         ‫ساعت ‪ 6‬به منزل ایشان رسیدم‪ .‬آقای‬            ‫و جز دو سه برخورد کوچک (ناخوانا)‬
‫تند و این که عده‌ای در صفوف‬                                                       ‫شد‪ ،‬فاجعه خواهد شد ‪ ...‬تلفن شد‬            ‫هفت و نیم صحبت شد‪ .‬افکار و عقاید‬                                                   ‫نبود و این عمل که با کمک همۀ‬
‫تظاهرکنندگان برای اخلال وارد‬                                                                                                                                                                                   ‫دوستان انجام شد موجب خوشوقتی‬
‫خواهند شد‪ ،‬ایجاد نگرانی کرده‬             ‫را به طوری که نظر داشتیم طرح‬             ‫که رفت ‌هاند منزل آقای آی ‌تالله طالقانی‬  ‫آقای دکتر صدیقی واقعاً قابل تحسین‬      ‫جعفر بهبهانی و پدرزن فاتحی بودند‪.‬‬           ‫گردید‪ .‬دولت هم به وعدۀ خودش وفا‬
‫است‪ .‬به تدریج مطابق گزارشی که‬            ‫کردم‪ .‬همۀ آقایان موافقت نمودند و‬         ‫تا ایشان را دستگیر کنند وایشان‬            ‫است و اگر اعل ‌یحضرت جداً بخواهد‬       ‫مذاکراتی با آقای بهبهانی داشتم‪.‬‬             ‫کرد که مأموران انتظامی خشونت به‬
‫دوستان م ‌یدهند جمعیت به حرکت‬            ‫فقط مسیر را قرار شد مطالعه کنند و‬        ‫استقامت کرد‌هاند و مأموران رفت ‌هاند‪ .‬به‬  ‫یک حکومت غیرنظامی و موجه درست‬          ‫متأسفانه ایشان هم پیشنهادی ندارند‬
‫درآمده و از نقاط مختلف شهر طبق‬           ‫با موافقت مقامات نظامی عمل شود‪.‬‬          ‫آقای مقدم تلفن کردم (رئیس سازمان‬          ‫کند بهترین فرد آقای دکتر صدیقی‬                                                                       ‫خرج ندهند ‪...‬‬
‫برنامه و مسیری که قبل ًا تعیین شده‬                                                ‫امنیت) و خواهش کردم چنین کاری‬             ‫است‪.‬امیدوارم بتوانم فردا که به حضور‬       ‫و رفتن شاه را ضروری م ‌یدانند ‪...‬‬        ‫س ‌هشنبه هم مثل روزهای دیگر‬
‫در حرکت هستند ‪ ...‬به تدریج خبر‬                ‫پنجشنبه‪ 16 ،‬آذر ‪1357‬‬                ‫نکنند و ایشان هم موافق بودند؛ ولی‬         ‫اعلی‌حضرت به اتفاق آقای انتظام‬                                                     ‫گرفتار بودم‪ .‬شب قبل آقای اردشیر‬
‫م ‌یدهند که نهایت نظم برقرار است و‬                  ‫(‪ 7‬دسامبر‪)1978‬‬                ‫چون عمل از طرف فرمانداری نظامی‬                                                         ‫س ‌هشنبه‪ 7 ،‬آذر ‪1357‬‬                  ‫زاهدی تلفن کرده بود که چون جمعه‬
‫در اطراف مردم نه پلیس و نه نظامی‬                                                  ‫شده بود‪ ،‬موافقت ارتشبد اویسی را‬              ‫م ‌یرویم نتیج ‌های به دست آید ‪...‬‬             ‫(‪ 28‬نوامبر ‪)1978‬‬                  ‫یا شنبه عازم آمریکاست‪ ،‬م ‌یخواهد‬
‫وجود دارد‪ ،‬و خود مردم با پی ‌شبینی‬       ‫‪ ...‬چون ساعت سه و نیم بعد از ظهر‬         ‫هم گرفته بودند‪ .‬ولی آقای طالقانی‬                                                                                             ‫من را ببیند‪ .‬قرار چهارشنبه را‬
‫لازم از هرگونه شعاری که بر خلاف‬          ‫به کاخ نیاوران م ‌یروم و آقایان انتظام‪،‬‬  ‫اعلامیه‌ای داده بودند که چون نهم‬                    ‫شنبه‪11 ،‬آذر ‪1357‬‬             ‫‪ ...‬آقای فض ‌لالله گرکانی ناهار با من‬       ‫گذاشتم‪ .‬بعداً به منزل تلفن کرده‬
‫شعارهای تهیه شده بدهند جلوگیری‬           ‫وارسته و دکتر صدیقی هم خواهند‬            ‫محرم مصادف با روز حقوق بشر هم‬                        ‫(‪ 2‬دسامبر‪)1978‬‬              ‫بود و مقدمۀ رسالۀ مجدیه را با هم دیدیم‬      ‫بود که کار فوری دارد‪ .‬بعد ازتماس با‬
‫م ‌یکنند ‪ ...‬نزدیک ظهر تلفن کردند‬        ‫بود‪ ،‬زودتر ناهار خوردم و استراحت‬         ‫هست‪ ،‬بنابراین پیاده‌روی آرامی در‬                                                 ‫و قرار شد زودتر کتاب را آمادۀ چاپ‬           ‫ایشان گفت خدمت علیاحضرت بوده‬
‫که اکنون جمعیت فو ‌قالعاده است‬           ‫مختصری کردم‪ .‬ساعت سه و نیم به‬            ‫نظر است انجام شود‪ .‬با خود آقای‬            ‫‪ ...‬ساعت سه و ربع بعد از ظهر به‬        ‫کنند‪ .‬با آقای جواد اقبال‪ ،‬رئیس کتابخانۀ‬     ‫و ایشان اظهار تمایل کرد‌هاند که من‬
‫به طوری که میدان شهیاد که‬                ‫اتفاق آقایان مذکور در بالا به دفتر‬       ‫آی ‌تالله طالقانی صحبت کردم و ضمن‬         ‫کاخ نیاوران رفتم‪ .‬آقای عبدالله انتظام‬  ‫اقبال‪ ،‬صحبت کردم‪ .‬آمادۀ چاپ است‪.‬‬            ‫شرفیاب شوم‪ .‬قرار س ‌هشنبه ‪ 4‬بعد از‬
‫انتهای راهپیمایی است گنجایش‬              ‫اعلی‌حضرت رفتیم‪ .‬از دیدن آقای‬            ‫خبر این که مزاحم ایشان نخواهند شد‪،‬‬        ‫هم بود‪ .‬سه و نیم بعد از ظهر به حضور‬    ‫ا ‌نشاءالله ب ‌هزودی این کار انجام شود ‪...‬‬
‫این جمعیت را ندارد و عد‌های نرسیده‬       ‫وارسته و دکتر صدیقی خوشحال‬               ‫جریان راهپیمائی را صحبت کردیم‪ .‬در‬         ‫اعل ‌یحضرت رفتیم‪ .‬زد و خوردهای شب‬      ‫ساعت ‪ 5‬مصاحبه‌ای با مخبر‬                                  ‫ظهر را گذاشتیم ‪...‬‬
‫به میدان متفرق شده‌اند‪ .‬تا حال‬           ‫شدند‪ ،‬ولی خیلی نگران هستند که اگر‬        ‫ضمن با آقایان دیگر منجمله میناچی‪،‬‬         ‫گذشته اسباب ناراحتی ایشان و همه‬        ‫نیویورک تایم داشتم‪ .‬آقای نور ‌یزاده‬         ‫ساعت سه و ربع آقای حسین‬
‫هی ‌چگونه عمل خلاف نظم مشاهده‬            ‫حضرات برخلاف تعهدی که م ‌یدهند‬           ‫مهدیان و محمدزاده که خبر توقیف‬            ‫شده و مدتی در اطراف مسائل مملکتی‬       ‫هم آمده بود و قرار شد آقای سفری‪،‬‬            ‫دانشور آمد که من را به کاخ نیاوران‬
‫نشده ‪ ...‬تلفنی به اعل ‌یحضرت کردم‬        ‫عمل کنند چه خواهد شد‪ .‬به ایشان‬           ‫آقای بهشتی را داد صحبت کردم که‬            ‫صحبت کردیم‪ .‬نظرات دکتر صدیقی را‬        ‫رئیس سندیکای روزنام ‌هنگاران را زودتر‬       ‫ببرد‪ .‬اولین بار بود که ساختمان‬
‫و جمعیت را به ایشان ‪ 300‬الی ‪400‬‬          ‫عرض کردم بیخود نگران نباشند‪.‬‬             ‫در نظر دارم به اعل ‌یحضرت پیشنهاد‬         ‫گفتیم‪ .‬نظر ایشان ـ شاه ـ این بود که‬    ‫ملاقات کنم که شاید اعتصاب آنها پایان‬        ‫جدید کاخ نیاوران را می‌دیدم‪.‬‬
‫هزار گزارش کرده بودند‪ .‬دیگران‬            ‫آنچه مورد توجه باید قرار گیرد این‬        ‫کنم که در روز نهم نظام ‌یها در مسیر‬       ‫اگر او قبول نکرد چه باید کرد‪ .‬نظرش‬                                                 ‫دستگاه حفاظی شدید بود‪ .‬چند‬
‫خیلی زیادتر م ‌یگفتند‪ .‬ایشان از آرام‬     ‫است که خون ریخته نشود‪ ،‬چون در‬            ‫تظاهرکنندگان نباشند و حت ‌یالمقدور‬        ‫من بود‪ .‬گفتم قبول نم ‌یتوانم بکنم‪.‬‬                              ‫پذیرد ‪...‬‬          ‫دقیقه‌ای زود رفته بودم‪ .‬ساعت‬
‫بودن صحبتی نکردند! فقط گفتند که‬          ‫این صورت دیگر کاری نم ‌یشود کرد و‬                                                  ‫تأکید داشت که بالاخره باید راه حل‬            ‫پنجشنبه‪ 9 ،‬آذر ‪1357‬‬                   ‫چهار علیاحضرت تشریف آوردند و‬
‫شعارها برای خمینی بوده است! جواب‬         ‫تمام تلا ‌شها نقش بر آب خواهد شد‪.‬‬           ‫از هرگونه برخوردی احتراز شود‪...‬‬        ‫سیاسی پیدا کرد و کسی را در نظر‬                                                     ‫یک ساعت خیلی رک و پوس ‌تکنده‬
‫دادم غیر از این انتظار نم ‌یرفت ولی‬      ‫در این ضمن از قم اطلاع دادند که‬                                                    ‫گرفت که در صورت عدم قبول دکتر‬                     ‫(‪ 30‬نوامبر ‪)1978‬‬                 ‫با هم صحبت کردیم و متأثر شدم‬
‫علیه شما چیزی گفته نشد ‪ ...‬برای‬          ‫آقایان مراجع قم اعلامی ‌های داد‌هاند و‬       ‫چهارشنبه‪ 15 ،‬آذر ‪1357‬‬                 ‫صدیقی یک نفر را داشته باشیم‪ .‬تا‬        ‫‪ ...‬ساعت چهار و نیم بعد از ظهر‬              ‫که مسائل را خود ایشان م ‌یدانند و‬
‫روز عاشورا حقو ‌قدانان و افراد حقوق‬      ‫هرگونه تیراندازی را از طرف نظامیان‬                  ‫(‪ 6‬دسامبر‪)1978‬‬                 ‫ساعت پنج و نیم گفت و شنود داشتیم‬       ‫منزل آقای حسن نزیه رفتم‪ .‬عد‌های‬             ‫خب ‌طهایی که در گذشته شده است‬
‫بشر و دیگران شرکت نمی‌کنند‪.‬‬              ‫عمل حرامی دانست ‌هاند‪ .‬اعل ‌یحضرت از‬                                               ‫‪ ...‬به فرماندار نظامی تأکید کردند که‬   ‫از دوستان منجمله آقایان «فت ‌حالله»‬         ‫متوجه شد‌هاند‪ ،‬ولی در پیدا کردن‬
‫فقط عد‌های از روحانیون تهران که‬          ‫این اعلامیه ناراحت شدند‪ .‬به ایشان‬        ‫‪ ...‬ساعت ‪ 7‬صبح منزل آقای اردشیر‬           ‫نظامی‌ها از برخورد با مردم احتراز‬      ‫بنی‌صدر‪ ،‬تابنده‪ ،‬شعشعانی‪ ،‬پولادی‬            ‫راه حل همه عجز دارند‪ .‬نظریات‬
‫اعلامیۀ اول را داد‌هاند مجدداً فردا‬                                               ‫زاهدی رفتم و دو ساعت با ایشان در‬          ‫کنند و تیراندازی حت ‌یالمقدور نشود‬     ‫و دکتر میناچی بودند و در موضوع‬              ‫خودم را مفصل توضیح دادم و‬
‫تظاهر م ‌یکنند‪ .‬چندین تلفن کردم‬                                                                                                                                    ‫روند و تشکیل یک دولت غیرنظامی‬               ‫قطعاً ایشان هم به استحضار اعلی‬
‫ولی متأسفانه نمی‌شود مانع شد‪،‬‬                                                                                                                                      ‫صحبت شد‪ .‬متأسفانه هیچ گونه نتیجۀ‬            ‫حضرت خواهند رساند‪ .‬تکرار کردم‬
‫بلکه امیدوارم که ا ‌نشاءالله فردا هم‬                                                                                                                                                                           ‫که داعیۀ نخس ‌توزیری ندارم و وارد‬
                                                                                                                                                                                                               ‫میدان شدنم برای این است که یک‬
        ‫به خوبی و آرامی بگذرد ‪...‬‬                                                                                                                                                                              ‫قطب وسطی به وجود آورده شود ‪...‬‬

     ‫دوشنبه‪ 20 ،‬آذر ‪1357‬‬                                                                                                                                                                                         ‫چهارشنبه‪ 26 ،‬مهر ‪1357‬‬
          ‫(‪ 11‬دسامبر‪)1978‬‬                                                                                                                                                                                                ‫(‪ 18‬اکتبر ‪)1978‬‬

‫امروز عاشورای حسین علی ‌هالسلام‬                                                                                                                                                                                ‫ساعت ‪ 6‬بعد از ظهر آقای اردشیر‬
‫است‪ .‬مطابق اطلاع امروز هم عد‌های‬                                                                                                                                                                               ‫زاهدی برای خداحافظی آمد و بیش‬
‫راهپیمایی خواهند کرد‪ .‬جبهۀ‬                                                                                                                                                                                     ‫از یک ساعت مشغول تبادل نظر‬
‫ملی‪ ،‬نهضت آزادی و حقوق بشر‬                                                                                                                                                                                     ‫بودیم‪ .‬فکری کرده بودم و او هم‬
‫مسؤولیتی ندارند و ابتکار در دست‬                                                                                                                                                                                ‫همین نظر را داشت که در صورت‬
‫روحانیون تهران است‪ .‬سعی کردم‬                                                                                                                                                                                   ‫امکان اعل ‌یحضرت در نطق کوتاهی‬
‫به وسیلۀ آقای فلسفی و دیگران‬                                                                                                                                                                                   ‫به مناسبت چهارم آبان اظهار کنند‬
‫شاید از تکرار راهپیمایی انصراف‬                                                                                                                                                                                 ‫که در گذشته اشتباهاتی شده است‬
‫حاصل شود‪ .‬نشد و نگران بودم مبادا‬                                                                                                                                                                               ‫و شاید خود من هم اشتباه کرده باشم‬
‫پیشامد نامطلوبی شود‪ .‬در اثر محاصرۀ‬                                                                                                                                                                             ‫و م ‌یخواهم با توجه به این اشتباهات‬
‫قسمت شمالی تهران و منع عبور از‬                                                                                                                                                                                 ‫از این به بعد حکومت نکنم و دول ‌تها‬
‫خیابا ‌نهای شمالی کسی نم ‌یتواند‬                                                                                                                                                                               ‫مسؤول واقعی امور باشند‪ .‬به نظر من‬
‫به دیدنم بیاید ‪ ...‬وقت را به خواندن‬                                                                                                                                                                            ‫اثرات روانی این بیانات در مردم زیاد‬
‫روزنامه و تلفن زدن به دوستان‬
‫و تحقیق جریان شهر گذراندم ‪...‬‬                                                                                                                                                                                                      ‫خواهد بود ‪...‬‬

‫جمعیت زیاد بوده‪ ،‬ولی شعارها‬                                                                                                                                                                                          ‫یکشنبه ‪ 5‬آذر ‪1357‬‬
                                                                                                                                                                                                                         ‫(‪ 26‬نوامبر ‪)1978‬‬
‫برخلاف دیروز تند و فحش به شاه زیاد‬
                                                                                                                                                                                                               ‫ساعت چهار آقایان دکتر منتصری‬
‫بوده است ‪ ...‬قط ‌عنام ‌های صادر شده است‬                                                                                                                                                                        ‫و بن ‌یاحمد آمدند و مدتی صحبت‬
                                                                                                                                                                                                               ‫کردیم‪ .‬به نظرم تشکیل یک حکومت‬
‫که هنوز متن آن را ندید‌هام‪ ،‬ولی دو‬                                                                                                                                                                             ‫ملی آسان نیست و تغییر رویه و‬
                                                                                                                                                                                                               ‫روحیۀ اعلیحضرت زمان م ‌یخواهد‬
‫مادۀ اول آن را دکتر رضا امینی اطلاع‬                                                                                                                                                                            ‫و پیدا کردن رئیس حکومت ملی‬

‫داد‪ :‬یکی حکومت خمینی و دیگری‬                                                                                                                                                                                                 ‫اشکال زیاد دارد ‪...‬‬

‫لغو سلطنت استبدادی است ‪ ...‬رادیو‬

‫ب ‌یب ‌یسی جمعیت را بالای یک میلیون‬

‫نفر م ‌یگفت و این تظاهرات را ضد شاه‬

‫تعبیر م ‌یکرد ‪« ...‬دنباله دارد»‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18