Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۰۳ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 1۴‬شماره ‪1769‬‬
                                                                                                                                                                      ‫جمعه ‪ ۲۲‬اسفندماه ‪۱3۹۹‬تا پنجشنبه ‪ 5‬فروردینماه ‪۱۴00‬خورشیدی‬

‫موافقت کنید‪ .‬آن نامه رسید‪ .‬دانشگاه با‬    ‫از حزب رستاخیز تا اولان باتور (پایان)‬                                                                                                                                         ‫مشکلاتی که بروز کرد‬
‫انتقال ایشان موافقت کرد‪ .‬پس از چند‬                                                                                                                                                                             ‫در اجرای این قطعنامه در دانشگاه‬
‫روز‪ ،‬بار دیگر آقای دکتر سمیعی تلفنی‬                 ‫دلیل مخالفت من با تشکیل کانونهای حزبی در دانشگاه‬                                                                                                           ‫فردوسی شاید بیش از ده کانون‬
‫به من گفتند‪ :‬دوست شما یا رفیق شما‬        ‫مذاکرات کانون ‪ 1111‬حزب رستاخیز موجب شد که نام من در فهرست همراهان‬                                                                                                     ‫حزبی تشکیل شد که اگر اشتباه نکنم‬
‫(تردید از بنده است) نمیرود‪ .‬من‬                                                                                                                                                                                 ‫یکی از آنها کانون شماره ‪ ۱۱۱۱‬در‬
‫متوجه موضوع نشدم‪ .‬پرسیدم‪ :‬رفیق‬                           ‫نخستوزیر در سفر به مغولستان قرار گیرد!‬                                                                                                                ‫دانشکده ادبیات و علوم انسانی بود که‬
‫منکیست؟ گفتند‪ :‬دکتر فکرت‪ .‬گفتم‪:‬‬                                                                                                                                                                                ‫از آغاز به کار‪ ،‬برای دانشکده و دانشگاه‬
‫کجا نمیرود؟ گفتند‪ :‬قرار است وزارت‬        ‫حاوی نکتهها و عبرتهای قابل تأمل در یک‬      ‫ایالات متحده آمریکا همت گمارده که هر‬     ‫دکتر جلال متینی رئیس پیشین دانشگاه‬                                                ‫مشکلاتی بهوجود آورد‪ .‬در این کانون‬
‫امور خارجه او را با سمت دبیر دوم یا‬      ‫دورۀ حساس از تاریخ ایران در سالهای منتهی‬   ‫شمارۀ آن مجموعهای است شامل دانستنیها‬     ‫فردوسی (مشهد) از آنجمله فرهیختگان‬                                                 ‫مستخدمین را علیه مسؤول دانشکده‪،‬‬
‫سوم (باز هم تردید از بنده است) به‬                                                   ‫و آموختنیها راجع به مسائل فرهنگی و‬       ‫ایرانی است که در دوران غربتنشینی‪ ،‬به‬                                              ‫دانشجویان را علیه استاد یا استادانی‬
‫سفارت شاهنشاهی در هند بفرستد‪.‬‬                                ‫به انقلاب اسلامی است‪.‬‬                                           ‫عزلتگزینی گردن ننهاده و خصوص ًا ایران و‬                                           ‫تحریک میکردند و گاهی کار به‬
‫او میگوید فقط بهعنوان سفیر به هند‬                                                     ‫اجتماعی و سیاسی ایران در رهگذر تاریخ‪.‬‬                                                                                    ‫گفتگوهای تند میرسید‪ .‬و آنچه در‬
‫میروم‪ .‬به آقای دکتر سمیعی گفتم‪:‬‬               ‫خداکطترارتجلساالهلامیتیخندمیت‬         ‫در شمارۀ اخیر ایرانشناسی (پائیز ‪،)1385‬‬          ‫فرهنگ و تاریخ آن را از یاد نبردهاند‪.‬‬                                       ‫کانون مورد مذاکره قرار نمیگرفت‬
‫مطلب را باید بهعرض شاهنشاه برسانید‬                                                  ‫دکتر متینی خاطراتی از دوران خدمت‬         ‫از هیجده سال پیش‪ ،‬دکتر متینی به تهیه‬                                              ‫مسائل اساسی آموزشی یا مملکتی‬
‫چون بنده که کارهای نیستم تا سفیر‬                                                    ‫دانشگاهی خود جایگزین سرمقاله کرده که‬     ‫و تدوین و انتشار مجله «ایرانشناسی» در‬                                             ‫بود و من از دور شاهد این ماجرا بودم‪.‬‬
‫تعیین کنم! پس از مدتی بالاخره دکتر‬                                                                                                                                                                             ‫در دانشگاه فردوسی فقط همین کانون‬
‫فکرت پذیرفت که با همان سمت به‬            ‫دکتر جلال متینی‬                            ‫دکتر فرهنگ مهر‬                           ‫دکتر عبدالمجید مجیدی‬                                                              ‫بود که در هر جلسه مسأله تازهای برای‬
‫هند برود‪ .‬پیش از ترک مشهد‪ ،‬بر طبق‬                                                                                                                                                                              ‫دانشکده یا دانشگاه بهوجود میآورد و‬
‫سنت دانشگاهی مجلسی برای تودیع‬            ‫بدیهی است از جلسات آقایان هویدا‬          ‫است‪ ،‬غذای دیگری نخوریم ‪ ،‬زیرا غذاها‬    ‫کردند‪ .‬بعد هواپیما به مقصد یکی از‬            ‫دانشگاه ادامه میدادم و کانونهای حزبی‬     ‫گرانندۀ این صحنهها آقای دکتر امین‬
‫با وی تشکیل شد که شرح آن خارج‬            ‫و کاسیگین و دیگر مقامهای شوروی‬           ‫بهاحتمال زیاد ممکن است آلوده باشد‪.‬‬     ‫شهرهای سیبری که نامش را بهیاد‬                ‫نیز همچنان به فعالیت مشغول بودند‪.‬‬        ‫فکرت دانشیار و سرپرست دانشکده‬
                                         ‫مطلقاً چیزی نمیدانم‪ ،‬ولی همه‬             ‫در مهمانی اول آقای هویدا‪ ،‬همراهان‬      ‫ندارم پرواز کرد و اگر اشتباه نکنم‬                                                     ‫جدیدالتأسیس علوم تربیتی بودند‪.‬‬
                ‫از این مقاله است‪.‬‬        ‫اعضای هیأت در مهمانی شامی که‬             ‫خود را به رئیس جمهوری مغولستان‬         ‫بعد از نیمهشب به زمین نشست‪ .‬آن‬                           ‫سفر به اولان باتور‬           ‫این وضع مدتها ادامه داشت‪ .‬یکی‬
‫خلاصه آن که قطعنامۀ پیشنهادی‬             ‫آقای کاسیگین بهافتخار آقای هویدا‬         ‫معرفی کردند‪ ،‬و در معرفی یکی از‬         ‫شب را در هتلی که پیشبینی شده‬                 ‫مدتی بر این ماجرا گذشت‪ .‬روزی‬             ‫دو بار مسؤول دانشکدۀ ادبیات با من‬
‫آقای دکتر فکرت علیه من در کانون‬          ‫در کاخ کرملین دادند‪ ،‬شرکت داشتیم‪.‬‬        ‫اعضای هیأت که مهندس بود و نمایندۀ‬      ‫بود‪ ،‬استراحت کردیم و صبح روز بعد‬             ‫برای بودجۀ دانشگاه بر طبق قرار‬           ‫سخن گفت که دیگر حتی مستخدمین‬
‫حزب رستاخیز دانشکده ادبیات و‬             ‫به کاخ بسیار مجلل تزارها رفتیم‪ .‬در‬       ‫مجلس شورای ملی‪ ،‬و سابقۀ کارگری‬         ‫مقامهای آن شهر صبحانهای بهافتخار‬             ‫قبلی بایست به ملاقات آقای دکتر‬           ‫در مورد نظافت ساختمان و کلاسهای‬
‫علوم انسانی دانشگاه فردوسی که البته‬      ‫یک طرف میز شام‪ ،‬آقای کاسیگین‬             ‫داشت‪ ،‬به رئیس جمهوری مغولستان‬          ‫آقای نخست وزیر دادند‪ .‬پس از آن‬               ‫عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و‬
‫بهتصویب کانون حزب نرسیده بود‪،‬‬            ‫در وسط نشسته بودند و در دو طرف‬           ‫گفتند‪ :‬این شخص نمایندۀ مجلس‬            ‫هواپیما به سوی اولانباتور پرواز کرد‪.‬‬         ‫رئیس سازمان برنامه و بودجه میرفتم‪.‬‬               ‫درس حرف مرا نمیشنوند‪.‬‬
‫موجب شد که همراه آقای نخست وزیر‬          ‫ایشان عدهای به تعداد اعضای هیأت‬          ‫است‪ .‬اول کارگر بوده‪ ،‬و بعد با اشاره‬    ‫میگفتند مغولستان دومین کشور‬                  ‫توضیح بدهم که آشنایی و ارادت‬             ‫در یکی از روزها بهمنظور شرکت در‬
‫به مغولستان خارجی و سپس به مسکو‬          ‫ایرانی و ظاهراً با سمتهای مشابه‪ .‬و در‬    ‫به دستهای خودشان‪ ،‬افزودند‪ ،‬یعنی‬        ‫کمونیستی جهان است‪ ،‬پس از اتحاد‬               ‫بنده به ایشان به سالهای تحصیل‬            ‫«گروه بررسی مسائل ایران» به تهران‬
‫بروم‪ .‬ناگفته نماند کمتر کسی است‬          ‫طرف مقابل‪ ،‬آقای هویدا بودند و اعضای‬      ‫با دست کار میکرده است‪ ،‬درس‬                                                          ‫در دبیرستان دارالفنون و پس از آن‬         ‫رفته بودم‪ .‬در همان روز نیز آقای‬
‫که به مغولستان سفر کرده باشد‪ .‬به‬         ‫هیأت ایرانی‪ .‬در ضمن صرف شام‬              ‫خوانده و مهندس شده و اینک نماینده‬                       ‫جماهیر شوروی‪.‬‬               ‫برمیگردد‪ .‬وقتی به دفتر ایشان رفتم‪،‬‬       ‫علم وزیر دربار‪ ،‬اگر اشتباه نکنم‪ ،‬از‬
‫آنجا رفتم و در مراسم سالروز استقلال‬      ‫گفتگوهایی بین آقای هویدا و کاسیگین‬       ‫مجلس است‪ .‬و بعد پرداختند به این‬        ‫در اولانباتور پس از مراسم استقبال‪،‬‬           ‫پیش از آن که مسأله بودجه مطرح‬            ‫هیأت مدیره یا هیأت رئیسه جشنهای‬
‫یا جمهوری آن کشور حضور داشتم‪.‬‬            ‫بهعمل آمد که بهتوسط مترجم ترجمه‬          ‫موضوع که وضع کارگران ایران از چه‬       ‫آقای نخست وزیر به محل جداگانهای‬              ‫شود‪ ،‬به من گفتند‪ :‬دکتر متینی‪ ،‬خبر‬        ‫دوهزار و پانصدساله شاهنشاهی ایران‬
‫سپس این توفیق نصیبم شد که در‬             ‫میشد و بقیه بهاصطلاح گوش بودیم‪.‬‬          ‫قرار است‪ .‬در سال مرخصی دارند و‬         ‫که برای ایشان در نظر گرفته شده بود‬           ‫داری که به اولانباتور میروی؟ گفتم‪:‬‬       ‫ـ که من نیز بهحیث سمت در آن‬
‫مهمانی کاخ کرملین نیز شرکت کنم‪.‬‬          ‫یکی از موضوعاتی که دو نخست وزیر‬          ‫خانوادهشان بیمه هستند‪ ،‬در روز ‪۸‬‬        ‫رفتند و بقیه به هتلی هدایت شدیم‪.‬‬             ‫به کجا؟ گفتند‪ :‬اولانباتور پایتخت‬         ‫عضویت داشتم ـ برای صرف ناهار در‬
                                         ‫در سر میز شام درباره آن سخن گفتند‬        ‫ساعت کار میکنند و علاوه بر اینها‬       ‫درست بهیاد ندارم که چند روز در این‬           ‫مغولستان خارجی‪ .‬گفتم‪ :‬چرا به‬             ‫دربار دعوت کرده بودند که من در آن‬
    ‫رستاخیز و دلایل تشکیل آن‬             ‫اورانیوم و غنیسازی آن بود که بنده‬        ‫در ‪۲0‬درصد سود سهام کارخانهها‬           ‫شهر بودیم‪ .‬در اولان باتور هر یک از‬           ‫مغولستان بروم؟ من نه زبان مغولی‬          ‫مجلس حضور یافتم‪ .‬بهیاد دارم که در‬
‫مشکل از اینجا آغاز شد که حزب‬             ‫مطلقاً چیزی از آن نفهمیدم‪ .‬آن جلسه‬       ‫شریکند و این مبلغ از دوبرابر حقوق‬      ‫ما راهنما یا مهمانداری داشتیم که‬             ‫میدانم‪ ،‬و نه از تاریخ مغول چیزی‬          ‫آن جلسه آقای وزیر دربار به هر یک از‬
‫رستاخیز بهواقع حزب نبود‪ .‬حتی‬             ‫بهپایان رسید و پس از دو سه بازدید‬        ‫یک ماه آنها تجاوز میکند‪ .‬مترجم‬         ‫بهقول قدیمیها انفاس ما را میشمرد‬             ‫میدانم‪ .‬گفتند‪ :‬چطور خبر نداری؟‬           ‫ما مدال یا سکه جشنهای شاهنشاهی‬
‫در حد حزبهای ایران نوین و مردم‪.‬‬          ‫در مسکو‪ ،‬با همان هواپیما به ایران‬        ‫همه این مطالب را جمله بهجمله‬           ‫و نمیگذاشت آنی بدون حضور او‬                  ‫دیشب یا دو شب پیش (تردید از بنده‬         ‫را نیز اهدا کردند‪ .‬غروب همان روز از‬
‫ولی اعلیحضرت بهعللی که بر همگان‬                                                   ‫ترجمه کرد‪ .‬و آن وقت آقای هویدا از‬      ‫از هتل خارج شویم‪ .‬نظارت در کار‬               ‫است) در هیأت دولت تصویب شد که‬            ‫تهران به مشهد بازگشتم و مستقیم‬
‫پوشیده بود نظام تکحزبی را جانشین‬                                ‫بازگشتیم‪.‬‬         ‫رئیس جمهوری مغولستان پرسیدند‬           ‫مهمانان در این کشور بهمراتب شدیدتر‬           ‫در هیأت سیاسی که به ریاست آقای‬           ‫به دفتر کارم در دانشگاه رفتم‪ .‬به‬
‫آن دو حزب کردند‪ .‬برخی معتقد بودند‬        ‫ناگفته نماند که من در تمام مدت‬           ‫حالا به من بگویید که شما کمونیست‬       ‫از شوروی بود که من در سال ‪۱۹۷0‬‬               ‫نخست وزیر به مغولستان خارجی‬              ‫من گفتند امروز کانون ‪۱۱۱۱‬حزب‬
‫که چون حزب ایران نوین دارای قدرت‬         ‫اقامت در اولانباتور و مسکو همچنان‬        ‫هستید یا ما؟ ناگفته نگذارم که یک‬       ‫دیده بودم (در آن سال بر طبق قرارداد‬          ‫میرود تو هم عضویت داری‪ .‬گفتم‬             ‫رستاخیز در دانشکده ادبیات جلسه‬
‫زیادی شده بود‪ ،‬اعلیحضرت بهطور غیر‬        ‫به دنبال یافتن جوابی بودم برای این‬       ‫روز هم در جشن استقلال یا سالروز‬        ‫فرهنگی ایران و شوروی برای بازدید‬             ‫مطلقاًاز این موضوع بیخبرم‪ ،‬و نمیدانم‬     ‫داشته است و در آن جلسه ازجمله‬
‫مستقیم به انحلال دو حزب ایران نوین‬       ‫پرسش که چرا مرا در هیأت سیاسی به‬         ‫جمهوری مغولستان در استادیوم‬            ‫از نسخههای خطی فارسی محفوظ‬                   ‫چرا باید به آن شهر بروم‪ .‬آقای دکتر‬       ‫قطعنامهای علیه تو به تصویب رسیده‬
‫و مردم دست زدند‪ .‬گرچه آقای هویدا‬         ‫ریاست آقای نخستوزیر قرار دادهاند‪،‬‬                                               ‫در کتابخانههای شوروی به آن کشور‬              ‫مجیدی همانجا به آقای نخست وزیر‬           ‫و جلسه هم بسیار متشنج بوده است‪.‬‬
‫نخست وزیر پیوسته خود را فقط رئیس‬         ‫چون معلمی بیش نبودم و هرگز در‬                ‫ورزشی اولانباتور شرکت کردیم‪.‬‬                                                    ‫تلفن کردند و آنچه را گفته بودم در‬        ‫گفتم نوار مذاکرات ضبط شدۀ آن‬
‫دفتر شاهنشاه میخواندند‪ ،‬نه بیشتر‪.‬‬                                                 ‫در یکی از این روزها آقای هویدا پیام‬                     ‫سفر کرده بودم)‪.‬‬             ‫حضور بنده به اطلاع ایشان رسانیدند‪.‬‬       ‫جلسه را برایم بیاورند‪ .‬نوار را گوش‬
‫آنچه آقای علم در این باب نوشتهاند‪،‬‬        ‫چنین هیأتهایی شرکت نکرده بودم‪.‬‬          ‫دادند به محل اقامتشان بروم‪ .‬رفتم‪.‬‬      ‫با وجود این‪ ،‬من روزی توانستم بی‬              ‫من صدای خندهای را از تلفن شنیدم‪.‬‬         ‫کردم و بعد آن را بهدقت بهاصطلاح‪،‬‬
                                         ‫هواپیما به نزدیکیهای ایران که‬            ‫گفتند‪ :‬از نظر فرهنگی و دانشگاهی ما‬     ‫اطلاع مهماندار‪ ،‬یکی دوساعتی به یکی‬           ‫بعد آقای دکتر مجیدی گفتند‪ :‬جناب‬          ‫پیاده کردم‪ .‬معلوم شد آقای دکتر‬
            ‫مؤید این امر تواند بود‪:‬‬      ‫رسید‪ ،‬آقای هویدا مرا احضار کردند و‬       ‫چهپیشنهادیمیتوانیمبهاینهابکنیم؟‬        ‫از فروشگاههای آن شهر بروم‪ .‬موضوع‬             ‫آقای هویدا میفرمایند هر کس پانزده‬        ‫فکرت قطعنامهای را پیشنهاد کردهاند‪،‬‬
‫«شاهنشاهبا تشکیلحزب رستاخیز‬              ‫با تبسم گفتند‪ :‬دکتر متینی‪ ،‬بالاخره‬       ‫من خالیالذهن بودم‪ .‬عرض کردم ما‬         ‫از این قرار بود که روزی که با خانم‬           ‫سال در مشهد بوده باشد‪ ،‬پنجاه‬             ‫ولی عدهای بهاشتباه تصور کرده بودند‬
‫بلندپروازیهای بیربط حزب اکثریت را‬        ‫فهمیدی چرا در این هیأت عضویت‬             ‫در ایران از تاریخ مغول در آن حدی‬       ‫مهماندار در اتومبیل بودم‪ ،‬وقتی از‬            ‫درصدش مغول میشود! موضوع‬                  ‫که قطعنامه بهتصویب نیز رسیده‬
‫که تمام کارهای شاهنشاه را بهاعتبار‬       ‫داری؟ عرض کردم‪ :‬خیر‪ ،‬همانطوری‬            ‫که مربوط به ایران است اطلاع داریم‪.‬‬     ‫مقابل فروشگاهی رد شدیم‪ ،‬گفت‪ :‬این‬             ‫با خنده بهپایان رسید‪ .‬آقای دکتر‬          ‫بوده است‪ .‬و این موضوع را روز بعد‬
‫حساب خودش میگذاشت از بین‬                 ‫که به آقای دکتر مجیدی نیز گفتم و‬         ‫ولی از وضع حکومت مغول در خارج‬          ‫بزرگترین فروشگاه شهر ماست و مثل‬              ‫مجیدی هم توضیح بیشتری درباره این‬         ‫خانم دکتر تیمورتاش استاد دانشکده‬
‫بردند‪ ...‬و همچنین به خردوانیهای‬          ‫ایشان مطلب را به عرضتان رسانیدند‪،‬‬        ‫از ایران و مغولستان خبری نداریم‪ .‬اگر‬   ‫فروشگاههای بزرگ اروپاست‪ .‬توضیح‬               ‫سفر به بنده ندادند‪ .‬رسیدگی به بودجه‬      ‫پزشکی به من گفتند که «من در جلسه‬
‫بیربط حزب اکثریت که باعث ناراحتی‬         ‫هنوز هم چیزی در این باب نمیدانم‪.‬‬         ‫تأیید بفرمایید پیشنهاد کنیم دانشگاه‬    ‫این خانم موجب شد که خود را به آن‬             ‫تمام شد و به مشهد بازگشتم و پس از‬        ‫حضور داشتم‪ ،‬قطعنامه قرائت شد ولی‬
‫و عقدۀ عده زیادی از مردم شده بود‬         ‫گفتند‪ :‬گزارش تو درباره کانون حزب‬         ‫اولانباتور یک استاد تاریخ مغول را‬      ‫فروشگاه برسانم‪ .‬پس وقتی به هتل‬               ‫چند روز‪ ،‬نامهای دریافت کردم که در‬        ‫نه به اخذ رأی انجامید و نه به تصویب‬
‫و من در این خصوص هم سابقاً زیاد‬          ‫رستاخیز در دانشگاه فردوسی و نتیجه‬        ‫به مدت یک یا دو نیمسال تحصیلی‬          ‫بازگشتیم‪ ،‬سر و صورتی صفا دادم و از‬           ‫چنان هیأتی عضویت داری و پاسپورت‬          ‫رسید‪ ».‬متأسفانه آن قطعنامه را اکنون‬
‫نوشتهام‪ ...‬پایان دادند‪( ».‬خاطرات علم‪،‬‬    ‫تحقیقات هیأت بازرسان به عرض‬              ‫به مشهد بفرستد مشروط بر این که‬         ‫اتاق خارج شدم و تاکسی سوار شدم‬               ‫خدمت برایم صادر کردند و فرستادند‬         ‫در اختیار ندارم ولی بهخوبی بهیاد دارم‬
                                         ‫شاهنشاه رسید‪ .‬فرمودند رئیس دانشگاه‬       ‫انگلیسی بداند و در این مدت تاریخ‬       ‫و به راننده نشانی فروشگاه را دادم‪ .‬به‬        ‫و گفتند در فلان روز و فلان ساعت در‬       ‫که پس از مقدمهای در آن نوشته‬
         ‫جلد ‪ ،۴‬ص ‪ 333‬ـ ‪.)33۴‬‬            ‫فردوسی در اولین هیأت سیاسی که به‬         ‫مغول را تدریس کند و متقابل ًا دانشگاه‬  ‫آنجا رفتم‪ .‬همه جای آن را به دقت نگاه‬         ‫پاویون دولتی در فرودگاه مهرآباد باید‬     ‫شده بود‪ :‬آقای دکتر جلال متینی‬
‫«‪ ...‬شاهنشاه واقعاً بهحق باید متوجه‬      ‫خارج از کشور میرود عضویت داشته‬           ‫فردوسی هم برای یک یا دو نیمسال‬         ‫کردم ولی چیزی چشمگیر نیافتم که به‬                                                     ‫رئیس دانشگاه فردوسی قادر نیست‬
‫همه جهات باشند‪ .‬چنانکه بلندپروازیها‬      ‫باشد تا هم دانشگاه فردوسی و هم‬           ‫استادی را که تخصصش در تاریخ‬            ‫یادگار سفر مغولستان بخرم‪ .‬ناچار یک‬                          ‫حضور داشته باشی‪.‬‬          ‫منویات مبارک اعلیحضرت همایونی‬
‫و ُگهخوریهای دولت و حزب اکثریت را‬        ‫حزب رستاخیز و هم مردم خراسان‬             ‫ایلخانان است برای تدریس به اولانباتور‬  ‫تصویر بودا را که روی پارچه بهصورت‬            ‫بر طبق این برنامه‪ ،‬به تهران رفتم و‬       ‫(یا شاهنشاه آریامهر‪ ،‬تردید از بنده‬
‫نقش بر آب کردند‪ .‬آخر به حزب ایران‬        ‫بدانند که او مورد تأیید است‪ .‬این‬         ‫بفرستد‪ .‬ایشان این نظر را تأیید کردند‬   ‫بسیار ابتدایی چاپ شده بود خریدم و‬            ‫در هیأتی به ریاست آقای نخست وزیر‬         ‫است) را به مرحله اجرا درآورد‪ .‬در بند‬
‫نوین چه ربطی دارد که در کنگره‬            ‫بود که به امر شاهنشاه در این هیأت‬        ‫و گفتند همین امروز به دانشگاه بروید‬    ‫با تاکسی به هتل بازگشتم که دیدم‬              ‫با شرکت معاونان وزارت امور خارجه‬         ‫بعدی تأکید شده بود که در خراسان‬
‫خود از تمام احزاب پیشرو و پسرو و‬         ‫عضویت یافتی‪ .‬بعد افزودند‪ :‬ما ریشۀ‬        ‫و این مطلب را با رئیس دانشگاه مطرح‬     ‫خانم مهماندار سخت عصبانی است و‬               ‫و وزارت دارایی (یا اقتصاد)‪ ،‬آقای رضا‬     ‫یا در مشهد هیچ کس پرونده سازتر از‬
‫کمونیست و غیر کمونیست و لیبرال‬           ‫ناراحتی را در کانون حزب رستاخیز‬          ‫کنید‪ .‬به دانشگاه رفتم که از ظاهرش‬      ‫محترمانه میگوید‪ :‬چرا به من نگفتید‬            ‫قطبی رئیس سازمان رادیو و تلویزیون‬        ‫آقای دکتر جلال متینی وجود ندارد‬
‫و چنین و چنان دعوت کند؟» (همان‬           ‫دانشگاه فردوسی پیدا کردهایم‪ .‬اگر‬         ‫آشکار بود دبیرستانی در حد بسیار‬        ‫تا شما را به این فروشگاه ببرم‪ .‬تصویر‬         ‫ملی ایران‪ ،‬چند تن از نمایندگان‬           ‫و مطالبی از این نوع‪ .‬من همان شب‪،‬‬
                                         ‫اشتباه نکنم از آقای دکتر فکرت نیز‬        ‫متوسط بیش نیست‪ .‬مذاکرات انجام‬          ‫بودا را به وی نشان دادم و گفتم‪:‬‬              ‫مجلس شورای ملی و روزنامهنگاران‬           ‫نامهای خطاب به آقای هویدا نخست‬
             ‫کتاب‪ ،‬ج ‪ ،5‬ص ‪.)۴۶‬‬           ‫نام بردند و گفتند‪ :‬مدتی صبر کن‪.‬‬          ‫شد و خلاصۀ آن را بعد به عرض آقای‬                                                    ‫(شاید بیش از ده دوازده تن نبودیم) با‬     ‫وزیر نوشتم و متن قطعنامه پیشنهادی‬
‫آقای علم درباره استقبال مردم از‬          ‫ترتیب این کار را خواهیم داد‪ .‬به‬                                                      ‫نمیخواستم مزاحم شما بشوم!‬               ‫هواپیما به سوی مقصد حرکت کردیم‪.‬‬          ‫کانون ‪ ۱۱۱۱‬حزب رستاخیز را بهطور‬
‫تشکیل حزب رستاخیز‪ ،‬در روز بعد‬            ‫عرضشان رسانیدم بنده بهمانند گذشته‬         ‫نخست وزیر رسانیدم و تأیید کردند‪.‬‬      ‫در اولانباتور رئیس جمهوری‬                    ‫میگفتند چون این مسیر (مسیر‬               ‫کامل ضمیمۀ آن کردم و در نامه‬
‫از کنفرانس مطبوعاتی اعلیحضرت‪،‬‬            ‫همچنان به وظیفۀ خود عمل خواهم‬                                ‫در مسکو‬            ‫مغولستان مهمانی شامی بهافتخار‬                ‫تهران ـ اولانباتور) برای خلبانان ایرانی‬  ‫توضیح دادم که خاطر مبارک هست‬
                                         ‫کرد‪ ،‬فقط بیم آن است که نظم دانشگاه‬                                              ‫آقای نخست وزیر دادند که اعضای‬                ‫ناآشناست‪ ،‬دو ستارهشناس از شوروی‬          ‫که در جلسهای که در حضور آنجناب‬
                       ‫نوشتهاند‪:‬‬                                                  ‫در مغولستان معلوم شد که آقای‬           ‫هیأت نیز در آن حضور داشتند‪ .‬بعد هم‬           ‫برای هدایت هواپیما آمدهاند‪ .‬هواپیما از‬   ‫تشکیل گردید‪ ،‬این موضوع پیشبینی‬
‫«شاهنشاه‪ ...‬نظر مرا از فرمایشات‬                               ‫بههم بخورد‪.‬‬         ‫نخست وزیر قرار ملاقاتی با آقای‬         ‫آقای هویدا مهمانی شامی برای رئیس‬             ‫تهران پرواز کرد و در فرودگاه تاشکند‬      ‫شد که ممکن است برخی از کانونهای‬
‫دیروز خواستند‪ .‬عرض کردم شاهنشاه‬          ‫پس از بازگشت به ایران‪ ،‬روزی آقای‬         ‫کاسیگین نخست وزیر شوروی‬                ‫جمهوریمغولستاندادندکهمیگفتند‬                 ‫پایتخت ازبکستان به زمین نشست و‬           ‫حزبی از وظیفۀ اصلی خود منحرف‬
‫مثل همیشه یک شاهکار سیاسی بزرگ‬           ‫دکتر سمیعی وزیر علوم و آموزش عالی‬        ‫نیز دارند‪ .‬پس هیأت‪ ،‬با هواپیما از‬      ‫تمام مواد غذایی برای پذیرایی آن شب‬           ‫هیأت وزیران ازبکستان بهافتخار آقای‬       ‫شوند و کانون حزبی را وسیلهای برای‬
‫بهکار بردند‪ .‬امروز در شهر غلغله است و‬    ‫تلفنی از تهران به بنده گفتند‪ :‬نامهای به‬  ‫اولانباتور عازم مسکو شد‪ .‬در فرودگاه‬    ‫را از ایران با هواپیما آورده بودند‪ ،‬زیرا در‬  ‫نخست وزیر ایران به شام پذیرایی‬           ‫پیشرفت مقاصد شخصی خود قرار‬
‫همه میخواهند به حزب شاه بپیوندند‬         ‫دانشگاه فردوسی مینویسیم تا با انتقال‬     ‫مسکو مراسم استقبال بهعمل آمد‪.‬‬          ‫مغولستان به ما توصیۀ اکید شده بود‬                                                     ‫دهند‪ .‬در آن نامه از آقای نخست وزیر‬
‫حتی پیرمردان سالخوردۀ بازاری‪»...‬‬         ‫آقای دکتر فکرت به وزارت امور خارجه‬                                              ‫که بهجز غذاهایی که بهصورت کنسرو‬                                                       ‫استدعا کردم در صورتی که مصلحت‬
‫(همان کتاب‪ ،‬جلد‪ ،۴‬ص‪ 33۴‬ـ‪.)335‬‬                                                                                                                                                                                  ‫میدانند‪ ،‬نامه بنده و قطعنامه ضمیمه‬
‫اما خود آقای علم‪ ،‬دانسته یا ندانسته‪،‬‬                                                                                                                                                                           ‫آن را به شرف عرض همایونی برسانند‪،‬‬
‫مطلبی را نیز از قول شاهنشاه نقل‬                                                                                                                                                                                ‫زیرا به نظر بنده‪ ،‬شخصی با این صفات‬
‫کردهاند که دقیقاً دا ّل بر فرمایشی بودن‬                                                                                                                                                                        ‫شایستۀ آن نیست که ریاست دانشگاه‬
                                                                                                                                                                                                               ‫فردوسی را برعهده داشته باشد‪ .‬نامه‬
             ‫حزب رستاخیز است‪:‬‬                                                                                                                                                                                  ‫را روز بعد با پیکی به تهران فرستادم‬
‫«قبل از مرخصی به من فرمودند‪،‬‬                                                                                                                                                                                   ‫که مستقیم به آقای نخست وزیر‬
‫البته شما و همۀ درباریها از امروز عضو‬                                                                                                                                                                          ‫تسلیم شد‪ .‬از آن تاریخ به بعد‪ ،‬بارها از‬
‫حزب جدید هستید‪ .‬عرض کردم البته‬                                                                                                                                                                                 ‫بازرسی شاهنشاهی افرادی به دانشگاه‬
‫تردید نبود و امروز این کار خواهد شد‪.‬‬                                                                                                                                                                           ‫میآمدند و ساعتها درباره این مسأله‬
‫بهعلاوه تمام مردم پیر و برنا‪ ،‬دولتی و‬                                                                                                                                                                          ‫به تحقیق و بررسی میپرداختند‪ .‬لابد‬
‫غیر دولتی‪ ،‬همه این کار را خواهند کرد‪.‬‬                                                                                                                                                                          ‫آنان بهجز من با اعضای کانون ‪۱۱۱۱‬‬
‫فرمودند‪ :‬مراقبت کن‪ .‬بعد که مرخص‬                                                                                                                                                                                ‫و ازجمله با آقای دکتر فکرت و خانم‬
‫شدم‪ ،‬موضوع عضویت را به نخست‬                                                                                                                                                                                    ‫دکتر تیمورتاش و دیگران نیز تماس‬
‫وزیر نوشتم‪ .‬یقین دارم اگر خنجری‬                                                                                                                                                                                ‫میگرفتند و اطلاعات لازم را جمع‬
‫به دل نخست وزیر فرو میرفت بهتر‬                                                                                                                                                                                 ‫آوری میکردند من از حاصل کار‬
                                                                                                                                                                                                               ‫این بازرسان بیخبر بودم و کارم را در‬
                     ‫از این بود‪»...‬‬
‫ناگفته نماند که آقای علم در خاطرات‬
‫خود در مواردی که کم نیست ازجمله‬
‫نسبت به شهبانو و آقای هویدا نخست‬
‫وزیر و یکی دو سه تن دیگر بهصورت‬

     ‫کامل ًا منفی اظهار نظر کردهاند‪.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19