Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۲ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1808‬‬
                                                                                                                                                                             ‫جمعه‌‪‌2۶‬آذ‌رماه‌تا‌پنجشنبه‪‌‌۹‬د ‌یماه‌‪۱4۰۰‬خورشیدی‬

‫خواننده‌عزیز‌م ‌یگذارم!‌و‌نکته‌دیگر‌‬                                                                                     ‫سناریو در ‪ 5‬پرده؛‬                                                             ‫بخش اول مقاله آقای مهندس‬
‫اینکه‌ ساواک‌ چرا‌ این‌ دستگاه‌ را‌ به‌‬                                                                                  ‫مروری بر داستان‬                                                               ‫هاشمیزاده را در شماره گذشته‬
                                                                                                                          ‫منزل سرهنگ‬                                                                   ‫خواندید که از افسانهسازی دوران‬
      ‫ثبت‌نرسانده‪‌،‬تعجب‌م ‌یکنم!‌‬                                                                                                                                                                      ‫انقلاب و اوایل استقرار رژیم‬
‫نکته‌ سوم‌ مسلسل‌ زیر‌ صندلی‌‬                                                                                                ‫زیبایی یا‬                                                                 ‫بهاصطلاح انقلابی حکایت داشت و‬
‫مرسدس‌ بنز‌ است‪ ‌.‬من‌ خوشبختانه‌‬                                                                                         ‫شکنجهگاه مخفی‬                                                                 ‫داستان شکنجهگاه مخفی ساواک‬
‫در‌ عمرم‌ توفیق‌ آشنایی‌ با‌ مسلسل‌‬                                                                                                                                                                    ‫(منزل سرهنگ علی زیبایی در‬
‫را‌ نداشته‌ام‌ ولی‌ آنچه‌ از‌ فیلم‌های‌‬
‫امریکایی‌ می‌شناسم‪ ‌،‬مسلسل‌ زیر‌‬                                                                                                                                                                             ‫خیابان بهار) نمونۀ آن بود‪.‬‬
‫صندلی‌ ماشین‌ جا‌ نمی‌گیرد‪ ‌،‬یک‌‬                                                                                                                                                                       ‫بهدنبال داستان‪ ،‬نویسنده آن را‬
‫لحظه‌خودتان‌را‌جای‌سرهنگ‌زیبایی‌‬                                                                                                                                                                       ‫در معرض کالبدشکافی قرار داده‬
‫بگذارید‪ ‌،‬با‌ ماشین‌ بنز‌ و‌ مجهزبه‌‬
‫ب ‌یسیم‪‌،‬گیر‌جماعت‌تظاهرکنندگان‌‬                                                                                                                                                                            ‫است که در زیر میخوانید‪.‬‬
‫می‌افتید‪ ‌،‬شما‌ آیا‌ گاز‌ نمی‌دهید‌ و‌‬
‫فرار‌ نم ‌یکنید؟‌ بلکه‌ خونسرد‌ پیاده‌‬                                                                                                                                                                 ‫سناریوی بالا را با هم‬
‫م ‌یشوید‪‌،‬مسلسل‌را‌از‌زیر‌صندلی‌‬                                                                                                                                                                                       ‫بشکافیم‪:‬‬
‫بیرون‌م ‌یکشید‌و‌یک‌زن‌چادری‌و‌‬
                                                                                                                                                                                                       ‫پرده اول‪ :‬تظاهرات کنندگان‬
                                                                                                                                                                                                       ‫خیابان تخت جمشید‪:‬‬
‫دو‌مرد‌را‌به‌رگبار‌مسلسل‌م ‌یکشید‌و‌‬                                                                                                                                                                   ‫پیرمرد‌مسیحی‌همسایه‌سرهنگ‌‬
‫بعد‌به‌فکر‌فرار‌م ‌یافتید؟‌آ ‌نهم‌چقدر‌‬                                                                                                                                                                ‫زیبایی‌ مشاهده‌ می‌کند‌ چند‌ مرد‌‬
‫ناشیانه‪ ‌،‬شناسنامه‌ و‌ قباله‌ وآدرس‌‬                                                                                     ‫ساواک(بخش پایانی)‬                                                             ‫دختری‌را‌ب ‌هزور‌وارد‌خانه‌سرهنگ‌‬
‫خانه‪‌،‬همه‌را‌با‌هم‌گم‌م ‌یکنید‌ولی‌‬                                                                                                                                                                    ‫می‌کنند‪ ‌،‬جهت‌ کمک‌ به‌ خیابان‌‬
‫خوب‌شانس‌و‌خدا‌با‌شماست‪‌،‬یک‌‬                                                                                                                                                                           ‫تخت‌ جمشید‌ می‌رود‌ و‌ خطاب‌ به‌‬
‫ماشین‌ارتشی‌از‌راه‌م ‌یرسد‌و‌شما‌‬                                                                                                                            ‫ایرج هاشمیزاده‬                            ‫تظاهرکنندگان‌ می‌گوید‌ اگر‌ مردید‌‬
‫را‌نجات‌م ‌یدهد‪‌.‬در‌ضمن‌فراموش‌‬                                                                                                                                                                        ‫بیایید‌ این‌ دختر‌ را‌ نجات‌ دهید‌ و‌‬
‫نکنید‌ که‌ سرهنگ‌ زیبایی‌ هنگام‌‬         ‫تصویری از خانه سرهنگ زیبائی که در مقاله به آن اشاره شده است‬

‫انقلاب‌بین‌‪‌۶۰/7۰‬سالش‌بود!‬                                                                                                                                                                             ‫جمعیت‌ب ‌هسوی‌خانه‌سرهنگ‌سرازیر‌‬
                                                                                                                                                                                                       ‫م ‌یشوند‪‌،‬از‌دیوار‌خانه‌سرهنگ‌بالا‌‬
‫نکته‌آخر‌زمان‌فرار‌سرهنگ‌علی‌‬
‫م ‌یروند‪‌،‬مردان‌شکنجه‌گر‌با‌دیدن‌ جمعیت‌خانه‌مجلل‌را‌با‌تمام‌وسایل‌ گرفت ‌هاند‪‌،‬ساد‌هترین‌و‌تنها‌راه‌اتصال‌ که‌ آن‌ زمان‌ ساکن‌ تهران‌ بودم‌ و‌ بنابراین‌ ساواک‌ باید‌ ناخن‌ دست‌ زیبایی‌ است!‪ ‌،‬یکبار‌ می‌خوانیم‌ که‌‬
‫پس‌از‌قتل‌سه‌هموطن‌دست‌به‌فرار‌‬          ‫و‌ پای‌ ‪ ‌۱۰.۰۰۰‬نفر‌ را‌ م ‌یکشید‌ تا‌‬  ‫روزی‌که‌خبرکشف‌خانه‌و‌شکنج ‌هگاه‌‬       ‫این‌دو‌زیرزمین‌بهم‌ایجاد‌سوراخی‌‬    ‫لوکس‌ به‌ آتش‌ (کامل)‌ می‌کشند‪‌،‬‬          ‫جمعیتی‌بر‌بالای‌دیوار‌خانه‪‌،‬با‌دختر‌‬
‫م ‌یزند‌و‌ماشین‌ارتشی‌از‌راه‌م ‌یرسد‌‬    ‫وجود‌ گونی‌ برای‌ حمل‌ ‪ ‌7۰‬کیلو‌‬        ‫سرهنگ‌زیبایی‌را‌شنیدم‪‌،‬صبر‌نکردم‌‬       ‫است‌به‌پهنای‌یک‌متر‌و‌ارتفاع‌دو‌‬    ‫قالی‌ها‌را‌با‌کارد‌تکه‌تکه‌م ‌یکنند‌و‌‬    ‫اسیر‌از‌تونل‌زیرزمین‌به‌خانه‌مجاور‌‬
‫م ‌یروند‌و‌فرار‌م ‌یکنند‪‌.‬این‌‌واقعه‌در‌ لوسترو‌چین ‌یآلات‌و‌ظروف‌قیمتی‌را‌ متر‌در‌دیوارهای‌زیرزمین‌دو‌خانه‌و‌ و‌به‌دیدن‌خانه‌مسکونی‌رفتم‪‌،‬خانه‌ ناخن‌در‌شکنجه‌گاه‌مخفی‌ضرورت‌ و‌ از‌ مهلکه‌ نجاتش‌ م ‌یدهد‪ ‌.‬اما‌ در‌‬
‫آخرگزارش‌ آمده‌ «سرهنگ‌ زیبایی‌‬          ‫روز‌پنجم‌دیماه‌‪‌۱3۵7‬رخ‌داده‌است‪ ‌.‬به‌کلی‌خرد‌م ‌یکنند‪‌،‬قبل ًا‌در‌خیابان‌ پوشاندن‌آن‌با‌یک‌درفلزی‌یا‌چوبی‪ ‌.‬خالی‌بود‌و‌اثری‌هم‌ازآتش‌سوزی‌ پیدا‌م ‌یکرد!!‌‬
‫یعنی‌حدود‌کمتر‌از‌دو‌ماه‌به‌سقوط‌ سمیه‌مرسدس‌بنز‌سرهنگ‌به‌آتش‌ اما‌وقتی‌ادعا‌م ‌یشود‌تونلی‌این‌دو‌ (کامل)‌و‌مهمتر‌از‌آن‌اثری‪‌،‬نشان ‌های‌ نکته‌ دوم‌ گیوتین‌ انگشت‌ است!‌ که‌صاحب‌این‌خانه‌است‪‌،‬هنگام‌آتش‌‬
‫کشیده‌شد‌و‌اتومبیل‌دوم‌سرهنگ‌ خانه‌ را‌ به‌ هم‌ متصل‌ کرده‪ ‌،‬در‌ آن‌ از‌دریچه‌تونل‌دیده‌نم ‌یشد‪‌3۰‌.‬و‪ ‌4۰‬صرفنظر‌ از‌ خوی‌ ددمنشی‌ مخترع‌ زدن‌خانه‌فرارکرد»‪‌.‬کدام‌یک‌از‌این‌‬                            ‫سلطنت‪‌.‬‬
‫بنا‌بر‌اسناد‌منتشر‌شده‌و‌اعتراف‌ را‌هم‌جلوی‌خانه‌اش‌آتش‌م ‌یزنند‪ ‌.‬صورت‌باید‌قبول‌کنیم‌که‌این‌دو‌خانه‌ نفری‌ چون‌ من‌ در‌ جستجوی‌ آلات‌ آن‪‌،‬باید‌به‌ساواک‌و‌مخترع‌آن‌ایوالله‌ دو‌را‌قبول‌کنیم؟‌‬
‫خود‌رژیم‌اسلامی‪‌،‬دستگاه‌ساواک‌از‌ بنابر‌ این‌ ما‌ با‌ دو‌ جمعیت‌ از‌ دو‌ مجاور‌هم‌نیستند‪‌،‬بلکه‌با‌فاصله‌زیادی‌ شکنجه‌بودند‪‌،‬زیرزمین‌خالی‪‌،‬تمیز‌ گفت‪ ‌.‬گذشته‌ از‌ این‌ تیغه‌ گیوتین‌ ژوزف‌ گوبلز‌ سیاستمدار‌ ناسیونال‌‬
‫یقیننا‌ تیغ‌ ژیلت‌ نبوده!‪ ‌،‬باید‌ ورقه‌ سوسیالیست‌آلمان‌نازی‌و‌وزیر‌رایش‌‬        ‫‪‌4‬و‌‪‌۵‬ماه‌مانده‌به‌انقلاب‌تقریبا‌فلج‌ نقطه‌تهران‌روبرو‌هستیم‌که‌هر‌دو‌ از‌هم‌قرار‌گرفت ‌هاند‌و‌تنها‌چاره‌اتصال‌ و‌مرتب‌بود‌‬
‫آهنی‌بوده‌باشد‌و‌در‌ارتفاع‌بلندی‪ ‌،‬برای‌تبلیغات‌ــ‌پروپاگانداــ‌معروف‌‬                                                   ‫این‌دو‌زیرزمین‪‌،‬حفر‌تونل‌است‪‌.‬در‌‬   ‫بسوی‌خانه‌سرهنگ‌زیبایی‌حرکت‌‬              ‫شده‌بود‌و‌تماشاگر‌وقایع‌بود‪‌،‬بنابراین‌‬
‫حداقل‌ دو‌ متر‌ قرار‌ گیرد‌ که‌ وقتی‌ حضورتان‌ است‪ ‌.‬این‌ سیاستمدار‌ از‌‬         ‫پرده پنجم‪ :‬در گزارش روزنامه‬             ‫دو‌طرف‌این‌تونل‌اتا ‌قهای‌متعددی‌‬   ‫م ‌یکنند‪‌،‬جمعیتی‌که‌به‌درخواست‌‬           ‫دو‌ماه‌مانده‌به‌انقلاب‌از‌شکنجه‌و‌‬
                                                                                 ‫اعتماد چند نکته مبهم وجود‬               ‫وجود‌دارند‪‌،‬پس‌ما‌با‌تونل‌عظیمی‌‬    ‫پیرمرد‌مسیحی‌از‌دیوار‌خانه‌سرهنگ‌‬         ‫دستگیری‌سخن‌گفتن‌قصه‌اسلامی‌‬
‫شیوه‌ای‌ موسوم‌ به‌ «دروغ‌ بزرگ»‌‬        ‫فرمان‌سقوط‌آن‌را‌مأمور‌ساواک‌صادر‌‬                                ‫دارد‪:‬‬         ‫روبرو‌هستیم‪‌،‬م ‌یتوان‌گفت‌با‌سوپر‌‬  ‫بالا‌م ‌یروند‌و‌پس‌از‌فرار‌شکنج ‌هگران‌‬                              ‫است‪.‬‬
‫استفاده‌ می‌کرد‪ ‌.‬جمله‌ای‌ را‌ به‌ او‌‬   ‫م ‌یکند‌درست‌مانند‌گیوتین‌انقلاب‌‬       ‫نکته‌اول‌ناخن‌است!‌اگر‌اقامت‌در‌‬
‫پرده دوم‪ :‬تظاهرات کنندگان و‌دختر‌اسیر‌گویا‌مأموریتشان‌بنا‌به‌ شکنجه‌گاه‌بزرگی‌روبرویم‪‌،‬بالای‌این‌ فرنگ‌گونی‌را‌از‌خاطر‌شما‌زدوده‪ ‌،‬فرانسه‪‌،‬ب ‌هسرعت‌سقوط‌کند‌و‌انگشت‌ نسبت‌ م ‌یدهند‌ که‌ گفته‌ بود‪« ‌:‬من‌‬
‫تقاطع خیابان سمیه کنونی و گزارش‌بالا‌خاتمه‌پیدا‌م ‌یکند‌و‌بر‌ تونل‌ چه‌ بوده؟‌ خیابان‌ یا‌ خان ‌ههای‌ حضورتان‌عرض‌کنم‌کیس ‌های‌است‌ چریک‌ را‌ قطع‌کند‪‌،‬حال‌ تمام‌ این‌ هیچ‌ آماری‌ را‌ قبول‌ ندارم‪ ‌،‬مگرآن‌‬
‫م ‌یگردند!‌ در‌ گزارش‌ دیگر‌ نامی‌ از‌ مسکونی؟‌اگر‌خان ‌ههای‌مسکونی‌بوده‪ ‌،‬حدود‌ ‪ ‌۶۰‬سانتیمتر‌ پهنا‌ و‌ ‪ ‌۱3۰‬مکانیسم‌درون‌دیوار‌چگونه‌ساخته‌ آماری‌ که‌ خودم‌ دست‌ درآن‌ برده‌‬                         ‫ملکالشعرای بهار‪:‬‬
‫چگونه‌م ‌یتوان‌زیر‌این‌خان ‌هها‌تونل‌ سانتیمتر‌ طول‪ ‌.‬حال‌ نگاهی‌ به‌ ده‌ شده‌است‪‌،‬این‌را‌به‌عهده‌فانتزی‌شما‌ باشم»!‌‬                                        ‫در‌ این‌ محل‌ جمعیتی‌ تظاهر‌ این‌جمعیت‌برده‌نم ‌یشود!‬
                                                                                 ‫می‌کردند‪‌،‬به‌ماشین‌مرسدس‌بنزی‌ جمعیت‌ دوم‌ از‌ خیابان‌ سمیه‌ حفرکرد؟‌و‌سرآخر‌یک‌پرسش‌ساده‪ ‌،‬انگشت‌ دو‌ دست‌ خود‌ بیاندازید‪‌،‬‬
‫‪ )1‬مرتضی کاظمیان درمقالهای تحت عنوان‪« :‬مشت آهنین رژیم» در‬                        ‫با‌ بی‌سیم‌ مشکوک‌ می‌شوند‪ ‌.‬قصد‌ کنونی‌و‌مل ‌کالشعرای‌بهار‌وارد‌خانه‌ ساواک‌چه‌احتیاجی‌به‌تونل‌داشته‌ ناخ ‌نها‌را‌تماشا‌کنید‌و‌فرض‌کنید‌‬
‫روزنامه اعتماد ملی‪ ،‬دهم فوریه ‪ 200۹‬مینویسد «برآوردها در مورد تعداد‬               ‫تفتیش‌ ماشین‌ را‌ دارند‌ که‌ راننده‌ م ‌یشوند‌و‌خانه‌را‌به‌آتش‌م ‌یکشند‪ ‌.‬و‌چرا‌مأمورین‌ساواک‌برای‌ورود‌به‌ خدای‌نکرده‪‌،‬خدای‌نکرده‌ناخ ‌نهای‌‬
‫نفرات ساواک متفاوت است‪ ...‬برآوردها بین‪ 20‬تا‪ 300‬هزار نیرو نوسان دارد‪.‬‬             ‫پیاده‌ می‌شود‪ ‌،‬از‌ زیر‌ صندلی‌ یک‌ بنا‌بر‌این‌باید‌این‌واقعیت‌تلخ‌را‌قبول‌ شکنج ‌هگاه‌از‌در‌ورودی‌خانه‌مجاور‌ شما‌ را‌ زیر‌ شکنجه‌ کشیده‌اند‌ و‌‬
‫حتی رقم ‪ 50‬هزار عامل تمام وقت و ‪ 3‬میلیون خبرچین پاره وقت(هر ‪11‬‬                   ‫درون‌این‌گونی‌‪‌۱3۰/۶۰‬سانتیمتری‌‬         ‫مسلسل‌ در‌ می‌آورد‌ و‌ شروع‌ به‌ کنیم‌که‌خانه‌سرهنگ‌در‌خیابان‌بهار‌ استفاده‌نم ‌یکردند؟‌‬
‫نفریک خبرچین) که برآورد «اریک رواد» است نیز مطرح شده است‪ .‬شاه‬                    ‫تیراندازی‌ می‌کند‪ ‌،‬یک‌ زن‌ چادری‌ در‌ شعله‌های‌ آتش‌ (کامل)‌ سوخت‌ بگذریم‌و‌حال‌نگاه‌کنیم‌به‌صورت‌ انداخت ‌هاند‪.‬‬
‫خود تصریح میکند که تعداد کارمندان ساواک در آغاز سال ‪ 1۹78‬حدود‬                    ‫وضعیت‌موجود‌در‌این‌تونل‌خوفناک‌ د ا نشکد ه ‌ شیمی ‌ ـ ‌ فیز یک‌‬                             ‫(در‌این‌گزارش‌تکیه‌بر‌چادر‌جالب‌ وازبین‌رفت‪.‬‬
‫‪ 3200‬تن و در پایان این سال کمتر از ‪ 4‬هزار نفر بوده است‪ .‬اسمیل‪ ،‬وابسته‬            ‫شهرگراتس‌ در‌ پاسخ‌ پرسش‌ من‌‬           ‫خیالی‪:‬‬                                                                        ‫است‌ و‌ نشان‌ از‌ مخالفت‌ سرهنگ‌‬
‫سیاسی سفارت امریکا در ایران‪ ،‬تعداد کارکنان تمام وقت ساواک را بین ‪7‬‬               ‫گون ‌یهای‌ناخن‌و‌پای‌بریده‌یک‌ درباره‌ناخن‌طی‌نامه‌رسمی‌م ‌ینویسد‪‌:‬‬         ‫پرده سوم‪ :‬خانهای مجاور خانه‬               ‫زیبایی‌با‌حجاب‌دارد!!)‌و‌دو‌جوان‌‬
‫تا ‪ 10‬هزار نفربرآورد میکند که با احتساب رقم جاسوسان و خبرچینان‪،‬‬                                                                                              ‫سرهنگ زیبایی قرار دارد که با‬
‫رقمی بالغ بر ‪ 20‬تا ‪ 30‬هزار نفر و حداکثر ‪ 100‬هزار نفر تخمین زده میشود‪.‬‬            ‫را‌به‌خون‌و‌خاک‌م ‌یکشد‌و‌بعد‌فرار‌ تونلی بهم متصلند‪ .‬مشکل اصلی انسان‌که‌تازه‌بود‪‌،‬تختخواب‌دو‌طبقه‌ وزن‌ناخن‌ده‌انگشت‌و‌ده‌شست‌‬
‫یرواند آبراهامیان البته عقیده دارد که اعضای نیروهای ساواک بالغ بر‪5.300‬‬           ‫م ‌یکند‪‌،‬حین‌فرار‌شناسنامه‌و‌آدرس‌ من بهعنوان معمار‪ ،‬طرح این دو که‌مثل‌سوفاژ‌لوله‌کشی‌شده‌بود‪ ‌،‬پای‌ یک‌ انسان‌ بالغ‌ با‌ سن‌ حدود‌‬
‫مامور تمام وقت و شمار بسیاری از جاسوسان ناشناس و غیررسمی و‬                       ‫‪‌4۰/۵۰‬سال‌برابر‌است‌با‌‪‌7/2‬گرم‪‌.‬به‌‬     ‫دیوارهای‌خون‌آلوده‌و‌گیوتین‌انگشت‌‬                                            ‫خانه‌ از‌ جیبش‌ می‌افتد‌ و‌ هویت‌‬
                                                                                 ‫عبارت‌دیگر‌اگر‌ساواک‌ناخن‌دست‌‬          ‫و‌گالری‌عک ‌سهای‌شکنجه‌و‌تنکه‌زن‌‬                    ‫ساختمان است‪:‬‬             ‫سرهنگ‌ علی‌ زیبایی‌ برای‌ جمعیت‌‬
                                      ‫افتخاری را در بر میگرفت‪».......‬‬                                                                                        ‫دو‌خانه‪‌،‬مجاور‌هم‌قرار‌گرفت ‌هاند‪‌.‬‬
‫پرسش اینجا است که چرا جمهوری اسلامی تعداد نفرات ساواک را منتشر‬                   ‫و‌ پای‌ ‪ ‌۱۰۰۰‬نفر‌ زندانی‌ سیاسی‌‬       ‫فاش‌می‌شود‪‌،‬جمعیت‌سرازیر‌خانه‌ یکی‌ خانه‌ مسکونی‌ زیبایی‌ است‌ و‌ و‌مرد‪‌،‬وان‌حمام‌پر‌از‌اسید‪.‬‬
                                                                                 ‫را‌ بکشد‪ ‌،‬وزن‌ حاصله‌ از‌ این‌ حادثه‌‬  ‫سرهنگ‌ می‌شوند‪ ‌،‬از‌ سرهنگ‌ در‌ دومی‌شکنج ‌هگاه‌ساواک‪‌.‬اگر‌فرض‌بر‌ پرده چهارم‪:‬‬
                             ‫نمیکند و به این شایعات خاتمه نمیدهد!‬                ‫خانه‌مجلل‌متأسفانه‌خبری‌نیست‪ ‌،‬این‌است‌که‌دو‌خانه‌مجاور‌هم‌قرار‌ شاهد‌و‌گواه‌اصلی‌خود‌من‌هستم‌ وحشتناک‌برابراست‌با‌‪‌7/2‬کیلوگرم‪‌.‬‬

‫این‌تذکر‌یک‌ورقه‌کاغذ‌را‌که‌در‌روی‌ از‌ترجمه‌اشعار‌حافظ‌قاصرند‌ولی‌سعی‌‬                                                                                      ‫پس‌ از‌ ورود‌ به‌ وزارت‌ امورخارجه‌ پائی ‌نتری‌ بود‌ و‌ نمایندگی‌ ایران‌ در‌‬
‫آن‌با‌خط‌عجیب‌و‌غریب‌و‌ناخوانا‌که‌ خواهم‌کرد‌چنین‌شخصی‌را‌پیدا‌کنم‌‬                                                                                          ‫اولین‌ محل‌ مأموریت‌ من‌ در‌ خارج‌ آن‌زمان‌از‌نوع‌سفارت‌بود‪‌.‬البته‌بعداً‌‬
‫معلوم‌بود‌یکنفر‌ناآشنا‌با‌خط‌فارسی‌از‌ و‌این‌منظور‌را‌عملی‌سازم‪.‬من‌خادم‌‬         ‫«چه عرض کنم»‬                                                                ‫در‌سال‌‪‌۱۹۵۶‬وین‌پایتخت‌اتریش‌ دوگانگی‌ نمایندگ ‌یها‌ منسوخ‌ شد‌ و‌‬
‫متنی‌رونویسی‌کرده‌است‌بدست‌من‌ کلیسا‌را‌که‌ساکت‌در‌کنار‌او‌نشسته‌‬                                                                                            ‫تعیین‌شد‪.‬کشور‌جدید‌اتریش‌یکی‌از‌ تمام‌نمایندگ ‌یها‌سفارت‌کبری‌شدند‪.‬‬
‫داد‪(‌.‬در‌آن‌زمان‌وسایل‌امروز‌تهیه‌ بود‌شناخته‌بودم‌و‌سعی‌م ‌یکردم‌مطلقاً‌‬                                                                                    ‫قطعات‌تجزیه‌شده‌امپراتوری‌با‌عظمت‌ بهر‌حال‪‌،‬چندی‌پس‌از‌ورودم‌به‌‬
‫رونوشت‌وجود‌نداشت)‌و‌سپس‌خطاب‌ از‌نگاه‌کردن‌به‌او‌اجتناب‌کنم‌و‌بعد‌از‌‬                                                                                       ‫«اتریش‌ـ‌هنگری»‌بود‌که‌پس‌از‌جنگ‌ وین‌ گذارم‌ به‌ شهر‌ کوچک‌ کلوستر‌‬
‫به‌کشیش‌کنار‌خود‌به‌فرانسه‌گفت‌ تقریباً‌نیم‌ساعتی‌که‌برای‌من‌طولان ‌یتر‌‬         ‫خاطرهای از روزهای دور‬                                                       ‫جهانی‌ اول‌ و‌ شکست‌ آن‌ امپراتوری‌ نویبورگ‌در‌حوالی‌پایتخت‌آن‌کشور‌‬
‫با‌این‌آقا‌صحبت‌کنید‌که‌نم ‌یدانم‌ از‌یک‌قرن‌بود‌آقای‌وزیر‌مختار‌بالاخره‌‬                                                                                    ‫بوجود‌آمده‌بود‌و‌از‌همان‌ابتدا‌گرفتار‌ افتاد‌و‌در‌آنجا‌از‌کلیسای‌باشکوه‌و‌‬
‫مخاطب‌او‌مطالبش‌را‌فهمید‌یا‌نه‌ولی‌ به‌من‌اجازه‌مرخصی‌داد‪‌،‬در‌غیر‌این‌‬                                                                                       ‫آشو ‌بهای‌داخلی‌و‌هرج‌و‌مرج‌سیاسی‌ زیبائی‌که‌با‌سبک‌گوتیک‌ساخته‌شده‌‬
‫بهر‌حال‌توجه‌کرد‌که‌باید‌با‌من‌مذاکره‌ صورت‌همانجا‌بیهوش‌م ‌یشدم‪.‬‬                ‫شعاعالدین شفا‬                                                               ‫شد‌و‌به‌خصوص‌پس‌از‌ظهور‌نهضت‌ بود‪‌،‬دیدن‌کردم‪‌.‬خادم‌کلیسا‌که‌فرد‌‬
‫کند‪‌.‬وی‌کشیش‌یک‌صومعه‌ارمنی‌ نیم‌ساعتی‌از‌بازگشت‌من‌به‌دفترم‌‬                                                                                                ‫ناسیونال‌ سوسیالیسم‌ در‌ آلمان‌ و‌ بسیار‌علاقمندی‌بود‌توضیحات‌فراوانی‌‬
‫در‌نزدیک ‌یهای‌ونیز‌در‌ایتالیا‌بود‌که‌ نگذشته‌بود‌که‌مجدداً‌تلفن‌زنگ‌زد‌‬                                                                                     ‫موفقی ‌تهای‌چش ‌مگیر‌دوران‌صدارت‌ درباره‌قدمت‌کلیسا‌و‌نزول‌و‌صعود‌آن‌‬
‫ظاهراً‌چند‌سالی‌در‌کلیساهای‌ارامنه‌ و‌آقای‌وزیر‌مختار‌باز‌مرا‌احضار‌کرد‪‌.‬‬                                                                                    ‫هیتلر‌قبل‌از‌جنگ‌جهانی‌وضع‌بسیار‌ طی‌قر ‌نهای‌مختلف‌م ‌یداد‌و‌زمانی‌‬
‫در‌رضائیه‌و‌جلفا‌کار‌کرده‌بود‌و‌اندکی‌ کشان‌کشان‌خود‌را‌به‌دفتر‌او‌رساندم‌‬                                                                                   ‫متزلزلی‌پیدا‌کرد‌تا‌آنکه‌در‌‪‌۱۹3۸‬از‌ که‌دیدارم‌به‌پایان‌رسید‌و‌قصد‌خروج‌‬
‫ترکی‌و‌فارسی‌م ‌یدانست‪‌،‬او‌اول‌سعی‌ او‌ که‌ تنها‌ نشسته‌ بود‌ بدون‌ مقدمه‌‬                                                                                   ‫طرف‌آلمان‌اشغال‌و‌قطع ‌های‌از‌خاک‌ داشتم‌ درخواست‌ کرد‌ دفتر‌ یادبود‌‬
‫کرد‌با‌من‌فارسی‌صحبت‌کند‌ولی‌در‌ گفت‪‌:‬علت‌اینکه‌آنقدر‌ناراحت‌شدید‌‬                                                                                           ‫کلیسا‌ را‌ امضا‌ کنم‌ و‌ مطالبی‌ درباره‌‬  ‫آن‌کشور‌اعلام‌شد‪.‬‬
‫این‌زمینه‌توفیقی‌نیافت‌و‌مذاکرات‌ما‌ چه‌بود؟‌گفتم‪‌،‬قربان‪‌،‬من‌شعر‌حافظ‌‬                                                                                       ‫در‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ نیز‌ اتریش‌ نظریاتم‌در‌آنجا‌بنویسم‪‌.‬در‌روی‌صفحه‌‬
‫به‌آلمانی‌صورت‌گرفت‪‌.‬وی‌گفت‌برای‌ را‌نم ‌یتوانم‌به‌آلمانی‌ترجمه‌کنم‌و‌‬                                                                                       ‫گرفتار‌بمبارا ‌نهای‌هوائی‌متفقین‌و‌ دفتر‌این‌شعر‌حافظ‌را‌به‌فارسی‌نوشتم‪:‬‬
‫مأموریتی‌به‌کلیسای‌کلوستر‌نویبورگ‌ این‌درخواست‌بسیار‌سختی‌بود‌که‌‬                                                                                            ‫ویرانی‌شهرها‌بود‌و‌سپس‌به‌اشغال‌ صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد‬
‫آمده‌بود‌و‌در‌آنجا‌خادم‌کلیسا‌از‌وی‌ مرا‌عصبی‌ساخته‌بود‪‌.‬گفت‌آن‌آقای‌‬                                                                                        ‫متفقین‌غربی‌و‌شورو ‌یها‌درآمد‌تا‌آنکه‌ بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد‬
‫دعوت‌کرده‌بود‌مطالب‌فارسی‌دفتر‌ کشیش‌که‌حرف‌نم ‌یزد‌لحظ ‌های‌چشم‌‬                                                                                            ‫در‌‪‌۱۹۵۵‬در‌اثر‌موافقتنامه‌منعقد‌بین‌ بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه‬
‫یادبود‌را‌برایش‌ترجمه‌کند‪‌.‬وی‌که‌ از‌شما‌بر‌نم ‌یداشت‌و‌به‌جز‌شما‌به‌‬                                                                                        ‫چهار‌کشور‌اشغال‌کننده‌کشور‌آزاد‌ زیرا که عرض شعبده رهل راز کرد‬
‫فارسی‌را‌درست‌نم ‌یدانست‌کلمات‌ جای‌دیگر‌نگاه‌نم ‌یکرد‪‌،‬علت‌چه‌بود؟‌‬                                                                                         ‫و‌مستقلی‌که‌م ‌یباید‌ب ‌یطرف‌بماند‌ خادم‌از‌من‌معنی‌کلمات‌را‌پرسید‌‬
‫دام‪ ‌،‬حق ‌هباز‪ ‌،‬مکر‪ ‌،‬شعبده‌ را‌ در‌ این‌ فهمیدم‌ که‌ پس‌ از‌ ترک‌ دفتر‌ از‌‬                                                                                ‫اعلام‌شد‪‌.‬بنابراین‌لازم‌بود‌کشورهای‌ که‌جواب‌دادم‌شعری‌از‌حافظ‌شاعر‌‬
‫دیگر‌به‌ایجاد‌نمایندگ ‌یهای‌خود‌در‌ بزرگ‌کشورمان‌است‌که‌متأسفانه‌بعلت‌ شناس‌چنین‌کاری‌را‌کرد‌هام‌که‌م ‌یشد‌ دنیا‌دیده‌و‌فهمید‌های‌بود‌کوچکترین‌ شعر‌دیده‌و‌یقین‌کرده‌بود‌که‌نویسنده‌ طرف‌من‌در‌اطاق‌سفیر‌اتفاقاتی‌افتاده‌‬
‫پایتخت‌آن‌کشور‪‌،‬شهر‌زیبا‌و‌ویران‌ عدم‌تسلط‌به‌زبان‌آلمانی‌نتوانستم‌آن‌ آن‌را‌همه‌گونه‌تفسیر‌و‌تعبیر‌کرد‌ولی‌ اطلاعی‌از‌آداب‌و‌رسوم‌دیپلماتیک‌ مطالب‌موهنی‌را‌در‌آنجا‌ذکر‌کرده‌ و‌مذاکراتی‌صورت‌گرفته‌که‌ظاهراً‌‌وی‌‬
‫نداشت‌و‌بعضی‌اوقات‌کارهائی‌م ‌یکرد‌ است‌و‌به‌این‌ترتیب‌لازم‌دانست‌به‌ متوجه‌شده‌آن‌فرد‌رذل‌خدانشناس‌‬                     ‫دیگر‌دیر‌شده‌بود‪.‬‬                   ‫را‌به‌آلمانی‌بنویسم‪.‬‬                      ‫شده‌وین‌بپردازند‪.‬‬
‫از‌طرف‌دولت‌ایران‌مرحوم‌عباس‌ خادم‌به‌محض‌آنکه‌نام‌حافظ‌را‌ یکی‌دو‌سالی‌از‌این‌ماجرا‌گذشت‌ که‌بعضی‌از‌آنها‌خند‌هدار‌و‌بیشترین‌ فوریت‌به‌سفارت‌ایران‌مراجعه‌کنند‌ من‌ بود‌هام‌ ولی‌ اکنون‌ به‌ روی‌ خود‌‬
‫فروهر‌ به‌ سمت‌ اولین‌ وزیر‌ مختار‌ شنید‌ با‌ تجلیل‌ فراوان‌ از‌ او‌ نام‌ برد‌ و‌در‌ظرف‌آن‌مدت‌من‌که‌جوا ‌نترین‌ آنها‌تأثرآور‌بود‪‌.‬وی‌حتی‌سعی‌نکرد‌ تا‌اطلاعاتی‌در‌این‌زمینه‌بدست‌آورند‪ ‌.‬نم ‌یآورد‪‌.‬فکری‌کردم‌و‌گفتم‌«قربان‪‌،‬‬
‫ایران‌در‌اتریش‌برگزیده‌شد‌و‌چون‌ و‌ گفت‌ گوته‌ بزرگترین‌ شاعر‌ آلمان‌ عضو‌ نمایندگی‌ بودم‌ به‌ انجام‌ امور‌ یک‌کلمه‌آلمانی‪‌،‬زبان‌محل‌خدمت‌ رونوش ‌تبرداری‌از‌شعر‌حافظ‌توسط‌ تمایلات‌منحرف‌خرق ‌هپوشان‌مذهبی‌‬
‫همین‌کشیش‌صورت‌گرفته‌بود‪‌.‬به‌ بر‌کسی‌پوشیده‌نیست‌و‌شاید‌علتش‌‬                    ‫من‌رسالۀ‌دکترای‌خود‌را‌در‌سویس‌ اهمیت‌حافظ‌را‌با‌چرخ‌گردون‌یکسان‌ کنسولی‌اشتغال‌داشتم‌و‌در‌عین‌حال‌ خود‌را‌فرا‌گیرد‪.‬‬
‫درباره‌«مسأله‌الحاق‌اتریش‌به‌آلمان‌از‌ دانسته‌و‌به‌انداز‌های‌نسبت‌به‌او‌ارادت‌ زبان‌آلمانی‌خود‌را‌تکمیل‌م ‌یکردم‪ ‌.‬با‌عجله‌خود‌را‌به‌دفتر‌وزیر‌مختار‌ کشیش‌اظهار‌داشتم‌اینطور‌که‌من‌ همین‌بوده‌است»‪‌.‬معلوم‌بود‌آقای‌سفیر‌‬
‫نظر‌حقوق‌بی ‌نالملل»‌نوشته‌بودم‌و‌تا‌ م ‌یورزید‌که‌ما‌کافی‌است‌نام‌حافظ‌را‌ روزی‌مشغول‌کار‌بودم‌که‌وزیر‌مختار‌ رساندم‌تا‌ببینم‌علت‌احضار‌ناگهانی‌ استنباط‌ م ‌یکنم‌ این‌ شعر‌ از‌ حافظ‌ قبل ًا‌درباره‌جوابی‌که‌به‌این‌سؤال‌او‌‬
‫حدی‌به‌اوضاع‌آن‌کشور‌آشنائی‌داشتم‌ بشنویم‌تا‌در‌مقابل‌او‌سر‌تعظیم‌فرود‌ جدید‌با‌عجله‌مرا‌به‌دفتر‌خود‌احضار‌ من‌چیست‌و‌در‌آنجا‌مشاهده‌کردم‌ است‌و‌مطلقاً‌مطلب‌توهی ‌نآمیزی‌در‌ خواهم‌داد‌قدری‌فکر‌کرده‌و‌متقابل ًا‌‬
‫مرا‌به‌عنوان‌یکی‌از‌کارمندان‌سفارت‌ آوریم‪ ‌.‬وی‌ سپس‌ اشعاری‌ از‌ دیوان‌ کرد‪‌.‬در‌آن‌موقع‌وزیر‌مختار‌ما‌یکی‌ وی‌به‌اتفاق‌دو‌نفر‌روحانی‌مسیحی‌ آن‌نیست‪‌.‬از‌من‌درخواست‌کرد‌آن‌را‌ جوابی‌ حاضر‌ کرده‌ است‌ که‌ به‌ من‌‬
‫انتخاب‌ کرد‪ ‌.‬شاید‌ این‌ تذکر‌ بیجا‌ شرقی‌گوته‌در‌وصف‌حافظ‌خواند‌و‌ از‌ رجال‌ قدیمی‌ و‌ فرسوده‌ای‌ بود‌ در‌کنار‌میز‌کوچک‌اطاق‌نشسته‌است‌ برایش‌ترجمه‌کنم‌ولی‌اظهار‌داشتم‪ ‌،‬بدهد‌که‌با‌تذکر‌من‌تطبیق‌نم ‌یکرد‪‌.‬‬
‫نباشد‌که‌در‌آن‌زمان‌نمایندگ ‌یهای‌ درخواست‌کرد‌اگر‌امکانی‌پیدا‌کردم‌ که‌مشاغل‌مهمی‌در‌گذشته‌داشت‌ و‌به‌محض‌اینکه‌مرا‌دید‌بدون‌مقدمه‌ و‌در‌این‌اظهار‌خود‌صادق‌بودم‪‌،‬نه‌ با‌حالت‌عصبانی‌گفت‪‌:‬آقا‌پس‌چرا‌به‌‬
‫کشورها‌دو‌صورت‌داشتند‌یکی‌سفارت‌ ترجمه‌این‌شعر‌را‌برایش‌بفرستم‪‌.‬من‌ و‌ واقعاً‌ هنوز‌ هم‌ نمی‌دانم‌ چرا‌ در‌ گفت‪‌:‬آقا‌ببینید‌یکنفر‌ب ‌یسر‌و‌پای‌ تنها‌من‌که‌زبان‌آلمانی‌را‌به‌تازگی‌فرا‌ من‌نگاه‌نم ‌یکرد؟!‬
‫کبری‌ «‪ ‌»Ambassode‬و‌ دیگر‌ در‌عین‌حال‌که‌احساس‌غرور‌کردم‌ دوره‌بازنشستگی‌و‌ب ‌یتحرکی‌به‌این‌ رذل‌لامذهب‌چه‌مطلب‌موهنی‌را‌در‌ گرفت ‌هام‌بلکه‌بسیاری‌از‌کسانی‌که‌به‌ جوابی‌نداشتم‌به‌این‌سؤال‌بدهم‌‬
‫سفارت‌ «‪ ‌»Delegation‬که‌ درجه‌ متأسف‌شدم‌چرا‌در‌یک‌اجتماع‌حافظ‌ مأموریت‌اعزام‌شده‌بود‌و‌او‌که‌مرد‌ دفتر‌یادبود‌خانه‌خدا‌نوشته‌است‌و‌با‌ هر‌دو‌زبان‌آشنائی‌کامل‌نیز‌دارند‌نیز‌ بنابراین‌فقط‌گفتم‪«‌:‬چه‌عرض‌کنم»‪!!.‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18   19