Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۱۴ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷80‬‬
                                                                                                                                                                                                   ‫جمعه ‪ 14‬تا ‪ ۲۰‬خردادماه‪14۰۰‬خورشیدی‬

‫و هنگامی که سفیر ایران در اردن‬                               ‫جانبازان آسمان ایران‪،‬خاطرات سپهبد آذربرزین‪)3( :‬‬                                                                                      ‫سپهبد آذربرزین گزارش دیدار‬
‫بود به ایران میآمد و گزارشاتی را‬                                                                                                                                                                  ‫فرماندهان ارتش را در دفتر رئیس‬
‫به پادشاه میداد و بهعبارت دیگر‪،‬‬          ‫ارتشبد ازهاری در بستر بیماری مرا خواست و‬
‫وزارتخارجه را دور میزد و کسی‬                        ‫به من گفت کودتا کن!‬                                                                                                                              ‫ستاد به این شرح ادامه میدهد‪:‬‬
‫نبود که به حرف مقدم‪ ،‬برنامه را‬                                                                                                                                                                    ‫د ر ا ین د ید ا ر سپهبد ی ر ا‬
                                         ‫سپهبد شاپور آذربرزین‬                    ‫خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن‬           ‫سپهبد شاپور آذربرزین‪ ،‬خاطرات خود را‬                                 ‫میبینم که بیخبر است در دنیا و‬
                      ‫اجرا نکند‪.‬‬                                                 ‫دورۀ آموزش خلبانی‪ ،‬همراه با اولین گروه‬       ‫از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با‬                            ‫شهرستانهای ایران و تهران چه‬
‫استنباط من این بود که شاهنشاه‬                                                    ‫دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت‪.‬در‬            ‫عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده‬                            ‫میگذرد‪ .‬در این گیر و دار‪ ،‬درخواست‬
‫موضوع را با سفیر آمریکا مطرح کرده‬                                                ‫نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و‬                                                                                ‫رسیدگی به سهمیه برنج و روغن‬
‫و سفیر آمریکا بود که پادشاه را وادار‬                                             ‫روی کار آمدن دولت بازرگان‪ ،‬زمانی کوتاه به‬                                          ‫است‪.‬‬                          ‫سپهبدها را عنوان میکند‪4۵ .‬دقیقه‬
‫کرد برنامه را اجرا نکنند‪ .‬اگر شاهنشاه‬                                            ‫پیشنهاد سپهبد قرنی‪ ،‬او فرماندهی نیروی‬        ‫این کتاب که در ‪ 650‬صفحه در لس آنجلس‬                                 ‫وقت فرماندهانی را که باید در این‬
‫با آوردن این گروه به ایران مخالف‬                                                 ‫هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام‬       ‫چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از‬                                  ‫روزهای بحرانی در قرارگاههای خود‬
‫بود‪ ،‬دلیلی نداشت اجازۀ این کار را‬                                                                                             ‫چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی‬                               ‫باشند‪ ،‬میگیرد‪ .‬رئیس ستادی را‬
‫بدهد‪ .‬نشستن در لبنان و اجرای این‬                                                         ‫بود که سر از زندان انقلاب در آورد‪.‬‬   ‫ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا‬                             ‫میبینم که قادر نیست جلسه را اداره‬
                                                                                 ‫بخش آخر کتاب‪ ،‬که چگونگی از هم پاشیدن‬         ‫پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در‬                             ‫کند و جلوی اشخاصی را که خارج‬
            ‫برنامه کار آسانی نبود‪.‬‬                                               ‫نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت‬                                                                             ‫از موضوع صحبت میکنند بگیرد و‬
                                                                                 ‫آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد‪،‬‬                        ‫برابر خواننده قرار میدهد‪.‬‬                         ‫از این کمیسیون بتواند نتیجه بگیرد‪.‬‬
       ‫یادی از شهریار شفیق‬                                                       ‫حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده‬  ‫سپهبد آذربرزین‪ ،‬فرزند سرهنگ حسن‬                                     ‫در این جلسه موضوع اجرای‬
‫شهریار شفیق فرزند والاحضرت‬                                                       ‫است که با موافقت نویسنده برای انتشار در‬      ‫آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان‬                               ‫جنگهای روانی و خنثی کردن‬
‫اشرف پهلوی از همسر دومش احمد‬                                                     ‫«کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به‬         ‫رضاشاه در کودتای ‪ 1۲99‬متولد سال ‪1308‬‬                                ‫جنگهای روانی مخالفین مطرح‬
‫شفیق بود‪ .‬وی خواهری داشت به نام‬                                                                                               ‫شمسی است که در سال ‪ 13۲8‬وارد دانشکده‬                                ‫میشود‪ .‬یادداشتهایی رئیس ستاد‬
‫آزاده شفیق که هر دوی آنها درس‬                                                                                ‫نظرتان میرسد‪.‬‬    ‫افسری شد و در سال ‪ 13۲9‬به دانشکدۀ‬                                   ‫برمیدارد‪ ،‬بیخبر است در ارتش‬
‫میهنپرستی را از مادرشان به ارث‬                                                                                                                                                                    ‫چه داریم‪ .‬آیا متخصص جنگهای‬
‫برده بودند و تنها افرادی از خاندان‬       ‫مریم اقبال دختر نخست وزیر ایران منوچهر اقبال‬                                         ‫شهریار شفیق‬                                                         ‫روانی داریم؟ آیا افسران این دورهها‬
‫پهلوی بودند که نام فامیل خود را‬                                                                                                                                                                   ‫را دیدهاند؟ آیا برنامۀ آموزشی را که‬
                                         ‫خیلی مایل است تو را ملاقات کند‪.‬‬         ‫خلبانی را که قرار است این مأموریت‬      ‫دادند‪ .‬آیا فکر میکنید در ستاد بزرگ‬    ‫چه ستادی است که برای اجرای‬          ‫در دانشکده فرماندهی و ستاد اجرای‬
                   ‫عوض نکردند‪.‬‬           ‫شب بعد‪ ،‬قدر را در منزل‬                  ‫را انجام دهد به دفتر من بفرستد‪.‬‬        ‫از کسی توضیح خواستند؟ کسی‬             ‫آئیننامۀ مصوبه هم باید شرفعرضی‬      ‫میشود دیده است؟ رئیس مستشاری‬
‫شهریار شفیق فرمانده یگان‬                 ‫خویشاوندم ملاقات کردم‪ .‬بعد از‬           ‫خلبان فرمانده که مأموریت را انجام‬      ‫تنبیه شد؟ آیا فکر میکنید در ستاد‬      ‫تهیه کند؟ در یادداشتهای قبلی‬        ‫را میخواهد؛ از او سؤال میکند در‬
‫هاورکرافت نیروی دریائی بود‪ .‬با مریم‬      ‫شام‪ ،‬مرا به گوشهای کشید و ماجرای‬        ‫میدهد برابر روش جاری باید به ستاد‬      ‫بزرگ کسی میدانست در خاش و‬             ‫نوشتم یک هواپیمای شناسایی‬           ‫مورد جنگهای روانی چه کاری‬
‫اقبال‪ ،‬فرزند دکتر اقبال نخستوزیر‬         ‫پرواز لبنان را برای من گفت که من‬        ‫نیرو بیاید‪ ،‬در مورد مأموریت توجیه‬      ‫بسیاری از نقاط پرت و دورافتادۀ‬        ‫نیروی هوایی هدف آتشبارهای‬           ‫میتوانید برای ما بکنید؟ او هم یک‬
‫سابق ایران که مدتی هم مدیر عامل‬          ‫بدون اینکه در گفتههای او تغییری‬         ‫شود و بعد اجازه پرواز از قلمرو فضائی‬   ‫کشور افسران‪ ،‬درجهداران و سربازانی‬     ‫ضد هوایی یمن جنوبی قرار گرفت‪.‬‬       ‫ستوان و سه درجهدار را میفرستد که‬
‫شرکت نفت بود‪ ،‬ازدواج کرد‪ .‬زن‬                                                     ‫کشورهای مسیر در اختیار او گذارده‬       ‫خدمت میکنند؟ آیا یک بار رئیس‬          ‫خلبان خود و سرنشین را از هواپیما‬    ‫بیایند به ارتش ایران درس جنگهای‬
‫و شوهر در بندرعباس که ستاد‬                        ‫بدهم‪ ،‬عیناً بازگو میکنم‪.‬‬       ‫شود و مسائلی که باید مورد توجه قرار‬    ‫ستاد‪ ،‬هواپیمایی خواست که از این‬       ‫جدا کرد‪ ،‬با چتر فرود آمد‪ ،‬اسیر‬      ‫روانی بدهند‪ .‬رئیس مستشاری غیر از‬
‫فرماندهی ناوگان دریائی جنوب بود‪،‬‬         ‫َق َدر سفیر ایران درآن شب به من‬         ‫دهد به او گفته شود‪ .‬روز بعد وقتی‬       ‫نقاط دیدن کند‪ ،‬با آنها صحبت کند‪،‬‬      ‫نیروهای یمن شد‪ .‬گزارش اولیه نیرو‬    ‫این چه کاری میتوانست بکند چون‬
                                                                                 ‫خلبان هواپیما به دفتر من آمد به او‬     ‫امکانات زندگی را برای آنها فراهم‬      ‫به ستاد‪1۵ ،‬دقیقه پس از سقوط‬         ‫او میداند یک آمریکایی که زبان‬
                ‫زندگی میکردند‪.‬‬                                     ‫گفت‪:‬‬          ‫گفتم اینکه تو را در دفترم خواستم‬       ‫کند؟ اینهاست که روحیۀ پرسنل را‬        ‫هواپیما بود‪ .‬رسیدگی به وضع خانوادۀ‬  ‫فارسی را نمیداند نمیتواند بدون‬
‫اولین بار او را در جلسهای در ستاد‬        ‫فالانژیستها (گروه شبه نظامی‬             ‫دلیلش این بود که مأموریت اصلی تو‬       ‫بالا میبرد نه سهمیه قند و شکر و‬       ‫خدمه هواپیما بلافاصله در همان روز‬   ‫این که اطلاعاتی هم از خصوصیات‬
‫بزرگ ملاقات کردم‪ .‬این جلسه برای‬          ‫لبنان) تعداد زیادی از سران انقلاب‬       ‫مأموریت دیگری است‪ .‬تو باید در لبنان‬                                          ‫بهوسیلۀ نیروی هوایی انجام شد‪ .‬نامۀ‬  ‫اخلاقی ایرانیان داشته باشد عملیات‬
‫رسیدگی و تجدیدنظر طرحهای‬                 ‫ایران را که در لبنان آموزش چریکی‬        ‫بنشینی و سفیر ایران تو را در مورد‬                     ‫برنج را زیاد کردن‪.‬‬     ‫رسمی نیروی هوایی به ستاد بزرگ‬       ‫جنگهای روانی را بهعهده بگیرد‪.‬‬
‫عملیاتی تشکیل شده بود‪ .‬وی همراه‬          ‫میدیدند دستگیر کرده بودند و‬             ‫مأموریت اصلی توجیه خواهد نمود‪.‬‬                        ‫پرواز به لبنان‬         ‫در فاصله ‪۲4‬ساعت روی میز رئیس‬        ‫اصلا چرا این ارتشبد از ستاد خود‬
‫معاون عملیاتی نیروی دریائی به‬            ‫به سفیر ایران اطلاع میدهند ما‬           ‫اجازۀ نشستن در لبنان را نداری فقط‬      ‫در یکی از روزهای سال ‪13۵۷‬‬             ‫ستاد بود‪ .‬در این نامه نیروی هوایی‬   ‫استفاده نمیکند؟ چرا دست به‬
‫جلسه آمده بود‪ .‬در جلسه پیشنهادات‬         ‫حاضریم آنها را تحویل دولت ایران‬         ‫بعد از عبور از قلمرو فضائی قبرس‪ ،‬به‬    ‫َق َدر آخرین سفیر ایران در لبنان‪ ،‬با‬  ‫تقاضای استرداد زندانی جنگی را‬       ‫دامن آمریکاییها میشود‪ .‬شاهنشاه‬
‫منطقی ارائه نمود و به علت اینکه‬          ‫بدهیم‪ .‬سفیر ایران مراتب را به وزارت‬     ‫فرودگاه بیروت گزارش بده که هواپیما‬     ‫من تماس تلفنی گرفت‪ .‬من او را در‬       ‫نموده است‪ .‬چهل روز ستاد بزرگ‬        ‫از این موضوع کاملا اطلاع داشت‪.‬‬
‫گرداننده جلسه قادر به اداره جلسه‬         ‫خارجه گزارش میدهد؛ وزیر خارجه‬           ‫بهعلت اضطراری یا آتشسوزی در یک‬         ‫دورانی که سفیر ایران در اردن بود‪،‬‬     ‫اقدامی نکرد درصورتی که برابر‬        ‫من در روزی که شاهنشاه فرمودند‬
‫نبود و جلسه با گذشت زمانی طولانی‬         ‫بهعرض میرساند‪ .‬دستور داده میشود‬         ‫موتور‪ ،‬باید هرچه زودتر در بیروت‬        ‫برای اولین بار ملاقات کردم و هر‬       ‫آئیننامه از وظایف مسلم اداره یکم‬    ‫اگر اختلاف نظری با ربیعی داشتی‬
‫نتوانست نتیجهگیری کند با اعتراض‬          ‫یک هواپیمای نظامی آنها را به تهران‬      ‫بنشیند‪ .‬پس از نشستن در بیروت‪،‬‬          ‫بار که برای انجام مأموریتی به اردن‬    ‫است‪ .‬با قطع امید از ستاد بزرگ‪،‬‬      ‫از طریق ارتشبد ازهاری گزارش بده‪،‬‬
‫جلسه را ترک کردم‪ .‬دیگر او را ندیدم‪،‬‬      ‫بیاورد‪ .‬هواپیما در لبنان مینشیند‪.‬‬       ‫با شماره تلفنی که شمارۀ سفیر بود‪،‬‬      ‫میرفتم‪ ،‬با او به دیدار ملکحسین‬        ‫نیروی هوایی خود به دنبال موضوع‬      ‫بهعرض رساندم مسیر دیگر را انتخاب‬
‫کم و بیش فکر میکرد من از نحوه‬            ‫رئیس سازمان اطلاعات و امنیت‬             ‫تماس بگیر و سفیر ایران تو را در‬        ‫میرفتم‪ .‬جویای حالش شدم‪ ،‬گفتم‬          ‫رفته دریافتیم خلبان با پای مجروح‬    ‫فرمایند زیرا ارتشبد ازهاری قبل از‬
‫کار او در جلسه اظهار نارضایتی‬            ‫کشور تلفنی به سفیر اطلاع میدهد‬          ‫مورد مأموریت توجیه خواهد نمود‪.‬‬         ‫کجایی؟ گفت‪ :‬در لبنان‪ .‬گفتم از چه‬      ‫در آب فرود آمده‪ ،‬در اثر عدم معالجه‬  ‫اینکه گزارش مرا بهعرض برساند بطور‬
‫کردهام ولی با تلفنی که به او کردم‬        ‫شاهنشاه فرمودند ما بهاندازۀ کافی‬        ‫این تغییر مأموریت را نباید کسی بداند‪.‬‬  ‫زمان این جابجایی انجام شد؟ گفت‪،‬‬       ‫پای او سیاه شده‪ ،‬در زندان بهانتظار‬  ‫قطع با آمریکاییها مشورت خواهد‬
‫او را متوجه کردم که علت اعتراض‬           ‫با زندانیان سیاسی موجود‪ ،‬گرفتاری‬        ‫هواپیما به همان ترتیبی که برنامه‬                  ‫کمتر از یک سال است‪.‬‬        ‫این است که پای او را قطع کنند‬       ‫کرد و بعد هم خودشان خندیدند‬
                                         ‫داریم؛ دیگر بیش از این گرفتاری‬          ‫شده بود در لبنان فرود آمد‪ .‬خلبان‬       ‫به من گفت احتیاج به یک هواپیما‬        ‫تا از مرگ نجات یابد‪ .‬این خلبان‪،‬‬     ‫و مسیر فردوست را تعیین فرمودند‪.‬‬
                     ‫من چه بود‪.‬‬          ‫نباید بهوجود آورد‪ .‬در نتیجه این برنامه‬  ‫هواپیما از دفتر سفیر ایران در لبنان‬    ‫دارم که به لبنان بیاید و باری را به‬   ‫فرمانده برجستۀ گردان شناسایی با‬     ‫اگر کاغذ و مدادی به دست ارتشبد‬
‫چند ماهی پس از تلفن من‪ ،‬شبی‬              ‫اجرا نمیشود‪ .‬از او سؤال کردم وقتی‬       ‫با من تماس گرفت؛ گفت من الان‬           ‫تهران حمل نماید‪ .‬گفتم‪ ،‬میدانی ما‬      ‫‪۵‬هزار ساعت پرواز و هزینه ‪ 3۰۰‬تا‬     ‫ازهاری میدادید و از او میخواستید‬
‫در ساعت هشت بعد از ظهر مرکز‬              ‫وزارت خارجه مینویسد اوامر شاهانه‬        ‫در دفتر آقای سفیر هستم‪ .‬ایشان‬          ‫اجازۀ پرواز به لبنان را نداریم و اگر‬  ‫‪4۰۰‬میلیون دلار است‪ .‬به ادارۀ یکم‬    ‫خدماتی را که در دوران ستاد و‬
‫فرماندهی عملیاتی نیروی هوائی‬             ‫این است که یک هواپیما به لبنان‬          ‫میفرمایند آن برنامه بههم خورده و‬       ‫هم امروز درخواست کنیم مسأله حد‬        ‫رفته هوار کشیدم‪ ،‬داد زدم کسی به‬     ‫نخستوزیری به کشور نموده بنویسد‪،‬‬
‫به من گزارش داد یک مهندس‬                 ‫فرستاده شود و ما هم فرستادیم‪ ،‬چطور‬      ‫نیازی به هواپیما نیست‪ .‬از من کسب‬       ‫اقل یک ماه زمان است تا این اجازه‬      ‫داد این بدبخت برسد‪ .‬به من گفتند‬     ‫خواهد نوشت در دوران ریاست ستاد‪،‬‬
‫غیرنظامی پیمانکار ایستگاه رادار‬          ‫شما به حرف سپهبد مقدم این کار را‬        ‫تکلیف کرد‪ ،‬گفتم مأموریت اصلی را‬        ‫بهدست ما برسد و بعد هم باید از مسیر‬   ‫نگران نباشید همین امروز شرفعرضی‬     ‫جلسات شکرگزاری برای واقعۀ‬
‫کیش در اثر تصادف و پرت شدن به‬            ‫متوقف کردید؟ فکر نمیکردید باید‬                                                 ‫وزارتخارجه درخواست نمائی‪ .‬گفت‪:‬‬        ‫تهیه میکنیم! قطع امید کردم‪ .‬حتی‬     ‫‪ 1۵‬بهمن و سلامتی شاه و مراسم‬
‫یک گودال عمیق‪ ،‬خونریزی داخلی‬             ‫این مسأله را با وزارت خارجه هماهنگ‬       ‫که رفتن به لندن است ادامه دهد‪.‬‬        ‫آن را میدانم ولی هدف از تلفن من‬       ‫به فرمانده نیرو هم گزارش ندادم‬      ‫بزرگداشت رضاشاه کبیر که در‬
‫نموده و پزشک موجود در محل‬                ‫میکردید یا حتی با خود پادشاه مطرح‬       ‫من هم بهدنبال آن نبودم که دلیل‬         ‫این است که تو را زودتر در جریان‬       ‫چون ارتشبد تدین بهدنبال پیدا‬        ‫آرامگاه ابدی ایشان انجام شد آنهم‬
‫اظهارنظر کرده که اگر فوراً عمل نشود‬      ‫میکردید؟ قبول کرد‪ .‬بعد به او گفتم‬       ‫آن را که برنامه تغییر کرده پیگیری‬      ‫بگذارم تا راهی برای آن پیدا نمائی‪.‬‬    ‫کردن چاره از مسیر صحیح بود ولی‬      ‫با پیشبینی نکردن هوا و بارندگی‪،‬‬
‫شانس نجات وی بسیار کم است‪ .‬به‬            ‫آیا انتقال سریع تو از سفارت ایران در‬    ‫کنم‪ .‬روزهای بد تهران هم بود‪ ،‬وقت‬       ‫از او سؤال کردم چقدر عجله داری؟‬       ‫اینجا وقت رعایت سیستم مطرح‬          ‫وضعی بهوجود آمد که خود داستانی‬
‫افسر نگهبان اطلاع دادم خودم به‬           ‫اردن و رفتن به سفارت لبنان ارتباطی‬                                             ‫گفت‪ :‬باید هرچه زودتر به تهران حمل‬     ‫نبود‪ .‬به روانشاد سپهبد هاشمینژاد‬
‫مرکز فرماندهی خواهم آمد‪ .‬در کیش‬          ‫با آشنایی و نزدیکی تو با امام موسی‬       ‫چنین پیگیریهایی وجود نداشت‪.‬‬           ‫شود و بعد هم درخواست کرد برای‬         ‫در کاخ تلفن کردم مراتب را بهعرض‬                                ‫است‪.‬‬
‫هنوز باند پروازی نداشتیم‪ ،‬بندرعباس‬       ‫صدر نداشت؟ آن را تأیید کرد‪ .‬بعد‬         ‫بعد از انقلاب‪ ،‬در اولین فرصتی‬          ‫حفاظت بارها چندنفر را در هواپیما‬      ‫برساند‪ .‬شاهنشاه مرا بلافاصله به‬     ‫و در دوران نخستوزیری هم در‬
‫و بوشهر هم هنوز عملیاتی نشده بود و‬       ‫در مورد گم شدن امام موسی صدر‬            ‫که بهدست آمد‪ ،‬پس از آزادی از‬                                                 ‫کاخ دعوت کردند‪ .‬شبانه به عمان‬       ‫اولین روز بهنظرش رسید اگر بعضی‬
‫هواپیما یا هلیکوپتر در آنجا نداشتیم‪،‬‬     ‫در پرواز بین لبنان و لیبی از او سؤال‬    ‫زندان‪ ،‬ایران را ترک کردم و با چه‬                            ‫داشته باشد‪.‬‬      ‫پرواز کردم‪ ،‬بالاخره با پیگیریهای‬    ‫از بلندپایگان کشور را زندانی کنند‬
‫به مرکز ارتباط نیروی هوائی دستور‬                                                 ‫مشکلاتی خود را به آمریکا رساندم‪.‬‬       ‫متوجه شدم بار چیست‪ .‬زیرا وقتی‬         ‫بعدی که بحث آن در اینجا مطرح‬        ‫مردم فردا راهپیمایی و اعتراض را‬
‫دادم ارتباط مرا با بندرعباس و‬                  ‫کردم؛ گفت‪ :‬نمیدانم چه شد‪.‬‬         ‫در واشنگتن با یکی از بستگانم تماس‬      ‫برای بار جمع بست منظور او را‬          ‫نمیشود خلبان را پس گرفتیم؛‬          ‫قطع خواهند کرد و بعد هم خواهد‬
                                         ‫َق َدر افسر ارتش ایران بود‪ ،‬نمایندۀ‬     ‫تلفنی گرفتم‪ .‬با شنیدن صدای من‪،‬‬         ‫فهمیدم‪ .‬هواپیمایی برای انگلستان‬       ‫شبانه با یک هواپیمای بوئینگ به‬      ‫نوشت من سفیر آمریکا را در دفترم‬
       ‫والاگهر شفیق برقرار نماید‪.‬‬        ‫ساواک در سفارتخانههای متعدد‬             ‫خوشحال شد‪ .‬گفت میتوانی فردا‬            ‫داشتیم که دو روز بعد پرواز میکرد‪.‬‬     ‫لندن فرستادیم‪ .‬او را از مرگ نجات‬    ‫خواستم و موضوع را به وی گفتم و‬
‫به فاصله کوتاهی ارتباط برقرار شد‪.‬‬        ‫بود‪ .‬با گذشت چند سال‪ ،‬در صف‬             ‫شب شام را به منزل ما بیایی‪.‬‬            ‫به مسؤول اجرای این برنامه گفتم‬                                            ‫از او خواستم برای نجات ایران باید‬
‫خود را معرفی کرد‪ ،‬من هم خود را‬           ‫دیپلماتها قرار گرفت‪ .‬بیتجربه‬            ‫همسایهای دارم بهنام تیمسار َق َدر‪،‬‬
‫معرفی کردم‪ .‬گفتم کمک مشروطی‬              ‫نبود‪ .‬با پادشاه ارتباط مستقیم داشت‬                                                                                                                                             ‫کاری کرد!‬
‫میخواهم‪ .‬گفت‪ :‬چیست؟ گفتم‪ ،‬اگر‬                                                                                                                                                                     ‫و بالاخره در دیدار سوم دیدیم‬
‫قول میدهی هر وقت گرفتار شدی‬                                                                                                                                                                       ‫که رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران‬
‫به این آسانی از من کمک بگیری‬                                                                                                                                                                      ‫که بالاترین مقام ارتش را در دورۀ‬
‫خواسته خود را بگویم‪ .‬گفت‪ ،‬قبول‪.‬‬                                                                                                                                                                   ‫زمامداری بهعهده داشت و مدتی هم‬
‫موضوع تصادف را در جزیره کیش به‬                                                                                                                                                                    ‫نخستوزیر نظامی بود مرا میخواهد‬
‫او گفتم و سؤال کردم میتوانی برای‬                                                                                                                                                                  ‫و در بستر بیماری به من میگوید‬
‫او کاری بکنی؟ گفت‪ ،‬حتماً ولی به یک‬                                                                                                                                                                ‫کودتا کن‪ ،‬نمیگوید با چه افرادی‪،‬‬
‫شرط‪ .‬گفتم چیست؟ گفت‪ ،‬اینکه در‬                                                                                                                                                                     ‫نمیگوید با چه طرحی‪ .‬آیا او فکر‬
‫این باره دیگر فکر نکنی‪ ،‬من امشب‬                                                                                                                                                                   ‫میکرد کودتا عملیاتی است که هر‬
‫او را نجات خواهم داد و نتیجه را به‬                                                                                                                                                                ‫روز صبح که از خواب بیدار میشوی‬
‫تو تلفن خواهم کرد‪ ،‬فقط به افرادی‬                                                                                                                                                                  ‫میتوانی یکتنه کودتا کنی ‪ .‬او حق‬
‫که در آنجا هستند دستور بده محل‬                                                                                                                                                                    ‫داشت چنین فکری را بکند زیرا‬
‫فرود را با چهار چراغ قوه یا مشعلهای‬                                                                                                                                                               ‫در ارتش و کشوری بوده که روزی‬
‫کم نور علامتگذاری کنند‪ .‬تشکر‬                                                                                                                                                                      ‫سرلشکر قرنی را در مقام رئیس رکن‬
‫کردم‪ ،‬گوشی را به زمین گذاردم و‬                                                                                                                                                                    ‫دوم ستاد ارتش بهجرم اقدام به کودتا‬
‫از افسر نگهبان خواستم موضوع را به‬                                                                                                                                                                 ‫دستگیر و زندانی کردند و کسی هم‬
‫درخواست کننده کمک اطلاع دهد‪.‬‬                                                                                                                                                                      ‫نپرسید این چه کودتایی بود ک یک‬
‫پس از یک ربع ساعت به من اطلاع‬                                                                                                                                                                     ‫نفر دستگیر شد و قرنی در موقعیت‬
‫داد با کیش تماس گرفتم خواسته را‬                                                                                                                                                                   ‫رئیس رکن دوم چه واحدی را در‬

                ‫انجام خواهند داد‪.‬‬                                                                                                                                                                       ‫اختیار داشت که کودتا کند؟‬
‫ساعت شش بامداد تلفن منزل من‬                                                                                                                                                                       ‫ارتشبد ازهاری بعد از هفت سال‬
‫به صدا درآمد‪ .‬زندهیاد شهریار شفیق‬                                                                                                                                                                 ‫بهزبان میآید و میگوید‪ :‬اعلیحضرت‬
‫بود‪ .‬به من گفت همین دقیقه از اطاق‬                                                                                                                                                                 ‫میدانستند من نمیتوانم کاری بکنم‪.‬‬
‫عمل خارج شدم‪ ،‬عمل جراحی با‬                                                                                                                                                                        ‫این مقام بخصوص اینکه اختیارات هم‬
‫موفقیت انجام گرفت و خطر مرتفع‬                                                                                                                                                                     ‫نداشت چه افتخاری دارد؛ این چه‬
‫شد‪ .‬بعدها شنیدم در آن شب خود‬                                                                                                                                                                      ‫رئیس ستادی است که بهجای اینکه‬
‫وی با یک خلبان دیگر به محل رفته‬                                                                                                                                                                   ‫چشم و گوش فرمانده باشد با دیدن‬
‫بودند و قبل ًا به درمانگاه یا بیمارستان‬                                                                                                                                                           ‫نابسامانیها چشم خود را بست؟ این‬
‫نیروی دریائی آمادهباش داده بود و تا‬
‫خاتمه عمل در اطاق عمل بوده است‪.‬‬

‫ادامه دارد‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18