Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۳۶ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪۱۷۰2‬‬
                                                                                                                                                                                                     ‫جمعه ‪ 17‬تا پنجشنبه‪ 23‬آبا ‌نماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫قلم‪ ،‬دست به هر جنايتي مي‌زني‪.‬‬                                                                        ‫انديشه و تازيانه‪ :‬خاطرات اكبر محمدي (‪)۳‬‬                                                         ‫بازجو ب ‌هطعنه گفت‪ :‬ما این همه‬
‫در اين موقع با فرياد به مأمورين‬                                                                                                                                                                      ‫مخالفین خودمان را اعدام کردیم‪ ،‬ملت‬
‫اطلاعات گفت‪ :‬اين خائن و آشغال را‬                                                           ‫دادگاه انقلاب مرا به عنوان‬                                                                                ‫نتوانست هیچ غلطی بکند و همینطور‬
                                                                                          ‫محارب و مفسد فی الارض به‬                                                                                   ‫دنیا هم هیچ غلطی نکرد‪ .‬در پاسخ او‬
             ‫از دادگاه بيرون ببريد‪.‬‬                                                                                                                                                                  ‫گفتم‪ :‬ملت ایران در برابر کشتار شما‬
‫من هم شروع كردم به دادن‬                                                                        ‫اعدام محکوم کرد‬                                                                                       ‫در سالهای ‪ 60‬ـ ‪ 67‬به این خاطر‬
‫شعارهاي‪ :‬مرگ بر استبداد و زنده‬                                                                                                                                                                       ‫سکوت کرد که روحانیت را منجی‬
                                                                                          ‫منوچهر گفت‪ :‬اينها هيچ غلطي نم ‌يتوانند بكنند‪ ،‬آنها هيچ زمان‬                                                ‫خود م ‌یدانستند و چنان به اسم دین‬
                       ‫باد ‌آزادي‪.‬‬                                                                        ‫جرات اجراي حكم را ندارند‪.‬‬                                                                  ‫و مذهب مردم را به خواب بردید که‬
‫ماموران اطلاعاتي جلوي چشمان‬                                                                                                                                                                          ‫اگر میلیونها نفر از آزادیخواهان را‬
‫قاضي كاووسي چند كشيده محكم به‬             ‫رفتن و شكنجه شدن و به هلاكت رسيدنش به‬           ‫را كه در سينه داشت پنهان نكرد‪ .‬نوشت و به چاپ‬    ‫آن زمـان كه بنهـادم سـر به پـاي ‌آزادي‬                     ‫هم اعدام م ‌یکردید و بعد م ‌یگفتید‬
‫صورتم زدند و دست مرا گرفتند و به‬                                     ‫دست جلادان ندهد‪.‬‬     ‫سپرد تا سندي باشد از جناياتي كه در اين دوره‬      ‫دست خود ز جان شستم‪ ،‬در هواي آزادي‬                         ‫که اینها دشمنان اسلام و انقلاب و‬
                                                                                          ‫از تاريخ ايران و به نام اسلام و به دست مدعيان‬  ‫فرخي يزدي‬                                                   ‫روحانیت بودند و قصد سرنگونی نظام‬
     ‫اتاق رئيس دفتر قاضي آوردند‪.‬‬          ‫اما او بر تصميم خود استوار ماند‪ .‬چاپ شدن‬                                                       ‫اكبر محمدي‪ ،‬شهيد راه آزادي‪ ،‬فرمان قتل خود‬                   ‫مقدس الهی را داشتند‪ ،‬مردم چون‬
‫منوچهر محمدي برادرم و رضا‬                 ‫كتاب همان بود و قرار گرفتن در مسير مرگ همانا‪.‬‬    ‫حكومت اسلامي صورت گرفته است و م ‌يگيرد‪.‬‬       ‫را با نوشتن خاطرات زندان و به چاپ رساندن آن‬                 ‫نظام اسلامی را از خودشان م ‌یدانستند‬
                                          ‫بخشي از كتاب «انديشه و تازيانه» را كه اندكي‬     ‫انتشار كتاب«انديشه و تازيانه» وصيت نامه‬                                                                    ‫و خیال م ‌یکردند که روحانیت دنیا و‬
    ‫دوستم سروصدا را شنيده بودند‪.‬‬          ‫قبل از كشته شدن اكبر محمدی در زندان انتشار‬      ‫اكبر محمدي و در عين حال حكم اعدام وي بود‪.‬‬                          ‫در خارج از كشور امضا كرد‪.‬‬               ‫آخرت به آنها هدیه م ‌یکند‪ ،‬جیک‬
          ‫گفتند‪ :‬اكبر چي شده؟‬                                                             ‫بستگان و دوستانش اصرار كردند كه از اين كار‬     ‫او نيز مانند زنده ياد سعيدي سيرجاني‬                         ‫نمی‌زدند‪ .‬ولی حالا ملت از خواب‬
                                                          ‫يافت‪ ،‬در چند شماره م ‌يخوانيد‪.‬‬  ‫درگذرد و بهانه براي بازداشت مجدد و به زندان‬    ‫م ‌يدانست كه با جان خود بازي م ‌يكند ولي آنچه‬               ‫واپسگرایی بیدار شده و دیگر از این‬
‫گفتم‪ :‬حكم اعدام مرا ابلاغ كردند‪.‬‬                         ‫ناشر‪ :‬شركت كتاب «كاليفرنيا»‬                                                                                                                 ‫اجاز‌هها به شما نم ‌یدهد‪ .‬آنها حالا پی‬
‫كه منوچهر و رضا همانجا پيش‬                                                                                                                                                                           ‫برد‌هاند که ب ‌هاسم دین و روحانیت چه‬
‫مسئولين دفتر رئيس دادگاه و نزدكي‬          ‫آيا دنيا آنقدر ارزش دارد كه اين همه‬      ‫و آن هم زير شكنجه كه خودت و يا‬       ‫خسارت به کشور وارد شد و همینطور‬          ‫شدیدی بر هر دوی ما وارد کنند‪.‬‬       ‫کلاه بزرگی به سرشان گذاشته شده!‬
‫‪ 12‬ـ ‪ 10‬نفر مأموران وزارت اطلاعات‬         ‫ستم كني؟ م ‌يدانم چرا اين كار را‬         ‫به دستور خودت آنها را به زور وادار‬   ‫اکبر محمدی عضو گروهک اتحادیه‬          ‫هنگامی که فشار شکنجه زیاد‬
‫گفتند‪ :‬اينها هيچ غلطي نم ‌يتوانند‬         ‫انجام م ‌يدهي‪ ،‬چون جوان هستي و‬                                                                                      ‫م ‌یشد یکی از شعارهای من «مرگ‬                       ‫***‬
‫بكنند‪ ،‬آنها هيچ زمان جرات اجراي‬           ‫براي رسيدن به مقاصد شوم خودت‬                      ‫منوچهر محمدی‬                         ‫اکبر محمدی‬                   ‫بر استبداد» و «زنده باد آزادی» بود‪.‬‬    ‫د ر ا ینجا می‌خو ا هم خلا صه‬
                                          ‫اين كارها را مي‌كني‪ .‬از جمله با حكم‬      ‫كرديد عليه من شهادت بدهند و‬          ‫ملی دانشجویان و فارغ‌التحصیلان‬                                               ‫شکنج ‌ههای روحی و روانی و جسمی‬
                   ‫حكم را ندارند‪.‬‬         ‫اعدام من فردا شما را به عنوان رئيس‬       ‫م ‌يدانيد كه شهادت افراد متهم عليه‬   ‫ایران و همینطور عضو کمیته دفاع از‬        ‫زمان ابلاغ حکم من‬                   ‫را که حدود سه ماه و نیم تحمل کردم‪،‬‬
‫مأموران اطلاعاتي دست من و‬                 ‫دادسراي انقلاب استان تهران ارتقاء‬        ‫متهم ديگر فاقد اعتبار است و شما‬      ‫زندانیان سیاسی‪ ،‬ب ‌هخاطر این اقدامات‬
‫منوچهر و رضا را گرفتند كه برخيزيد‬         ‫درجه م ‌يدهند و همين طور حقوق‬            ‫خودت قانون را زير پا گذاشتيد و شما‬   ‫و باندبازی‪ ،‬مفسد ف ‌یالارض و محارب‬        ‫در دادگاه انقلاب‬                                        ‫شرح بدهم‪.‬‬
                                          ‫شما را چندين برابر بالا م ‌يبرند و بايد‬  ‫اصلا كي ذره اعتقاد به قانون نداريد‪.‬‬  ‫با خدا شناخته شده و مجازات شق اول‬                                            ‫حدود بیست و هفت روز اول یک‬
                     ‫برويم زندان‪.‬‬         ‫پاداش اين احكام ظالمانه را بگيري و‬       ‫ثانيا طبق قانون اساسي هرگونه‬         ‫محارب با خدا (داخل گونی قرار داده‬     ‫چند روز مانده به چهار ماه بازداشت‬      ‫روز در میان با کابل به کف پای من‬
‫با رفتاري بسيار خشن مرا به زندان‬          ‫همين طور بچ ‌ههاي وزارت اطلاعات با‬       ‫تظاهرات و راهپيمايي بدون حمل‬         ‫شود و از بالای بلندی پرتاب خواهد‬      ‫من در زندان مخوف توحید‪ ،‬مرا با‬         ‫م ‌یزدند‪ .‬حدود بیست و هفت روز فقط‬
‫انتقال دادند‪ .‬دو روز پس از اينكه‬          ‫اين شكنج ‌ههاي قرون وسطائي حتما‬          ‫سلاح و مجوز آزاد است و دانشجويان‬                                           ‫منوچهر و رضا به دادگاه انقلاب بردند‪.‬‬   ‫روزی یک ساعت برای استراحت و‬
‫حكم اعدام مرا ابلاغ كردند مرا به كي‬       ‫هركدام چند درجه يكلوئي م ‌يگيرند‬         ‫تظاهرات آرام و مسالمت آميز داشتند‬               ‫شد) درباره او اجرا شود‪.‬‬    ‫نزدیک به ‪ 20‬دقیقه در دفتر رئیس‬         ‫خواب داخل سلول بودم که م ‌یدانید‬
‫اتاق دربسته بردند كه ‪ 4‬نفر ديگر هم‬        ‫و هر كدام پست بالاتري م ‌يگيرند‪.‬‬         ‫و متأسفانه آمدند آنگونه وحشيانه‬      ‫همين كه نزدكي به پايان حكم‬            ‫دادگاه شعبه ‪ 8‬نشستیم‪ .‬بعد مرا همراه‬    ‫بیخوابی هم بدترین شکنجه روحی و‬
‫در آنجا بودند از جمله آقاي مهران‬          ‫واقعا شرم آور است ما در چه مملكتي‬                                             ‫رسيده بودم و داشتم مي‌خواندم‬          ‫‪ 3‬مأمور اطلاعات به اتاق رئیس دادگاه‬    ‫روانی است‪ .‬تمام بیست و سه ساعت‬
‫ميرعبدالباقي از بچ ‌ههاي حزب ملت‬          ‫زندگي مي‌كنيم‪ .‬عده‌اي مستبد و‬                                                                                       ‫انقلاب شعبه ‪ 8‬بردند ولی رئیس‬           ‫در روز تا بیست و هفت روز یکسره‬
‫ايران و عليرضا آقايي از بچه‌هاي‬           ‫دكيتاتور به خاطر جاه طلبي دست‬                                                                                       ‫دادگاه نبود‪ .‬رئیس دفتر شعبه ‪ 8‬آمد‬      ‫بازجویی در زیر مشت و لگد و ضرب‬
‫شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشگاه‬          ‫به چه جناياتي م ‌يزنند‪ .‬آيا ستم به‬                                                                                  ‫حکم دادگاه را به من داد و گفت‪:‬‬         ‫و شتم یا زیر کابل بودم‪ .‬بعد از ‪ 27‬روز‬
‫اميركبير و كي نفر از بچ ‌ههاي چاپ و‬       ‫هموطنان آن هم به خاطر فعاليت‬                                                                                        ‫حکمت این است‪ .‬آنچه که از آن حکم‬        ‫اول که از دادگاه برگشتم‪ ،‬شکنج ‌هها‬
‫تكثير (كه وقتي كتاب آقاي منتظري‬            ‫براي آزادي و آزاد زيستن روا است؟‬                                                                                    ‫به یادم مانده است تقریباً این است‪:‬‬    ‫کمتر شد ولی همین طور بازجویی‬
‫را م ‌يخواستند چاپ كنند به همراه‬          ‫چرا كي عده قليل به اسم دين‬                                                                                          ‫اکبر محمدی ب ‌همحض ورود به کوی‬         ‫ادامه داشت و پنج یا شش روز مرا‬
‫چند نفر ديگر دستگير شده بود) و‬            ‫بدترين ست ‌مها را مي‌كنند و دست به‬                                                                                  ‫دانشگاه که توسط نیروهای نظامی و‬        ‫برای زدن کابل م ‌یبردند‪ .‬هرچه زمان‬
‫كي پاسدار به نام خرسنديكا كه بعدا‬         ‫هر جنايتي م ‌يزنند و شماها مدافع‬                                                                                    ‫انتظامی آرام شده بود با جم ‌عآوری‬      ‫می‌گذشت فاصله زمانی برای زدن‬
‫اين آقاي خرسنديكا و برادرش هم كه‬          ‫ستمگران و خائنين شد‌هايد و به جاي‬                                                                                   ‫سریع دوستان دانشجو دوباره شروع‬         ‫کابل بیشتر م ‌یشد و همینطور ساعت‬
‫پاسدار بودند در بند عمومي ‪ 209‬با‬          ‫اينكه مدافع مردم و حقوق مردم و‬                                                                                      ‫به شورش کرد و با درگیری شدید‬           ‫بازجویی هر روز کمتر و کمتر و فشار‬
                                          ‫آزادانديشان باشيد‪ ،‬مدافع حقوق‬                                                                                       ‫با مأموران و سازماندهی‪ ،‬دانشجویان‬      ‫روحی و روانی و مشت و لگد و کشیده‬
                ‫من هم بند شدند‪.‬‬           ‫حاكمان فاسد و ستمگر شده‌ايد و‬                                                                                       ‫توانستند نیروهای نظامی و انتظامی‬       ‫وفحشهایرکیکآنهانیزکمترم ‌یشد‬
                                          ‫خودتان غلام و برده حلقه به گوش آنها‬                                                                                 ‫را از خوابگاه بیرون کنند و بعد با‬      ‫تا این که بعد از سه ماه و نیم بازجویی‬
   ‫اعتصاب غذا در زندان‬                    ‫شده و مانند گرگهاي درنده دش ‌تها و‬                                                                                  ‫سازماندهی منسج ‌متر درگیری را به‬       ‫کامل ًا متوقف شد و دیگر خبری از‬

‫بايد بگويم برخورد اين دو برادر‬                                                                                                                                          ‫خیابان امیرآباد بکشانند‪.‬‬                         ‫شکنجه نبود‪.‬‬
‫پاسدار زنداني با من خيلي خوب بود‪.‬‬                                                                                                                             ‫بعد به دستور اکبر محمدی‬                ‫یکی از شکنجه‌های روانی آنان‪،‬‬
‫بعد از ابلاغ حكم‪ ،‬من در زندان توحيد‬                                                                                                                                                                  ‫استفاده از هواکشهای خیلی قوی‬
‫نام ‌هاي به رئيس زندان توحيد نوشتم‬        ‫بيابا ‌نها بلاي جان و ناموس اين مردم‬     ‫تظاهرات را سركوب كردند و همين‬        ‫آقاي كاووسي رئيس دادگاه شعبه‬          ‫نزدیک به ‪ 2‬کامیون کوکتل مولوتف‬         ‫بود که صدای دهشتناکی داشت و‬
‫كه اگر ظرف ‪ 24‬ساعت اجازه ملاقات‬                     ‫ستمديده ايران شد‌هايد؟‬         ‫طور كيي از اص ‌لهاي قانون اساسي‬                            ‫‪ 8‬وارد شد‪.‬‬      ‫ساخته‌شده آوردند و در درگیری‬           ‫‪ 24‬ساعته روشن بود‪ .‬یکی از دیگر‬
‫مرا با خانواد‌هام و تلفن و انتقال به بند‬                                           ‫تأيكد دارد (بر این که) هرگونه تشيكل‬                                        ‫شدید با نیروهای نظامی و انتظامی‬        ‫شکنج ‌ههای روحی‪ ،‬استفاده از صدای‬
‫عمومي و گرفتن ويكل ندهند اعتصاب‬           ‫سخنان خود را دنبال كردم و گفتم‪:‬‬          ‫گروه احزاب آزاد بوده و نياز به مجوز‬  ‫من از رئيس دادگاه پرسيدم آيا‬          ‫توانستند از منطقه امیرآباد تا چهارراه‬  ‫بلندگو با نوای غمگین و عزا و مرثیه‬
‫غذا خواهم كرد‪ .‬و همين طور خواستار‬         ‫خواهشي که از شما دارم اين است‬            ‫ندارد و همين طور اصل ديگر قانون‬      ‫اجازه دارم چند دقيقه با شما صحبت‬      ‫شهید گمنام مأموران را به عق ‌بنشینی‬    ‫که از ‪ 6‬صبح تا ‪ 9‬شب یکسره روشن‬
                                          ‫كه امشب كه به خانه رفتيد به زن و‬         ‫تأيكد دارد که هرگونه شكنجه جسمي‬                                            ‫وادارند و با این عق ‌بنشینی و درگیری‬   ‫بود‪ .‬آنهم با صدایی خیلی بلند که‬
           ‫آزادي سريع خود شدم‪.‬‬            ‫بچ ‌ههايت درباره پرونده من بگو‪ .‬بگو‬      ‫و روحي ممنوع است و هركس چنين‬                                    ‫كنم؟‬       ‫شدید‪ ،‬مردم امیرآباد هم به پشتیبانی‬
‫‪ 24‬ساعت گذشت و هيچ جوابي‬                  ‫اصل مسأله چه بود و شما چه جنايتي‬                                                                   ‫گفت‪ :‬بله‪.‬‬        ‫دانشجویان آمدند و درگیری و خشونت‬                           ‫جنو ‌نآور بود‪.‬‬
‫ندادند‪ ،‬من اعتصاب غذا را شروع كردم‪.‬‬       ‫كرديد‪ .‬و همين طور خواهش دارم‬              ‫كاري انجام دهد بايد مجازات شود‪.‬‬     ‫گفتم‪ :‬صداقت داشته باشيد‪ ،‬اجازه‬        ‫شدیدتر شد و همینطور به‌دستور‬           ‫ازجمله شکنج ‌ههای جسمی‪ ،‬آویزان‬
‫حدود كي هفته در زندان توحيد در‬            ‫که كي امشبت را تا صبح بنشين به‬           ‫شكنجه به دستور شما و يا بالاتر‬       ‫بدهيد حرفم را تا آخر بزنم و سريع‬      ‫اکبر محمدی شعارهای تندی علیه‬           ‫کردن ب ‌هصورت قپانی بود‪ .‬دو دست را‬
‫حال اعتصاب غذا بودم‪ .‬بعد از كي‬            ‫پروند‌هها و حك ‌مهاي ظالمان ‌هاي كه تا‬   ‫از شما داده شد‪ .‬در زندان روزگار ما‬   ‫عصبي نشويد‪ .‬حالا كه حكم اعدام مرا‬     ‫مسؤولین نظام داده شد‪ .‬شعارهایی‬         ‫به پشت سر م ‌یبردند سپس دستبند‬
‫هفته اعتصاب غذا مرا به زندان اوين‬                                                  ‫را سياه كرديد و بايد بگويم خودت از‬   ‫دادي به من لااقل چند دقيقه وقت بده‬    ‫که تا آن موقع هیچ کس جرأت به‬           ‫م ‌یزدند‪ .‬بعد وسط دستبند‪ ،‬طناب‬
                                                         ‫الان دادي فكر كن‪.‬‬         ‫قانون شكنان شماره كي هستي و حالا‬         ‫كه حرف آخرم را به شما بگويم‪.‬‬      ‫زبان آوردن آن را در شهر نداشت‪،‬‬         ‫م ‌یبستند و به سقف آویزان م ‌یکردند‬
    ‫بند ‪ 209‬اطلاعات انتقال دادند‪.‬‬         ‫بخصوص در پرونده من‪ ،‬كه شما‬                                                    ‫گفت‪ :‬هرچه حرف داري سريع بگو‪.‬‬          ‫چیزی عادی شده و حریم همه چیز‬           ‫که این نوع شکنجه بدتر از زدن با کابل‬
‫اول حدود ‪ 2‬ساعت مرا به سلول‬               ‫انسانيت و شرف و همه چيز خود را‬                         ‫دم از قانون م ‌يزني‪.‬‬   ‫(اين در حالي بود كه ‪ 3‬نفر مامور‬       ‫شکسته شده و همینطور هدف اکبر‬
‫انفرادي بردند و بعد از ‪ 2‬ساعت مرا به‬      ‫فروختي فقط به خاطر جاه طلبي و‬            ‫در اين موقع آقاي كاووسي قاضي‬           ‫اطلاعات هم كنارم نشسته بودند‪).‬‬      ‫از ادامه شورش این بود که صدای‬                       ‫و دیگر شکنج ‌هها بود‪.‬‬
‫بند عمومي ‪ 209‬اطلاعات كه بند ‪9‬‬            ‫پست و مقام‪ .‬فقط كي امشب خوب‬              ‫به من گفت‪ :‬حالا حر ‌فهايت را زدي‬     ‫سئوال اول من اين بود كه آقاي‬          ‫آن به تمام دانشجویان و مردم کشور‬
                                          ‫فكر كن‪ .‬آيا زندگي آنقدر ارزش دارد‬                                             ‫قاضي چرا حكم اعدام به من داديد و‬      ‫برسد و این شورش فراگیر شود که‬          ‫نمونه‌ای از شکنجه‌های دیگر‬
            ‫و ‪ 10‬بود انتقال دادند‪.‬‬        ‫که كسي‪ ،‬انسانيت و شرف خودش را‬                                 ‫از اينجا برو‪.‬‬   ‫براساس چه چيزي؟ قاضي در جواب‬          ‫همین گونه هم شده بود و شورش‬            ‫مرا به اتاق شلاق م ‌یبردند‪ .‬روی‬
‫زماني كه به بند رفتم آقاي نمازي‬                                                    ‫گفتم‪ :‬راست بگو تا الان حكم‬           ‫من گفت‪ :‬من طبق قانون به شما‬           ‫به کل کشور رسید و نزدیک بود که‬         ‫شکم می‌خوابیدم‪ .‬اول دستم را با‬
‫و مخبر از شوراي مركزي حزب ملت‬                            ‫به راحتي بفروشد؟‬          ‫مرگ چند نفر را صادر كردي؟ چقدر‬                             ‫حكم دادم‪.‬‬       ‫نظام مقدس جمهوری اسلامی سقوط‬           ‫دستبند به تخت م ‌یبستند بعد پا را‬
‫ايران در آن بند بودند و همين طور‬          ‫بدان كه پست و مقام براي هيچ كس‬           ‫حكم‌هاي سنگين دادي؟ چقدر با‬          ‫گفتم‪ :‬كدام قانون؟ اولا شما استناد‬     ‫کند‪ .‬از این گذشته میلیاردها تومان‬      ‫با پابند و یا طناب به تخت م ‌یبستند‪.‬‬
‫سيد محمدعلي نجات الحسيني از‬               ‫برجاي نم ‌يماند و بترس از آن روزي كه‬     ‫احكام ظالمانه خودت جان انسانها‬       ‫كرديد به اظهارات دو نفر شهود كه‬                                              ‫بعد وزن ‌ههای خیلی سنگین روی پشتم‬
‫طرفداران پرو پاقرص آقاي منتظري‬            ‫ناگزير شوي جوابگوي اين جناي ‌تهايي‬       ‫را گرفتي و چقدر با احكام سنگين‬       ‫هر دو متهم بودند و در زندان هستند‬                                            ‫م ‌یگذاشتند و هر طرف م ‌یگذاشتند‬
‫هم آنجا بود كه آقاي سيدمحمد علي‬           ‫كه كردي باشي‪ .‬امروز راحت با‬              ‫زندگي‌هاي زيادي را نابود كردي؟‬                                                                                    ‫احساس درد و سنگینی وزنه مرا به‬
‫نجات را آنقدر آويزان قپاني كردند كه‬                                                                                                                                                                  ‫مرحله جنون م ‌یکشاند و تلاش زیادی‬
‫دست چپ او تقريبا ب ‌يحس شده و‬                                                                                                                                                                        ‫م ‌یکردم که هر طور شده وزنه از پشتم‬
‫خيلي ضعيف حركت داشت و همين‬                                                                                                                                                                           ‫بیفتد ولی تلاشم ب ‌یفایده بود چون‬
‫طور آقاي نمازي به خاطر سياتكي پاي‬                                                                                                                                                                    ‫دستبند و پابند تمام قدرت حرکتم را‬
                                                                                                                                                                                                     ‫گرفته بود‪ .‬بعد هم وزنه آنقدر سنگین‬
          ‫چپش درد شديد داشت‪.‬‬                                                                                                                                                                         ‫بود که اگر حتی با دستبند و پابند به‬
‫من نزدكي به ‪ 3‬روز در بند عمومي‬                                                                                                                                                                       ‫تخت بسته نبودم توان تکان دادن آنها‬
‫بودم‪ .‬مسئولين زندان ‪ 209‬اطلاعات‬
‫تلاش و اصرار زيادي داشتند كه من‬                                                                                                                                                                                             ‫را نداشتم‪.‬‬
‫اعتصاب غذا را بشكنم من هم م ‌يگفتم‬                                                                                                                                                                   ‫درد هر لحظه بیشتر م ‌یشد و من‬
‫تا حق اوليه خود را كه ملاقات با‬                                                                                                                                                                      ‫هم تلاش بیشتری م ‌یکردم یک ذره‬
‫خانواده‌ام و تلفن به آنها و همين‬                                                                                                                                                                     ‫وزنه جابجا شود تا چند ثانیه از دردم‬
‫طور گرفتن ويكل مدافع است‪ ،‬نگيرم‬                                                                                                                                                                      ‫کاسته شود ولی بدتر م ‌یشد و از درد‬
                                                                                                                                                                                                     ‫داشتم منفجر م ‌یشدم و این شکنجه‬
         ‫اعتصاب غذا را نم ‌يشكنم‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫هر دفعه ‪ 2‬تا ‪ 3‬ساعت ادامه داشت و‬
‫آنها مي‌كوشيدند كه به وسيله‬                                                                                                                                                                          ‫این کار در چندین مرحله انجام شد و‬
‫زندانيان اعتصاب غذايم را بشكنند‬                                                                                                                                                                      ‫هر دفعه وزنه را از پشتم برم ‌یداشتند‬
‫و حتي به زندانيان در بند عمومي‬                                                                                                                                                                       ‫تا نیم ساعت قدرت کوچکترین‬
‫گفتند‪ :‬حالا كه اكبر اعتصاب غذايش‬                                                                                                                                                                     ‫حرکتی را نداشتم ولی زمانی که وزنه‬
‫را نم ‌يشكند هيچ كدام از شما حق‬                                                                                                                                                                      ‫را برم ‌یداشتند گویی دنیا را به من‬

          ‫حرف زدن با او را نداريد‪.‬‬                                                                                                                                                                                           ‫م ‌یدادند‪.‬‬
‫حالت تهوع و استفراغ شديد داشتم‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫آنچه شکنجه به من م ‌یدادند به‬
‫آقاي كمالي مسئول ‪ 209‬اطلاعات‬                                                                                                                                                                         ‫همان اندازه و همان گونه به منوچهر‬
                                                                                                                                                                                                     ‫هم م ‌یدادند و اکثر مواقع بخصوص‬
                  ‫وارد بند ما شد‪.‬‬                                                                                                                                                                    ‫موقع کابل زدن «منوچهر»‪ ،‬مرا در‬
‫بعد‪ ،‬از كياكي افراد سئوال كرد‬                                                                                                                                                                        ‫کنارش قرار م ‌یدادند یا برعکس‪ .‬و‬
‫كه هركس مشكلي دارد بگويد‪ .‬دو‬                                                                                                                                                                         ‫با این روش م ‌یخواستند فشار روانی‬
‫برادر پاسدار (سپاهي) كه قبلا به آنها‬
‫اشاره كردم و حالا نم ‌يدانم به خاطر‬
‫چه چيزي زنداني بودند‪ ،‬مورد خطاب‬
‫قرار گرفتند‪ .‬كيي از اين دو برادر به‬
‫آقاي كمالي گفت اين حق اكبر است‬
‫كه ويكل داشته باشد و ممنو ‌عالملاقات‬
‫نباشد و بتواند به خانواده خود تلفن‬
‫كند‪ .‬كمالي رئيس ‪ 209‬به او گفت به‬
‫شما ربطي ندارد‪ .‬دنباله دارد‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18