Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۵۵ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷۲1‬‬
                                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ ۱۵‬تا پنجشنبه‪ ۲۱‬فروردین ماه ‪۱۳۹۹‬خورشیدی‬

‫باگزارشهای مستند از وضع‬                                   ‫ستارهای درآسمان کویر(‪)1‬‬                                                                                                                             ‫حمید را پس ازگذشت ‪ ۳۰‬سال‬
‫قالیبافان به مرکز و نخست وزیری‪،‬‬                                                                                                                                                                               ‫درآغوش گرفتم‪ ،‬روزی که تهران‬
‫دشمنی و خصومت صاحبان کار و‬                    ‫از باقیات صالحات مردی که هرچه بود و هرچه کرد‪ ،‬به فرهنگ و اقتصاد کرمان خوابیده‬                                                                                   ‫انقلابی را ترک کردم‪ ۱۸ ،‬سالش‬
                                                                              ‫درکویر خدمت کرد‪1‬‬                                                                                                                ‫بود‪ ،‬یکپارچه آتش بود‪ ،‬با هیچ آبی‬
        ‫سلاطین قالی را برانگیخت‪.‬‬                                                                                                                                                                              ‫نمیتوانستی خاموشش کنی‪ ،‬توی‬
‫پیامد آن بازرسیهای مأمورین‬                    ‫متهم به کوتاهی در اجرای برنامه و‬              ‫به شوروی بود؛ حادثهای خبرساز و‬        ‫مرقع ـ رفتم‪ .‬چندین و چند بار‬          ‫هرقدمی که رژیم پهلوی برمیداشت‬         ‫اطاق بزرگ و مجلل پذیرائی خانهاشان‬
‫دولت در محل و تصویب لایحه تازهای‬              ‫مسکوت گذاردن گزارشات به مرکز‬                        ‫جنجال برانگیز در آن روزگار‪.‬‬     ‫تلفنی با دوستانی در ایران و امریکا‬    ‫از نگاه من درخدمت بیگانگان بود ‪،‬‬      ‫راه میرفت و برای دهن کجی به پدر و‬
‫بود که بهموجب آن وضع کودکان‬                                                                                                       ‫تماس گرفتم‪ ،‬آرشام دست ازسرم‬           ‫سازمان ساواک را سیاهچالی هولناک‬
‫قالیباف بکلی دگرگون گردید‪ .‬از آن‬                                         ‫نمود‪.‬‬              ‫افسران تودهای با توطئه بیدریغ‬         ‫برنداشت‪ ،‬نشستم و شرح حال آرشام‬        ‫و شکنجهگاه زنان ومردان کشورم‬                ‫مادر نازنینش‪ ،‬بلند میخواند‪:‬‬
‫بهبعد هیچ کارفرمائی حق استخدام‬                ‫آرشام به تهران احضارگردید و مورد‬              ‫کشور شوراها و با کمک حزب توده‬         ‫را از زبان باستانی پاریزی و شادروان‬   ‫میدیدم؛ تقصیری هم نداشتم؛ چون‬         ‫تاشاه کفن نشود این وطن‪،‬‬
                                              ‫بیمهری مقامات کشور قرار گرفت و‬                ‫سعی برتخریب در درون دستگاههای‬         ‫سعیدی سیرجانی و حمید و مسعود‬          ‫شاعران و نویسندگان سرزمینم به من‬
     ‫اطفال و استثمارآنان را نداشت‪.‬‬            ‫خانهنشین شد‪.‬وقتی حقایق از پرده بر‬             ‫نظامی ایران داشتند و خواسته و‬         ‫و دیگر دوستان مقیم تهران روی‬          ‫گفته بودند که « ‪......‬طی شصت سال‬                            ‫وطن نشود‬
‫با پیروزی در این حوزه‪ ،‬آرشام‬                  ‫افتاد و سوء گزارشات فرستاده شده‬               ‫ناخواسته اطلاعات سری و نظامی‬          ‫کاغذ آوردم‪ ،‬این شما و این سرنوشت‬      ‫سلسله پهلوی یکی ازمستبدانهترین و‬      ‫شاه رفته بود و قرائن بخوبی نشان‬
‫مصمم شد قدمهای بزرگتری برای‬                   ‫از شیراز برملا گشت‪ ،‬آرشام مجددا‬               ‫کشور را در اختیار رهبری حزب‬           ‫«باقیات صالحات مردی که هرچه‬           ‫فاسدترین رژیمهای جهان را برقرار‬       ‫میداد که این وطن‪ ،‬با رفتن شاه وطن‬
‫رفاه مردم کرمان بردارد‪ ،‬با مطالعات‬            ‫دعوت بکار شد‪ ،‬این بار ولی انتخاب‬              ‫میگذاشتند که از آنجا به کانالهای‬      ‫بود و هرچه کرد‪ ،‬به فرهنگ واقتصاد‬      ‫کرده بود‪ .‬میلیونها ایرانی طی این‬      ‫نمیشود‪ .‬اما حالا تو بیا و به این جوان‬
‫بسیارتصمیم گرفت با وقف اموال و‬                ‫با او بود و او از میان پیشنهادات‪،‬‬                                                                                         ‫شصت سال ‪ ،‬به اشکال مختلف‬
‫دارائی خود و خانوادهاش بنیادهای‬               ‫سازمان اطلاعات و امنیت سیستان‬                           ‫ک‪.‬گ‪.‬ب‪ .‬منتقل میشد‪.‬‬                       ‫کرمان خدمت کرد»‪.‬‬         ‫بهدست این رژیم کشته شدند؛ شکنجه‬                   ‫هیجده ساله حالی کن‪.‬‬
‫فرهنگی در استانهای جنوب شرقی‬                  ‫و بلوچستان و کرمان‪ ،‬دو استان عقب‬              ‫در این برهه ‪ ،‬آرشام مجدداً به‬                     ‫***‬                       ‫شدند‪ ،‬از خانوادههای خود آواره شدند‪،‬‬   ‫توی خونش ویروس تندروی‬
‫ایران پایهریزی و خلاء آموزشی منطقه‬            ‫مانده و قرون وسطایی‪ ،‬با آب و هوای‬             ‫مشهد منتقل شد و در رکن دوم ارتش‬       ‫محمدعلی آرشام‪ ۳‬بهسال ‪۱۳۰۰‬‬             ‫زندانی شدند‪ ،‬مورد افترا قرار گرفتند؛‬  ‫جاخوش کرده بود‪ ،‬شیفته شعارهای‬
                                                                                            ‫شروع به خدمت کرد تا آنکه دکتر‬         ‫هجری شمسی ازپدر و مادری‬               ‫شخصیت انسانی آنان بیرحمانه پایمال‬     ‫پوک کیانوری و دار و دسته‬
                      ‫را پرنماید ‪.‬‬                ‫ناملایم و سخت را انتخاب کرد‪.‬‬              ‫محمد مصدق وزارت دفاع را برعهده‬        ‫بیرجندی یا بهتر بگویم درخشی ـ‬         ‫شد‪ ،‬تاریخ این سلسله تاریخی است‬        ‫سازمانهای چپی بود؛ معتقد بود‬
‫درتاریخ ‪ ۲۸‬بهمن ماه ‪۱۳۴۹‬‬                      ‫انگیزه انتخاب این دو استان‬                    ‫گرفت و تعداد بیشماری از افسران را‬              ‫ازتوابع بیرجند ـ بدنیا آمد‪.‬‬  ‫خونآلود؛ تاریخ اختناق یک ملت‬          ‫ایران آزاد احتیاجی به ارتش و سازمان‬
‫بنیاد آرشام در استان کرمان متولد‬              ‫برخاسته ازآرزو یا بهتراست بگویم‬               ‫به نقاط دوردست کشور پراکنده کرد‪.‬‬      ‫پدرش انسان زحمتکشی بود‪،‬‬                                                     ‫اطلاعات و امنیت ندارد‪ ،‬اینها زائدههای‬
‫شد‪ .‬اگرچه کسی درآغاز آنرا به جد‬               ‫بلندپروازیهای آرشام بود که عزم‬                ‫محمدعلی آرشام یکی از این افسران‬       ‫در فلکه سراب مشهد کاروانسرا و‬                               ‫است‪۲»......‬‬     ‫رژیم منحوس سلطنتی است و باید از‬
‫نگرفت ولی سرنوشت و اراده مصمم‬                 ‫برآن کرده بود کمر بهخدمت مردم‬                 ‫بود که به شهر اهر در منطقه آذربایجان‬  ‫مستغلاتی داشت؛ شغلش علافی بود‪،‬‬        ‫آخه من به اینها و گفتار اینها اعتماد‬  ‫دامن ایران آینده زدوده گردد‪ .‬حمید‬
‫او کارخود را کرد و این طفل نوزاد‬              ‫ببندد؛ زیرا معتقد بود در این دو استان‬         ‫فرستاده شد‪ .‬با سقوط دولت مصدق‪،‬‬        ‫هیزم و ذغال میفروخت و روزگار‬          ‫داشتم؛ هرچه میگفتند دربست چون‬         ‫چون میوه کال‪ ،‬خام بود‪ .‬بهیچوجه‬
‫ره صد ساله پیمود و به مجموعهای‬                ‫بیش از هر نقطه دیگرکشور میتوان‬                ‫آرشام به مشهد بازگشت و مجدداً در‬      ‫میگذراند‪ ،‬مادرش زنی با ایمان؛ با‬      ‫آیهقرآن قبول میکردم؛ مگر میشه‬         ‫نمیتوانستی هضماش کنی‪ .،‬وسط‬
‫خیره کننده و درخور ستایش تبدیل‬                ‫بهمعنای واقعی کلمه خدمت کرد و‬                 ‫رکن ‪ ۲‬ارتش تا سال ‪ ۱۳۳۶‬بهخدمت‬         ‫اراده و صریحاللهجه بود‪ .‬محمدعلی در‬    ‫بهآذین‪ ،‬سایه‪ ،‬هانیبال الخاص‪ ،‬محمد‬
‫شد و سرنوشت جوانان آن خطه را‬                                                                ‫ادامه داد که با تأسیس سازمان‬          ‫چنین محیطی همراه با برادرکوچکش؛‬       ‫قاضی‪ ،‬جعفرکوشآبادی‪ ،‬سیاوش‬                               ‫گلوگیر میکرد‪.‬‬
‫بکلی زیر و رو کرد و بسیاری از جوانان‬                 ‫خواهیم دید که خدمت کرد‪.‬‬                ‫اطلاعات و امنیت کشور( ساواک) در‬       ‫مسعود بزرگ شد‪ ،‬تحصیلات ابتدائی‬        ‫کسرائی‪ ،‬امیرحسین آریانپور‪ ،‬رحیم‬       ‫وقتی ایران انقلابی را اوایل خرداد‬
‫کرمانی؛ دختر و پسر با پشتوانه مالی‬            ‫آرشام ابتدا در دفتر سازمان امنیت و‬            ‫مقام رئیس سازمان اطلاعات و امنیت‬      ‫را در دبستان فرهنگ و متوسطه را‬        ‫نامور و مهمتراز همه مهدی اخوان‬        ‫‪ ۵۸‬ترک کردم‪ ،‬نگران سرنوشت‬
‫و کمکهای جهانی بنیاد عازم اروپا‬               ‫اطلاعات در شهر زاهدان مستقر شد و‬                                                    ‫در دبیرستان شاهرضای مشهد به‬           ‫ثالث عزیزم به من دروغ بگویند؟ آخه‬
‫و امریکا شدند‪ .‬شخصیتهای خیر‬                   ‫دو سه روز در هفته از زاهدان به کرمان‬                     ‫خراسان انتخاب گردید‪.‬‬       ‫پایان رساند‪ .‬ازجوانی ذهن روشن و‬       ‫من از زبان آنان خوانده بودم و قبول‬                         ‫حمید بودم‪.‬‬
‫کرمان چون هرندی و سالار کلانتری‬               ‫میرفت و به مسائل استان کرمان‬                  ‫آرشام که عمری را درخراسان‬                                                                                         ‫حمید را پس از گذشت ‪ ۳۰‬سال‬
‫و دیگران باکمکهای مادی و معنوی‬                ‫رسیدگی میکرد و با اولیای امور شهر‬             ‫خدمت کرده بود از نزدیک با همه‬                                                                                     ‫در فرودگاه وین درآغوش گرفتم‪ .‬این‬
                                                                                                                                                                                                              ‫حمید‪ ،‬آن حمید ‪ ۳۰‬سال پیش نبود‪،‬‬
        ‫خود بنیاد را قوام بخشیدند‪.‬‬            ‫باغ شازده ماهان کرمان‬                                                                                                                                           ‫پا به سن گذاشته بود‪ ،‬علاوه با گرد‬
‫بنیاد آرشام ابتدا با دو واحد آموزشی‬                                                                                                                                                                           ‫خاکستری که روی موهای سرش‬
‫هنرستان صنعتی جیرفت و مدرسه‬                   ‫به بحث و تبادل نظر مینشست‪ ،‬ولی‬                ‫اقشار و طبقات حشر و نشر داشت‬          ‫بازی داشت‪ ،‬تشنه آموختن بود‪ .‬به‬        ‫کرده بودم که «طی ‪ ۶۰‬سال حکومت‬         ‫نشسته بود؛ غمگین بود و افسرده‪.‬‬
‫جامع کرمان در اول مهرماه ‪۱۳۵۰‬‬                 ‫ضمناً هرگز از عهد و پیمان خود و‬               ‫و از قدرت و اختیارات خود درحوزه‬       ‫ادبیات علاقه خاصی داشت و بههمین‬       ‫پهلوی میلیونها‪ ،‬نه ‪ ۲۰۰‬نفر‪ ،‬نه‬        ‫خواستم سرحالش بیاورم؛ حماقت‬
‫آغاز بکار نمود‪ ،‬این دو واحد آموزشی‬            ‫دلبستگی قلبیاش برای مسائل خیریه‬               ‫شخصی هرگز سوءاستفاده نکرد‪،‬‬            ‫دلیل در دوران تحصیل در دبیرستان‬       ‫‪۱۰۰۰‬نفر‪ ،‬میلیونها هموطن من به‬
‫برای اولین بار در ایران طبق نظام‬              ‫غافل نشد؛ از این رو همراه با همسرش‬            ‫برعکس همه سعی و کوشش او بر‬            ‫با مرحوم گلشن آزادی که از فرهنگ‬       ‫اشکال مختلف بهدست این پدر و‬                          ‫کردم و سردادم که‪:‬‬
                                              ‫که متأسفانه هرگز صاحب فرزندی‬                  ‫این بود که برای زادگاه خویش و‬         ‫دوستان خراسان بود آشنا شد و در‬        ‫پسرکشته شدند»؛ پس دستگاه ساواک‬        ‫تاشاه کفن نشود این وطن‪ ،‬وطن‬
           ‫جدید تأسیس شده بود‪.‬‬                ‫نشدند؛ تصمیم به احداث پرورشگاه‬                ‫مردم آن مثمرثمر باشد‪ .‬اولین اقدام‬      ‫نشریه هفتگی او مقالاتی مینوشت‪.‬‬       ‫در قتل نیمی از این «میلیونها»‬
                                              ‫و مهد کودک برای خانوادههای کم‬                 ‫اجتماعی او درخراسان ایجاد باشگاه‬      ‫محمد علی پس ا ز پا یا ن‬               ‫هموطن من شریک جرم بود و بعد که‬                                   ‫نشود‬
‫مؤسسات وابسته به بنیاد آرشام‬                  ‫بضاعت و اطفال بدون سرپرست‬                     ‫ورزشی«توس» بود‪ ،‬مکانی برای‬            ‫تحصیلات متوسطه عازم تهران شد‬          ‫امام آمد و کمکم دستگاه اگرندیسمان‬     ‫نگاهم کرد و با زاری گفت‪ :‬اگر در‬
                    ‫عبارت بودند‪:‬‬              ‫گرفت‪ .‬برای اطفال بزرگتر کلاسهای‬               ‫فراآموختن و نمایش ورزش باستانی‪،‬‬       ‫ودر دانشکده نوپای افسری که در‬         ‫روشنفکران چپ ما خراش برداشت و‬         ‫این مدتی که میهمان توهستم؛ تصمیم‬
                                              ‫حرفهای و برای دختران کارگاه کارهای‬                                                  ‫زمان رضاشاه دانشکدهای پرآوازه و با‬    ‫حقایق ذره ذره روشن شد‪ ،‬برخورد و‬       ‫داری سرزنشم کنی‪ ،‬پس بگذار از‬
   ‫الف ـ مؤسسات آموزشی‬                        ‫دستی‪ ،‬چون سوزن زنی و قالیبافی و‬                             ‫بدنسازی و کشتی ‪.‬‬        ‫استانداردهای نظامی تأسیس شده بود‬      ‫نگاه خشمانه من به ساواک هم خراش‬
                                                                                            ‫بعلت درایت و صداقت درخدمت‪،‬‬            ‫به تحصیل پرداخت‪ .‬در همان زمان با‬                                                            ‫همین جا برگردم!‬
     ‫‪ 1‬ـ دانشسرای عالی فنی کرمان‬                                 ‫غیره برپا نمود‪.‬‬            ‫پیشنهاد ریاست ساواک فارس و بنادر‬      ‫همسرآیندهاش صدیقه ـ دوستان و‬                 ‫برداشت‪ ،‬بله خراش برداشت!‬       ‫گفتم جمهوری اسلامی حتی تحمل‬
‫درسال ‪ 1۳۵4‬قراردادی مابین وزیر‬                ‫زن و شوهر دست به دست هم برآن‬                  ‫را به او کردند‪ .‬درآنزمان منطقه فارس‬   ‫آشنایان پروین خطابش میکردند ـ‬         ‫من آن زمان همه چیز را سیاه و‬          ‫شوخی را هم از تو گرفته؟ گفت ‪ :‬نه‪،‬‬
‫وقت آموزش و پرورش‪ ،‬دکتر احمد‬                  ‫نظارت کردند‪ .‬درکنار آن کلاسهای‬                ‫از حساسیت خاصی برخوردار بود‪،‬‬          ‫آشنا شد‪ ،‬این آشنائی منجر به ازدواجی‬   ‫سپید میدیدم‪،‬حاضر نبودم حتی‬            ‫این شوخی نیست‪ ،‬این نیشتری است‬
‫هوشنگ شریفی و بنیاد آرشام به امضا‬             ‫درسی برای کودکان و بزرگسالان‬                  ‫پیاده کردن برنامههای عظیم اصلاحات‬     ‫گردید که تا پایان عمر یار و شریک‬      ‫یک قدم از پشت این سنگر کنار‬
‫رسید‪ .‬طبق این قرارداد وزارت آموزش‬             ‫ایجاد نمودند که مورد توجه افراد خیر‬           ‫ارضی و جهانگردی برای شیخ نشینان‬                                             ‫بروم‪ .‬با گذشت زمان و کشتارها و‬                       ‫بر زخم کهنه من ‪.‬‬
‫وپرورش تنها امتیاز و مجوز دانشسرا را‬                                                        ‫عرب‪ ،‬مدیریت و تجربیات مرد پختهای‬                      ‫زندگی هم بودند‪.‬‬       ‫جنگ بیهوده و قتل دگراندیشان و‪...‬‬      ‫به یک فنجان کاپوچینو درکافه‬
‫بهنام بنیاد آرشام صادر کرد و در مقابل‬             ‫در مرکز و در استان قرار گرفت‪.‬‬             ‫را طلب میکرد که مقامات صلاحیتدار‬      ‫آرشام پس از اتمام دوره دانشکده‬        ‫آموختم که خودم فکرکنم‪ ،‬خودم‬           ‫فرودگاه دعوتش کردم‪ .‬باید زخم کهنه‬
‫بنیاد موظف بود محل‪ ،‬تأسیسات و کلیه‬            ‫بدنبال برنامههای توسعه و عمران‬                                                      ‫افسری در ستاد لشکر ‪ ۸‬خراسان‬           ‫بدنبال حقایق بروم و دراین جستجو‬       ‫و علاج ناپذیرش را پانسمان میکردم‪،‬‬
                                              ‫کشور‪ ،‬استان سیستان از کرمان جدا‬                        ‫انگشت برآرشام گذاشتند‪.‬‬       ‫بفرماندهی تیمسار یکرنگیان ـ امیری‬     ‫به نام «محمدعلی آرشام» یکی از‬
      ‫هزینههای بنیاد را تأمین نماید‪.‬‬          ‫گردید و آرشام به ناچار فعالیتهای‬              ‫آرشام که جان و تنش راحتی و‬            ‫با قدرت و وطنپرست شروع بهخدمت‬         ‫سران ساواک و پرونده خدمات او‬                          ‫رفتیم و نشستیم‪.‬‬
             ‫‪۲‬ـ مدرسه جامع کرمان‬              ‫عمرانی خود را درکرمان متمرکزکرد‪.‬‬              ‫آرامش را طلب نمیکرد‪ ،‬این پیشنهاد‬      ‫کرد‪ .‬جنگ بینالمللی دوم هنوز ادامه‬                                           ‫گفتم حمید یادته اوایل انقلاب‬
                                              ‫آرشام در بدو ورود به کرمان‬                    ‫را با همه مخاطراتش درآنزمان‬           ‫داشت و ارتش روس در مشهد مستقر‬                              ‫برخوردم‪.......‬‬   ‫کذائی چقدر و چه شبها گفتم؛ داد‬
‫‪۳‬ـ مدرسه استعدادهای درخشان کرمان‬              ‫توجهاش را به کار کودکان صغیر در‬               ‫پذیرفت و از خراسان راهی جنوب‬          ‫بود و قدرتنمائی میکرد‪ ،‬اما شخصیت‬      ‫و بعد حمید شروع کرد به ورق زدن‬        ‫زدم؛ فریاد زدم که حمید جان مذهب‬
‫‪4‬ـ مدرسه عالی پرستاری کرمان‬                   ‫کارگاههای قالیبافی کرمان که در‬                                                      ‫نظامی و سیاسی و اطلاعاتی فرمانده‬                                            ‫و دموکراسی یار هم نیستند؛ دشمن‬
                                              ‫شرایط بسیار بد و بدور از قوانین‬                                    ‫ایران گردید‪.‬‬     ‫ستاد لشکرخراسان توانسته بود احترام‬                       ‫پرونده آرشام ‪.‬‬     ‫همدیگرند‪ ،‬گفتم چاره نارضایتی‪،‬‬
       ‫‪ ۵‬ـ مدرسه عالی پیرا پزشکی‬              ‫کارگری و بهداشتی و در سنینی که‬                ‫دشمنان رفرم‪ ،‬ازطبقه فئودال‬            ‫و تحسین افسران روس را ازآن خود‬        ‫حمید پس از چند هفته به ایران‬          ‫انقلاب نبود‪ ،‬رفرم بود و حوصله‪،‬‬
              ‫‪ 6‬ـ دبیرستان بازرگانی‬           ‫کودک به درس و ورزش و تفریح و‬                  ‫گرفته تا مذهبیون‪ ،‬افراطیون راست‬       ‫کند‪.‬پس از پایان جنگ‪ ،‬آرشام به هنگ‬     ‫برگشت‪ ،‬هنگام خداحافظی در فرودگاه‬      ‫گفتم این آیتاللههای ریز و درشت‬
                    ‫‪۷‬ـ انستیتو زبان‬           ‫بازی مشغول باید باشد منعطف کرد‪.‬‬               ‫و نیروهای چپ وابسته به«انترناسیول‬     ‫سوار بجنورد بهفرماندهی سرهنگ‬          ‫وین چشمانمان را اشک پوشانده بود‪.‬‬      ‫پس از نشستن برصندلی قدرت دمار‬
               ‫‪8‬ـ کودکستان آرشام‬                                                            ‫پرولتاریا» برای خنثی کردن انقلاب‬      ‫مجیدی منتقل گردید‪ ،‬پایان خدمت‬         ‫به خانه که برگشتم دو‪ ،‬سه هفته گیج‬     ‫از روزگار تو و نسل تو در میآورند؛‬
                                                       ‫‪ - 1‬سعیدی سیرجانی درآستین مرقع‬       ‫سفید و اصلاحات ارضی‪ ،‬همه باهم بر‬      ‫او در بجنورد همزمان با فرار تعدادی‬    ‫بودم‪ ،‬فکر«محمدعلی آرشام» آسودهام‬      ‫گفتم و گفتم و تو گوش شنوا نداشتی‪،‬‬
       ‫‪۹‬ـ مدرسه عالی پرستاری یزد‬                                                            ‫شیپور مخالفت دمیدند‪ .‬سیل اتهامات‬      ‫از افسران حزب توده لشکرخراسان‬         ‫نمیگذاشت‪ ،‬بهسراغ همولایتیهایش‪،‬‬        ‫تب انقلاب داشتی و باشعارهای تند و‬
     ‫‪1۰‬ـ دبیرستان پسرانه رفسنجان‬              ‫‪ - ۲‬نامه‪ 6۵‬نویسنده و هنرمند به کورت والدهایم‬  ‫و افترا دامن آرشام را هم گرفت و‬                                             ‫باستانی پاریزی و زندهیاد سعیدی‬        ‫پوچت؛ پدرنازنین و مادر مهربانت را‬
      ‫‪11‬ـ دبیرستان صنعتی سیرجان‬                                                             ‫ارسنجانی وزیر وقت کشاورزی او را‬                                             ‫سیرجانی ـ از سیرتا پیاز و درآستین‬
     ‫‪1۲‬ـ هنرستان کشاورزی جیرفت‬                ‫‪ - ۳‬آرشام‪ :‬شاه پارس و فرزند آریا رامن و‬                                                                                                                              ‫آزار میدادی؛ قیام کرده بودی‬
                                                                                                                                                                                                              ‫تصدیق کرد و سر درد دلش باز شد‪.‬‬
          ‫‪1۳‬ـ هنرستان پسرانه بافت‬             ‫پسرعموی کمبوجیه اول پدرکورش دوم‪ .‬نامی‬                                                                                                                           ‫گفت مرا نویسندگان وشاعران‬
          ‫‪14‬ـ هنرستان صنعتی زرند‬                                                                                                                                                                              ‫وطنی و غیر وطنی با ادبیات ارزان‬
           ‫‪1۵‬ـ هنرستان کشاوری بم‬                                                                                                                                                                              ‫قیمتی چون «برگردیم گل نسرین‬
                                                                                                                                                                                                              ‫بچینیم‪ ،‬پاشنه آهنین‪ ،‬چه باید کرد»‬
    ‫ب ــ مؤسسات بازرگانی‬                                                                                                                                                                                      ‫و یا «یادداشتهای شهرشلوغ؛ اطاعت‬
                                                                                                                                                                                                              ‫کورکورانه‪ ،‬در خدمت و خیانت‬
     ‫‪1‬ـ مؤسسه حمل و نقل کاتی‪.‬تی‬                                                                                                                                                                               ‫روشنفکران» و و و مسموم کرده‬
                 ‫‪۲‬ـ هتل آسمان آبی‬                                                                                                                                                                             ‫بودند؛ این «ادبیات متعهد!» بر من و‬
                   ‫‪۳‬ـ چاپخانه علوی‬                                                                                                                                                                            ‫میلیونها جوان ودانشجو اثرگذار بود؛‬
                                                                                                                                                                                                              ‫«عموئی» و«حجری» و«وارطان»ها‪،‬‬
         ‫‪4‬ـ شرکت سهامی چهارکاف‬                                                                                                                                                                                ‫استالین و لنین و انورخوجه و‬
  ‫(کارخانه کیسه کاغذی کرمان)‬                                                                                                                                                                                  ‫صدرمائوها را درعبای پیامبران آزادی‬
  ‫‪۵‬ـ شرکت سهامی فارسی سرویس‬                                                                                                                                                                                   ‫و صلح و رفاه بخورد ما داده بودند؛‬
 ‫( سرویس دهی به امورکشاورزی)‬                                                                                                                                                                                  ‫این ادبیات‪ ،‬دست نوشتههای دو پولی‬
                                                                                                                                                                                                              ‫بیش نبودند‪ ،‬در جامعهای که عموئیها‬
    ‫پ ـ دارائی و اموال بنیاد‬                                                                                                                                                                                  ‫و روزبهها و جلال آلاحمدها قهرمان‬
                                                                                                                                                                                                              ‫و گل سرسبد آن باشند؛ برآن جامعه‬
‫‪1‬ـ ساختمان دانشسرای عالی فنی کرمان‬
                     ‫‪۲‬ـ هتل آسمان‬                                                                                                                                                                                                 ‫باید گریست‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                              ‫افسران سازمان نظامی حزب‬
              ‫‪۳‬ـ ساختمان کاتی‪.‬تی‬                                                                                                                                                                              ‫توده ‪ ،‬روزبه‪ ،‬وکیلی و مبشریها را‬
              ‫‪4‬ـ ساختمان کاترپیلار‬                                                                                                                                                                            ‫آزادیخواهان و دلاوران وطن به خورد‬
                ‫‪۵‬ـ باشگاه سوارکاری‬                                                                                                                                                                            ‫من داده بودند‪ ،‬درحقیقت دانسته و‬
                                                                                                                                                                                                              ‫ندانسته مشتی جاسوس بودند که‬
                 ‫‪6‬ـ هتل آسمان آبی‬                                                                                                                                                                             ‫ازکانال حزب‪ ،‬اطلاعات و اسناد نظامی‬
        ‫‪۷‬ـ ساختمان دبیرستان بافت‬                                                                                                                                                                              ‫کشور را روانه ک‪.‬گ‪.‬ب‪ .‬میکردند‪،‬‬
      ‫‪8‬ـ ساختمان نیمه تمام هتل بم‬                                                                                                                                                                             ‫جرم چنین خیانتی در هرکشور‬
‫‪۹‬ـ ساختمان هنرستان کشاورزی بم‬                                                                                                                                                                                 ‫دموکراتیک‪ ،‬محکومیت طویلالمدت و‬
‫‪1۰‬ـ ساختمان نیمه تمام هتل جیرفت‬                                                                                                                                                                               ‫درکشورهای کمونیستی و در صدرآن‬

‫‪11‬ـ ساختمان هنرستان صنعتی جیرفت‬                                                                                                                                                                                           ‫شوروی‪ ،‬تیرباران است‪.‬‬
  ‫‪1۲‬ـ ‪ ۲‬باب خانه سازمانی درجیرفت‬                                                                                                                                                                              ‫آن زمان ترور و قتل دگراندیشان در‬
          ‫‪1۳‬ـ ساختمان مرکزی بنیاد‬                                                                                                                                                                             ‫زیر پوشش اهداف انقلابی و بهدست‬
       ‫‪14‬ـ ساختمان خوابگاه هرندی‬                                                                                                                                                                              ‫سازمانهای ریز و درشت چریکی‪،‬‬
           ‫‪1۵‬ـ خانه و باغ بنیاد در بم‬
       ‫‪16‬ـ دو باب خانه دربندرعباس‬                                                                                                                                                                                        ‫برایم حماسه آفرین بود‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                              ‫اینها یکطرف داستان بود؛ طرف‬
‫‪1۷‬ـ یک حلقه چاه و زمین اهدائی‬                                                                                                                                                                                 ‫دیگر داستان؛ رژیم حاکم برکشور‬
                      ‫سالار کلانتری‬                                                                                                                                                                           ‫من و نگاه من به این رژیم بود؛‬

‫‪18‬ـ خانه امام جمعه در شهرکرمان‬
‫‪1۹‬ـ مزرعه و یک حلقه چاه درماهان‬
‫‪۲۰‬ـ خانه شخصی محمدعلی آرشام‬
‫‪۲1‬ـ قطعه زمین روبروی باغ ملک آباد‬

                            ‫درمشهد‬

‫است از زبان پارسی باستان به معنای دارنده دست‬

‫نیرومند‪،‬تلفظدرستایناسم ارشامهبودهاست‪.‬‬

‫منبع‪:‬دکترعبدالعظیمرضایی‪،‬تاریخدههزارساله‬

‫ایران‪ ،‬تهران‪ ،‬اقبال ‪ ،‬چاپ ‪ ،1۳84 ،16‬جلد اول‪.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18