Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۶۲ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 1۲‬شماره ‪1۷۲8‬‬
                                                                                                                                                                            ‫جمعه ‪ ۲‬تا پنجشنبه‪ ۸‬خردادماه ‪۱۳۹۹‬خورشیدی‬

‫تأملات بهنگام؛ گوگوش در هفتاد سالگی؛‬                                                                              ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)1۷۰‬‬
          ‫همان ایران است‪...‬‬
                                                                                                                  ‫احمد احـرار‬                                               ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1351‬‬

‫گوگوش در اوج شهرت و محبوبیت‬                                                ‫یوسف مصدقی‪ -‬نیمه اردیبهشت‬              ‫آقای حائریزاده از رئیس پرسید کی این پیغام را برای‬         ‫درآخرینروزهایسال‪ ۱۳۰۲‬تظاهراتجمهوریخواهی‬
                                                                           ‫امسال‪ ،‬گوگوش هفتاد ساله شد‪.‬‬            ‫ولیعهد داده است؟ البته این سؤال بی جواب ماند‪ .‬زیرا‬        ‫اوج گرفت و متقابلا با مقاومت سخت گروه مخالف روبرو‬
‫گرفتن‪ ،‬باز خاکسترنشین شدن و‬          ‫بارها از بلندی افتاده اما همیشه سالم‬  ‫میان خوانندگا ِن زن فارسیزبان این‬      ‫پیغامدهنده معلوم بود‪ ،‬و رئیس مجلس هم نمیخواست‬
‫دوباره برخاستن‪ ،‬اشغال شدن و‬                      ‫به زمین رسیده است‪.‬‬        ‫قرن رو به پایان خورشیدی‪ ،‬فقط‬           ‫اسم ببرد‪ .‬تدیّن به حائریزاده گفت مثل این است که‬                                                     ‫گشت‪.‬‬
‫بازیچهی قدرتمندان بودن‪ ،‬استقلال‬                                            ‫دو سه نفر تا پس از شصتسالگی‬            ‫شما در این کشور نیستید‪ ،‬هیجان مردم را نمیبینید‪ .‬اگر‬       ‫عبدالله مستوفی که از نزدیک شاهد قضایا بوده است‬
‫نسبی یافتن و با درک روابط قدرت‬       ‫ا ین سا لم به ز مین ر سید ِن‬          ‫روی صحنه دوام آوردهاند و تنها‬          ‫ولیعهد عمارت سلطنت را ترک نگوید جمهوریخواهان‬              ‫مینویسد «طبق اطمینانی که سردار سپه از طرف اکثریت‬
‫رشد کردن‪ ،‬به انقلاب و جنگ‬            ‫همیشگی‪ ،‬از نکات اساسی زندگی‬           ‫گوگوش است که از این خی ِل شیدا‪،‬‬        ‫حمله خواهند کرد و ریشۀ فساد را قطع میکنند‪.‬‬                ‫مجلس یعنی فراکسیونهای تجدد و سوسیالیست حاصل‬
‫خوردن و منزوی و ورشکست شدن‪،‬‬          ‫گوگوش است‪ .‬او تا سن هفتاد‬             ‫توانسته بر هر مانعی‪ -‬اعم از طبیعی‬      ‫حائریزاده گفت در این صورت باید مجلس به دولت‬               ‫کرده و یقین داشت که برای روز اول َح َمل (فروردین)‬
‫مورد آزار و ستم همخانه قرار گرفتن‬    ‫سالگی‪ ،‬با انواع و اقسام آدمها‪،‬‬        ‫و اجتماعی‪ -‬غلبه کند و در سنی‬           ‫تذکر بدهد که عدهای مستحفظ بر عمارات سلطنتی‬                ‫مانند رئیس جمهوری عید گرفته و به سلام خواهد نشست‪،‬‬
‫و زیر شدیدترین سرکوبها دوام‬          ‫گروهها و باندها– اعم از اهل طرب‪،‬‬      ‫که بیشتر آدمها خود را بازنشسته‬         ‫بگمارند که به این بهانه اثاثه و جواهر سلطنتی به دست‬       ‫دستورهایی به ولایات و نظمیه و بلدیۀ تهران‪ ،‬و وزراء‪،‬‬
‫آوردن‪ ،‬از اندیشه گریختن و از قوهی‬    ‫آلودگان به نشئهجات‪ ،‬سیاستمداران‬       ‫میکنند‪ ،‬همچنان در اوج‪ ،‬کار کند‪.‬‬        ‫یک مشت ر ّجاله از بین نرود‪ .‬یکی از وکلا گفت آقای‬          ‫داده بود که هر یک از آنها باید در روزهای معین عملیات‬
‫خیال و بیزمانی برای بقاء اسلحه‬       ‫فاسد‪ ،‬آدمهای امنیتی و حتی‬             ‫خوشبختانه او همچنان روی پا و‬           ‫حائریزاده حق ندارد به ملت جمهوریخواه ر ّجاله بگوید‪.‬‬       ‫مخصوص به خود را انجام دهند و آنها هم هر یک کارهای‬
‫ساختن‪ ،‬همگی از فصول مشترک‬            ‫تبهکاران– سر وکار داشته اما نه‬        ‫سرحال است و اگر اتفاقی ناگهانی‬         ‫جلسۀ خصوصی بدون اخذ تصمیم برهم خورد زیرا وقت‬
                                     ‫تنها همیشه از ش ّر آنها جان به‬        ‫و نابهنگام بر زندگیاش حادث‬                                                                                                 ‫خود را بهموقع میکردند‪.‬‬
         ‫این دو سرنوشت هستند‪.‬‬        ‫در برده بلکه حتی َگرد و لکهای‬         ‫نشود‪ ،‬میتواند تا سالهای متمادی‬                                   ‫جلسۀ علنی رسیده بود‪».‬‬           ‫حسبالامر‪ ،‬هر قدر ماه حوت (اسفند) نزدیکتر به آخر‬
‫همچنانکه گوگوش‪ ،‬بیرون از‬             ‫هم بر دامانش ننشسته و ذرهای از‬        ‫پس از اینهم به کارش ادامه دهد‬          ‫وقایع بعدی که موجب شد طرح پیشنهادی دربارۀ‬                 ‫میرسید تلگرافات جمهوریخواهان ولایات که جز املای‬
‫صحنه‪ ،‬فائقه آتشین را دارد که از‬      ‫محبوبیتاش میان اکثریت عوام و‬          ‫و ما شنوندگان و بینندگانش را از‬        ‫برقراری جمهوری تا جلسۀ بعدی مجلس در دوم‬                   ‫نظامیان چیزی نبود زیادتر و شدیداللحنتر‪ ،‬و جنبۀ تشر و‬
‫او در مقابل تهدید و خطر محافظت‬       ‫خوا ِص باشندگا ِن ممالک فارسیزبان‬     ‫حضورش روی صحنه بهرهمند کند‪.‬‬            ‫فروردینماه ‪ ۱۳۰۳‬معوق بماند در خاطرات مستوفی‬               ‫تش ّدد آن بیشتر میشد‪ .‬در مرکز هم مقرر شده بود بعد از‬
‫کند‪ ،‬ناخودآگاه جمعی ایران و‬                                                ‫قریب به سه سال پیش از این‬                                                                        ‫ظهر روز ‪ ۲۷‬حوت جماعتی با بیرقهای سرخ‪ ،‬و بعضیها‬
‫ایرانیان هم به وقت خطر و در زمان‬                      ‫کم نشده است‪.‬‬         ‫روزها‪ ،‬صاحب این صفحهکلید در‬                                             ‫چنین آمده است‪:‬‬           ‫که پیراهن سرخ پوشیده باشند‪ ،‬دوره افتاده و تظاهرات‬
‫تندباد حوادث‪ ،‬سنگین ِی آسیبها‬        ‫بخشی از این محبوبیت مستمر و‬           ‫مقالهای مفصل‪ ،‬به زندگی پر ماجرای‬       ‫«بستن بازار در این گونه موارد عامل مؤثری است که‬           ‫جمهوریخواهی خود را علنی کنند‪ ،‬و وقتی در َدم ادارات‬
‫را به دوش میکشد و هزینهی‬             ‫ماندگار‪ ،‬ناشی از استعداد کمنظیر‬       ‫گوگوش پرداخت و به این بهانه‪،‬‬           ‫البته سردار سپه و ع ّمالش از آن غفلت نکرده و خیال‬         ‫دولتی و وزارتخانهها و مجلس میرسند پا سفت کرده‬
‫بقاء کشور و ملت را میپردازد‬          ‫و یگانهی او در ارائهی هنرش‬            ‫قدری مفهوم «گوگوش بودن» و‬              ‫داشتند بهوسیلۀ رؤسای اصناف این قسمت را عملی کنند‬          ‫تظاهرات زیادتری بنمایند و این جانقولکبازی را تا ‪۲۹‬‬
‫و فرسوده میشود‪ .‬بهای چنین‬            ‫است اما این تمام ماجرا نیست‪.‬‬          ‫هویت مستقل این مفهوم را از بانویی‬      ‫ولی اصناف بهمناسبت گردش عید و فصل کسب و کار‬               ‫حوت که به حسابی که کرده بودند موقع گذشتن سه مادۀ‬
‫ماندگاری و بیزمانی اما قربانی‬        ‫باید توجه داشت که او‪ ،‬در زمان‬         ‫با نام «فائقه آتشین»‪ ،‬تحلیل کرد‪ .‬از‬    ‫راضی به این امر نشده جواب مساعد نمیدادند‪ .‬نظمیه‬           ‫کذائی از مجلس بوده است ادامه دهند و مواد سهگانه هم‬
‫کرد ِن دروننگری فردی و جمعی‬          ‫و مکان مناسب (دوران شکوهمند‬           ‫آنجا که سر و کار این چند سطر فقط‬
‫است‪.‬از این روست که گوگوش‬             ‫ثبات و رونق دهههای چهل و پنجاه‬        ‫با دو سه نکتهی آن جستار طولانی‬         ‫رئیس نظمیه محمد درگاهی‬                                    ‫احتشامالسلطنه علامیر (علامیر دولّو)‬
‫تصویر نمایانی از ایرانی بودن است‪.‬‬    ‫خورشیدی در تهران رو به توسعه)‬         ‫است‪ ،‬خواننده علاقمند را برای بیشتر‬
‫هوشمند‪ ،‬احساساتی‪ ،‬جاهطلب‪،‬‬            ‫به عرصه رسید و توانست با تکیه بر‬      ‫دانستن درباره زندگی گوگوش‪ /‬فائقه‬       ‫هم دستبردار نبود و به رؤسای اصناف فشار میآورد‬             ‫اولی به خلع سلطنت از قاجاریه‪ ،‬دومی برقراری حکومت‬
‫رؤیاپرداز‪ ،‬بدو ِن دوراندیشی‪ ،‬فاق ِد‬  ‫هوش و غریزهی بقاء‪ ،‬از هر فرصتی‬        ‫به آن مقاله ارجاع میدهم و از تکرار‬     ‫اما بینتیجه‪ ،‬زیرا اصناف گذشته از حساب ضرر مادی‪،‬‬           ‫جمهوری و سومی ریاست جمهوری سردار سپه راجع‬
‫دروننگری و حافظه؛ ایستاده بیرون‬      ‫برای بزرگتر شدن و کسب محبوبیت‬                                                ‫معناً هم با این اوضاع مخالف بوده رؤسای آنها در باطن‬
                                                                               ‫جزئیات زندگی او در میگذرم‪.‬‬         ‫مشغول تمام کردن مجله (طومار) بر ضد جمهوری بودند‬                                                  ‫بوده است‪.‬‬
                        ‫از زمان!‬                  ‫بیشتر استفاده کند‪.‬‬       ‫یکی از نکاتی که گوگوش را از باقی‬       ‫و عریضههایی تنظیم کرده بهامضای افراد میرساندند که‬         ‫روز ‪ ۲۸‬باید اعضای تمام وزارتخانهها و دوایر دولتی‬
‫گوگوش را دوست داریم چون او‬           ‫گوگوش همچنین توانسته در‬               ‫آوازخوانهای ایرانی متمایز میکند‪،‬‬                                                                 ‫شرحی راجع به جمهوریخواهی نوشته و هر وزارتخانه با‬
‫بخشی از خو ِد ماست‪ .‬قسمتی از ما‪،‬‬     ‫انتهای هر ماجرایی‪ ،‬با قدرت و‬          ‫آغاز متفاوت و غیرعادی حرفهی‬                                             ‫به مجلس بدهند‪.‬‬           ‫وزیر خود به منزل سردار سپه رفته لایحۀ جمهوریخواهانۀ‬
                                     ‫هوش سرشار فائقه آتشین‪ ،‬س ِر هر‬        ‫اوست‪ .‬اینکه کسی حرفهاش را پیش‬          ‫رئیس نظمیه محمد درگاهی قضیه را احساس کرده‬                 ‫خویش را بهعرض برسانند‪ .‬حتی اعضای دفتر مخصوص‬
                                                                           ‫از شکلگیری حافظهاش شروع کند‪،‬‬           ‫خواست بهوسیلۀ تولید اغتشاش بازار را ببندد و اصناف‬
                                                                           ‫نادر و بلکه محال به نظر میرسد‪ ،‬اما‬     ‫را با کار ختم شده مواجه نماید‪ .‬برای حصول این مقصود‪،‬‬              ‫سلطان احمدشاه را هم به همین کار وادار کنند‪.‬‬
                                                                           ‫گوگوش از این حکم مستثناست‪.‬‬             ‫بعدازظهر روز ‪ ۲۹‬حوت جمعی را تحریک کرد در بازار‬            ‫در همین روز چند نفر از ک ّملین قوم مانند حاجی‬
                                                                           ‫پدرش‪ ،‬صابر آتشین‪ ،‬گوگوش را از‬          ‫چند تیر خالی کردند و فریاد جمهوریخواهی کشیدند‬             ‫مخبرالسلطنه و حاجی معینالدوله و احتشامالسلطنه باید‬
                                                                           ‫دو سالگی به عنوان بخشی از وسایل‬        ‫و برای این که مردم محل اجتماع و نطق نداشته باشند‬          ‫نزد ولیعهد بروند و استعفای او را بگیرند و مثل این بود‬
                                                                           ‫صحنه به محل اجرای نمایش میبُرد‬         ‫امر داد د ِر مساجد بازار را بستند‪ .‬این عملیات هم ثمری‬     ‫که روز سیام حوت کارها را ختمشده تصور کرده و برای‬
                                                                           ‫و در قسمتی از نمایش‪ ،‬دخترش را‬          ‫نبخشید‪ .‬مردم بهقدری عصبی بودند که در سرتاسر بازار‬
                                                                           ‫روی صندل ِی دو طبقهای که روی‬           ‫صف نماز جماعت راست کرده به نماز مشغول شدند‪.‬‬                                 ‫آن روز برنامه تعیین نکرده بودند»‪.‬‬
                                                                           ‫چانه می گذاشت‪ ،‬مینشاند و روی‬           ‫همین وضع غیرعادی سبب شد که چندهزار نفر جمعیت‬              ‫حاجی مخبرالسلطنه (مهدیقلی هدایت) در شرح دیدار‬
                                                                           ‫طنابی در ارتفاع نسبتا زیاد‪ ،‬راه‬        ‫در بازار جمع شوند و خطبای ضد جمهوری نطقهای‬
                                                                                                                  ‫هیجانآمیز برضد اوضاع حاضر بنمایند و رؤسای اصناف‬                                          ‫با ولیعهد مینویسد‪:‬‬
                                                                                                  ‫میرفت‪.‬‬          ‫مجلههای نیمهکارۀ خود را زودتر بهامضای جماعت‬               ‫«صبح دوشنبه احتشامالسلطنه با معینالدوله به منزل‬
                                                                           ‫گوگوش چیز دندانگیری از آن‬              ‫برسانند و برای رساندن عرایض و ابلاغ خواهش مردم با‬         ‫من آمدند‪ .‬به گلستان رفتیم‪ .‬صاحباختیار وزیر خلوت‬
                                                                           ‫نمایشها به یاد نمیآ َو َرد اما به مدد‬                                                            ‫(رئیس تشریفات سلطنتی) و مغرور میرزا رئیس د ِرخانه‬
                                                                           ‫عکسهای باقی مانده از آن دوران و‬                                 ‫عدۀ زیاد به مجلس بیایند‪.‬‬         ‫(وزیر دربار) هم هستند‪ .‬خدمت ولیعهد باید رسید‪ .‬همه‬
                                                                           ‫خاطرهنویسی برخی از تماشاگران‬           ‫در این موقع مجلس علنی منعقد بود‪ .‬نمایندگان اصناف‬
                                                                           ‫مطبوعاتی آن برنامهها‪ ،‬انگار این‬        ‫در صحن بهارستان ایستادند‪ .‬خالصیزاده‪ ،‬امام صف نماز‬                                ‫خود را باخته و سپر انداخته‪.‬‬
                                                                           ‫عملیات محیرالعقول‪ ،‬اجراهای‬             ‫جماعت بازار را که همراه آورده بودند‪ ،‬برای مذاکره با رئیس‬
                                                                                                                  ‫مجلس به درون پارلمان فرستادند‪ .‬خالصیزاده در این وقت‬         ‫این گلستان نه همان است که من دیدم پار‬
‫که از پ ِس سالها‪ ،‬همچنان بیزمان‬      ‫شارلاتانی را که به بوی کباب و برای‬    ‫موفقی داشته و موجب ابتهاج خاطر‬         ‫طرف توجه عمومی بود‪ .‬کارکنان تشریفاتی مجلس او را‬             ‫چه فتادهست که امسال دگرگون شده کار‬
‫مانده است‪ .‬در عین اینکه بعضی‬         ‫کسب منفعت‪ ،‬به دنبال استفاده از‬        ‫تماشاچیان محترم و نیمهمحترم آن‬         ‫به اطاق هیئت رئیسه فرستادند تا بعد از جلسه‪ ،‬ملاقات‬
‫رفتارهایش خوشایند ما نیست‪ ،‬اما‬       ‫شمایل گوگوش بوده را به تاق بکوبد‬                                             ‫حاصل شود‪ .‬افراد فراکسیون تجدد که جمعیت اصناف‬              ‫احتشامالسلطنه مأمور است به ولیعهد تکلیف ترک‬
‫نمایندهی تواناترین ویژگیهای ما‬       ‫و از خودش و هنرش به بهترین شکل‬                           ‫میشده است‪.‬‬          ‫را دیده و از سماجت عربی خالصیزاده بیاطلاع نبودند‪،‬‬         ‫(کاخ) گلستان کند‪ ،‬که امروز شمشیر دیگر در کار است‪.‬‬
‫برای بقاء‪ ،‬از پ ِس هزاران سال تحمل‬                                         ‫این صندلینشین ِی پر تماشاچی‪،‬‬           ‫فکری به خاطرشان رسید و آن مرعوبکردن این آخوند‬             ‫گفته شد به باغ سردار محتشم نقل مکان فرمایند‪ .‬فرمودند‬
‫استبداد‪ ،‬یورش و غارت است‪ .‬او‬                      ‫ممکن حفاظت کند‪.‬‬          ‫مدتها زینت نمایشهای صابر‬               ‫عرب بود‪ .‬چند نفر از آنها که گفتند تدیّن هم همراهشان‬       ‫پس میگوئید من دست حرم احمدشاه را بگیرم و به‬
‫چنانکه خودش چند سال پیش‬              ‫نکتهی دیگری که نباید از آن غفلت‬       ‫آتشین بود تا اینکه یک بار در میانهی‬    ‫بوده‪ ،‬بهعنوان پذیرایی خود را به درون اطاق انداخته‪،‬‬        ‫صحرا بروم؟ مغرورمیرزا گفت تکلیف اندرون با من است‪.‬‬
‫خواند‪« ،‬همان ایران» است‪ ،‬بزرگتر‬      ‫کرد این است که سرنوشت گوگوش‪،‬‬          ‫اجرا‪ ،‬صندلی از روی چانهی صابر‬          ‫در را بستند و کتک سختی به آیتاللهزاده زدند‪ .‬خبر به‬        ‫احتشامالسلطنه گفت در این مواقع باید دل به دریا زد‪،‬‬
‫از آنچه که بدخواهانش میگویند‪،‬‬        ‫شباهت و پیوندی عجیب با سرنوشت‬         ‫لیز میخو َرد و همه چیز سرنگون‬          ‫نمایندگان اصناف رسید‪ .‬برای خلاص خالصی داد و فریاد‬         ‫اگر اتومبیل نبود باید درشکه کرایهای گرفت‪ .‬حال ر ّقت‬
‫کمتوانتر از آنچه خود و عاشقانش‬       ‫ایران معاصر و باشندگان آن دارد‪ .‬اوج‬   ‫میشود‪ .‬گوگوش از این حادثه جا ِن‬        ‫راه انداختند‪ .‬رئیس‪ ،‬اداره جلسه را به نایبرئیس که تازه‬     ‫به ولیعهد دست داد‪ .‬فرمودند مرگ از برای من بهتر است‪.‬‬
                                     ‫و فرود زندگی گوگوش‪ ،‬راه به همان‬       ‫سالم در میبَ َرد چون پدرش گی ِس‬        ‫از کتککاری خالصیزاده فارغ و در جلسه حاضر شده بود‪،‬‬          ‫بریزند مرا بکشند‪ .‬انصافاً آبرومندتر میشد رفتار کرد‪»...‬‬
                  ‫مدعی هستند‪.‬‬        ‫دهی میبرد که مسیر تاریخ این صد‬        ‫بافتهی او را در میانهی را ِه سقوط‪،‬‬     ‫واگذاشته بیرون آمد‪ .‬رؤسای نمایندگان اصناف را پذیرفت‬       ‫در پی این ملاقات ولیعهد از رئیس مجلس کسب تکلیف‬
                                                                           ‫چنگ میزند و نجاتش میدهد‪ .‬بعد‬           ‫و با متانت آنها را آرام کرده به آنها وعده داد که عرایض‬    ‫کرد‪ .‬مؤتمنالملک و تنی چند از نمایندگان مجلس به دیدار‬
‫گوگوش نامیرا و ایران جاودان باد!‬         ‫سال اخیر کشور ما برده است‪.‬‬        ‫از این واقعه تا همین امروز‪ ،‬گوگوش‬                                                                ‫او رفتند و پس از مذاکراتی که صورت گرفت قرار بر این‬
                                     ‫از خاک سیاه برخاستن‪ ،‬رونق‬                                                               ‫آنها طرف توجه مجلس قرار خواهد گرفت‪.‬‬
                                                                                                                  ‫همین اتفاقات و سر و صدا سبب شد که جمهوریخواهان‬                       ‫شد که موضوع به رأی مجلس واگذار شود‪.‬‬
                                                                                                                  ‫مجلس‪ ،‬باوجود عدۀ کافی برای طرح لایحۀ جمهوری‬               ‫عبدالله مستوفی مینویسد‪« :‬سردار سپه که میخواست‬
                                                                                                                  ‫نتوانستند در این شب (‪ ۲۹‬حوت) کاری صورت بدهند و‬            ‫در هرحال تا آخر روز ‪ ۲۹‬حوت کار را از هر حیث‬
                                                                                                                  ‫دانستند کار به این سهولت نیست که مثلا با یک قیام و‬        ‫خاتمه بدهد روز ‪ ۲۹‬حوت به ولیعهد پیغام فرستاد که‬
                                                                                                                  ‫قعود معمولی اکثریت‪ ،‬خاتمه یابد‪ .‬و در حقیقت این نمایش‬      ‫باید عمارت دولتی را ترک بگوید‪ .‬ولیعهد‪ ،‬مؤتمنالملک‬
                                                                                                                  ‫عظیم روز شنبه دوم َح َمل‪ ،‬یعنی روزی که جمهوریخواهان‬       ‫رئیس مجلس و عدهای از نمایندگان را احضار و مطلب‬
                                                                                                                  ‫تصور میکردند بتوانند لایحۀ پیشنهادی را در آن روز‬          ‫را اظهار و کسب تکلیف کرد‪ .‬رئیس به مجلس برگشت‪.‬‬
                                                                                                                  ‫بگذرانند گردید‪ ،‬و خواب و خیال جمهوری را باطل نمود‪».‬‬       ‫جلسۀ خصوصی تشکیل و نمایندگان را از موضوع باخبر‬
                                                                                                                                                                            ‫نمود‪ .‬بعضی از نمایندگان (از فراکسیون تجدد) گفتند‬
                                                                                                                                                                            ‫خوب است ولیعهد مسافرتی به قم یا حضرت عبدالعظیم‬
                                                                                                                                                                            ‫کرده عید را در آنجا بگذرانند‪ .‬مدرس گفت برای چه؟‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17