Page 15 - (کیهان لندن - سال سى و هشنم ـ شماره ۳۳۷ (دوره جديد
P. 15

‫صفحه ‪ ۱5‬ـ ‪ Page 15‬ـ شماره ‪۱8۰3‬‬
‫جمعه ‪ 1۲‬تا پنجشنبه ‪ 18‬نوامبر ‪۲۰۲1‬‬

‫پرداخت میشد ساکن شدند‪ .‬راه رسیدن‬           ‫گزارش تکاندهنده «دیتسایت» درباره سرنوشت یکی از‬                                                                                                                                ‫«دیتسایت» در مورد بیتوجهی‬
‫به آلمان دشوار بود‪ .‬اجازه اقامت امین در‬      ‫کودکان مجاهدین که از خانواده جدا شده بود (‪)۲‬‬                                                                                                                                ‫سیاستمداران آلمانی به این موضوع و‬
‫آلمان از اعتبار افتاده و امکان سفر قانونی‬                                                                                                                                                                                ‫حمایت از سازمان مجاهدین مینویسد‬
‫به آلمان وجود نداشت‪ .‬امین با خرید‬          ‫به گفته امین گلمریمی از سال‪۲۰۰۹‬‬           ‫عکس از تیکتاک گلمریمی‬                                                                 ‫امین میگوید‪« :‬آنها ذهن مرا دستکاری‬            ‫مجاهدین در کشورهای غربی شبکهای‬
‫یک تلفن دستی ارزان و عضو شدن در‬            ‫و بعد از آنکه حفاظت از قرارگاه اشرف‬                                                                                             ‫کرده بودند‪ .‬فکر میکردم مثل این بود‬            ‫از اعضا و هواداران خود را دارند که به‬
‫فیسبوکبهجستجویآنانیپرداختکه‬                ‫از سوی نیروهای ارتش ایالات متحده‬          ‫درخودتجستجوکن‪.‬آنجاجاییستکه‬                  ‫کار میگرفتند‪ .‬آنها باید روزانه در یک‬      ‫که همه دارند بُدو بُدو میپرند تا سوار‬         ‫خوبی در کار لابیگری با سیاستمداران‬
‫از کودکی و نوجوانی میشناخت‪ ،‬با این‬         ‫آمریکا به نیروهای عراقی واگذار شد‪،‬‬        ‫به خودت یا خانواده فکر میکنی‪ .‬فقط با‬        ‫نشست و در مقابل جمع از خود انتقاد‬         ‫یک قطار شوند‪ .‬به خودم میگفتم فقط‬              ‫در ارتباط بوده و آنها را در حمایت‬
‫امید که شاید آماده باشند که به او برای‬     ‫وضعیت امنیتی قرارگاه نیز خطرناک‬           ‫گذشتن از خود و تقدیم همه دار و ندارت‬        ‫میکردند که مثلا در آموزش تیراندازی‬        ‫تو هنوز بیرون ماندهای‪ ».‬امین میگوید‬           ‫از خود ترغیب میکنند‪ .‬مرکز اصلی‬
‫انتقال به آلمان‪ ،‬به او کمک کنند‪ .‬اینطور‬    ‫شد‪ .‬بعد از آن‪ ،‬قرارگاه اشرف بارها مورد‬    ‫به ‪٬‬رهبر عقیدتی‪ ٬‬ست که میتوانی‬              ‫حال و حوصله نداشته یا مسئول خودش‬          ‫«بچه بودم‪ ،‬هنوز خام بودم‪ ،‬به خودم‬             ‫فعالیت آنها با عنوان «شورای ملی‬
‫بود که سارا (اسم مستعار) را پیدا کرد‪ .‬زن‬   ‫حمله نیروهای امنیتی عراقی قرار گرفت‬                                                   ‫را زیر سوال برده بوده است! بعدها باید‬     ‫میگفتم همه رفتهاند و حالا دیگه تو‬             ‫مقاومت» در نزدیکی پاریس قرار دارد‪.‬‬
‫جوانی در هلند که امین او را سالها قبل‬                                                               ‫‪٬‬پاک‪ ٬‬و رها شوی!»‬            ‫در مقابل جمع به وجود افکار جنسی که‬        ‫تنها در آلمان ماندهای‪ .‬فکر میکردم‬             ‫در برلین نیز آنها توانستهاند تعدادی از‬
‫و از طریق یکی از برنامههای دستجمعی‬            ‫و تعدادی از مجاهدین کشته شدند‪.‬‬         ‫این جمله نمونهای از آموزشهای‬                ‫در سرش داشته نیز اعتراف میکرده یا‬         ‫قرارگاه اشرف در عراق یک کمپ بزرگ‬              ‫سیاستمداران کنونی یا پیشین را جذب‬
‫مجاهدین شناخته بود‪ .‬سارا خودش‬              ‫درخواست کمک از کمیساریای‬                  ‫ایدئولوژیک است که در سازمان‬                 ‫اگر خودارضایی کرده بودند‪ ،‬باید به آن‬                                                    ‫خود کنند‪ .‬از جمله میتوان به ریتا‬
‫میگوید شیفته مجاهدین بودم ولی‬                                                        ‫مجاهدین با آن مغز اعضا شستشو‬                ‫اعتراف میکردند‪ .‬امین میگوید او در‬                           ‫برای آزادیست‪».‬‬              ‫زوسموث رئیس پیشین پارلمان آلمان‬
‫بعدها از آنها جدا شدم‪ .‬سارا برای دیدن‬                  ‫عالی امور پناهندگان‬           ‫داده میشود‪ .‬بخشی از زندگی امین‬              ‫درونش در مقابل این مغزشویی مقاومت‬         ‫ورود به قرارگاه اشرف‪ ،‬پایان‬                   ‫از حزب دمکرات مسیحی اشاره کرد‪ .‬او‬
‫امین به تیرانا در آلبانی میرود‪ .‬وقتی‬       ‫با وجود اینکه تلاشهای قبلی امین‬           ‫گلمریمی توسط سازمان مجاهدین‬                 ‫میکرد و به ندرت افکار واقعی را که در‬                                                    ‫عضو شورای «کمیته همبستگی آلمان‬
‫آنها برای اولین بار همدیگر را میبینند‪،‬‬     ‫برای رهایی از دست سازمان مجاهدین‬          ‫نابود شده و بخشی دیگری هنوز هم‬                                                                                ‫یک رویا‬               ‫برای ایران آزاد» است‪ .‬او حاضر نیست‬
‫ناباوارانه دقایق طولانی همدیگر را محکم‬     ‫به نتیجه نرسیده بود‪ ،‬اما او امیدش را‬                                                          ‫ذهنش بود بیرون میریخت‪.‬‬            ‫اگرچه امین فکر میکرد و در آروز‬                ‫به پرسشهایی در این مورد پاسخ دهد‪.‬‬
‫در آغوش میگیرند‪ .‬همه آن خاطرات‬             ‫از دست نداده و به دنبال راه جدیدی‬                           ‫متاثر از آن است‪.‬‬                                                    ‫و خیال خودش قرارگاه اشرف را مرکز‬              ‫احتمالا آن سیاستمدارانی که جذب‬
‫و گذشته مشترک بالا میآید‪ .‬خنده و‬           ‫میگشت‪ .‬در سال ‪ ۲۰1۲‬با تلاش‬                ‫امین در مورد نشستهای ایدئولوژیک‬                     ‫دیدار دوباره با «آلان»‬            ‫مبارزه برای آزادی میپنداشت‪ ،‬اما به‬            ‫لابیگری مجاهدین شدهاند از سرنوشت‬
‫اشک درهم میآمیزد‪ .‬همانجا هر دو‬             ‫سازمان ملل‪ ،‬نیروهای سازمان مجاهدین‬        ‫و اهدافی که رجوی از برگزاری آنها‬            ‫روزی در همان قرارگاه اشرف‪ ،‬امین‬           ‫سرعت این حباب ترکید‪ .‬او در این مورد‬           ‫امین گلمریمی و ‪ ۴۰‬کودک دیگر که‬
‫عشق را نسبت به هم احساس میکنند‪.‬‬            ‫از قرارگاه اشرف به کمپ موسوم به‬           ‫دنبال میکرد به «دیتسایت» میگوید‬             ‫به نحوی باورنکردنی همان دختری را‬          ‫به «دیتسایت» میگوید که وقتی به‬                ‫همچون او در نیمه دهه ‪ ۹۰‬میلادی از‬
‫هر وقت سارا برای دیدن امین به آلبانی‬       ‫«لیبرتی» در نزدیکی فرودگاه بغداد‬          ‫پنج ماه بعد از ورودش به قرارگاه اشرف‪،‬‬       ‫میبیند که در کلن و در اتوبوس‪ ،‬اولین‬       ‫قرارگاه اشرف رسید‪ ،‬یک گروه از زنان‬            ‫سوی مجاهدین جذب و به عراق منتقل‬
‫میرفت اوایل با هم مشاجره میکردند‪.‬‬                                                    ‫نشستهای ایدئولوژیک شروع شد که‬                                                         ‫رده بالای سازمان او را تحویل گرفتند‪.‬‬          ‫شدند بیاطلاع هستند یا نمیخواهند‬
‫امینمیگوید«بدونکمکسارابهلحاظ‬                                    ‫منتقل شدند‪.‬‬          ‫برای چندین هفته ادامه داشته و بعضی‬                  ‫بوسه را از او گرفته بود‪ :‬آلان!‬    ‫همه لباسهایی را که به تن داشت در‬
                                           ‫امین در ادامه به «دیتسایت» توضیح‬          ‫وقتها از صبح تا شب طول میکشید!‬              ‫امین در قسمت جلوی یک وانت‬                 ‫آورد و اونیفورم به تن کرد‪ .‬پاسپورتش را‬                   ‫دربارهی آن چیزی بدانند‪.‬‬
     ‫روحی نمیتوانستم موفق شوم‪».‬‬            ‫میدهد در آنجا همه افراد از سوی‬            ‫این نشستها را خود مسعود رجوی رهبر‬           ‫نشسته و آلان در قسمت عقب نشسته‬            ‫تحویل داد و باید کتبا تعهد میداد که‬           ‫بازی مجاهدین با احساسات‬
                                           ‫سازمان ملل مورد بازپرسی قرار گرفتند‪.‬‬      ‫مجاهدین اداره میکرد‪ .‬امین نمیفهمید‬          ‫بود‪ .‬امین از پنجره به عقب نگاه کرده و‬     ‫دنبال رابطههای عاطفی و عشقی و یا‬              ‫کودکان برای فریب آنها و‬
              ‫بازگشت به آلمان‬              ‫آنجا بود که امین پس از سالها‪ ،‬امکان‬       ‫موضوع چیست ولی کنجکاو بود که‬                ‫آلان را میبیند‪ .‬اما آلان با نگاهی سرد به‬  ‫جنسی با زنان نباشد‪ .‬به این ترتیب به‬
‫سرانجام پس از سیزده سال در اکتبر‬           ‫تماس تلفنی با دنیای خارج را به دست‬        ‫چطور رجوی توانسته با این حرفها یک‬           ‫او خیره میشود‪ .‬امین بعد از آن دیگر از‬     ‫عنوان نوجوان ‪ 1۵‬سالهای که تا آنزمان‬                                ‫سربازگیری‬
‫‪ ۲۰1۴‬امین موفق میشود به آلمان‬              ‫آورد‪ .‬او از یکی دیگر از بچههایی که از‬     ‫ارتش کوچک را دور خودش جمع کند‪.‬‬              ‫او خبری ندارد تا اینکه چند هفته بعد از‬    ‫اسلحه به دست نگرفته بود به جمع‬                ‫سازمانمجاهدینازکمبودهایعاطفی‬
‫برگردد‪« .‬دیتسایت» در این مورد‬              ‫زمان آلمان میشناخت شماره تلفنی‬            ‫رجوی در صحبتهایش تهدید میکرد‬                ‫آن دیدار باخبر میشود که آلان با شلیک‬      ‫تقریبا‪ 38۰۰‬نفره مجاهدین ملحق شد‪.‬‬              ‫کودکانی که از والدینشان جدا شده بودند‬
‫مینویسد امین و سارا تا سه سال بعد‬          ‫از کلن به دست آورد‪ ،‬اما وقتی تماس‬         ‫که فکر در مورد رابطه جنسی یا دلتگی‬          ‫گلوله خودکشی کرده است‪ .‬بعدا تعداد‬         ‫در قرارگاه اشرف امین به نحوی‬                  ‫به خوبی خبر داشت و تلاش میکرد تا‬
‫از آمدن امین به آلمان با هم زندگی‬          ‫گرفتیکیازافرادسازمانمجاهدینپای‬            ‫برای اروپا تشکیلات را نابود میکند و‬         ‫دیگری از جداشدگان این خبر را تائید‬        ‫باورنکردنی با محدودیتها‪ ،‬کنترلها و‬            ‫با بازی روی همین موضوع و با تحریک‬
‫میکردند و هنوز هم دوستان خوبی باقی‬         ‫تلفن بود! به این ترتیب خبر به مسئولین‬     ‫تهدید میکرد اگر کسی فرار کند‪ ،‬به‬            ‫کردند‪ .‬سازمان مجاهدین اما خودکشی‬          ‫باید و نبایدهایی مواجه شد که برایش‬            ‫احساساتشان آنها را فریب داده و بدون‬
‫ماندهاند‪ .‬درخواست پناهندگی امین در‬         ‫مجاهدین در عراق هم رسید و معلوم شد‬        ‫صدام حسین تحویل داده میشود‪ ،‬به‬              ‫آلان را رد کرده و تأکید میکند که مرگ‬      ‫تکاندهنده بود‪ .‬او به «دیتسایت»‬                ‫آنکه مدرسه یا فرد دیگری بفهمد‪ ،‬آنها‬
‫آلمان در سال ‪ ۲۰1۵‬پذیرفته شد‪ .‬امین‬         ‫که او طرح و برنامهای دارد که از مسئولین‬   ‫زندان ابو ُغریب منتقل شده و شکنجه‬                                                     ‫میگوید در اوایل همه چیز مثل یک‬                ‫را به عراق منتقل کند‪ .‬درواقع چنین‬
‫به درس خواندن ادامه داد و دبیرستان‬         ‫سازمانمخفیمیکند‪.‬امینبهخاطراین‬             ‫در انتظارش خواهد بود‪« .‬دیتسایت»‬                          ‫او بر اثر یک حادثه بود‪.‬‬      ‫خواب بود‪ .‬دور تا دور قراگاه را سیمهای‬         ‫اقدامی کودکربایی محسوب میشود‬
‫را به پایان رساند‪ .‬حنیف برادر امین هم‬      ‫تماس تلفنی ساعتها مورد بازجویی قرار‬       ‫مینویسد این گفتهها از سوی بسیاری‬            ‫ترس و وحشت و درخواست برای‬                 ‫خاردار گرفته بود‪ .‬مردان و زنان با مقررات‬      ‫زیرا تا زمانی که سرپرست قانونی آن‬
‫توانست از آلبانی خارج شده و خودش را‬        ‫گرفت‪ .‬مسئولین مجاهدین به او گقتند‬         ‫دیگر از جداشدگان از مجاهدین نیز تکرار‬                                                 ‫شدید از هم جدا بودند‪ .‬حتا دوست ِی بین‬         ‫کودکان و اداره کودکان و نوجوانان در‬
‫به کانادا برساند‪ .‬دوره زندگی در قرارگاه‬    ‫«چنین کاری را فقط جاسوسها انجام‬                                                                      ‫بازگشت به آلمان‬            ‫افراد با همدیگر ممنوع بود‪ .‬باید مطابق‬         ‫جریان این موضوع قرار نگرفته و با این‬
‫اشرف آنها را از هم دور و بیگانه کرد‪ ،‬به‬                                                                     ‫شده است‪.‬‬             ‫امیندراین فکربودکهچطور میتواند‬            ‫آئین شیعیان سه بار در روز نماز خواند‪.‬‬         ‫اقدام موافق نباشند‪ ،‬انتقال کودکان از‬
‫همین خاطر الان نیز با هم ارتباط کمی‬                               ‫میدهند‪».‬‬                                                       ‫به آلمان برگردد و فکر میکرد شاید‬          ‫هرنوعارتباطبادنیایخارجکاملاممنوع‬              ‫کلن به پاریس و از آنجا به عراق‪ ،‬مصداق‬
‫دارند‪ .‬حنیف میگوید از اینکه باعث‬           ‫شرایط زندگی در کمپ لیبرتی بسیار‬           ‫یا ز د ه سپتا مبر و فا جعه ی‬                ‫با طرح این درخواست با مسئولین‪ ،‬با‬         ‫بود‪ .‬دسترسی به موزیک یا تلویزیون یا‬
‫شد تا امین با رفتن به عراق زندگیاش‬         ‫سخت بود‪ .‬امکانات زیرساختی مانند آب‬               ‫تروریستی برجهای دوقلو‬                ‫درخواستش موافقت شود‪« .‬دیتسایت»‬            ‫روزنامه و اینترنت‪ ،‬حتا برای مسئولین‬                            ‫کودکربایی است‪.‬‬
‫به نابودی کشیده شود احساس گناه‬             ‫و فاضلاب با مشکلات جدی روبرو بود و‬                                                    ‫ادامه میدهد چند هفته بعد از ورود امین‬     ‫مجاهدین نیز بسیار محدود بود‪ .‬با وجود‬          ‫امین گلمریمی در گفتگو با‬
                                           ‫کمپ به تناوب مورد حملههای راکتی‬           ‫امین به یاد دارد که پایان یکی از این‬        ‫به عراق بود که قرارگاه اشرف و چند‬         ‫اینکه برادرانش در همان قرارگاه بودند‪،‬‬         ‫«دیتسایت» با اشاره به وضعیت روحی‬
                         ‫میکند‪.‬‬            ‫قرار میگرفت‪ .‬امین در این مورد میگوید‬      ‫نشستهای ایدئولوژیک مصادف شد با‬              ‫مقر دیگر سازمان مجاهدین در عراق‬           ‫اما آن اوایل فقط میتوانست علیرضا را‬           ‫خود در آن سالها میگوید «دنبال‬
          ‫آخرین دیدار با مادر‬              ‫فوریه سال ‪ ۲۰13‬شبهنظامیان وابسته‬          ‫‪ 11‬سپتامبر ‪ ۲۰۰1‬و حمله به برجهای‬            ‫هدف تعداد زیادی موشکهای دوربرد‬            ‫ببیند‪ ،‬آنهم به این خاطر که با هم دوره‬         ‫یک هویت و اینکه به جایی تعلق دارم‬
‫مادر امین که ‪ ۶۰‬ساله است هنوز‬              ‫به رژیم ایران محل استقرار نیروهای‬         ‫دوقلو در نیویورک توسط تروریستهای‬            ‫از سوی رژیم ایران قرار میگیرند‪ .‬امین‬                                                    ‫میگشتم‪ .‬به همین دلیل پیوسته در‬
‫با مجاهدین است و در آلبانی زندگی‬           ‫مجاهدین در کمپ لیبرتی را مورد حمله‬        ‫القاعده‪ .‬یکی از مسئولین رده بالای‬           ‫به یاد دارد که چطور وقتی در سنگر و‬                   ‫آموزش نظامی میدیدند‪.‬‬               ‫تظاهرات و برنامههای مختلف سازمان‬
‫میکند‪ .‬امین در مورد مادرش میگوید‬           ‫موشکی قرار دادند که در آن‪ 8‬نفر کشته‬       ‫مجاهدین با اشاره با فرو ریختن برجهای‬        ‫در کنار آدمهای بزرگتر پناه گرفته بود‪،‬‬     ‫امین میگوید که همان اوایل به سرعت‬             ‫مجاهدین در شهرهای مختلف اروپایی‬
‫او را بخشیده چرا که از سوی مجاهدین‬         ‫شدند‪ .‬امین میگوید نمیتوانست بخوابد‬        ‫دوقلو گفت «دو شاخ امپریالیسم»‬               ‫آنها گریه میکردند و فریاد میزدند‬          ‫میخواسته به آلمان برگردد‪ ،‬ولی برادرش‬          ‫شرکت میکردم‪ .‬آنجا میشد همان‬
‫«مغزشویی شده»‪ .‬امین برای آخرین بار‬         ‫یا غذا بخورد و قیافهاش مثل یک مرد‬         ‫شکسته شد! درواقع سازمان مجاهدین‬             ‫«نمیخوام بمیرم‪ ».‬امین خیلی ترسیده‬         ‫علیرضا به او میگفت کمی صبر داشته‬              ‫بچههایی را که یک زمانی با هم بودیم‬
‫در سال ‪ ۲۰1۹‬به دیدن مادرش رفت و‬                                                      ‫همانگونه از این حمله خوشحال شد‬              ‫بود‪ .‬بعد از چند روزی که از موشکبارانها‬    ‫باشد‪ .‬او در قرارگاه ماند و باید مطابق‬         ‫دوباره ببینم‪ .‬در آن برنامهها مسئولین‬
‫توانست در رستورانی در تیرانا او را ببیند‬                   ‫سالخورده شده بود‪.‬‬         ‫که حاکمان جمهوری اسلامی با وجود‬             ‫گذشت و سنگرنشینی تمام شد‪ ،‬او با‬           ‫برنامههای روزانه آنجا رفتار میکرد‪:‬‬            ‫مجاهدین از پدر و مادرهای ما که‬
‫و به مادرش پیشنهاد کرد که از سازمان‬        ‫در یکی از بازرسیهایی که افراد‬             ‫لفاظیهای شفاهی از این فاجعه شاد‬             ‫یکی از مسئولینش صحبت کرده و‬               ‫بیدارباش ساعت ‪ ۴‬صبح‪ ،‬تمرین نظامی‬              ‫«شهید» شده بودند صحبت میکردند‬
‫جدا شود‪ .‬وقتی مادرش این حرف را‬             ‫کمیساری عالی امور پناهندگی سازمان‬         ‫بودند و بعدا هم سران و اعضای القاعده‬        ‫میگوید «اینجا احساس راحتی ندارم و‬         ‫و آموزش تیراندازی از جمله برنامههایی‬          ‫و میگفتند شما باید انتقام خون آنها‬
‫شنید با عصبانیت به او گفت «این حرف‬         ‫ملل از کمپ محل استقرار مجاهدین‬            ‫را در ایران پناه دادند‪ .‬اما مجاهدین‬         ‫میخواهم به آلمان برگردم‪ ».‬آن مسئول‬        ‫بودند که او به یاد دارد‪ .‬تازه دو هفته بعد از‬  ‫را بگیرید و دوباره اسلحه آنها را به‬
‫خائنین و ماموران رژیم است!» امین‬           ‫انجام داده بودند‪ ،‬مسئولین مجاهدین‬         ‫نمیدانستند که این حمله تروریستی‬             ‫هم به امین فقط جواب داد «بهش فکر‬          ‫ورودش به قرارگاه اشرف بود که توانست‬           ‫دست بگیرید‪ ».‬امین میگوید در آن‬
‫دیگر امیدی به اینکه بتواند به مادرش‬        ‫به اعضای خود گفته بودند که نسبت به‬                                                    ‫میکنیم‪ ».‬امین موفق میشود یکطوری‬           ‫مادرش را ببیند‪ .‬مادرش را به آغوش‬              ‫سالها معنی خیلی از حرفهایی را‬
                                           ‫خرابی وضعیت آبرسانی به آنها شکایت‬               ‫سرنوشت آنها را نیز رقم میزند‪.‬‬         ‫مادرش را ببیند‪ ،‬ولی مادرش به او قوت‬       ‫گرفت و گریه میکرد‪ .‬اما سلام مادر‬              ‫که مجاهدین میزدند اصلا نمیفهمید‪.‬‬
                      ‫کمک ندارد‪.‬‬           ‫کنند‪ .‬امین موفق میشود به یکی از‬           ‫سقوطصداموحفاظتازقرارگاه‬                     ‫قلب میدهد که در آنجا بماند و به امین‬      ‫سرد بود‪ .‬زنان دیگری آنجا حاضر بودند‬           ‫او میگوید از اینکه او را «فرزند شهید»‬
‫آماده برای اتهامزدنهای‬                     ‫زنهای بازرس سازمان ملل نزدیک شده‬          ‫اشرف توسط ارتش ایالات متحده‬                 ‫میگوید‪ :‬ترس یک احساس طبیعیه‪،‬‬              ‫که گفتههای رد و بدل شده را گوش‬                ‫خطاب میکردند احساس غرور به او‬
                                           ‫و در پوشش شکایت از وضعیت آنجا‪،‬‬                                                        ‫ما رزمندگان آزادی هستیم و چنین‬            ‫میکردند‪ .‬امین بعدها متوجه میشود که‬            ‫دست میداد‪ ،‬اما اصلا نمیخواست انتقام‬
               ‫سازمانمجاهدین‬               ‫به آهستگی به او بگوید «لطفا کمکم‬                                   ‫آمریکا‬             ‫چیزی جزئی از مبارزه ما حساب میشه!‬         ‫سازمان مجاهدین از اعضایش میخواهد‬              ‫خون پدرش را بگیرد‪ .‬در همان سالها‬
‫هفتهنامه«دیتسایت»درپایانبراساس‬             ‫کنید!» و به آن زن پاکت سیگاری داده‬        ‫با حمله آمریکا به عراق در ‪ ۲۰‬مارس‬           ‫«دیتسایت» مینویسد وقتی از مادر امین‬       ‫که علیه هم خبرچینی کرده و در مورد‬             ‫بود که در یکی از ویدئوهای تبلیغاتی که‬
‫گفتگوباامینوتحقیقاتیکهخبرنگارش‬             ‫و میگوید «داخل پاکت یک نامه است‪،‬‬          ‫سال ‪ ۲۰۰3‬و سپس سقوط صدام‬                    ‫در مورد صحبتهای امین در آن زمان‬           ‫هم گزارش بدهند‪ .‬بعد از این‪ ،‬فقط سالی‬          ‫مجاهدین در برنامههای خودشان نشان‬
‫انجام داده مینویسد به نظر میرسد‬            ‫لطفا آن را بخوانید و به ملاقاتم بیایید‪».‬‬  ‫حسین اندکی پس از آن‪ ،‬سازمان‬                 ‫سوال میشود‪ ،‬مادرش حاضر نیست‬               ‫یکبار اجازه داشت مادرش را ببیند‪ .‬امکان‬        ‫میدادند‪ ،‬برادرش حنیف را دید که در‬
‫بیشتر ‪ ۴۰‬کودک و نوجوانی که قاچاقی‬          ‫در آن نامه نوشته شده بود «امیدوارم‬        ‫مجاهدین با محدودیتهای جدی در‬                                                          ‫دیدار مخفیانه هم وجود نداشت‪ .‬برخلاف‬           ‫عراق بود‪ .‬یکی از مسئولین مجاهدین که‬
‫از کلن به عراق منتقل شده و در قرارگاه‬      ‫فوریت موضوع را درک کنید‪ .‬من زیر‬           ‫عراق مواجه شد‪ .‬ارتش آمریکا آنها را زیر‬                             ‫حرفی بزند‪.‬‬         ‫تصورش‪ ،‬امین آن نیازهای عاطفی را که‬            ‫ازاعضایمؤسسهمان«انجمنکمکبه‬
‫اشرف بودند از این سازمان جدا شدهاند‪.‬‬       ‫فشار خیلی شدیدی هستم و آیندهام به‬         ‫فشار گذاشت تا بطور کامل خلع سلاح‬            ‫امین میگوید بعد از آنکه موضوع‬             ‫فکر میکرد با بودن در کنار مادرش بر‬            ‫کودکان پناهجوی ایرانی» در کلن بود‪ ،‬به‬
‫اما گویا هنوز ده نفر از آنها با مجاهدین‬    ‫آن بستگی دارد‪ .‬اکیدا درخواست میکنم‬        ‫شوند‪ .‬امین گلمریمی که آنزمان در آن‬          ‫برگشت به آلمان را مطرح کرده و‬             ‫آورده میشود نتوانست تجربه کند‪ .‬امروز‬          ‫امین گفت «تو هم دیگه باید بزرگ بشی‬
‫باقی ماندهاند‪ .‬همچنین ظاهرا تعدادی از‬      ‫با من ملاقات کنید‪ ».‬امین گلمریمی‬          ‫قرارگاه بود در این مورد به «دیتسایت»‬        ‫مادرش را دیده بود‪ ،‬مسئولین مجاهدین‬        ‫امین میگوید حتا بجای عشق‪ ،‬فکر‬
‫آنها در درگیریها در عراق کشته شدهاند‪.‬‬      ‫میگوید آن زن بود که جان مرا نجات‬          ‫میگوید نیروهای سازمان مجاهدین در‬            ‫برنامه دیگری در مورد او دنبال میکنند‪.‬‬     ‫میکند که نسبت به مادرش حس تنفر‬                       ‫و راه برادرت حنیف را بروی‪».‬‬
‫جداشدگان از سازمان مجاهدین گزارش‬           ‫داد‪ .‬وقتی آن خانم با امین دیدار کرد‪ ،‬به‬   ‫عراق در ‪ 1۰‬ماه مه سال ‪ ۲۰۰3‬توسط‬             ‫نگهبانیهای شبانه او را زیاد کرده و‬        ‫داشته و از او حالش بهم میخورد‪ .‬تنفر‬           ‫تاکیدمجاهدینبر«فرزندشهید»بودن‬
‫میدهند که همچنان شرایط فرقهای بر‬           ‫امین گفت امکان انتقال او به کلن نیست‪،‬‬     ‫ارتش ایالات متحده آمریکا خلع سلاح‬           ‫شدت انتقاد از او را بالا برده تا ارادهاش‬  ‫به این دلیل که او را زمانی که بچه بوده‬        ‫و تحریک احساسات کودکان و نوجوانان‬
‫این تشکیلات حاکم است‪ .‬موضوعی‬               ‫اما میتواند با یک گروه‪ ۲۰۰‬نفره که قرار‬    ‫شدند‪ .‬وقتی نیروهای آمریکایی از او سوال‬      ‫درهم شکسته شود‪ .‬در وبسایت سازمان‬                                                        ‫برای گرفتن انتقام خون پدر یا مادر و‬
‫که این سازمان آن را رد میکند‪.‬‬              ‫است به آلبانی منتقل شوند‪ ،‬به آنجا پرواز‬   ‫کردند‪ ،‬امین به آنها گفت که میخواهد‬          ‫مجاهدین به نقل از یکی از فرماندهان‬                  ‫از خودش جدا کرده است‪.‬‬               ‫گرفتن اسلحه همان روشی است که‬
‫«دیتسایت» مینویسد در دیدا ِر آخر‬           ‫کند‪ .‬اینگونه بود که در‪ 13‬ماه مه‪۲۰13‬‬       ‫به آلمان برگردد‪ .‬به او پیشنهاد شد که‬        ‫آمریکایی در آنزمان که در عراق بوده‬        ‫امین از آن سخن میگوید که هروقت‬                ‫حکومت اسلامی حاکم بر ایران نیز برای‬
‫با امین در کلن‪ ،‬وی که ‪ 3۶‬ساله شده‬          ‫امین پس از ‪ 1۲‬سال زندگی فرقهای در‬         ‫میتواند به کمپ «تیف» که یک کمپ‬              ‫آورده شده که او هیچوقت «یک مرد یا‬         ‫به مادرش فکر میکند غمگین میشود‬                ‫فریب کودکان و نوجوانان به کار میگیرد‪.‬‬
‫میگوید شاید بعد از انتشار این گزارش‬        ‫یک قرارگاه نظامی در عراق سرانجام به‬       ‫جانبی ارتش آمریکا در کنار قرارگاه‬           ‫زنی را که برخلاف میلش در این سازمان‬       ‫و میگوید فکر نمیکنم هیچوقت بتوانم‬             ‫امین در ادامه گفتگو با «دیتسایت»‬
‫و به خاطر روشنگریهایش‪ ،‬سازمان‬              ‫آلبانی منتقل شد‪ .‬در آن پرواز بجز امین‬     ‫اشرف منتقل شود‪ ،‬ولی از آنجا امکان‬           ‫بوده باشد ندیده است‪ ».‬امین بعد از ماهها‬                                                 ‫میگوید زمانی که ‪ 1۵‬ساله شده بود‬
‫مجاهدین تلاش کند او را زیر فشار قرار‬       ‫هر دو برادرش و پنج یا شش نفر دیگر‬         ‫انتقال به اروپا نبود‪ .‬وقتی امین از نیروهای‬  ‫و سالها یاد گرفت که چطور قوی بماند و‬             ‫یک زندگی عادی داشته باشم‪.‬‬              ‫سراغمسئولینمجاهدینرفتهومیگوید‬
‫داده و در شبکههای اجتماعی به او حمله‬       ‫از بچههایی که از آلمان آمده بودند نیز‬     ‫آمریکایی خواهش کرد به او اجازه دهند‬                                                                                                 ‫میخواهد برادر بزرگترش را در عراق‬
‫کرده و بخواهد که چهرهاش را تخریب‬                                                     ‫تا بتواند با یکی از مربیهایش در آلمان‬             ‫نگذارد روحیهاش شکسته شود‪.‬‬           ‫آسیبهای روحی‪ -‬روانی‬                           ‫ببیند‪ .‬مجاهدین او را با ماشین به فرانسه‬
‫کند‪ .‬ولی او اقدامات احتیاطی لازم را‬                         ‫راهی آلبانی شدند‪.‬‬        ‫تماس تلفنی بگیرد‪ ،‬به او خندیدند‪ .‬آنها‬       ‫نشست ها ی ا ید ئو لو ژ یک و‬                   ‫باقیماندهازدورا ِنمجاهدین‬                 ‫وبهمق ّراصلیخوددراُور ُسوروازمیبرند‪.‬‬
‫پیشبینی کرده و در تماس با یک وکیل‬                                                    ‫فکر میکردند وقتی داخل قرارگاه اشرف‬                                                                                                  ‫برادر دیگرش علیرضا هم از چند هفته‬
‫کاملا آماده است تا در صورت لزوم از‬                                 ‫آلبانی‬            ‫تلفن هست‪ ،‬چرا از آنها میخواهد از‬                           ‫تهدیدهای رجوی‬              ‫اگرچه سالهای زیادی از آن دوران‬                ‫قبل به آنجا رسیده و منتظر امین بود‪.‬‬
                                           ‫با پایان دوره اقامت اجباری طولانی در‬                                                  ‫«اگر نتوانی‪٬‬گوهر انسانی‪ ٬‬درونیات را‬       ‫میگذرد‪ ،‬اما تاثیر آسیبهای روحی‪-‬‬               ‫آنجا باید تلفن همراه خودش را تحویل‬
            ‫راههای قانونی اقدام کند‪.‬‬       ‫عراق‪ ،‬امین نمیخواست فرصت پیش‬                   ‫طریق آنان با آلمان تماس بگیرد!‬         ‫پیدا و آنرا کشف و شکوفا کنی‪ ،‬مشکل را‬      ‫روانی آن دوران هنوز هم امین را رها‬            ‫میداد‪ .‬حوالی نیمهشب او را بیدار کرده‬
‫امین گلمریمی با کارهای گرافیک‬              ‫آمده بعد از انتقال به آلبانی را از دست‬                                                                                          ‫نمیکند‪ .‬امین در این مورد میگوید‬               ‫و به فرودگاه میبرند‪« .‬دیتسایت»‬
‫خود زخمهای نقش بسته بر در و‬                ‫بدهد‪ .‬زمانی که امین گلمریمی به‬                                                                                                  ‫بعد از بازگشت به آلمان برای مدتهای‬            ‫مینویسد مطابق ُمهری که به پاسپورت‬
‫دیوارهای شهر کلن را مرمت میکند‪.‬‬            ‫آلبانی رسید‪ ۲8‬سالش بود‪ .‬امین شانس‬                                                                                               ‫طولانی ناآرام بود‪ ،‬به پارتیهای شبانه‬          ‫امین خورده او در ماه مارس ‪ ۲۰۰1‬از‬
‫او از اینکه آزاد است و میتواند آزادانه‬     ‫آورد که جز اولین گروههایی بود که به‬                                                                                             ‫میرفت‪ .‬با وجود بیخوابی‪ ،‬سر کار‬                ‫فرانسه به عراق پرواز کرد‪ .‬درست دو‬
‫تحرکوفعالیتداشتهباشدلذتمیبرد‪.‬‬              ‫آلبانی منتقل شد چرا که میزان کنترل‬                                                                                              ‫میرفت‪ .‬یکبار بعد از آنکه حالت‬                 ‫سال پیش از آنکه آمریکا به عراق حمله‬
                                           ‫از طرف سازمان بر روی آنها کمتر بود‪.‬‬                                                                                             ‫ترس و وحشت به او دست میدهد به‬                 ‫کرده و صدام حسین را سرنگون کند و‬
           ‫*****‬                           ‫اما با گذشت زمان و انتقال همه افراد‬                                                                                             ‫رواندرمانگر مراجعه میکند‪ .‬بعد از آن‬           ‫سرنوشت مجاهدین و قرارگاه اشرف در‬
                                           ‫مجاهدین از عراق‪ ،‬سیستم کنترل از‬                                                                                                 ‫بود که کم کم توانست آنچه را در ذهنش‬           ‫عراق طور دیگری رقم بخورد و پس از‬
‫نقض شدید و سیستماتیک حقوق‬                  ‫سوی سازمان مجاهدین شدیدتر از‬                                                                                                    ‫بود کمی به نظم در بیاورد و بفهمد که‬           ‫کشمکشهای فراوان به آلبانی منتقل‬
‫کودک در سازمان مجاهدین خلق‬                 ‫گذشته برقرار شد‪ .‬امین و برادرش حنیف‬                                                                                             ‫بر او چه گذشته است‪ .‬او متوجه شد‬               ‫شوند آنهم در حالی که رهبران این‬
‫آنچهسازمانمجاهدینباصدهاکودک‬                ‫از مجاهدین جدا و در هتلی که از سوی‬                                                                                              ‫که مسئولین مجاهدین تکنیکهای‬                   ‫سازمان در کشورهای اروپایی و عمدتا‬
‫(دستکمهفتصدکودک)طیحداقلدو‬                  ‫کمیساریای عالی پناهندگان اجاره آن‬                                                                                               ‫روانی برای مطیع کردن اعضای خود به‬
‫دهه انجام داده است‪ ،‬مصداق بارز نقض‬                                                                                                                                                                                                ‫در فرانسه زندگی میکردند‪.‬‬
‫حقوق کودکان است‪ .‬این تخلفات شدید‬                                                                                                                                                                                         ‫وقتی «دیتسایت» از امین در مورد‬
‫است زیرا آثار و پیامدهای آن بر رشد و‬                                                                                                                                                                                     ‫احساساش در آنزمان سوال میکند‪،‬‬
‫شخصیت کودکان و نوجوانان حتا در‬

 ‫دوره بزرگسالی آنها نیز باقی میماند‪.‬‬
‫ادامه در صفحه ‪17‬‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18