Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۲۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۶۹۳
جمعه ۱۵تا پنجشنبه ۲۱شهریورماه 139۸خورشیدی
م یخواستند گوشی را بگذارند ،شنیدم که دکتر امیراصلان افشار در گفتگو با علی میرفطروس)۶( : =در همین زمان کنفرانس «گوادولوپ»
گفتند :من نم یدانم از دست تو چکار بکنم؟!
اصل ًا هیچ مایل نبودند تظاهراتی برای خود در«گوادولوپ» ،کنفرانس تشکیل شد ،شاه و خود شما در ایران این
ایشان انجام بگیرد .بعد افرادی را که م یتوانستم سرنوشت،چهگذشت
بیاورم حضور اعلیحضرت ،همه پیشنهاد خبرها را حتم ًا تعقیب م یکردید بخصوص
م یکردند .از روزنام هنویس گرفته تا آقایانی که شاهبهکسانیکهم یخواستندازایشانطرفداری
آشنا و دوست داشتند که یک خدمتی انجام کنند اجازه تظاهرات خیابانی نداد که شاه نسبت به اخباری که از «ب یب یسی»
بدهند .تا روز آخر هم این موضوع به همین
وسایررسان ههاپخشم یشدخیلیحساس
ترتیب ادامه داشت.
ش بها برق قطع م یشد و کار کردن مشکل بود .از نظر شاه ،نقش خارج یها در تغییر
م یشد .من دیگر ش بها اصل ًا خواب نداشتم
بخاطر این که تا ساعت 7شب کار م یکردم، رژیم و ایجاد چیزی ب هنام «انقلاب اسلامی»
خسته و ُمرده بر م یگشتم و نصف ش بها هم
چقدر مؤثر بوده؟
تلفن م یشد. ـ ب هطوریکه م یدانید کنفرانس گوادولوپ
در ژانویه 1979با شرکت رؤسای کشورهای
=چرا نصف ش بها؟ در دوران زندگی سیاسی و دیپلماتیک اختلاف نظر اطرافیان جیم یکارتر دربارۀ دکتر امیراصلان افشار ،در خاطرات خود آمریکا ،انگلیس ،فرانسه و آلمان برگذار شد
خود ،دارای مشاغل مهم و حساس، ایران .خاطرات دکتر افشار ،کتابی است از چند رویداد مهم که تأثیر زیاد در سرعت تا دربارۀ اوضاع ایران بحث و بررسی کنند.
ـ برای اینکه آنهایی که از آمریکا تلفن ازجمله سفارت ایران در آمریکا و هلند در 720صفحه ،شامل یک دورۀ 44ساله از گرفتن ماشین انقلاب و انتقال سلطنت در گوادولوپ آقای کارتر با توجه به شرایط
م یکردند تفاوت ساعت را نم یدانستند .از همه و اتریش ،رابط سفارت ایران با دیوان ظهور فاشیسم هیتلری در آلمان تا ظهور از شاه به آخوند داشت ،سخن م یگوید: افغانستان و تهدید ارتش سرخ شوروی ،خواهان
جا تمام روزنام ههای اروپا و آمریکا م یخواستند داوری بی نالمللی لاهه در دوران ملی شدن آی تالله خمینی در ایران و حاصل مصاحبۀ واقعۀ هفدهم شهریور در میدان ژاله تهران برکناری شاه از قدرت و جایگزینی رژیم شاه با
با شاه مصاحبه کنند و شاه هیچکدام را قبول صنعت نفت ،رئیس شورای ح ّکام سازمان طولانی علی میرفطروس با آخرین رئیس ب هدنبال اعلام حکومت نظامی در دولت حکومتی به رهبری خمینی گردید ب هطوری که
نم یکرد .یادم م یآید که وقتی برق کاخ هم بی نالمللیانرژیاتمیبودهاست،تاآخرین تشریفات دربار شاهنشاهی در سا لهای شریف امامی ،حادثۀ سینما رکس آبادان به قول ژیسکار دستن (رئیس جمهور فرانسه)
قطع شد ،اعلیحضرت به نزدیک پنجره رفتند و روز زندگی محمدرضاشاه در کنار وی بود که ب هاستعفای دکتر جمشید آموزگار از «باعث تعجب و حیرت همگان گردید»« .مایک
فهمیدند که هیچ جا برق نیست ،پرسید :موتور و از این دوران خاطرات ب هیادماندنی دارد. قبل از انقلاب. نخستوزیری منجر شد ،بیماری شاه و ایوانز» خبرنگار آمریکائی در گزارش خود از
دکتر اصلان افشار ،دیپلمات باسابقه که گوادولوپ ماجرای این کنفرانس و موض عگیری
برق خصوصی کاخ چرا کار نم یکند؟!
روز ب هروز م یدیدیم که وضع به نحوی شده است و دولت نم یتواند از این موضوع جلوگیری بیاییم و شما را از نزدیک ببینیم ولی متأسفانه کارتر را تشریح کرده است.
که دیگر نم یتواند به حالت اولیه برگردد .در این بکند ،چه جوری ما م یتوانیم به ب یب یسی پیش آمدهایی شد که نتوانستیم این مسافرت کارتر از قدر تگیری نظامی و اقتصادی ایران
موقع آقای هوشنگ انصاری هم از ایران رفتند دستور دهیم که دربارۀ اوضاع ایران سکوت را عملی کنیم و امیدواریم که در آینده»... م یترسید ،در حالی که باید پرسید :قوی شدن
و جانشین ایشان آقای عبدالله انتظام شدند. شاه ،برای آمریکا چه ضرری داشت؟ این سؤال
کند؟! امضاء :الیزابت را باید از آقای کارتر در یک دادگاه کرد و پرسید
=آقای هوشنگ انصاری برای مأموریت گفتم :آقای سفیر! الان تقریباً 20سال است این در همان موقعی بود که اعلیحضرت به رسمی به خارج از کشور را قبول نم یکند .دوم، آقای کارتر ،بفرمایید که ایران چه ضرری برای
که این سازمان آزادیبخش ایرلند یها مشغول من گفتند« :سفیر انگلیس را بخواهید و به او ملکۀ انگلیس هم هر جا که م یرود تمام مدت شما داشت ب هغیر از اینکه در مدت کوتاه چهار
رفتند؟ کارهای تروریستی است ،چطور شده که بگویید که یک کاری بکنید چون «ب یب یسی» با اجازۀ دولت است .برای تفریح اگر بخواهد سالی که در آمریکا بودم 8میلیارد دلار فقط
یکمرتبه در این چهار پنج روزی که قرار بوده دارد بیداد میکند و تمام مملکت را بهم به جایی برود م یتواند ،ولی سفر رسمی به یک از آمریکا اسلحه خریدیم؟ بجز اینکه بیش
ـ خیر! ایشان رئیس شرکت نفت بودند و شما جوابی برای من بیاورید ،ترتیب مصاحبۀ میزند» .ملکۀ انگلیس ظاهراً با این سفر کشور همیشه باید با اجازۀ دولت باشد .حال از 120خلبان فانتوم داشتیم در آمریکا که
مطبوعاتی با آنها داده شد؟! شما 20سال ناگهانی و سپس لغو آن م یخواست بگوید تعلیم م یدیدند؟ بجز اینکه 40هزار آمریکایی
برای دادن گزارشات ،هر هفته ،ی کبار حضور سکوت کردید و حالا مصاحبۀ مطبوعاتی اینها که :ما از این اغتشاشات ب یخبریم و نقشی چطور دولت انگلیس این اجازه را داده بود؟ در ایران زندگی م یکردند؟ بجز اینکه آمریکا
را برای ما مثال م یآورید!؟ خب ،مطمئناً این تمام تأسیسات ضد شوروی را در شمال ایران
اعلیحضرت م یآمدند .یک روز در اتاق انتظار در آن نداریم!! =مگر اعلیحضرت از ملکه انگلیس
دعوت رسمی کرده بودند؟ احداث کرده بود؟
که بودند حالشان بد شد و «ناراحتی قلبی» پیدا به هر حال آقای کارتر به گوادولوپ رفت و
ـ نه! به هیچوجه! از این گذشته ،دولت این صحب تها را کرد و بقیه را هم دعوت کرد
کردند و آقای «حساسی» پیشخدمت آمد و به انگلیس مگر وضع ایران را نم یدید؟ خودشان و در این بین ،فقط آقای هلموت اشمیت بود
که انگش تشان در کار بود و با رادیو «ب یب یسی» که گفته بود باید در مورد ایران بیشتر مطالعه
من گفت :آقای انصاری حالشان خوب نیست! کرد ،ایران کشوری است که با همه ما روابط
به اعلیحضرت عرض کردم ،فرمودند :بگویید اقتصادی و سیاسی خوبی دارد.
آقای «کالاهان» (نخست وزیر انگلستان) هم
بروند خودشان را معالجه کنند. با آقای کارتر موافق بود که رژیم ایران باید از
بین برود .ژیسکار دستن هم با وجود تردیدها
هفتۀ بعد هم آقای انصاری نیامدند .هفتۀ و تعج بهای اولیه ،شروع کرد به ه مآوازی با
اینها ب هعلت کین های که نسبت به ایران پیدا
سوم ،آقای دکتر یوسفپور ،پزشک معالج کرده بود – ملاحظه بفرمایید که چقدر یک
کینۀ خصوصی ممکن است به ضرر یک مملکت
ایشان ،تلفن کردند که آقای افشار ،م یخواهم
تمام بشود.
به شما بگویم که آقای هوشنگ انصاری
=چرا «کینۀ خصوصی»؟
حالشان هیچ خوب نیست ،ولی اصرار دارند ـ برای اینکه آقای ژیسکار دستن به دعوت
رسمی وقتی که به ایران آمده بود ،نامزد
که شرفیاب بشوند ،اگر بیایند ،من نم یتوانم دخترشان را هم با خودشان آورده بودند.
(در سال 1972یا )1973رئیس تشریفات
مسؤولیتی قبول بکنم! من هم به اعلیحضرت آن موقع هرمز قریب بود .آقای ژیسکاردستن
خواسته بودند که بر سر میز شام رسمی ،نامزد
گفتم ،فرمودند :نه!نه! خودش را معالجه بکند و دخترشان هم بنشیند .شاه از این موضوع خبر
نداشت ولی تشریفات گفته بود که این درست
بگویید نج مآبادی به جای او بیاید .در تشریفات نیست ،برای اینکه این یک شام رسمی است
و شخصی که رسمی نیست نم یتواند سرمیز
شایع بود که آقای انصاری «تمارض» کردهاند! شام رسمی بنشیند .بنابراین ،نامزد دختر آقای
ژیسکار دستن را در ضیافت رسمی شام ،راه
بعد هم نفهمیدیم که آقای هوشنگ انصاری به ندادند .این کینه به دل آقای ژیسکاردستن
ماند .حتی اجازه نداد که شاه بعد از خروج
چه نحوی به خارج از کشور رفتند .به روایتی از ایران به فرانسه بیاید .البته بعد در کتابش
نوشت که از این تصمیم خیلی پشیمان هستم.
من زلشان را فروختند و ...قبل ًا آقای انصاری به ما که در تهران بودیم ببینیم که گوادولوپ
چه تصمیمی م یگیرد ولی از قرائن و اطلاعاتی
جنوب رفته بودند که اعتصابات کارگران نفت که به گوش ما میرسید ،میدانستیم که
گوادولوپ هم تصمیم به رفتن شاه خواهد
را ساکت بکنند ،از جنوب که برگشته بودند،
گرفت.
در روز چهارم آبان که اعلیحضرت از جلوی اعلیحضرت آقای هوشنگ رام را مأمور
کردند که مرتب موضوع گوادولوپ را از رادیو
ایشان رد میشدند و من هم همراه بودم، – تلویزیو نهای مختلف جم عآوری کند و هر
روز آ نها را گزارش دهد .هوشنگ رام هم با
اعلیحضرت جلوی او ایستادند و پرسیدند: من خیلی دوست بود و خیلی هم دقیق .او
بود که م یگفت ای نها تصمی مشان را گرفت هاند
چطور بود اعتصاب؟ گفت :اعتصاب تمام شد البته نم یگویند که شاه باید برود ولی م یگویند
قربان! اعلیحضرت پرسیدند :یعنی همه رفتند «گاندی دوم» باید به ایران برگردد.
بالاخره آنجوری که دلشان میخواست
س ِر کار؟ آقای انصاری گفت :بله ،همه رفتند
عمل کردند.
س ِر کار ...ولی در حقیقت ،س ِر کار نرفته بودند. من چقدر خوشحال شدم وقتی که آقای
ریگان در مناظرۀ انتخاباتی به آقای کارتر گفت:
اردشیر زاهدی در خاطرات خود م یگوید شما بزرگترین اشتباهتان برداشتن شاه ایران
بود .بزرگترین دوست مملکت ما را شما از بین
در سا لهای بحرانی 56و 57من سفیر ایران بردید .بزرگترین کشوری که م یتوانست از هر
جهت حافظ منافع ما باشد ،شما آن را دشمن
در آمریکا بودم و دائم یک پایم در تهران بود، ما کردید .کاری کردید که 52نفر آمریکایی
یک پایم در واشنگتن .کسی که عقیده داشتم را به گروگان گرفتند.
بیاید به وزارت دربار ،عبدالله انتظام بود .با او =بیداد «بیبیسی» و سفر ناگهانی
صحبت کردم ،گفت نم یتوانم این کار را قبول از راست :جیمز کالاهان ،ژیسکار دستن ،جیمی کارتر و هلموت اشمیت در جزایر گوادولوپ ملکۀ انگلیس!
ـ موضوع دیگری که بسیار مهم است
کنم .قلبم خراب است ،پایم این طور است را کسی باور نم یکند! ولی ما باور م یکنیم که سپهبد «بدرهای» ،فرماندۀ گارد شاهنشاهی این است که تقریباً دو ماه و نیم قبل از
این مصاحبه ساختگی و نمایشی است .فقط از طریق من به اعلیحضرت پیغام داد که :ارتش خروج اعلیحضرت از ایران ،سفیر انگلیس در
و فلان .بالاخره قرار گذاشتیم بیاید حضور و فقط برای اینکه به ایرادی که شاه گرفته امکانات فنی لازم برای پارازیت فرستادن و قطع مملکت را به هم م یزدند و به قول اعلیحضرت: تشریفات نزد من آمد و گفت که علیاحضرت
برنام ههای «ب یب یسی» را دارد و خواست که «بیبیسی بیداد میکند» چطور در این ملکۀ انگلستان میخواهند به ایران بیایند.
اعلیحضرت .به اعلیحضرت عرض کردم به او جواب بدهید... چنین کند ،اما اعلیحضرت گفتند« :به بدرهای موقعیت حساس ملکۀ انگلیس حاضر م یشود م یدانید که ملکۀ انگلیس ،بیخودی جایی
پس از شرح این ملاقات ،اعلیحضرت گفتند: که به ایران مسافرت بکند آنهم با کشتی نمیرود .اولاً ملکۀ انگلیس مطابق مقررات
محبت کنید ،د لشکسته است .با خودش هم بهترازاینجوابینم یشدبهاینهاداد.اینهااینطور بگوئید که این کار در شأن ما نیست!». به خلی جفارس بیاید و در بندر عباس پیاده خودشان ،در سال بیشتر از یک یا دو دعوت
هستند! اینها با پدر من هم همین کار را کردند! من سفیر انگلیس را به تشریفات خواستم بشود .البته این مورد به اطلاع اعلیحضرت
به توافق رسیدیم که از گذشته حرفی به میان و توضیحاتی به او دادم .جواب داد« :شما بهتر هم رسید که ملکۀ انگلیس سفری هم به
ملاقات دکتر غلامحسین صدیقی م یدانید که «ب یب یسی» یک دستگاه مستقل ایران م یکنند .من هم به قائ ممقام تشریفات،
نیاورد ولی در بین مذاکرات نتوانست طاقت تقریباً تا روز آخر ،من برنام ههای اعلیحضرت است و دولت به هیچ وجه دخالتی در آن ندارد، آقای هدایت ذوالفقاری (که دوستی مهربان
را پر م یکردم .در این میانه ،البته مشیر فاطمی با وجود این ،مراتب را به لندن خواهم گفت و بسیار در کار خود جدی و فعال بود) گفتم
بیاورد .با صدای مخصوصی که داشت بنا کرد هم آمدند و هم هشان سعی م یکردند بگویند و برای شما جواب م یآورم »...سفیر ،دروغ که شما به بندرعباس بروید و در آنجا برنامۀ
هر کاری از دس تمان بر م یآید بگویید ما م یگفت زیرا بودجۀ «ب یب یسی» از طرف دولت ملکۀ انگلیس را هماهنگ کنید .البته چون
به انتقاد و گل هگذاری .من به او چشم دوختم و انجام م یدهیم .اعلیحضرت دیگر مثل اینکه با کشتی بودند برای استراحت و خواب به
نم یخواستند این چیزها را بشنوند ،گوشی را انگلیس تأمین م یشود! کشتی خودشان میرفتند ولی در روز که
گفتم :عبدالله! آن وقت بر خودش مسلط شد و برداشتند ،آقای سررشت هداری هم توی اتاق من پنج شش روز بعد ،سفیر انگلیس به تشریفات م یآمدند به بندرعباس ،م یبایستی ناهار یا
بود ،اعلیحضرت به من فرمودند :چیه؟ دوباره آمد و گفت :تمام این مطالب را به لندن گفتم
دیگر چیزی نگفت .اعلیحضرت آن روز انتظام را ولی همانطور که قبل ًا هم گفتم «ب یب یسی» شام و ضیافتی باشد.
راه افتادند توی خیابان؟ دستگاه مستقلی است و نمون هاش هم این است ایشان به بندرعباس رفتند و ترتیب برنامۀ
تا سرسرای کاخ سعدآباد بدرقه کرد و... گفتم عدهای به طرفداری از شما و در که سه چهار شب پیش در تلویزیون لندن نشان ملکۀ انگلیس را ب هنحو احسن در کلوپ نیروی
مخالفت با مخالفین شما ب هراه افتادهاند و عدۀ دادند که چهار نفر از تروریس تهای ایرلندی با دریایی (که بسیار کلوپ خوب و مجهزی
اینک ،داستان مذاکرات انتظام را در قابل توجهی هم هستند .پرسیدند کی گفته نقا بهای سیاه بر چهره ،پشت میزی نشسته بود) دادند .سفیر انگلیس گفته بود که تاریخ
این کار را بکنند؟ گفتم :قربان ،مردم خودشان بودند و مصاحبۀ مطبوعاتی م یکردند .در این قطعی ورود ایشان را ما اعلام م یکنیم .ولی
دیدار بعدی با شاه ،از زبان امیراصلان افشار جمع شدهاند .گفتند :برای چی این کارها را مصاحبۀ مطبوعاتی تروریستهای ایرلندی بعداً روز به روز که اوضاع در ایران بدتر شد
گفتند :ما را که اینجا م یبینید همه آماده اصل ًا صحبتی از سفر ملکۀ انگلیس نشد.
م یشنویم. م یکنید؟ بگویید برگردند بروند. هستیم حتی جان خودمان را فدا کنیم ولی اعلیحضرت هم روز 16ژانویه تهران را
من دیگر متأسفانه از جا در رفتم ،یکدفعه نم یتوانیم زورگویی انگلستان را قبول کنیم ترک کردند و به اسوان رفتند .در روز دوم
این بار ،شاه ریاست شرکت ملی نفت ایران با کمی عصبانیت و شاید کمی ب یادبی گفتم: و ما تا جان داریم ،به همین ترتیب مبارزه اقام تمان در اسوان ،سفیر انگلستان بوسیلۀ
اعلیحضرت ،آخر شما نم یدانید که در شهر یک پیک ،نام های برای اعلیحضرت فرستاد که
را به انتظام پیشنهاد کرد و او نیز پذیرفت. چه خبر است! شما خبر ندارید! از هیچ جا م یکنیم و ... اعلیحضرت به من دادند و گفتند بخوانید .نامه
خبر ندارید! اجازه بفرمایید این مردمی که بعد سفیر انگلیس اضافه کرد :ببینید آقای را که باز کردم دیدم نام های است به خط خود
رئیس تشریفات دربار شاهنشاهی در گفتگو شما را میخواهند اقلا بیایند خودشان را افشار! وقتی که در خود انگلستان ،ایرلند یها ملکۀ انگلیس که به اعلیحضرت نوشته بود:
م یآیند و اینجور به انگلستان اهانت م یکنند و «اعلیحضرت ...فیلیپ شوهرم و من بی اندازه
با علی میرفطروس م یگوید: نشان بدهند... مطالبی م یگویند که برخورندۀ ملت انگلستان خوشحال بودیم از اینکه بتوانیم به کشور شما
اعلیحضرت هیچی نگفتند و بعد که
اعلیحضرت مایل بودند که آقای عبدالله
انتظام رئیس شرکت نفت بشوند .من به آقای
انتظام عرض کردم ،گفتند :بگویید من پیر و
خست هام ،نم یتوانم .دو سه بار از ایشان تقاضا
کردم و گفتم در این موقعیت خطیر واقعاً باید
هر کسی سعی بکند که کار مثبتی انجام بدهد.
اعلیحضرت خیلی خیلی خوشحال خواهند شد
اگر این کار را قبول کنید .بالاخره راضی شدند
که حضور اعلیحضرت بیایند.
به آجودان روز گفته بودم که اعلام ورود را
من خودم انجام خواهم داد .بعد اعلام کردم:
انتظام! ...در را باز کردم و موقعی که آقای
انتظام وارد دفتر اعلیحضرت شدند ،من خیلی
آهسته در را بستم و م یخواستم عک سالعمل
ادامه دارد ایشان را ببینم.