Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۱۱ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷۷۷‬‬
                                                                                                                                                                          ‫جمعه ‪ ۲۴‬تا پنجشنبه‪ 3۰‬اردیبهشتماه ‪1۴۰۰‬خورشیدی‬

‫فروخته عازم کشورهای اروپا و آمریکا‬                          ‫داستان مهاجرت از زبان یک پزشک موفق ایرانی‪(:‬پایان)‬                                                                                    ‫تصور من این بود که حکومت‬
‫شدند‪ .‬در اروپا ایرانیان در کشورهایی‬                                                                                                                                                              ‫جدید‪ ،‬دموکراتیک خواهد بود و به‬
‫مثل‪ :‬فرانسه‪ ،‬انگلستان‪ ،‬آلمان و اسپانیا‬  ‫تص ّورمااینبودکهحکومتجدید‪،‬بهکمکروحانیون‪،‬‬                                                                                                                 ‫کمک روحانیون‪ ،‬حکومتی پرمهر و‬
                                         ‫حکومتی پرمهر و محبت خواهد بود اما افسوس‪...‬‬                                                                                                              ‫محبت را در میان همسایگان خود به‬
                  ‫ساکن میشدند‪.‬‬                                                                                                                                                                   ‫نمایش خواهد گذاشت و آنها را نیز به‬
‫از فامیل من‪ ،‬برادرم دکتر روحی و‬                                               ‫بر آنها چه گذشت‪ .‬در ایران چه میکردند و‬          ‫گزارشهای آماری بر زیان جبرانناپذیری که‬                             ‫تأسیس چنین حکومتی تشویق خواهد‬
‫دو خواهرم شوقیه و مهرآذر با همسران‬                                                                     ‫اکنون چه میکنند‪.‬‬       ‫موج مهاجرتهای بعد از انقلاب برای ایران به‬                          ‫کرد‪ .‬و این ما مردم ایران خواهیم بود‬
‫و بچههای خود خیلی زود به جمع ما‬                                                                                                                                                                  ‫که چنین گام عظیمی در راه پیشرفت‬
‫پیوستند‪ .‬پدر و مادر و خواهر دیگرم‬                                             ‫در کالیفرنیا‪ ،‬ایرانیان مهاجر از تأثیرگذارترین‬               ‫بار آورده است‪ ،‬گواهی میدهند‪.‬‬                           ‫به سوی دموکراسی و حکومت مردمی‬
‫قدسیه خانم هم قبل از جنگ ایران و‬                                              ‫مهاجران این سرزمین مهاجرپذیر محسوب‬              ‫انقلاب کذائی باعث شد که گروه گروه ایرانیان‬                         ‫را به عنوان سرمشق همسایگان خود‪،‬‬
                                                                              ‫میشوند‪ .‬دکتر عطاالله اقراری یکی از‬              ‫فرهیخته‪ ،‬گروهی به اجبار و گروهی به اختیار‪،‬‬                         ‫در این منطقه جغرافیایی برداشتهایم‪.‬‬
       ‫عراق به لوس آنجلس آمدند‪.‬‬                                               ‫سرشناسترین آنهاست که داستان زندگی‬               ‫سرزمینی را که دوست میداشتند و عاشقانه‬                              ‫ولی هزاران افسوس! که دو سه‬
‫ایرانیهایی که قبل از انقلاب‪،‬‬                                                  ‫خود را از تولد تا هجرت در کتابی با عنوان‬        ‫برای ساختنش کوشیده بودند‪ ،‬پشت سر‬                                   ‫روز بعد‪ ،‬اخبار عجیب‪ ،‬غیرمنتظره و‬
‫در خارج از ایران خیلی علاقهای به‬                                              ‫«هفتاد و پنج بهار ـ قصۀ غصه و خوشحالی‬                                                                              ‫باورنکردنی‪ ،‬از همان رادیوی خریداری‬
‫معاشرت با هم وطنان خود نداشتند‪،‬‬                                               ‫عمری که گذشت» نوشته و انتشار داده است‪.‬‬            ‫گذارند و به کشورهای دیگر مهاجرت کنند‪.‬‬                            ‫شده از فرانکفورت‪ ،‬شنیدم که حاکی‬
‫بعد از انقلاب دیدار هم زبانان و نجات‬                                          ‫بخش دوم از این کتاب را که به داستان‬             ‫هرکدامازاینانبوهمهاجرین‪،‬سرگذشتیدارند‬                               ‫از اعدام افسران و وزیران حکومت‬
‫یافتگان از ظلم و کشتار انقلابیون و‬                                            ‫مهاجرت نویسنده اختصاص دارد‪ ،‬در این‬              ‫شنیدنی و اغلب نوشتنی و بر جای گذاشتنی‪:‬‬                             ‫گذشته بود‪ .‬تازه فهمیدم چرا روزی‬
‫حاکمان انقلابی را‪ ،‬ارج مینهادند و‬                                                                                             ‫چه شد که راه مهاجرت پیش گرفتند‪ .‬چه‬                                 ‫که من تهران را ترک میکردم هزاران‬
‫غنیمت میدانستند و روز و شب را‬                                                                           ‫شماره میخوانید‪:‬‬       ‫راهی را برای مهاجرت برگزیدند و در این راه‬                          ‫نفر در فرودگاه قصد خروج از ایران را‬
‫به طور دستجمعی با آشنایان و فامیل‬                                                                                                                                                                ‫داشتند که اکثر آنها خارجیان مقیم‬
                                                                              ‫حمله عراق به آبادان و آتش زدن پالایشگاه آبادان‬                                                                     ‫تهران بودند و هواپیمای ما که لوفت‬
                 ‫سپری میکردند‪.‬‬                                                                                                                                                                   ‫هانزا بود‪ ،‬چرا چهار ساعت تأخیر‬
‫در آن روزهای اول انقلاب بسیاری از‬       ‫یعنی مصادره گردید و مالکیت آنها از‬    ‫او همیشه در پی رفع مشکل مردم بود‬       ‫باری‪ ،‬در لس آنجلس ما در‬               ‫ارتش‪ ،‬از تسلیحات ارتش عراق و‬          ‫داشت‪ .‬ولی با وجود این‪ ،‬از آنجا که‬
‫ایرانیان چون من‪ ،‬روز و ساعت شماری‬       ‫صاحبان سهام بانکها گرفته شد و به‬      ‫و هرگز نشنیدم و علائمی ندیدم که‬        ‫آپارتمانی زندگی میکردیم که دو‬         ‫گرفتاریهای روزانه مرزی با عراقیها‬     ‫من خود را خدمتگزار مردم میدانستم‬
‫میکردند تا به سر خانه و کار و وطن‬       ‫تصرف دولت درآمد و این خود کافی‬        ‫شخص او و یا مهندسان همکارش در‬          ‫اطاق خواب و یک اطاق نشیمن و‬           ‫صحبت میکرده و آن فرمانده به شاه‬       ‫و در کارهای سیاسی فعالیت و دخالت‬
‫خود برگردند‪ ،‬و فکر میکردند طوفان‬        ‫بود که کار داد و ستد با بانک را مختل‬  ‫پی سوءاستفاده باشند‪ .‬گناه بزرگ‬         ‫جمعاً سه اطاق داشت و من در سفر‬        ‫میگوید اگر اعلیحضرت اراده بفرمایند‬    ‫نمیکردم‪ ،‬دلیلی نمیدیدم که به سر‬
‫بگیر و ببند و کشتار انقلاب فروکش‬                                              ‫او و منصور روحانی آن بود که شاه‬        ‫دو سال قبل آن را‪ ،‬برای دخترم هاله‬     ‫و اجازه دهند فردا ناهار را در خدمت‬    ‫کار و خانه خود برنگردم‪ .‬تا اینکه‬
‫خواهد کرد و آرام خواهد گرفت‪ .‬ولی‬                           ‫و متوقف کند‪.‬‬       ‫و شهبانو از آنها حمایت میکردند‪،‬‬        ‫که در رشته روانشناسی در دانشگاه‬       ‫شاهنشاه در بغداد صرف کنیم (یعنی‬       ‫شنیدم مشکلاتی برای جامعه بهائی‬
‫افسوس که پیشبینی و تصور و انتظار‬        ‫قبل از آمدنم به آمریکا‪ ،‬در یک بعد‬     ‫چون هر دوی آنها تمام توان خود را‬       ‫‪( USC‬دانشگاه کالیفرنیای جنوبی)‬        ‫یک روزه عراق را تصرف کنیم)‪ .‬شاه‬       ‫پیش آمده است و عدهای از آنها‬
‫ما از اهداف و باور انقلابیون باطل بود‪.‬‬  ‫از ظهر‪ ،‬که قرار بود صبح فردای آن‬      ‫شبانهروز برای اجرای وظایف اداری‬        ‫تحصیل میکرد خریده بودم‪( .‬منزل‬         ‫از این سخن نسنجیده فرمانده ارتش‬       ‫را اعدام کردهاند آن وقت دانستم‬
‫خبرهای ایران روز به روز‬                 ‫تهران را برای سفری کوتاه به آمریکا‬    ‫خود به کار میبردند‪ .‬بالاخره هویدا‬      ‫ما در تهران ‪ ۲۴‬اطاق داشت) ولی از‬      ‫ناراحت شده و دستور میدهد او‬           ‫نتیجه این انقلاب آن نیست که من و‬
‫وحشتناکتر و وخیمتر میشد‪ .‬هر‬             ‫ترک کنم‪ ،‬دو نفر مقداری پول در‬         ‫نخستوزیر‪ ،‬پس از ‪ 13‬سال صدارت‬           ‫من قبول کنید که «کجا خوش است‬          ‫خود را به ستاد ارتش معرفی کند‬         ‫بسیاری از مردم در انتظار آن بودیم‪،‬‬
‫روز اسامی و عکسهای ده نفر از اعدام‬      ‫اختیار من گذاشتند‪ .‬اولی یکی از‬        ‫در پنجه باقی مانده قدرت پادشاهی‬        ‫آنجا که دل خوش است»‪ .‬و «درویش‬         ‫و بدین ترتیب او از مقام مهم ارتشی‬     ‫و چارهای نداشتم جز آنکه به انتظار‬
‫شدگان که از دولتمردان و افسران و‬        ‫بستگان همسرم بود که منزل خود‬          ‫اسیر گردید و به وسیله شمشیر‬                                                  ‫خود معزول میشود‪ .‬شاید کسانی از‬
‫حتی روحانیانی که موافق با حکومت‬         ‫را فروخته و چکی به مبلغ ششصد‬          ‫بران بیعدالتی انقلاب کشته شد‪.‬‬           ‫هر کجا که شب آید سرای اوست‪».‬‬         ‫فرماندهان جدید ارتش ایران در اوائل‬                ‫آینده روشنتری بمانم‪.‬‬
‫انقلابی نبودند‪ ،‬در روزنامهها منتشر‬      ‫و پنجاه هزار تومان به من داد و از‬     ‫وقتی من شنیدم دکتر بهادری را‬           ‫اولین کاری که کردیم این بود که‬        ‫انقلاب به آقای خمینی نوید دادهاند‬     ‫در تمام شبانه روز گوش به رادیو و‬
‫میشد و امید ما راندهشدگان از وطن‬        ‫من خواست که آن را در حساب‬             ‫اعدام کردهاند دیگر امیدم را به عدالت‬   ‫هاله دخترم به خوابگاه دانشگاه تغییر‬   ‫که ما به زودی شعبه جمهوری اسلامی‬      ‫چشم به تلویزیون داشتیم تا ببینیم در‬
                                        ‫خود بگذارم تا بعد به او پس بدهم‪.‬‬      ‫و نجات از کشته شدن در این سیستم‬        ‫منزل داد‪ .‬زیرا از بچهها‪ ،‬یکی باید‬     ‫را در عراق تصرف شده بنیاد خواهیم‬      ‫وطن ما چه میگذرد و متأسفانه روز به‬
       ‫را به ناامیدی تبدیل میکرد‪.‬‬       ‫دومی دوستی بود که من به او ارادت‬      ‫انقلابی از دست دادم‪ ،‬زیرا همیشه‬        ‫شبها در اطاق نشیمن میخوابید که‬        ‫کرد‪ .‬ولی متأسفانه دیدیم بعد از هشت‬    ‫روز حتی ساعت به ساعت اوضاع بدتر‬
‫از طرفی نبرد قدرت طلبی بین‬              ‫خاصی داشتم‪ .‬او هم مبلغی نقد به‬        ‫فکر میکردم اگر من روزی گرفتار‬                                                ‫سال جنگ ناموفق‪ ،‬و صدها هزار تلفات‬
‫انقلابیون هم بیرحمانه کشتار میکرد‪.‬‬      ‫من داد و گفت تو از آن برای کارهای‬     ‫ستیزهجوئی انقلابیون گردم وقتی‬                    ‫با دردسرهایی همراه بود‪.‬‬     ‫جوانان وطن‪ ،‬و چندین صدهزار معلول‬                      ‫و وخیمتر میشد‪.‬‬
‫دهها نفر از رهبران انقلاب به دست‬        ‫ساختمانیات استفاده کن و بعداً هر‬      ‫خدماتم را برای بهداشت مملکت شرح‬        ‫در این مجموعه ساختمانی که‬             ‫و میلیاردها دلار هزینه جنگ‪ ،‬ارتش‬      ‫پدر و مادر پیرم که در اوایل انقلاب‬
                                        ‫وقت من به آن احتیاج داشتم از تو‬       ‫دهم دیگر کسی مزاحم من نخواهد‬           ‫حدود بیست طبقه داشت‪ ،‬چندین‬            ‫ایران که همه فرماندهان و افسران و‬     ‫به آمریکا آمده و سپس به تهران‬
   ‫انقلابیون مخالف خود ترور شدند‪.‬‬       ‫خواهم گرفت‪ .‬من چک و پول نقد را به‬     ‫شد‪ .‬اما وقتی مطلع شدم که دکتر‬          ‫خانواده ایرانی زندگی میکردند که‬       ‫خلبانان باتجربه خود را به علت انقلاب‬  ‫برگشته بودند تا به اصطلاح در خانه و‬
‫کشتار اقلیتهای مذهبی‪ ،‬یهودی‪،‬‬            ‫حساب بانکیام گذاشتم که خیلی زود‬       ‫بهادری را اعدام کردند که او نیز چون‬    ‫تقریباً همه بالاجبار از وطن به اینجا‬  ‫از دست داده بود‪ ،‬بعضی کشته و‬          ‫کاشانه خود زندگی کنند‪ ،‬به علت فشار‬
‫زرتشتی‪ ،‬مسیحی‪ ،‬مسلمان شیخی‪،‬‬             ‫با بقیه موجودیهای من در بانکها‬        ‫من سالها برای درمان و بهداشت مردم‬                                            ‫اغلب بازنشسته و بسیاری فراری شده‬      ‫کاسبها و متعصبین محله که پس از‬
‫مسلمان سنی‪ ،‬و از همه بیشتر‬              ‫ابتدا توقیف شد (ممنوع المعامله) و‬     ‫زحمت کشیده و خدمت کرده بود‪،‬‬                             ‫سفر کرده بودند‪.‬‬      ‫بودند‪ ،‬نتوانست پیشرفتی در جنگ‬         ‫نزدیک به ‪ ۴۵‬سال سلام و علیک و‬
‫بهائیان بیداد میکرد‪ .‬یکی از کارهای‬      ‫سپس مصادره گردید که داستان تلخ‬        ‫برای طبقه کم درآمد در جنوب شهر‬         ‫من هنوز در فکر برگشت به تهران‬         ‫حاصل کند‪ .‬حتی شهر بصره را که‬          ‫همسایگی و دوستی‪ ،‬میخواستند آنها‬
‫هفتگی ما شرکت در مجالس یادبود‬                                                 ‫بیمارستان خوب و ارزان ساخته بود‪،‬‬       ‫بودم ولی متأسفانه خبرهای تهران روز‬    ‫چند ساعتی خا ِک ایران بود نتوانست‬     ‫را وادار به انکار و لعن معتقدات خود‬
‫بهائیان بود که در نهایت بیرحمی و‬          ‫آن را بعد برای شما خواهم نوشت‪.‬‬      ‫و همچنین با مشارکت پزشکان دیگر‪،‬‬        ‫به روز بدتر و مأیوسکنندهتر میشد‪.‬‬      ‫تصاحب کند‪ .‬عاقبت آقای خمینی‬           ‫کنند‪ ،‬مجبور شدند ناگزیر خانه خود را‬
‫یا مظلومیت کامل در سراسر ایران‬          ‫جمعیت ایرانیان در لوس آنجلس‬           ‫بیمارستانی بزرگ تأسیس کرده بود‪.‬‬        ‫روزها از رادیو میشنیدم که‬             ‫بعد از هشت سال‪ ،‬با قبول شکست‬          ‫رها کرده و به آمریکا مهاجرت نمایند‪.‬‬
‫کشته میشدند‪ .‬مظلومیت این مردم‬           ‫(و همچنین در سراسر جهان) که‬           ‫از طرفی چون او مسلمان بود جانش‬         ‫فرماندهان نظامی مثل تیمسار ربیعی‬      ‫که چون نوشیدن جامی زهر بود‪ ،‬با‬        ‫در ‪ 31‬شهریور سال ‪)1۹۸1( 13۵۹‬‬
‫و این جامعه به حدی بود که در این‬        ‫به علت انقلاب از ایران خارج شده‬       ‫در حکومت انقلابی اسلامی چون‬            ‫فرمانده نیروی هوایی‪ ،‬خسروداد‬          ‫آتشبس موافقت نمود و ایران علاوه‬       ‫با حمله عراق به آبادان و دیدن‬
‫مجالس یادبود هم کلامی درباره‬            ‫بودند روز بروز افزوده میشد و غالباً‬   ‫بهائیان بیبها نبود‪ .‬از این رو رفتن به‬  ‫فرمانده گارد شاهنشاهی‪ ،‬و تیمسار‬       ‫بر همه زیانهای جانی و هزینههای‬        ‫عکسهای آتش زدن پالایشگاه آبادان‬
‫قاتلین و عاملان این کشتارها گفته‬        ‫فامیل و دوستان و آنها که همدیگر را‬    ‫تهران را به تأخیر انداختم در حالی که‬   ‫نصیری رئیس سابق ساواک‪ ،‬تیمسار‬         ‫جنگ بعد از دریافت میلیاردها دلار‬      ‫در مجلات آمریکایی‪ ،‬جان و روان‬
‫نمیشد‪ .‬حتی درباره نحوه قتل آنان‬         ‫میشناختند در یک شهر و نزدیک‬           ‫مجبور بودم گاهی روزی چندین بار با‬      ‫رحیمی فرمانده حکومت نظامی و‬           ‫خسارت که در ابتدای جنگ‪ ،‬ایران‬         ‫ما در این غربت به آتش کشیده‬
‫که بعضی با دار زدن و بعضی به وسیله‬      ‫بهم منزل میکردند‪ .‬بسیاری از تازه‬      ‫شرکتها و کارمندان بیمارستانها و‬        ‫بسیاری دیگر را اعدام کردهاند‪ .‬نیز‬     ‫میتوانست از عراق و کشورهای عربی‬       ‫میشد‪ .‬به زودی آتش جنگ بیثمر‬
‫تیرباران و عدهای نیز در زیر شکنجه‬       ‫واردین اگر مقدور بود با فامیل و‬       ‫ساختمانها صحبت کنم‪ .‬بانکها هنوز‬        ‫بسیاری از وزراء مثل خلعتبری وزیر‬                                            ‫و بیمنطق‪ ،‬بین ایران و عراق که‬
‫قطعه قطعه میشدند سخنی به میان‬           ‫دوستان همخانه میشدند‪ ،‬بعضی هم‬         ‫فعال نشده بودند و وضع ادارات دولتی‬     ‫امور خارجه‪ ،‬که او را همراه هویدا‬        ‫متحد او دریافت کند‪ ،‬محروم شد‪.‬‬       ‫جوانان و نوجوانان ما را در لهیب خود‬
‫نمیآمد و جلسه فقط با خواندن دعا‬         ‫در مسافرخانههای نزدیک فامیل‪ ،‬موقتاً‬                                          ‫نخست وزیر در مطب خود دیده بودم‪،‬‬       ‫نباید فراموش کرد که بسیاری از‬         ‫میسوزاند‪ ،‬شعلههایش دو مملکت‬
                                        ‫زندگی میکردند تا کم کم خانهای‬                          ‫هم نابسامان بود‪.‬‬      ‫روحانی وزیر کشاورزی‪ ،‬نمایندگانی‬       ‫ممالک صنعتی غیرمسلمان‪ ،‬میلیاردها‬      ‫مسلمان را چنان سوزاند که هنوز دود‬
        ‫و مناجات برگذار میگردید‪.‬‬                                              ‫سه کارگاه بزرگ ساختمانی مثل‬            ‫چون مهندس ریاضی رئیس مجلس‪،‬‬            ‫دلار اسلحه به قیمتهای خیلی‬            ‫آن به چشم مردم بیگناه و گناهکار‬
‫روزها با نگرانی و انتظاری تلخ‬                                ‫اجاره کنند‪.‬‬      ‫کلینیک ‪ 1۹‬طبقه خیابان تخت‬              ‫سرهنگ دکتر بهادری نماینده اراک‬        ‫گزاف به این دو مملکت اسلامی‬           ‫هر دو کشور میرود‪ .‬مردم عراق تحت‬
‫میگذشت‪ .‬من همه روزه تلفنی با‬            ‫بعضی که وضع مالی بهتری داشتند‬         ‫جمشید‪ ،‬بیمارستان بزرگ ششصد‬             ‫در مجلس شورای ملی و دکتر نیکپی‬        ‫فروختند تا مسلمانان همدیگر را‬         ‫رهبری صدام حسین دیکتاتور آدمکش‬
‫مسؤولین ساختمانهایم صحبت‬                ‫در نواحی معروف‪ ،‬خانهای که به علت‬      ‫تختخوابی ونک‪ ،‬و نیز کلینیک شماره‬                                             ‫بکشند (بنابر گفته ملایان شهید کنند)‬   ‫که با حمله به آبادان و اهواز‪ ،‬سبب‬
‫میکردم ولی نه مشکلی حل میشد‬             ‫تقاضای زیاد‪( ،‬خریداران متعدد) قیمت‬    ‫دو‪ ،‬روبروی بیمارستان آمریکائی در‬             ‫شهردار تهران را اعدام کردند‪.‬‬    ‫و شما میتوانید تصور کنید که برای‬      ‫جنگ ایران و عراق شده بود با وجود‬
                                        ‫آن روز به روز افزوده میشد میخریدند‪.‬‬   ‫حال ساختمان بودند و روزها دهها نفر‬     ‫منصور روحانی وزیر کشاورزی را که‬       ‫کشتن آنهمه جوان و نوجوان ایرانی و‬     ‫داشتن دومین منبع نفت جهان‪ ،‬به‬
          ‫نه کاری از پیش میرفت‪.‬‬         ‫به طوری که امروز تعداد ایرانیان‬       ‫کارگر در آنها کار میکردند و کارگران‬    ‫اعدام کردند‪ ،‬در کارهای دولتی خیلی‬     ‫عراقی چه پولی به کیسه آن ممالک‬        ‫علت عواقب سیاسی و ممنوعیتهای‬
‫پنج شش هفتهای از انقلاب نگذشته‬          ‫ساکن بورلی هیلز چشمگیر است‪.‬‬           ‫و مقاطعهکاران همه پول میخواستند‬        ‫به کاردانی و همچنین خدمت معروف‬                                              ‫اقتصادی و عدم دسترسی به فروش‬
‫بود که همکاران عضو مؤسسه پزشکی‬          ‫در ابتدای انقلاب‪ ،‬خصوصاً قبل از‬       ‫در حالی که بانکها نیمه تعطیل‬           ‫بود‪ ،‬و گویا همسرش بهائی بوده است و‬           ‫غیرمسلمان واریز شده است‪.‬‬       ‫نفت‪ ،‬شیر خشک برای بچههای خود‬
‫ایرانیان‪ ،‬همانها که فقط ‪ 1۲‬سهم‬          ‫جنگ ایران و عراق‪ ،‬خروج از ایران‬       ‫بود‪ .‬در همین ایام بانکها ملی شد‬        ‫به همین دلیل یکی از اتهامات او بهائی‬  ‫آغاز زندگی در لوس آنجلس‬               ‫ندارند‪ .‬مردم وطن ما هم به علت‬
‫از ‪ 1۴۴‬سهم بیمارستان را خریده‬           ‫هنوز برای مردم معمولی امکان داشت‬                                                                                                                         ‫عواقب جنگ بیثمر هشت ساله و‬
‫و بهای آن را پرداخته بودند و بعداً‬      ‫و عدهای خیلی زود خانه خود را‬                                                   ‫بودنش بوده است که نادرست بود‪.‬‬                                             ‫نادانیها و ناتوانیهای اقتصادی‪ ،‬باید‬
‫علاوه بر آن ‪ 1۲‬سهم شصت و یک‬                                                                                          ‫دکتر نیکپی شهردار تهران را من به‬                                            ‫گوشت را کیلوئی دو هزار تومان بخرند‬
‫سهم خریدند که اکثریت سهام را در‬                                                                                      ‫علت کارهای ساختمانی مکرر میدیدم‪.‬‬                                            ‫و بسیاری هفتهای یک بار هم نتوانند‬
‫اختیار داشته باشند و قرار شد پول‬
‫آن را بعداً پس از پنج سال به طور‬                                                                                                                                                                                   ‫گوشت بخورند‪.‬‬
‫نسیه بتدریج بپردازند‪ ،‬اما از همان‬                                                                                                                                                                ‫جنگ ایران و عراق به علت جاهطلبی‬
‫زمان از همه مزایای مالکیت بهرهمند‬                                                                                                                                                                ‫و توسعهطلبی و محاسبات غلط و‬
‫شده بودند‪ ،‬قبل از خروج من از‬                                                                                                                                                                     ‫دشمنی ذاتی صدام حسین دیکتاتور‬
‫تهران به علت شلوغی وضع مملکت‬                                                                                                                                                                     ‫با ایرانیان‪ ،‬با حمله ارتش عراق به‬
‫همه آن ‪ ۶1‬سهم را پس دادند و‬                                                                                                                                                                      ‫آبادان و خرمشهر شروع گردید‪ ،‬و با‬
‫من با خواسته آنها موافقت کردم‪.‬‬                                                                                                                                                                   ‫حمله متقابل ارتش ایران‪ ،‬نیروهای‬
‫اما همین همکاران گرامی‪ ،‬به آقای‬                                                                                                                                                                  ‫عراق عقب زده شد و مناطق اشغالی‬
‫صباغیان معاون نخستوزیر و مأمور‬                                                                                                                                                                   ‫آزاد گردید‪ .‬در این زمان با میانجیگری‬
‫مصادره اموال در دولت انقلابی مراجعه‬                                                                                                                                                              ‫ممالک عرب همسایه ایران‪ ،‬قرار بود‬
‫مینمایند و طی نامهای از طرف‬                                                                                                                                                                      ‫صدها میلیون دلار خسارت جنگ از‬
‫مؤسسه پزشکی ایرانیان به امضای‬                                                                                                                                                                    ‫طرف عراق به ایران پرداخت شود‪.‬‬
‫دکتر قبادی مدیرعامل مؤسسه‪،‬‬                                                                                                                                                                       ‫ولی به علت دشمنی حاکمان مذهبی‬
‫درخواست مصادره اموال مرا مینمایند‪.‬‬                                                                                                                                                               ‫ایران با صدام‪ ،‬که زمانی زندانبان آنها‬
‫حتی صورتی از املاک مرا به این‬                                                                                                                                                                    ‫در تبعید بوده است و از طرفی وجود‬
‫آقای وزیر میدهند که سبب میشود‬                                                                                                                                                                    ‫شصت درصد مردم شیعه از جمعیت‬
‫من ممنوعالمعامله شوم‪ .‬هزاران هزار‬                                                                                                                                                                ‫عراق که به تصور حاکمان مذهبی‬
‫آفرین بر این حقشناسی این همکاران‬                                                                                                                                                                 ‫ممکن بود به ارتش ایران بپیوندند‪،‬‬
‫گرامی! البته اگر من سهام خود را به‬                                                                                                                                                               ‫ایران آتشبس را نپذیرفت و ارتش‬
‫دو و حتی سه برابر قیمتی که قرار‬                                                                                                                                                                  ‫ایران به پیشروی خود به سوی بغداد‬
‫بود روزی پزشکان مؤسسه ایرانیان‬                                                                                                                                                                   ‫ادامه داد‪ .‬شاید هم به تصور آنکه در‬
‫آن را بخرند‪ ،‬به دیگر پزشکان داوطلب‬                                                                                                                                                               ‫فردای حمله در بغداد ناهار خواهند‬
‫فروخته بودند‪ ،‬آنها به طمع نابودی من‬                                                                                                                                                              ‫خورد شبیه آنچه که پیشتر فرمانده‬
‫و مالکیت مجانی سهام بیمارستان‬                                                                                                                                                                    ‫ارتش شاهنشاهی با پیشنهاد حمله‬
‫آمریکایی‪ ،‬دیگر دلیلی برای این عمل‬                                                                                                                                                                ‫به عراق به عرض پادشاه رسانده بود‪.‬‬
‫زشت دور از انصاف و اخلاق نداشتند‪.‬‬                                                                                                                                                                ‫داستان از این قرار بود که گویا‬
‫(و شاید هم به دلیل دیگری چنین‬                                                                                                                                                                    ‫روزی شاه در ضمن صحبت با فرمانده‬
‫میکردند)‪ .‬اگرچه بعضی از آنها سهامی‬
‫که پول آن را نداده بودند فروختند و‬

           ‫ایران را هم ترک کردند‪.‬‬

‫پایان‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18