Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۲۴ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۶۹۰
جمعه ۲۵تا پنجشنبه ۳۱مردادماه 139۸خورشیدی
اینطور نبود .گزارش «متروخین» رئیس آرشیو کم شدن شرفیابی ها
«ک.ژ.ب» به خوبی نشان م یدهد که رو سها دکتر امیراصلان افشار در جریان ناآرام یهای تهران بودیم ،دیدم
در گفتگو با علی میرفطروس)3( : تعداد افرادی که به تشریفات تلفن م یکنند و
اساساً به دنبال ب یثبات کردن ایران بودند، تقاضایشرفیابیم یکنندروزب هروزکمم یشود.
روسها هم م یخواستند شاه قبلا سر و دست م یشکستند ولی ...اعلیحضرت
آنها از حضور مستشاران آمریکایی در ارتش برود وایران را ب یثبات کنند یک روز خودشان هم متوجه شدند و لیست
شرفیابی روز را که نگاه کردند ،آخرین نفر را
ایران و خصوصاً در مرزهای شمالی ،هراسان «آندروپوف» گفته بود بهتر است متزلزل کردن شاه که به حضور پذیرفتند ،بعد پرسیدند ،دیگر کی
از طریق آمریکا انجام شود! هست؟ گفتم ،دیگر کسی نیست .فرمودند پس
بودند .نمون های را م یگویم که مربوط به دوران منچ هکارکنم؟درنهایت تأثر ازدوستانم (مانند
سیروس فرمانفرمائیان ،علی اصغر امیرانی مدیر
تشریفات م یشود و حوادثی که در روزهای آخر مجلۀ خواندن یها ،عبدالله انتظام ،مشیرفاطمی
و دیگران) خواستم که ب هوسیلۀ من تقاضای
حکومت شاه اتفاق م یافتد و دو دوزهباز یهای شرفیابی کنند تا روحیۀ اعلیحضرت تقویت شود.
رو سها را نشان م یدهد :در سال 1357یک =خوب!دراینشرفیاب یهاچهمسائلی
مطرح م یشد؟
روز که در تهران شلوغ یها را م یدیدیم ،به
ـ از گفتگوها ،خبر دقیقی ندارم ،ولی من از
اعلیحضرت عرض کردم اعلیحضرت چه فکر این دوستان خواهش کرده بودم که از گذشته
صحبت نکنند ،بلکه چاره و راه حلی برای رفع
م یفرمایید که اگر ما اقدامی بکنیم تا برژنف
بحران ارائه دهند!
به دعوت رسمی به ایران بیاید و چنانچه فوری آقای ازهاری کابین هاش را معرفی کرد و
رفت .اعلیحضرت م یخواستند تغییراتی در
عملی نیست ،اعلیحضرت خودشان پیشنهاد دربار بدهند و هویدا هم که وزیر دربار بود دیگر
خان هنشین شده بود .اردشیر زاهدی مرا ب هعنوان
کنند که مسافرتی برای مذاکره به مسکو بکنند. وزیر دربار پیشنهاد کرد .اعلیحضرت گفته بودند:
نه! من م یخواهم امیراصلان در سمت خود باقی
اگر این کار انجام شود ،در این وضعیت ،ما که بماند چون با او بیشتر م یخواهم کار کنم .من
مایلم که یک نفر شخص مس نتر و موسفید وزیر
تصور م یکنیم این آت شها از طرف انگلستان و
دربار بشود که البته آقای اردلان شد.
«ب یب یسی» و ازطرف خود آقای کارتر و سفیر اما دو اتفاق دیگر اینکه :اعلیحضرت
سرماخوردگی و تب فوقالعاده شدیدی
آمریکا در ایران است ،شاید اینها به این فکر تا سال 1357رئیس تشریفات دربار سا لهای سلطنت محمدرضاشاه پهلوی. خاطرات دکتر امیراصلان افشار کتابی گرفتند و خوابیدند و حالشان خوب نبود .اردشیر
شاهنشاهی و از نزدیکترین محارم شاه دکتر افشار ،دیپلمات باسابقه که در است در 720صفحه که در نخستین زاهدی هم از آمریکا به تهران آمده بود و با هم
بیفتند که ایران دارد در دامن رو سها م یافتد دوران زندگی سیاسی و دیپلماتیک خود، روزهای سال جدید شمسی ،از سوی حضور اعلیحضرت شرفیاب شدیم و احوالپرسی
ایران بود. دارای پس تهای مهم و حساس از آن جمله «نشر فرهنگ» در کانادا به بازار عرضه کردیم .صبح زود بود ،اعلیحضرت خیلی ناراحت
و تمام مناف عشان در معرض خطر است .شاید او همچنین از معدود کسانی است که سفارت ایران در آمریکا و آلمان و اتریش، بود .سلام مبعث بود ،خیلی اصرار داشتند که
تا واپسین روزهای زندگی محمدرضاشاه رابط سفارت ایران در هلند با دادگاه لاهه شده است. بروند .دکتر ایادی آنجا بود و گفت :قربان! با تب
ای نها از این کار دست بردارند. در ملازمت وی ب هسر م یبرد و کمتر کسی بههنگام ملی شدن صنعت نفت ،رئیس کتا ب حا صل گفتگو ی طو لا نی 39درجه شما نم یتوانید بروید .گفتند :امروز اگر
چون او م یتواند اوضاع دربار و وقایع منجر شورای ح ّکام سازمان بینالمللی انرژی (180ساعت) علی میرفطروس نویسنده و من نروم ،اثر بدی در مردم خواهد داشت که
فرمودند :فکر خوبی است .پس بگویید سفیر به رفتن شاه و آمدن خمینی را برای ضبط اتمی در وین بوده است از سال 1355 پژوهشگر ورزیده و پرکار است با آخرین ب یاعتنایی به مذهب شده .اعلیحضرت در آن
رئیستشریفاتدربارشاهنشاهیدرآخرین روز ،خیلی مستأصل و پریشان بودند .هم مریض
شوروی بیاید مرا ببیند! در تاریخ بازگو کند. بودند و نم یتوانستند بروند و هم فکر م یکردند
که مردم چی فکر م یکنند که شاه بی احترامی
من به سفیر شوروی آقای «وینوگرادوف» وسیل های که شده نفوذ آمریکا را در ایران کم به عید مذهبی کرده .بالاخره اعلیحضرت را
کنند .آقای «آندره پوف» اضافه کرده بود :اما به راضی کردیم که نروند .بعد اعلام کردیم که
تلفن کردم که روز بعد ساعت 4بعد از ظهر به علت رابطۀ « َح َسن های» که بین ایران و شوروی اعلیحضرتمریضهستندونم یتواننددرسلام
وجود دارد ،بهتر است که این متزلزل کردن
حضور اعلیحضرت آمد .مدتی نزد اعلیحضرت وضع شاه از طریق آمریکا انجام شود .یعنی ما مبعث شرکت کنند ،که مراسم ب ههم خورد.
بایستی اقداماتی در آمریکا بکنیم تا با افرادی عاشورا که شد ،اعلیحضرت خواستند که
بود و وقتی از حضور اعلیحضرت مرخص شد و که در آمریکا داریم ،آمریکا را آماده کنیم تا از کردند که یکی از آنها سرلشگر مقربی بود که مدارک را به آنها دادم .البته این جریان متعلق مثل هرسال به مسجد سپهسالار بروند .گفتم:
شاه اظهار نارضایتی بکند که شاه به این ترتیب دستگیرش کردند .دو نفر دیگر بودند که به به زمانی است که روابط با اروپای غربی کمی قربان الان دیگر موقع آن نیست و شهر شلوغ
بیرون آمد ،خوشحال به نظر م یرسید .گفتم که خارج فرار کردند و در واقع فرار یشان دادند بهتر شده بود .وقتی به کنسولگری آمریکا رفتم، است .دیگر امنیتی نیست .گفتند :نخیر ،من
وضعش متزلزل بشود. که یکی از آنها ،از دوستان آقای هویدا بود که مأمور آمریکایی اسناد و مدارک را از من گرفت حتماً بایستی بروم .آنقدر اصرار کردند که من
امیدوارم مذاکرا تتان با اعلیحضرت خوب بوده پس معلوم م یشود که آقای کارتر خودشان متروخین از سرنوشت او پس از فراری دادن و مدتی نگاه کرد و گفت« :این مطالبی که شما رفتم مسجد را دیدم و با متولی صحبت کردم.
هم نم یدانستند که آلت دست یک سازمان از ایران ،اظهار ب یاطلاعی م یکند .با شناسائی دارید بسیار جالب و قابل مطالعه هستند ولی با اتومبیل تشریفات از کوچۀ باریک کنار مسجد
باشد ...و همینطور که به طرف در م یرفتیم، دیگری در آمریکا هستند ( همانطور که معاون جاسوسان شوروی در ایران و استقرار هرچه ما موقعی م یتوانیم از اینها استفاده کنیم که که م یرفتیم یکمرتبه دیدم جوا نها ریختند
ویلی برانت در آلمان ،جاسوس شورو یها بود). بیشتر سیست مهای امنیتی در مرز یهای ایران حقیقت داشته باشد .در این مورد باید مطالعاتی روی اتومبیل و به شیشۀ اتومبیل م یکوبیدند
سفیر شوروی گفت :بله! حالا من خودم به مسکو بعد اضافه م یکند :خود ما هم بعد از این جریان – شوروی توسط آمریکای یها ،یک روز آقای بشود .حالا که شما چند روزی اینجا هستید، و فریاد م یزدند« :آی ساواکی! آی ساواکی!»
م ّقربی تصمیم گرفتیم فعالی تهایی بکنیم و «آندرهپف» ،صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر دوباره به ما مراجعه کنید تا وقت بیشتری داشته برای اینکه توی اتومبیل نگاه کردند دیدند یک
خواهمرفت .فهمیدمحاملپیام مهمیاستکه یکی از آن فعالی تها این بود که در سال 1340 شوروی ،در جلس های گفت« :من شخصاً دربارۀ تلفن هست .بالاخره راننده ،ما را به یک نحوی
روزی که شاه برای افتتاح مجلس شورای ملی سرحدات جنوبی کشورمان خیلی ناراحت باشیم و با هم صحبت بکنیم». به در مسجد رساند .حالا مشکل اینجا بود که
به مسکو م یرود .خیلی خوشحال شدم .فردای م یرفت ،در سر راه شاه ،با تأیید خروشچف ،یک هستم .چون سازمان امنیت ایران کارش را من اوراق ومدارک را گرفتم و به خود گفتم: هیچ آخوندی حاضر نم یشد بیاید روضه بخواند.
فولکس واگن پر از بمب منفجر کنیم .ولی این بسیار عالی انجام داده و مأمورین ما را شناسایی اینجا فایده ندارد و یکراست رفتم به کنسولگری هیچکس! حالا من چه جوابی م یتوانستم به
آنروز ،همین آقای سفیر به من تلفن کرد و اتومبیل پر از بمب به علت یک اشتباه تکنیکی کرده ،ما بایستی شیوۀ فعالی تها یمان را در انگلیس .در آنجا برخی از اسناد ومدارک را ارائه شاه بدهم .درصورتی که آمدن به مسجد بی
منفجر نشد .جالب است که قبل از این سوء ایران متوقف کنیم ،تنها کاری که باید انجام دادم .خانمی بود که خیلی خوب روسی صحبت آخوند هم معنی نداشت .با امیر رستم بختیار
گفت :م یدانم که خیلی کوتاه مدت است ولی بدهیم ،ب یثبات کردن شخص شاه است .وقتی م یکرد و وقتی سه چهار تا از این مدارک را و دیگر دوستان و آشنایان به این فکر افتادیم
سرلشکر مقربی او ب یثبات شد ،امید پیشرفت برای کارها یمان نگاه کرد ،گفت« :لطفاً شما اینجا بنشینید و
م یخواهم برای فردا شب ،شما و خان متان را چای انگلیسی بخورید تا من کمی اینها را نگاه که چکار کنیم؟
قصد ،خروشچف در «وین» پی شبینی کرده بیشتر خواهد بود». کنم .وقتی آنها را نگاه کرد گفت :اینها خیلی
برای شام به سفارت دعوت کنم .گفتم :فردا بود که بزودی در ایران اتفاقاتی روی خواهد متروخین م یگوید م ّقربی از برجست هترین قابل توج هاند و اطلاعاتی هستند که من فکر =حتی آقای فلسفی واعظ هم حاضر
داد .همۀ این اقدامات به طور مشروح و جامع مأموران ما بود .در تمام دستگاهها ،حتی در م یکنم کمتر از آن آگاه باشیم .اگر اطمینان نشدند که بیایند؟
گرفتارم ولی ممکن است که تا دو سه ساعت ساواک و دربار شاه هم دوست و نفوذ داشت.
در کتاب «متروخین» چاپ شده است. به این دلیل مقام و پاداش نامبرده مرتب بالا آندروپوف ـ من به آقای فرود متوسل شدم .او هم
دیگر به شما اطلاع دهم و او موافقت کرد. علت اینکه رو سها علاقمند بودند که شاه در م یرفت .حقوق ماهیانه او از 150و 250روبل متوسل شد به آقای فلسفی .آقای فلسفی در آن
ایران وجود نداشته باشد ،این بود که رو سها فکر (روبل معادل 2دلار) در سال 1972به 330 دارید ،اینها را یکی دو روز پیش من بگذارید و موقع خیلی آمادگی داشتند که تحت شرایطی
گرفتاری خاصی نداشتم و فقط م یخواستم م یکردند که اگر شاه برود 40هزار آمریکایی روبل در سال 1976و بعداًبه 500روبل رسید. بعداًمراجعه کنید »...این نشا ندهندۀ این است
مقیم ایران هم خواهند رفت (این حرفی است ضمناً حقوق ارتشی را هم دریافت م یکرد .به که آمریکای یها چه جور به این کارها برخورد حمایتی از شاه بکنند.
از شاه بپرسم .بعد رفتم حضور اعلیحضرت، که خود شاه به من زد) .ارتش ،دیگر آن قدرت علت فعالی تهای مؤثر برای ک.ژ.ب به دریافت در هرحال ،با کمک فلسفی ،آخوندی پیدا شد
را نخواهد داشت برای اینکه ارتش متکی بر م یکنند وانگلیس یها چه جور. که بیاید روض های بخواند و ما که با اعلیحضرت
موضوع را عرض کردم .پرسیدند :مهمانی برای شخص شاه بود .با رفتن آمریکای یها ،تأسیسات نشان مهم Red Bannerنائل شد. سه روز بعد که مراجعه کردم ،این خانم رفتیم ،هیچکس در مسجد نبود .فقط ما
فو قالعاده محرمانه و مجهزی که در کنار دریای م ّقربی از طریق دستگاهی که در اختیار او دو نفر را به من معرفی کردند .در عرض این دربار یها و افراد گارد بودیم ،اعلیحضرت هم
چیست؟ گفتم :قربان! سفیر شوروی گفت که خزر ایجاد شده بود که تا نصف شوروی را هم گذاشته بودند ،هر دو هفته یک بار با اتومبیلی که سه روز ،این خانم اقدام کرده بود و دو نفر از روی یک صندلی نشستند و روض های خوانده
م یپایید ،اینها هم هم هاش از بین خواهد رفت. درحوالیمنزلاوتوقفم یکردتماسم یگرفت سازمان «اینتلیجنت سرویس» آمده بودند آنجا
من یک مهمانی خیلی کوچک دارم به افتخار دولت شوروی معتقد بود که اگر جنگی بین و در چند دقیقه گزارش مفصل خودش را روی تا با من مذاکره کنند .خیلی سریع مذاکرا تمان شد و بعد به کاخ برگشتیم.
آمریکا و شوروی دربگیرد ،آمریکا از ایران به موجمخصوصیم یفرستادکهدرداخلاتومبیل را انجام دادیم و متوجه شدند که تمام مدارک د کتر ا فشا ر ا د ا مه مید هد :آ قا ی
سرکار خانم فریدۀ دیبا .اعلیحضرت فرمودند: ضبط م یشد .ساواک موضوع را با دقت پیگیری صحیح هستند و مرا با خودشان به انگلستان «متروخین»( )Mitrokhineسا لهای سال،
جنوب اتحاد شوروی حمله خواهد کرد. کرد و از شاه خواستند که مقربی را دستگیر بردند .در انگلستان بار دیگر تمام این اسناد را بیش از 20سال رئیس کل آرشیو « ک.ژ.ب»
سفیر شوروی چه کاری با خانم فریدۀ دیبا در مسافر تهایی که خود من با اعلیحضرت کنند .اعلیحضرت فرمودند تا مدرک حسابی در بازرسی کردند و اجازه دادند که ای نها چاپ شوروی بود .او در کتابی که انتشار داده ،نوشته
در داخل ایران داشتم و به آذربایجان رفتیم ،در دست ندارید کاری انجام ندهید فقط وقتی که و منتشر بشوند که من آنها را چاپ و منتشر است :من تمام اسنادی را که فکر م یکردم
دارد که به افتخار ایشان مهمانی م یدهد؟! آنجا محوط های بود که متخصصین انگلیسی و با دستگاه تماس م یگیرد در حین انجام عمل، کردم .بعدها ،بتدریج ،حدود 15تا 20کیلو م یتواند بعدها برای دنیا مفید باشند ،جم عآوری
آمریکایی کار م یکردند .وقتی داخل تأسیسات او و سرنشینان ک.ژ.ب را نیز دستگیر کنید. اسناد به وسیلۀ دوستانم به انگلستان آوردم که و فتوکپی م یکردم و در منزل ،زیر پارکت کف
گفتم :اعلیحضرت ،من نم یدانم ولی دیروز که از شدیم ،یک پردۀ تلویزیونی دیدم که در بعداً در شهربانی اگر مأموران ک.ژ.ب دیپلمات مدارک تکمیل بشوند .کتاب آقای «متروخین» اطاق ،مخفی م یکردم تا اینکه جریان به اوایل
حقیقت رادار بود که همه چیز در آن دیده هستند از آنها معذرت خواسته بگوئید اشتباه خیلی خیلی قابل مطالعه است .شامل تمام دوران آقای گورباچف رسید .فکر کردم که
حضورتان مرخص شد ،چهرۀ خوشحالی داشت م یشد و دو سه هواپیما مرتب در حال پرواز کردهایم .م ّقربی در سپتامبر 1977تحویل فعالی تهای « ک.ژ.ب» در سراسر دنیا .این الان بهترین موقعی است که از شوروی خارج
بودند .اعلیحضرت پرسیدند این هواپیماها چی دادگاه نظامی شد و در سال 1978اعدام شد. کتاب حدود 1000صفحه است که با نام شوم .روزی مانند یک دهاتی ،لباس مندرسی
و گفت که به مسکو م یروم ،من فکر م یکنم هستند؟ و فکر کردند که این هواپیماها در پس از دستگیری م ّقربی در سپتامبر 1977 Mitrokhine Archive پوشیدم و با یک چمدان شکسته که با طناب
آسمان آذربایجان پرواز م یکنند که بعد توضیح آنطور که رئیس مأموران سازمان ک.ژ.ب اطلاع The K.G.B and The world بسته بودم ،از سرحد روسیه و لیتوانی گذشتم.
که م یخواهد به نحوی نزدیکی خودش را به داده شد که اینها در آنسوی مرز (شوروی) در م یدهد خلاء بزرگی در سازمان به وجود آمد. منتشر شده و من وقتی این کتاب را نگاه وقتی وارد گمرک شدم فکر کردند که شاید
م ّقربی بسیار هوشیار ،فعال و دانا بود .به منظور کردم ،متوجه شدم که حدود 30صفحه فقط کارگری هستم که م یخواهم بروم در آنجا کار
دستگاه خاندان پهلوی نشان دهد .ایشان که حال پرواز هستند. پر کردن این خلاء ،سازمان مرکزی در مسکو راجع به ایران است .آقای متروخین دربارۀ ایران کنم و کسی مرا نشناخت .وقتی چمدان را باز
تصمیم گرفت چند کارشناس ک.ژ.ب را (شاید مطالب بسیار قابل توجهی نوشته از جمله، کردند چند تا پیراهن کثیف و دو تا شلوار و
شما یا علیاحضرت را نم یتوانست دعوت کند، در مهمانی شام سفیر شوروی تحت عنوان مذاکره دربارۀ روابط بین دو کشور) دربارۀ کشف شبکۀ سرلشکر م ّقربی ...گفتم مقداری سوسیس و پنیر و نان خشک دیدند.
به تهران بفرستد که در پیدا کردن و استخدام که خیل یها از سازمان امنیت ناراضی بودند و به این ترتیب من وارد لیتوانی شدم .در آنجا
پس بنابراین ،دید که نزدی کترین شخص به در هر حال رو سها همیشه تظاهر به داشتن افراد جدید کوشا باشند .برای این چند نفر ،از البته ما هم ناراضی بودیم ،ولی در یک مورد یکراست به کنسولگری آمریکا رفتم و این
رابطۀ خوب با ایران میکردند در حالیکه سفارت ایران در مسکو تقاضای روادید شد. مهم که سازمان امنیت وظیف هاش را خیلی
شما خانم فریدۀ دیبا هستند که او را دعوت سفارت از دادن روادید خودداری کرد .سفیر خوب انجام داد ،در مورد همین «ک.ژ.ب»
شوروی در تهران وینوگرادوف به دیدن هویدا بود .آقای متروخین مینویسد :در ایران
کرده .اعلیحضرت فرمودند که هیچ ایرادی رفت و تقاضای کمک کرد .هویدا پاسخ داد من تعدادی از مأمورین و جاسوسان ما را شناسایی
با کمال صداقت باید به شما بگویم که اصل
نیست ،قبول کنید. مسئله در اینجاست که ساواک مایل نیست
به سفیر شوروی تلفن کردم و گفتم :من مأمورین ک.ژ.ب به ایران بیایند.
متروخین به ملاقات خروشچف با کندی در
گرفتار یهایم را کم کردم و فردا شب م یتوانم وین ( )1961اشاره م یکند که خطاب به کندی
م یگوید« :یک روز ایران مانند یک میوۀ رسیده
در میهمانی شما شرکت کنم ...فردا شب ،به
به دامان ما خواهد افتاد!».
میهمانی رفتیم که در آنجا ،خانم فریدۀ دیبا نکتۀ جالب دیگر متروخین دربارۀ علیا
حضرت شهبانو است .او اعتراف م یکند که
به اتفاق ندیم هشان خانم هاشم ینژاد (همسر قضاوت «ک.ژ.ب» در اینکه «فرح پهلوی دارای
گرایشات چپ است» ،کامل ًا اشتباه بود .او یک
سپهبد هاشم ینژاد فرمانده گارد) ،آقای دکتر «آوانگارد در هنر جدید بود که توجۀ خاصی به
هوشنگ نهاوندی و بانو ،آقای دکتر شجا عالدین امور خیریه و توسعۀ فرهنگی داشت».
خلاصه هد فشان بی ثبات کردن شاه بود
شفا و آقای سیدحسین نصر ،کامیلا و من حضور و برنام هشان هم به این نحو بود که به هر
داشتیم.
بعد از شام ،آقای سفیر از خانم فریدۀ دیبا
خیلی تشکر کرد که این دعوت را پذیرفت هاند
و نطق کوتاهی کرد که بسیار از اعلیحضرت
تعریف کرد! چقدر از دوستی با شاه صحبت کرد!
چقدر وجود شاره را برای منطقۀ خاورمیانه لازم
دانست! و این ابرهای سیاهی که در آسمان این
دو کشور وجود داشت همه ،حالا برطرف شده
و ...یعنی از این بهتر ممکن نبود که یک کسی
از شاه و دوستی و ایران تعریف کند .البته این
نطق به روسی بود و مترجم ترجمه م یکرد.
بعد از آن ،بقدری شلوغ یها و ناآرام یها در
ایران زیاد شد که بکلی فراموش کردیم که
بدانیم آیا این آقای سفیر به مسکو رفت یا نه و
خود اعلیحضرت هم فراموش کردند که بپرسند
که نتیجه مذاکره با آقای سفیر و مسافرتمان
به روسیه چطور شد؟ تا اینکه بعد از خروج ما
از ایران ،یک روز در مراکش با اعلیحضرت در
باغ راه م یرفتیم و پرسیدم :اعلیحضرت ،راستی
همان موضوعی که حضورتان عرض کردم آیا
با سفیر در میان گذاشته بودید؟ فرمودند :بله،
من اظهار خوشحالی کردم و گفتم اگر برژنف به
ایران بیایند و یا ما به شوروی برویم خیلی خوب
خواهد شد و رواب طمان بسیار حسنه است و ...
گفتگوی ما بخوبی انجام گرفت و سفیر شوروی
گفت که چشم! من به مسکو م یروم و برای شما
جواب م یآورم.
بعد ،اعلیحضرت اضافه کرد :م یدانید کی
جواب آورد؟ گفتم :خیر قربان! گفت وقتی
خمینی به ایران برگشت!
یعنیموقعیکهاعلیحضرتدرایراننبودندوبه
قولمعروف«نهازتاجنشانبودونهازتا جنشان»!
م یخواهم بگویم رو سها هم م یخواستند
ادامه دارد که شاه برود!