Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۵۱ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 1۲‬شماره ‪1۷1۷‬‬
                                                                                                                                                             ‫جمعه ‪ ۹‬تا پنجشنبه‪ ۱۵‬اسفند ماه ‪۱۳۹۸‬خورشیدی‬

‫تأملاتبهنگام؛ترسانگیزی‪،‬عاملبقایاستبداد؟!‬                                                                             ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات درایران (‪)1۵9‬‬

‫مهمتر‪ ،‬هیچگاه نباید به منافع مالی‬      ‫موضوع کسب «قدرت» دارد‪ ،‬محلی‬            ‫=ماکیاولی در این رساله‪،‬‬                ‫احمد احـرار‬                             ‫( کیهان لندن شماره ‪) 134۰‬‬
‫و اموال و داراییهای شخصی اکثریت‬        ‫برای جولا ِن پلیدترین خصائص انسانی‬     ‫بیش از باقی آثارش‪ ،‬به‬
‫باشندگان جامعهای که بر آن حکومت‬                                               ‫تمایلاتونیاتیکهرفتارهاو‬                ‫جان حضرت اشرف را حفظ کنم و‬              ‫بعد از آنکه ما رفتیم عبدالصمد‬         ‫عبدالصمد گفت‪ :‬سردار انتصار از‬
                                                               ‫میداند‪.‬‬        ‫تصمیمات آدمیان را رهبری‬                ‫عبدالصمد را فرستادم که هرطور شده‬        ‫آمد و علت را پرسید‪ .‬من گفتم‪:‬‬          ‫من یک یا چند تروریست خواست‬
       ‫میکنند‪ ،‬دستدرازی کنند‪:‬‬          ‫طبیعی است که با چنین رهیافتی‬           ‫میکنند میپردازد و از این‬               ‫یوسف ارمنی را از این عمل باز بدارد‬      ‫ابرام مانع شد‪ .‬گفت‪ :‬تو میخواستی‬       ‫و من یوسف ارمنی تازهمسلمان را‬
‫«‪..‬با اینهمه‪ ،‬شهریار نمیباید ترس‬       ‫به سیاست‪ ،‬نگاه ماکیاولی به نوع بشر‬     ‫چشمانداز‪ ،‬شناخت طبیعت‬                  ‫و من و عبدالصمد کوشیدیم که این‬          ‫کارت را بکنی‪ ،‬به او چهکار داشتی؟‬      ‫معرفی کردم و گفتم این شخص یک‬
‫از خویش را چنان در دلها اندازد‬         ‫نمیتواند همدلانه و مهرورزانه باشد‪.‬‬     ‫انسان را یکی از بنیادهای‬               ‫جنایت واقع نشود ولی قوامالسلطنه‬         ‫این ترسوها را از خودت دور کن‪.‬‬         ‫تروریست مشهور و بیباک است که‬
‫که اگر نتواند ِمهر مردم را به خود‬      ‫او در همین فصل هفدهم از رساله‬          ‫علم سیاست و پیشنیاز‬                    ‫گفت‪ :‬یک اقدام کودکانه بود (در آن‬        ‫دفعه دوم پس از مدتی انتظار‪ ،‬دم‬        ‫در زمان حکومت تزاری یازده نفر را‬
‫برانگیزد‪ ،‬مایه نفرت از وی شود زیرا‬     ‫«شهریار»‪ ،‬در باب سرشت آدمیان‪،‬‬          ‫اصلی سیاستورزی فرض‬                     ‫زمان دکتر امیراعلم در مشهد بود و‬        ‫هیأت وزیران آماده شده بودیم که‬        ‫در قفقاز کشته و من خود به چشم‬
‫ترس از خویش را میتوان نیک در‬           ‫بیتعارف چنین حکم میکند‪« :‬بطور‬          ‫میکند‪ .‬بر همین مبناست‬                  ‫سردار سپه با تلگراف اصل موضوع‬           ‫حضرت اشرف آمد و از درشکه پیاده‬        ‫خویش دیدم که او در رشت کارگزار‬
‫دلها افکند بیآنکه سبب نفرت شود‬         ‫کلی نو ِع بشر‪ ،‬ناسپاس‪ ،‬جفاکار‪ ،‬آزمند‬   ‫که او عرصه سیاست را‬                    ‫را پرسید و او هم با تلگراف پاسخ‬         ‫شد‪ ،‬من رفتم که او را بزنم‪ ،‬باز ابرام‬  ‫را کشت و کسی قادر بر مجازات او‬
‫و این آنگاه است که شهریار به مال‬       ‫و بزدل است و تا زمانی که حاک ِم پیروز‬  ‫که پیوندی ناگسستنی با‬                  ‫داد که چنین بوده و من برادرم را از‬      ‫رسید و گفت‪ :‬مگر نمیبینی در اینجا‬      ‫نبود‪ .‬چندی پیش من او را در طهران‬
‫و ناموس رعایا و شهروندان خویش‬                                                 ‫موضوع کسب «قدرت»‬                       ‫ارتکاب آن عمل منصرف کردم) عین‬           ‫جمعیت نیست و ما بهزودی گرفتار‬         ‫دیدهام و حال او را پرسیدم‪ .‬از وضع‬
‫دست نیازد و چون ناگریز شود که‬                   ‫باشید‪ ،‬وفادار به شما»‪**.‬‬      ‫دارد‪ ،‬محلی برای جولا ِن‬                                                        ‫میشویم‪ .‬من چون به این کار اصرار‬       ‫خود دلتنگ بود‪ ،‬زیرا او با متجاسرین‬
‫دست به خون کسی یازد‪ ،‬باید وجهی‬         ‫حال اگر حکمرانی بر سر دوراه ِی‬         ‫پلیدترین خصائص انسانی‬                    ‫تلگرافها در آن زمان منتشر شد‪.‬‬         ‫داشتم تصمیم گرفتم گلولة اول را‬        ‫گیلان اسیر شده بود و من یقین دارم‬
‫منطقی‪ ،‬شایسته و دلیلی روشـن‬            ‫سنگدلی یا نرمدلی با شهروندان‬                                                  ‫پس از شرح جریان‪ ،‬وزیر جنگ به‬            ‫به ابرام بزنم و دوم را به حضرت‬        ‫که او یگانه مرد این کار خواهد بود‪.‬‬
‫داشته باشد‪ .‬اما بالاتر از همه باید از‬  ‫کشوری که بر آن حکومت میکند‬                               ‫میداند‪.‬‬              ‫من گفت‪ :‬این مطالب مکتوم بماند‬           ‫اشرف که ناگاه رجباف رسید و‬            ‫بعد از مذاکره و عهد و پیمان و تأکید‬
‫دست یازیدن به دارای ِی دیگران دست‬      ‫قرار گرفت‪ ،‬کدام یک از این دو راه‬       ‫= نوع بشر‪ ،‬اختیاری‬                     ‫و مخصوصاً در روزنامه منتشر نشود‪.‬‬        ‫گفت‪ :‬نامرد‪ ،‬تو رفیقت را میکشی؟‬        ‫در کتمان آن‪ ،‬به دنبال یوسف ارمنی‬
‫باز دارد زیرا مردم مرگ پدر را زودتر‬    ‫ضامن استمرار حکومت و قوام دولت‬         ‫واقعی برای انتخاب میان‬                 ‫یک ساعت بعد از ظهر شده بود‪.‬‬             ‫در همان حال هم حضرت اشرف‬              ‫رفتم و او را پیدا کرده و چنین گفتگو‬
‫فراموش میکنند تا از دست رفتن‬           ‫اوست؟ پاسخ اولیه خداوندگا ِر سیاست‬     ‫ترسیدن و نترسیدن ندارد‬                 ‫نویسنده گفت‪ :‬من چنین اقدام‬              ‫داخل عمارت شد و ما ناامید شدیم‪.‬‬       ‫کردیم که ما میخواهیم کارهای‬
                                       ‫نو این است که خوش میبود اگر‬            ‫و اگر عاملی هراسانگیز یا‬               ‫را از قوامالسلطنه بعید میدانم‪ ،‬و‬        ‫بعد از آن عبدالصمد آمد و گفت‪ :‬باز‬     ‫مهم انجام دهیم‪ ،‬آیا تو حاضری با‬
             ‫میراث پدری را…!»‬          ‫آمیزهای از هر دو راه‪ ،‬قابل انتخاب‬      ‫حاکمی بیرحم در مقابل‬                   ‫تصور میکنم که برای این توطئه‪،‬‬           ‫چهطور شد؟ گفتم باز این پدرسوخته‬       ‫ما مساعدت کنی؟ گفت‪ :‬البته آرزوی‬
‫این توصیف واقعبینانه از طبیعت‬          ‫میبود اما از آنجا که در عالَم واقع‬     ‫خود ببیند‪ ،‬سپر میاندازد‬                ‫یک توطئه دیگری باشد که در عالم‬          ‫نگذاشت‪ .‬من میخواستم اول او‬            ‫من این است که یک کار بزرگ کرده‬
‫انسان‪ ،‬در طول چند قرن پس از‬            ‫داشت ِن همزمان خدا و خرما مقدور‬        ‫و تسلیم احساس ترس‬                      ‫سیاست قوامالسلطنه متهم و گرفتار‬         ‫را بکشم‪ .‬گفت‪ :‬کاش میکردی‪،‬‬             ‫باشم‪ .‬گفتم‪ :‬میخواهیم یک شخص‬
‫ُرنسانس‪ ،‬آثار و میراث ماکیاولی را‬      ‫نیست‪ ،‬حکمران عاقل باید میان‬                                                   ‫شود و خوب نبود قبل از محاکمه‬            ‫من پیش آنهایی که مرا فرستادند‬         ‫بزرگ را از بین ببریم آیا میتوانی؟‬
‫به شهرت و بدنامی توأمانی دچار‬          ‫سنگدلی و نرمدلی‪ ،‬اولی را انتخاب‬                         ‫میشود‪.‬‬                ‫به توقیف او مبادرت شود‪ .‬وزیر‬            ‫خجالتزده شدم‪ .‬من تو را طوری‬           ‫گفت‪ :‬آری‪ ،‬هر قدر هم بزرگ باشد‬
‫کرد که ریشه در ناخرسندی بیشینه‬                                                ‫= ِمهر مردمان‪ ،‬خارج‬                    ‫جنگ با نهایت بردباری و نجابت‬            ‫دیگر معرفی کردم‪ .‬گفتم‪ :‬همینطور‬        ‫میتوانم او را ترور کنم‪ .‬گفتم‪ :‬مثلا چه‬
‫اهل سیاست از صراحت مثالزدنی‬                                       ‫کند‪.‬‬        ‫از اراده حاکمان است اما‬                ‫و علو همت و بزرگواری که هیچ‬                                                   ‫شخصی را میتوانی بکشی؟ گفت‪ :‬هر‬
                                       ‫استدلال ماکیاولی درباره ترجیح‬          ‫ترس شهروندان در بیشتر‬                  ‫وقت فراموش نمیشود گفت‪ :‬ممکن‬                      ‫دکتر امیراعلم‬                ‫که را بخواهید‪ ،‬احمدشاه یا وزیران او‪.‬‬
                                                                              ‫موارد در کنترل اراده و‬                 ‫است این توطئه تهمت باشد ولی‬                                                   ‫گفتم باز بگو مثلا چه شخصی باشد؟‬
‫ماکیاولی در «شهریار»‪ :‬بطور کلی نو ِع بشر‪ ،‬ناسپاس‪ ،‬جفاکار‪ ،‬آزمند و‬             ‫ابزار ارباب قدرت است‪.‬‬                  ‫ما بدون رسیدگی اقدامی نخواهیم‬           ‫است‪ ،‬این دفعه هرجور شده کلک را‬        ‫گفت‪ :‬حضرت اشرف‪( .‬وزیر جنگ که‬
    ‫بزدل است و تا زمانی که حاک ِم پیروز باشید‪ ،‬وفادار به شما!‬                 ‫پس بر حاکم است که بر‬                   ‫کرد‪ .‬فعلا شما چیزی ننویسید تا بعد‬                               ‫میکنم‪.‬‬        ‫در آن زمان حضرت اشرف مطلق‬
                                                                              ‫آنچه بر آن کنترل بیشتری‬                ‫ببینیم چه باید کرد‪ ،‬من هم خودم‬                                                ‫بود) گفتم‪ :‬همین جا دست نگهدار‪.‬‬
‫و تلخ او در بیان واقعیات جاری در‬       ‫ترسانگیزی به مهرانگیزی‪ ،‬ساده‬           ‫دارد تکیه کند که همانا‬                 ‫این عمل را از شخص قوامالسلطنه‬           ‫مدتی گذشت و باز این دفعه‬              ‫آیا میتوانی او را بکشی؟ گفت‪ :‬مثل‬
           ‫سیاستورزی آنها دارد‪.‬‬        ‫اما خردمندانه است‪ .‬مهر و لطف‬           ‫ترس شهروندان است و نه‬                  ‫بعید میدانم‪ .‬سپس دست نویسنده‬            ‫شنیدیم که حضرت اشرف برای بازدید‬       ‫آب خوردن! گفتم‪ :‬برای کشتن او چه‬
                                       ‫شهروندان نسبت به حاکمان‪ ،‬امری‬                                                 ‫را فشار داد و گفت‪ :‬نان سربازی‬           ‫امن ّیه به شمسالعماره میرود‪ .‬من و‬     ‫لازم داری؟ گفت‪ :‬سه «موزر» دهتیر‬
‫چون نیک بنگریم‪ ،‬هنوز از پ ِس‬           ‫است دلبخواهی که وابسته به ارضاء‬                         ‫ِمهرشان‪.‬‬              ‫هم موجود است میتوانیم با هم‬             ‫ابرام و رجباف رفتیم‪ ،‬من پشت یک‬        ‫خوب‪ .‬سه حربة کمری که یکی از آنها‬
‫پنج قرن از تحری ِر «شهریار»‪ ،‬در‬        ‫نیازها‪ ،‬تمایلات و سلائق آنهاست و‬                                                                                      ‫درخت ایستادم‪ ،‬ششلول را در دست‬         ‫حتماً باید روسی باشد زیرا گلولهاش‬
‫عصر دموکراسیها‪ ،‬تقریبا تمامی‬           ‫فرد حاکم‪ ،‬سلطه و ارادهای همهجانبه‬      ‫یوسف مصدقی‪ -‬نیکولو ماکیاولی‬                                  ‫بخوریم‪»...‬‬        ‫گرفته‪ ،‬ماوزر را حاضر کرده به دو‬       ‫سربی است و اگر اصابت کند کشنده‬
‫حکومتهای مستقر در خاورمیانه‪،‬‬           ‫بر آن ندارد‪ .‬از این منظر‪ ،‬مردم بنا‬     ‫( ‪)Niccolò Machiavelli‬‬                 ‫خلیلی‪ ،‬خاطراتش را چنین ادامه‬            ‫رفیق خود تأکید کردم که مواظب‬          ‫خواهد بود (گلوله معروف دمدم که‬
‫با درصدی از شدت و ضعف‪ ،‬از روی‬          ‫بر انگیزهها و عواطفشان‪ ،‬تصمیم‬          ‫خداوندگار اندیشه سیاسی نوین‪ ،‬در‬                                                ‫باشند که مرا خلاص کنند و خوب‬          ‫استعمال آن در جنگ بینالمللی اول‬
‫توصیههای یادشده در فصل هفدهم‬           ‫میگیرند که حاکم یا سیاستمداری را‬       ‫فصل هفدهم از رساله شهیر و کمابیش‬                               ‫میدهد‪:‬‬          ‫شلوغ و تیراندازی کنند‪ .‬حضرت‬           ‫و در سراسر عالم تحریم شده بود زیرا‬
‫رساله «شهریار» اداره میشوند‪.‬‬           ‫دوست بدارند یا منفور بدانند‪ .‬در مقابل‬  ‫بدنامش «شهریار» (‪The Prince/Il‬‬         ‫«چنان که ذکر شد شرح این‬                 ‫اشرف رسید‪ ،‬داشت پا بر رکاب‬            ‫سرب در مجروح پیچیده و بهتدریج‬
‫شوربختانه‪ ،‬در افق آینده این جوامع‬      ‫اما‪ ،‬ترس و خوف آدمیان‪ ،‬دلبخواهی‬        ‫‪ )Principe‬به یکی از بنیادیترین‬         ‫داستان مهم و عجیب که حاکی یک‬            ‫درشکه میگذاشت‪ ،‬من سیگار خود‬
‫نیز‪ ،‬نور امیدی به چشم نمیخورد و‬        ‫نیست و ریشه در عاملی خارجی دارد‬        ‫پرسشهای تاریخ سیاست میپردازد‬           ‫توطئة کمنظیر است بهزبان شخص‬             ‫را آتش زده رفتم که کار را تمام بکنم‪.‬‬               ‫او را هلاک میکند)‪.‬‬
‫به نظر میرسد که تا دهههای آینده‬        ‫که حدود بیم و خطر را برای آنها‬         ‫و به مدد عقل حسابگر‪ ،‬پاسخی‬             ‫وزیر جنگ تا یک ساعت بعد از ظهر‬          ‫این دفعه عبدالصمد دستم را گرفت‬        ‫گفتم‪ :‬اینها را ما حاضر میکنیم‪.‬‬
‫نیز‪« ،‬شهریا ِر» نیکولو ماکیاولی‪ ،‬نه‬    ‫تعیین میکند‪ .‬بر این مبناست که‬          ‫درخور به آن میدهد‪ .‬در مشهورترین‬                                                ‫و گفت‪ :‬صبر کن‪ .‬گفتم‪ :‬مردکه‪ ،‬ول‬        ‫پول چهقدر میخواهی؟ گفت‪ :‬فعلا‬
‫متنی تاریخی بلکه دستورالعملی برای‬      ‫نوع بشر‪ ،‬اختیاری واقعی برای انتخاب‬     ‫ترجمه این رساله به فارسی* عنوان‬                              ‫جاری شد‪.‬‬          ‫کن او از دست میرود‪ .‬گفت‪ :‬برود‪ ،‬ما‬     ‫برای مخارج یومیة خود سیصد تومان‬
‫حکمران ِی حاکمان مستبد و جنایتکار‬      ‫میان ترسیدن و نترسیدن ندارد و اگر‬      ‫فصل مورد اشاره‪ ،‬چنین به لباس‬           ‫هنگام رفتن باز سردار سپه در‬             ‫از ترور او صرفنظر کردیم‪ .‬باوجود این‬   ‫لازم است و بعد از انجام کار هرچه‬
                                       ‫عاملی هراسانگیز یا حاکمی بیرحم‬         ‫واژگان فارسی درآمده است‪« :‬در باب‬       ‫حفظ اسرار آن توطئه تأکید نمود‬           ‫مقاومت کرده پیش رفتم که حضرت‬          ‫دادید انعام خواهد بود و نیز گفت‪:‬‬
     ‫این قسمت از دنیا خواهد بود‪.‬‬       ‫در مقابل خود ببیند‪ ،‬سپر میاندازد و‬     ‫سنگدلی و نرمدلی و اینکه مهرانگیزی‬      ‫ولی نویسنده برای اینکه ملزم‬             ‫اشرف از رکاب پایین آمد و به عمارت‬     ‫ما خود اسلحه داریم ولی این قبیل‬
                                                                                                                     ‫نباشد سکوت اختیار کرد‪ .‬روز بعد‬          ‫شمسالعماره داخل شد و من خیلی‬          ‫اسلحه که میخواهیم برای اطمینان‬
‫*یکی از ترجمههای این رساله به‬               ‫تسلیم احساس ترس میشود‪.‬‬                 ‫بهتر است یا ترسانگیزی[؟]»‬         ‫جریدۀ اقدام با یک مقالة بسیار تند‬       ‫عصبانی شدم که بیعرضگی خود را‬          ‫بیشتری خواهد بود که حتماً کاربُر‬
‫فارسی‪ ،‬به خامه داریوش آشوری است‬        ‫ماکیاولی هوشمندانه بر این نکته‬         ‫پیش از آنکه به استدلال و پاسخ‬          ‫مبنی بر دفاع از حریت و اینکه در‬                                               ‫باشد‪ .‬سپس یوسف ارمنی خود‬
‫که نخست در دهه هفتاد خورشیدی‬           ‫انگشت میگذارد که عقل ایجاب‬             ‫ماکیاولی در باب پرسش بالا بپردازم‪،‬‬     ‫حکومت مشروطه نمیتوان بدون‬                                    ‫نشان دادم‪.‬‬       ‫چگونگی انجام کار را توصیف کرده‬
‫به همت نشر پرواز‪ ،‬سپس توسط‬             ‫میکند که هر انسانی به چیزی تکیه‬        ‫ذکر این نکته خالی از فایده نیست‬        ‫تشریفات قانونی اشخاص را توقیف‬           ‫بعد از چند روز عبدالصمد آمد و‬         ‫گفت‪ :‬من با همان ششلول روسی به‬
‫نشر مرکز و در نهایت در دهه هشتاد‬       ‫کند که استوار ِی آن وابسته به اراده‬    ‫که ماکیاولی‪« ،‬شهریار» را یکسره‬                                                 ‫گفت‪ :‬خیلی طول کشیده بود و ما‬          ‫حضرت اشرف حمله میکنم و با یکی‬
‫از سوی انتشارات آگاه‪ ،‬بارها منتشر‬      ‫خود اوست نه خواست و اراده دیگران‪.‬‬      ‫به طریقه اداره امیرنشینها و‬                          ‫کرد‪ ،‬منتشر گردید‪.‬‬         ‫ترسیدیم که شما کاری صورت ندهید‬        ‫دوتا گلوله کلک او را می َکنم‪ .‬بعد با‬
‫شد‪ .‬نقل قولهای این مطلب از فصل‬         ‫به همین قیاس‪ ،‬حاکمان هم باید به‬        ‫حکومتهای مطلقه فردی اختصاص‬             ‫مرحوم دبیر اعظم نزد نویسنده‬             ‫و ما همه گرفتار شویم‪ .‬اسلحه را از ما‬  ‫ماوزر در هوا یا به کسانی که بخواهند‬
                                       ‫چیزی تکیه کنند که در حیطه اراده‬        ‫داده و در ابتدای کتاب هم بحث‬           ‫آمده از طرف وزیر جنگ با نهایت‬           ‫گرفت و گفت این برگه است و نباید‬       ‫متعرض ما شوند تیراندازی و از خود‬
       ‫هفدهم همین ترجمه است‪.‬‬           ‫آنهاست و نه آنچه که خارج از اراده‬      ‫درباره حکومتهای جمهوری را به اثر‬       ‫متانت عتاب بلکه ملامت نمود و‬            ‫پیش شما باشد‪ .‬ما هم چون دکان‬          ‫دفاع میکنیم‪ .‬ابرام و رجباف هم با‬
‫اما سالها پیش از آن‪ ،‬محمود‬             ‫آنها قرار دارد‪ِ .‬مهر مردمان‪ ،‬خارج از‬   ‫مفصلاش‪« ،‬گفتارها در باب نخستین‬         ‫نویسنده گفت‪ :‬وظیفه روزنامهنگاری‬         ‫اسلحهفروشی را در خیابان علاءالدوله‬    ‫دو موزر خود میان مردم در هوا شلیک‬
‫محمود (‪ )۱۲۶۱-۱۳۴۴‬نخستین‬               ‫اراده حاکمان است اما ترس شهروندان‬      ‫ده دفت ِر [تاریخ] تیتوس لیوی»‬          ‫و آزادیخواهی و دفاع از عدالت‬            ‫(فردوسی) زده بودیم احتیاج به آنها‬     ‫خواهند کرد که من بتوانم فرار کنم‪.‬‬
‫ترجمهی «شهریار» را در سال ‪۱۳۱۱‬‬         ‫در بیشتر موارد در کنترل اراده و ابزار‬  ‫(‪Discourses on the First Ten‬‬           ‫موجب آن حمله گردید و باز هم از‬          ‫نداشتیم‪ ،‬به او تحویل دادم‪ .‬بعد از آن‬  ‫البته این عمل در شلوغی خواهد بود‬
‫خورشیدی به فارسیزبانان عرضه‬            ‫ارباب قدرت است‪ .‬پس بر حاکم است‬         ‫‪ )of Titus Livy‬احاله کرده است‪.‬‬         ‫حق و عدالت و قانون دفاع خواهم‬           ‫یک شب از سر قبر آقا عبور میکردم‪،‬‬      ‫و من منتظر خواهم شد که حضرت‬
‫کرده بود که در سال ‪ ۱۳۵۷‬نیز‬            ‫که بر آنچه بر آن کنترل بیشتری دارد‬     ‫بنابراین‪ ،‬به هنگام مطالعه «شهریار»‪،‬‬    ‫کرد‪ .‬قوامالسلطنه از توقیفگاه خود‬        ‫آژان پست به من ایست داد و من او‬       ‫اشرف در یکی از جاهایی که پیاده‬
                                       ‫تکیه کند که همانا ترس شهروندان‬         ‫باید به یاد داشته باشیم که این رساله‪،‬‬  ‫که در محل ستاد کنونی و سابقاً محل‬       ‫را با یک تیر از پا درآوردم و ترسیدم‬   ‫میشود مانند مجلس و هیأت وزرا‬
                ‫تجدید چاپ شد‪.‬‬                                                 ‫در باب چه موضوعی نوشته شده است‪.‬‬        ‫وزارت جنگ بود بهتوسط خانم خود‬           ‫گرفتار شوم به رشت رفتم و در قزوین‬
‫ترجمه(های) دیگری هم از این‬                            ‫است و نه ِمهرشان‪.‬‬       ‫آنچه اما «شهریار» را از باقی آثار‬      ‫اشرفالملوک دولو پیغام داد که هرچه‬       ‫هم مفتشی را زدم و بعد از مدتی‬                  ‫بهتنهایی به او حمله کنم‪.‬‬
‫رساله به فارسی موجود است که‬            ‫از دید ماکیاولی‪ ،‬این ترسانگیزی‬         ‫ماکیاولی متمایز میکند‪ ،‬صراحت‬           ‫بتوانی دربارۀ این موضوع بنویس و کار‬                                           ‫عبدالصمد گفت‪ :‬من هرچه خواسته‬
                                       ‫اما نباید به حدی برسد که منجر به‬       ‫توأم با تعقلی است که او در این رساله‬                                                               ‫گرفتار شدم‪.‬‬       ‫بود بهتوسط سردار انتصار حاضر کرده‬
       ‫نگارنده آنها را نخوانده است‪.‬‬    ‫نفرت مستمر و ماندگار مردم از حاکم‬      ‫در پیش گرفته است‪ .‬توصیههای‬                 ‫توقیف را به محاکمه واگذار کن‪.‬‬       ‫پس از اقرار عبدالصمد سردار انتصار‬     ‫و به یوسف ارمنی تحویل دادم و او‬
                                       ‫و طرز حکومت او شود‪ .‬این خردمن ِد‬       ‫ماکیاولی به حکمران مخاطب این‬           ‫روز بعد برای نجات قوامالسلطنه‬           ‫گرفتار شد و در اینجاست که وزیر‬        ‫بسیار خوشحال شد‪ .‬گفت‪ :‬تو دیگر برو‬
 ‫‪**Because this is to be‬‬               ‫آدمشناس به ویژه بر این نکته تأکید‬      ‫کتاب‪ -‬و البته خوانندگان فرضی آن‬        ‫باز نزد وزیر جنگ رفتم ولی او را‬         ‫جنگ بر تمام اسرار آگاه شد‪ .‬سردار‬      ‫بخواب‪ ،‬یک دفعه صدای تیر خواهی‬
                                       ‫میکند که حاکمان نباید بدون توجیه‬       ‫در آینده‪ -‬فراسوی احکام اخلاقی یا‬       ‫سخت متغیر و خشمگین دیدم‪.‬‬                ‫انتصار در استنطاق خود گفت‪ :‬مرا‬
‫‪asserted in general of men,‬‬            ‫قوی و منطقی خونریزی کنند و از آن‬       ‫نیک و بد وجدانی است‪ .‬این خردمند‬        ‫گفت‪ :‬من نگفته بودم که در اطراف‬          ‫با حضرت اشرف ملاقات بدهید که‬                  ‫شنید که کلک کنده شده!‬
                                                                              ‫بزرگ عهد رنسانس‪ ،‬با تکیه بر عبر ِت‬     ‫قوامالسلطنه چیزی ننویس؟ گفتم‪:‬‬           ‫هرچه هست به او گفته شود‪ .‬او را‬        ‫ما هم رفتیم ولی نگران و منتظر‬
‫‪that they are ungrateful,‬‬                                                     ‫فجایع و شکستهای گوناگونی که‬            ‫بلی‪ ،‬ولی من مکلف و ملزم نبودم که‬        ‫نزد وزیر جنگ بردند و توطئه و‬          ‫بودیم‪ .‬من دورادور مراقبت میکردم‪.‬‬
                                                                              ‫در آشوبها و هرج و مرج اروپای آن‬        ‫اطاعت کنم‪ .‬بلکه موظف هستم که به‬         ‫عامل حقیقی آن را که قوامالسلطنه‬       ‫سردار سپه به نویسنده (عباس‬
‫‪fickle, false, cowardly,‬‬                                                      ‫دوران به چشم دیده و با مدد گرفتن‬       ‫آزادی و قانون خدمت کنم و برای هر‬        ‫بوده شرح داد و نیز گفت‪ :‬من در‬         ‫خلیلی) گفت‪ :‬برمیگردیم به یوسف‬
‫‪covetous, and as long as‬‬                                                      ‫از دانش وسیع خود در تاریخ‪ ،‬در‬          ‫که چنین اتفاقی رخ دهد از او دفاع‬        ‫این عمل مردد بودم و با برادرم دکتر‬    ‫ارمنی‪ .‬یوسف ارمنی گفت من رفقای‬
                                                                              ‫این رساله مختصر و مفید‪ ،‬طرحی‬           ‫خواهم کرد‪ .‬خواه دوست باشد و خواه‬        ‫امیراعلم گفتگو کردم و او سخت مرا‬      ‫خود را با همان اسلحه که از عبدالصمد‬
‫‪you succeed they are yours‬‬                                                    ‫نو در علم سیاست در انداخته و بنا‬       ‫دشمن‪ .‬خصوصاً نسبت به کسی که‬             ‫ملامت و تقبیح و منصرف کرد و من‬        ‫گرفته بودم حاضر کرده شنیدیم که‬
                                                                              ‫به نظر اکثریت قریب به اتفاق علمای‬      ‫افتاده باشد وال ّا من از قوامالسلطنه‬    ‫بعد از ملامت او تصمیم گرفتم که‬        ‫امروز حضرت اشرف به مجلس میرود‪.‬‬
‫‪entirely.‬‬                                                                     ‫علم سیاست‪ ،‬مبانی سیاست نوین را‬                                                                                       ‫حضرت اشرف رسید و من جلو رفتم‪،‬‬
                                                                                                                              ‫دلخوش و راضی نیستم‪.‬‬                                                  ‫حربه را کشیده نزدیک بود به سینة او‬
                                                                                            ‫پیریزی کرده است‪.‬‬         ‫در آن زمان هیچ یک از جراید‬                                                    ‫بگذارم که ناگاه ابرام دستم را گرفت‬
                                                                              ‫ماکیاولی در این رساله‪ ،‬بیش از‬          ‫از قوامالسلطنه یا از حق و عدل و‬                                               ‫و گفت‪ :‬موقع این کار نیست‪ .‬مگر‬
                                                                              ‫باقی آثارش‪ ،‬به تمایلات و نیاتی‬         ‫حریت دفاع نکردند‪ .‬زیرا مطبوعات‬                                                ‫نمیبینی که شلوغ است؟ گفتم‪ :‬من از‬
                                                                              ‫که رفتارها و تصمیمات آدمیان را‬         ‫تماماً در قبضة قدرت بود‪ .‬خصوصاً‬                                               ‫همین شلوغی باید استفاده کنم‪ ،‬گفت‬
                                                                              ‫رهبری میکنند میپردازد و از این‬         ‫بعد از اینکه سردار سپه بر رغم‬                                                 ‫باشد برای وقت دیگر وال ّا ما گرفتار و‬
                                                                              ‫چشمانداز‪ ،‬شناخت طبیعت انسان‬            ‫قوامالسلطنه‪ ،‬جراید توقیفشده را‬                                                ‫کشته میشویم‪ .‬گفتم‪ :‬بگذار این کار‬
                                                                              ‫را یکی از بنیادهای علم سیاست و‬         ‫آزاد کرد و اغلب آنها را به هر وسیله‬                                           ‫را بکنم ولو کشته شویم‪ ،‬رجباف‬
                                                                              ‫پیشنیاز اصلی سیاستورزی فرض‬             ‫که بود به خود جلب نمود و از‬                                                   ‫هم رسید و گفت‪ :‬حالا نمیشود و‬
                                                                              ‫میکند‪ .‬بر همین مبناست که او عرصه‬       ‫سیاست مطبوعات یک نحو قدرت‬                                                     ‫در همین گفتگو بودیم که حضرت‬
                                                                              ‫سیاست را که پیوندی ناگسستنی با‬         ‫ملی دیگر علاوه بر نفوذ در طبقات‬                                               ‫اشرف داخل مجلس شد‪ .‬من که‬
                                                                                                                     ‫عامه بهدست آورد‪ .‬اغلب مطبوعات‬                                                 ‫شکار را از دست داده بودم به ابرام‬
                                                                                                                     ‫نهتنها از دفاع بازماندند بلکه رویّه او‬                                        ‫گفتم پدرسوخته نگذاشتی من کار‬
                                                                                                                     ‫را تحسین کردند‪ .‬سوءسیاست و تکبر‬
                                                                                                                     ‫قوامالسلطنه برای او یک نحو دشمنی‬                                                                 ‫را انجام بدهم‪.‬‬
                                                                                                                     ‫ایجاد کرده بود که توقیف او را کار‬

                                                                                                                                  ‫خوبی تلقی کردند‪.».‬‬

                                                                                                                     ‫« ادامه دارد»‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17