Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۲۷۶ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷42‬‬
                                                                                                                                                                                           ‫جمعه ‪ 7‬تا پنجشنبه‪۱3‬شهریورماه ‪۱3۹۹‬خورشیدی‬

‫از حذف عبارتهای زننده نمیداد و‬                  ‫یادداشتهای آیتاللهزاده اصفهانی‪ :‬انقلاب محنتبار (‪)1۷‬‬                                                                                        ‫=اگر مصطفی زنده بود‬
‫میگفت اینگونه سخنها در شأن یک‬                                                                                                                                                              ‫نمی گذ ا شت پد ر ش د ر‬
‫مرجع دینی یا رهبر و یا مردی در‬        ‫بهبنیصدرگفتمخمینیدچارجنونخودخواهی‬                                                                                                                    ‫گفتار و کردار زیادهروی‬
‫سن و سال پدرم نیست بلکه کلام‬             ‫شده و حاضر است دنیا را به آتش بکشد‬
                                                                                                                                                                                                                 ‫کند‬
                 ‫هوچیگران است‪.‬‬        ‫عنوان «انقلاب محنت بار» به چاپ رسید که به‬    ‫گرفت و لباس روحانیت را تا پایان عمر بر تن‬     ‫آیتالله حاج سید ابوالحسن اصفهانی‪ ،‬تا‬                      ‫=در بغداد شایع شده‬
‫پس از درگذشت مصطفی دیگر‬               ‫سرعت نایاب شد و دسترسی بدان آسان نیست‪.‬‬                                              ‫داشت‪.‬‬  ‫زمانی که از جهان رفت (نهم ذیالحجه ‪/1365‬‬                   ‫بود که مصطفی را اطرافیان‬
‫خمینی را جز یکبار ندیدم‪ ،‬سپس‬          ‫نسخهای از این کتاب نایاب را یکی از دوستان‬                                                  ‫سیزدهم آبان ‪ )1325‬رئیس حوزه و اعلم علمای‬                  ‫تندرو خمینی کشتند تا‬
‫برای تحقیقات علمی در دانشگاه‬          ‫دراختیار ما گذارده است که با سپاس از ایشان‪،‬‬  ‫او که از نزدیک شاهد تحرکات آیتالله خمینی‬      ‫شیعه و مرجع مسلم تقلید شمرده میشد‪.‬‬                        ‫آزادی عمل بیشتری داشته‬
‫هاروارد رهسپار آمریکا شدم‪ .‬هنگام‬      ‫بخشهایی از آن در چند شماره به نظر خوانندگان‬  ‫در عراق و سپس تحولات منجر به روی کار‬          ‫نوۀ او‪ ،‬دکتر سید موسی اصفهانی علاوه بر‬
‫بازگشت از آمریکا به بغداد در فرودگاه‬  ‫عزیز و علاقمندان به آشنائی بیشتر با حقایق‬    ‫آمدن وی در ایران بود‪ ،‬یادداشتهایی ارزنده‬      ‫تحصیلات حوزوی و کسب اجازۀ اجتهاد‪ ،‬از‬                                          ‫باشند‬
‫اورلی پاریس ورودم به سالن فرودگاه‬                                                  ‫راجع به این وقایع به زبان عربی از خود باقی‬    ‫دانشگاه سوربن پاریس در رشته فلسفه دکترا‬
‫همزمان با ورود خمینی به سالن شد‪.‬‬                                   ‫تاریخی میرسد‪.‬‬   ‫گذاشته است‪ .‬ترجمۀ فارسی این یادداشتها با‬                                                                ‫پس از ملاقاتهای متعددی که با‬
‫پس از مصافحه از او پرسیدم‪ .‬انشاءالله‬                                                                                                                                                       ‫خمینی داشتم به تدریج به روحیه‬
‫خیر است‪ .‬گفت‪« :‬الخیر فیما وقع»‬        ‫فوراً دستور دفن وی را در محلی که‬    ‫به خاطر خودخواهی خود به آتش‬            ‫گفت‪ :‬سخن از طریق رادیو در هوا‬       ‫لذا من مصطفی را با خود به منزل‬        ‫و خصوصیات و خودخواهی او پی‬
‫(هر چه پیش آید خوش آید) و‬             ‫مورد نظر خمینی بود صادر کرد‪ .‬بعد‬    ‫بکشد و همکاری با چنین شخصی‬             ‫است ولی مجله به چاپ میرسد و‬         ‫مسؤول امور پناهندگان ایرانی برده‬      ‫بردم‪ .‬یقین من راجع به خصوصیات‬
‫عدهای از استقبال کنندگان دور و‬        ‫از ظهر همان روز خود نیز به نجف‬                                             ‫قابل لمس است و تفاوت میان سخن‬       ‫و موضوع را با وی در میان گذاردم‬       ‫اخلاقی وی هنگامی فزونی یافت که‬
‫بر او را گرفته بودند‪ .‬دو ماه پس از‬    ‫رفته و مرگ فرزند ارشد خمینی و‬                    ‫خالی از خطر نیست‪.‬‬         ‫و نوشتن بسیار است‪ .‬پس از جر و‬       ‫و موافقت وی را جلب نمودم‪ .‬در‬          ‫کتابم را به نام (ایران در یک ربع قرن)‬
‫آن در حین مراجعت به آمریکا مدت‬        ‫در حقیقت از دست دادن دوست‬           ‫بنیصدر گفت‪ :‬با همه گفتههای‬             ‫بحث فراوان طبق معمول در تحقق‬        ‫نتیجه مصطفی سرپرستان مجله‬             ‫که متضمن یادداشتهایم و بسیاری‬
‫دو هفته در پاریس توقف نموده و‬         ‫خود را به پدر داغدیدهاش تسلیت‬       ‫شما موافقم ولی ما برای رهبری‬                                               ‫را که همگی از یاران پدرش بودند‬        ‫از مسائل سیاسی ایران بود منتشر‬
‫چندین بار با خمینی ملاقات نمودم‪.‬‬      ‫گفتم و او با قلب اندوهگین از من‬     ‫مبارزه علیه شاه احتیاج به یک رهبر‬         ‫بخشیدن نظر خود اصرار ورزید‪.‬‬      ‫تعیین نمود و آقای شبیب المالکی‬        ‫نمودم‪ .‬این کتاب در وقت خود به‬
‫در اینجا به ذکر دو گفتگو که طی دو‬     ‫سپاسگزاری نمود و فرزند دیگرش‬        ‫روحانی داریم که با وعده و وعید در‬      ‫گفتم‪ :‬من نمیتوانم نام مجله را‬       ‫استاندار کربلا بودجه لازم را جهت‬      ‫خاطر اسرار مهمی که در بر داشت‬
‫جلسه ملاقات میان ما صورت گرفت‬         ‫احمد در جلسه حاضر بود و با حال‬      ‫مبارزهاش سست نشود و جز خمینی‬           ‫تغییر دهم زیرا صحیح نیست مجلهای‬     ‫کمک به انتشار مجله در اختیار‬
‫میپردازم که در یکی از آنها پی بردم‬    ‫گریان میگفت محبت شما را هرگز‬                                               ‫دو ماه منتشر شود سپس به خاطر‬        ‫وی گذارد‪ .‬هنوز دو سه شماره از‬               ‫سر و صدای فراوانی بپا نمود‪.‬‬
‫وی تا چه حد کینهتوز است و دیگر‬                                                         ‫کسی یافت نمیشود‪.‬‬          ‫علل واهی نامش تغییر یابد و این‬      ‫مجله منتشر نشده بود که یکی از‬         ‫فصل (رهبری مذهبی) از مهمترین‬
‫این که وی فریبکار قهاری است‪ .‬در‬                   ‫فراموش نخواهیم کرد‪.‬‬     ‫گفتم‪ :‬با وجود همه اینها من‬                                                 ‫سرپرستان مجله به خانهام آمد و‬         ‫فصول آن کتاب بود که در آن روابط‬
‫جلسه نخست به او گفتم‪ :‬من به‬           ‫در اینجا برای ثبت در تاریخ‬          ‫همچنان در عقیده خود پا برجا‬                   ‫باعث مسخرگی خواهد شد‪.‬‬        ‫گفت خمینی فوراً میخواهد شما را‬        ‫آیتالله حکیم و یارانش را با شاه و‬
‫زودی به تهران باز میگردم‪ .‬گفت‪:‬‬        ‫میگویم که اگر مصطفی زنده بود‬        ‫هستم‪ .‬قطع رابطه تا سال ‪۱۹67‬‬            ‫گفت‪ :‬اگر چنین است یاران من‬                                                ‫فرزند حکیم را با دستگاه ساواک‬
‫چرا به تهران باز میگردید؟ گفتم‪:‬‬                                           ‫هنگام درگذشت ابهامآمیز فرزندش‬          ‫انتشار آن را به عهده نخواهند گرفت‪.‬‬                                        ‫افشاء نموده بودم و در این فصل نیز‬
‫برای انجام وظیفه‪ .‬گفت‪ :‬میتوانید‬                                                                                                                                                            ‫از خمینی با جلال و احترام نام برده‬
‫وظیفه خود را در خارج از طریق‬                                                                                                                                                               ‫و مبارزه او را بر ضد شاه خاطرنشان‬
‫تشکیل کنفرانسهای مطبوعاتی و‬                                                                                                                                                                ‫ساخته بودم‪ .‬چند روز پیش از انتشار‬
                                                                                                                                                                                           ‫این کتاب یکی از بستگانم به دیدنم‬
   ‫فعالیتهای تبلیغاتی انجام دهید‪.‬‬                                                                                                                                                          ‫آمد و گفت که حامل پیام خمینی‬
‫گفتم‪ :‬ولی در ایران بهتر از خارج‬                                                                                                                                                            ‫است‪ .‬خمینی در پیام خود گفته بود‪:‬‬
                                                                                                                                                                                           ‫به دکتر موسی بگوئید من میدانم‬
             ‫میتوانم خدمت کنم‪.‬‬                                                                                                                                                             ‫که شما این کتاب را برای آن تألیف‬
          ‫گفت‪ :‬تصور نمیکنم‪.‬‬                                                                                                                                                                ‫نمودهاید تا مرا بدنام سازید و در این‬
‫گفتم‪ :‬به هر حال بر میگردم‪ .‬او‬                                                                                                                                                              ‫کار موفق شدید‪ .‬من از شنیدن این‬
‫ساکت شد و قیافه عبوسی به خود‬                                                                                                                                                               ‫پیام دچار شگفتی شدم و به حامل‬
                                                                                                                                                                                           ‫پیام گفتم مگر این مرد دیوانه شده‬
                          ‫گرفت‪.‬‬                                                                                                                                                            ‫است؟ این کتاب سرتا سر تعریف و‬
‫هنگام خروج از منزلش دوستی‬                                                                                                                                                                  ‫تمجید و بزرگ جلوه دادن نقش او‬
‫که همراهم بود گفت دیدی چگونه‬                                                                                                                                                               ‫در مبارزه است‪ ،‬چرا چنین حرفی را‬
‫میخواهد تبعیدت کند و مایل نیست‬                                                                                                                                                             ‫زده است؟ گفت‪ :‬خمینی میگوید‬
‫به ایران بازگردی‪ .‬او خیلی نسبت به‬                                                                                                                                                          ‫هر بار که نام مرا ذکر کرده است نام‬
‫تو کینه دارد‪ ،‬و سپاسهای او پس‬                                                                                                                                                              ‫آیتالله قمی را نیز در کنار آن آورده‬
‫از درگذشت فرزندش مکر و فریب‬                                                                                                                                                                ‫و این عمل بزرگترین اهانت به وی‬
                                                                                                                                                                                           ‫به شمار میرود‪ ،‬زیرا خمینی خود را‬
                      ‫بوده است‪.‬‬                                                                                                                                                            ‫رهبر عالیقدری میداند که دیگران‬
‫در دومین گفتگو از او پرسیدم‪ :‬اگر‬                                                                                                                                                           ‫حق ندارند نام خود را در کنار نام‬
‫شاه به چنگ ملت بیافتد سزای او چه‬
                                                                                                                                                                                                               ‫او ذکر کنند‪.‬‬
                     ‫خواهد بود؟‬                                                                                                                                                            ‫به رابط گفتم‪ :‬به خمینی بگوئید‬
‫گفت‪ :‬اگر ثابت نشود که مستقیماً‬                                                                                                                                                             ‫که آقای قمی مانند شما مجتهد‬
‫کسی را کشته باشد نمیتوان او را‬                                                                                                                                                             ‫و مرجع تقلید است و همراه شما‬
                                                                                                                                                                                           ‫زندانی گردید و ماهها با شما در یک‬
                     ‫قصاص کرد‪.‬‬                                                                                                                                                             ‫سلول بوده و اینک پس از هفت سال‬
‫گفتم‪ :‬ولی خون هزاران نفر از مردم‬

                 ‫به گردن اوست‪.‬‬
‫گفت‪ :‬از مباشر در قتل قصاص‬

   ‫گرفته میشود نه دستور دهنده‪.‬‬

‫جلسه دادگاه طیب حاج رضائی‬                                                          ‫احمد خمینی و ابوالحسن بنی صدر‬                                     ‫مصطفی و روح الله خمینی‬

‫از عجایب روزگار است که گوینده‬         ‫خمینی جرأت نمیکرد بسیاری از‬         ‫مصطفی ادامه یافت‪ .‬من در بغداد‬          ‫گفتم‪ :‬ناچار دیگران مسؤولیت آن‬       ‫ببیند‪ .‬من به منزلش رفتم و با تعجب‬     ‫همچنان در زندان است در حالی که‬
‫این سخن در خلال چهار سال‬              ‫کارهائی را که انجام داده است بکند‪.‬‬  ‫بودم که نماینده خمینی در نجف‬                   ‫را به عهده خواهند گرفت‪.‬‬     ‫دیدم که میگوید از شما میخواهم‬         ‫شما آزادید و از یک نقطه به نقطه‬
‫حکومت خود بیش از چهل هزار‬             ‫زیرا مصطفی حکم دریچه اطمینان را‬     ‫خبر درگذشت مصطفی را تلفنی به‬                                               ‫که نام مجله را تغییر دهید‪ .‬گفتم‬       ‫دیگر جهان رفت و آمد میکنید‪،‬‬
‫انسان را از پیر و جوان به خاطر گفتن‬   ‫نسبت به پدرش داشت و پدرش از‬         ‫من اطلاع داد و گفت آقای خمینی‬          ‫در نتیجه همانطور که گفته بود‬        ‫چرا؟ گفت‪ :‬من رهبر و مسؤول مبارزه‬      ‫بنابراین چگونه از ذکر نام او مرادف‬
‫«زنده باد آزادی» به قتل میرساند و‬     ‫او و خشمش واهمه داشت‪ .‬اطرافیان‬      ‫سلام میرسانند و از شما تقاضا‬           ‫یاران وی از کار کردن در مجله‬        ‫روحانیت هستم و این نام مجله‬           ‫نام خود ابا دارید؟ همانطور که‬
‫کسی که چنین نظری را ابراز نموده‬       ‫خمینی از او بیش از پدرش وحشت‬        ‫دارند در این لحظه دشوار به ایشان‬       ‫طبق دستور وی خودداری نموده‬          ‫مبتنی آن است که مجله سخنگوی‬           ‫مرجعیت در انحصار کسی قرار ندارد‬
‫هزاران نفر کرد و عرب و بلوچ و‬         ‫داشتند‪ .‬پس از درگذشت مصطفی‬          ‫کمک نموده و خواهش ایشان را از‬          ‫و مبارزین دیگری آن را به عهده‬       ‫من است و من نمیخواهم مجلهای‬           ‫مبارزه هم در انحصار کسی نیست‪.‬‬
‫ترکمن را به خاطر تقاضای حقوق‬          ‫در نجف شایع شده بود که اطرافیان‬     ‫رئیسجمهوری در مورد صدور فرمان‬          ‫گرفتند و تا شماره سیام با همان نام‬  ‫داشته باشم‪ .‬گفتم‪ :‬نخست اینکه‬          ‫از آن گذشته شما سالیان دراز در‬
                                      ‫تندرو خمینی او را کشتهاند تا آزادی‬  ‫دفن فرزندشان در حرم مطهر حضرت‬          ‫و همان برنامه ادامه یافت ولی دیگر‬   ‫غیر از شما روحانیون دیگری نیز‬         ‫قم معلم اخلاق بودید‪ ،‬آیا حتی یک‬
        ‫مشروع خود نابود میسازد‪.‬‬       ‫عمل بیشتری داشته باشند زیرا‬         ‫علی علیهالسلام که طبق فرمان‬            ‫نام خمینی و مبارزه وی مانند سابق‬    ‫هستند که مبارزه نموده و مینمایند‬      ‫حرف از دروسی که به شاگردان خود‬
‫یک روز مصطفی به من گفت‬                ‫مصطفی همواره پدر خود را از انجام‬    ‫شورای انقلاب عراق ممنوع شده بود‬        ‫در صفحات اول آن ذکر نگردید‪ .‬در‬      ‫و بعضی از آنها مانند آقای قمی در‬      ‫میآموختید‪ ،‬نیاموختهاید؟ مگر نه‬
‫هنگامی که پدرم در زندان شاه بود‬       ‫اقدامات حادی که منافی مقام و سن‬                                            ‫اینجا برای من مسلم شد که بهتر‬       ‫زندان وعدهای مانند آیتالله زنجانی‬     ‫اینکه نخستین درس اخلاق «کنار‬
‫دادگاههای شاه تعدادی از طرفداران‬      ‫او است باز میداشت‪ .‬و همانطور که‬                 ‫به ایشان ابلاغ نمائید‪.‬‬     ‫است روابط خود را با خمینی که باعث‬   ‫در تبعید به سر میبرند‪ ،‬بنابراین تنها‬  ‫گذاردن خود و دوست داشتن مردم‬
‫او منجمله طیب حاج رضائی را‬            ‫حدس زده میشد پس از درگذشت‬           ‫با توجه به اینکه من معتقد هستم‬         ‫ناراحتیهای فراوانی شده بود قطع‬      ‫شما نیستید‪ .‬دوم اینکه این فرزند‬
‫به خاطر رهبری تظاهرات طرفدار‬          ‫وی زمینه برای احمد و اطرافیان‬       ‫که حسابرسی مردم در هنگام‬               ‫کنم‪ .‬قطع رابطه در حدود پنج سال‬      ‫شما مصطفی بود که پیشنهاد صدور‬                                  ‫است»؟‬
‫خمینی محکوم به اعدام نمودند و‬         ‫خمینی فراهم گردید و توانستند با‬     ‫محنت و بلا مغایر شهامت و اخلاق‬         ‫به طول انجامید که طی آن خمینی‬       ‫مجله و نام آن را نموده بود و مجله‬     ‫پس از آن پیام پوچ‪ ،‬میان ما‬
‫شخصیتهای گوناگونی تقاضای عفو‬          ‫تسلط بر فکر و روان خمینی او را به‬   ‫است و با وجود اینکه خمینی در‬           ‫را جز در بعضی مجالس عمومی در‬        ‫بنا به درخواست وی منتشر گردید‪.‬‬        ‫فاصلهای به وجود آمد ولی به مرحله‬
‫او را از شاه نمودند ولی شاه مخالفت‬                                        ‫مجلس ختم مرحومه مادرم در نجف‬           ‫شهر نجف نمیدیدم و به تقاضاهای‬       ‫سوم اینکه شما کانال ویژهای در‬         ‫قطع نرسید‪ ،‬تا سال ‪ ۱۹73‬که‬
                                            ‫صورت مسخره قرن درآورند‪.‬‬       ‫به خاطر قطع رابطه شرکت نکرده‬           ‫فرزند و اطرافیان وی جهت تجدید‬       ‫رادیو بغداد دارید که نام آن نهضت‬      ‫مصطفی فرزندش به دیدنم به بغداد‬
                           ‫کرد‪.‬‬       ‫شخصاً بارها از زبان مصطفی‬           ‫بود و این حق را داشتم که خواهش‬         ‫روابط با وی توجهی نکردم‪ .‬تا اینکه‬   ‫روحانیت است یعنی همان نام مجله‬        ‫آمد و از من خواست که در انتشار‬
‫مصطفی افزود هنگامی که پدرم‬            ‫شنیدم که میگفت‪ :‬پدرم مخرب‬           ‫او را رد کنم معذلک تصمیم گرفتم‬         ‫ابوالحسن بنیصدر وارد عراق شد‬        ‫و یکی از یاران شما سرپرستی آن‬         ‫مجله ماهانه فارسی زبان در شهر‬
‫این خبر را شنید گفت اگر بدانم شاه‬     ‫است نه سازنده‪ ،‬و هر وقت که‬          ‫تقاضای او را برآورده نمایم‪ .‬لذا فوراً‬  ‫و در خانهام در بغداد میهمان من‬      ‫را به عهده دارد و روزانه دو ساعت‬      ‫نجف به وی کمک نمایم‪ .‬وی از قول‬
‫آنها را میبخشد من حاضرم شخصاً به‬      ‫پدرش در سخنرانیهای خود بر‬           ‫تلفنی با وزیر اوقاف تماس گرفته و‬       ‫گردید و تلاش کرد این روابط را بین‬   ‫از آن برنامه پخش میکنید‪ .‬پس‬           ‫پدرش گفته بود چنانچه دولت عراق‬
‫کاخ شاه بروم از وی تقاضای عفو آنان‬    ‫ضد شاه و دشنام گفتن به خانواده‬      ‫موضوع را به اطلاع وی رساندم و او‬       ‫ما تجدید نماید‪ .‬آخرین سخنم به‬       ‫چرا درخواست تعطیل آن کانال را‬         ‫اجازه دهد این مجله که نام آن را‬
‫را بنمایم‪ .‬یکروز در نجف از خمینی‬      ‫او طبق معمول تندی میکرد‪،‬‬            ‫نیز بنوبه خود تقاضای خمینی را‬          ‫وی این بود که این مرد دچار جنون‬                                           ‫(نهضت روحانیت) گذارده بودند به‬
‫پرسیدم این جریان صحت دارد گفت‪:‬‬        ‫مصطفی اجازه ضبط نوار را مگر پس‬      ‫به اطلاع رئیس جمهوری رسانید و‬          ‫عظمت گردیده و حاضر است دنیا را‬                            ‫نمیکنید؟‬
‫کامل ًا صحیح است‪ .‬ادامه دارد‬                                                                                                                                                                 ‫صورت سخنگوی مبارزین درآید‪.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18