Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۰۴ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۶۷۰
جمعه ۹تا پنجشنبه ۱۵فروردی نماه 139۸خورشیدی
در رأس مراكز فرهنگي هستند ،دوم هيچكس از روزنام هنگاران بيكار شده از طلبگي تا روزنام هنگاري
خرداد يها هستند .يعني همان كساني حمايت نكرد
كه روزنام هنگاران براي خارج كردن آنها مهران كرمي در مهرماه 1347در
روزنام هنگاران حالا ديگر به هيچ گروه سياسي اعتماد ندارند يكي از روستاهاي استان فارس متولد
از انزوا تلاش زيادي كردند. شده است .او كه در يك خانواده
ـ افسوس آقاي كرمي! افسوس كه ژیلا اشاره عشايري تولد يافته ،دوران ابتدايي را
اين روزها كمتر كسي به افرادي مثل بنی یعقوب در همان روستاي زادگاهش گذراند و
تو و همكارانت كه اهل تفكر و تحقيق اين روزها كه روزنامهها بار ديگر در معرض يورش دوران راهنمايي را در مدرسه عشايري
گسترده حكومت قرار گرفت هاند و روزنام هنگاران ديگري شيراز كه ويژة دانش آموزان عشاير بود.
هستند نياز دارد. طعمزندانياخانهنشينيوبيكاريرام يچشند،تصويري تازه قرار بود وارد سال اول دبيرستان
به ياد حرفهاي يكي از نمايندگان كه ژيلا بن ييعقوب از اين حرفه و از روزنام هنگاران حرف هاي در همين مدرسه بشود كه پدرش
شهرستاني مجلس افتادم كه چند روز طي دوران زمامداري خاتمي در كتاب خود به دست داده نگران از بحرانهاي سالهاي اول
پيش به بهمن گفته بود« :به تعدادي انقلاب و هراسان از جذب پسرش به
از نمايندگان مجلس پيشنهاد دادم است رنگ و جلايي ديگر دارد. گروهها و سازما نهاي سياسي فعال
كه هر كدام از آنها به جاي استخدام در آن زمان او را به شهرستان محل
راننده ،محافظ و يا مسئول دفتر، «رونامهنگاران…» به قلم ژيلا بنييعقوب همچون ۱۴ سكونت خودشان بازگرداند .بعد از
از يكي ـ دو نفر از روزنامهنگاران آئين هايست بازتاب دهنده سينة زخمين و دلهاي خونين اين كه سال اول دبيرستان را خواند،
بيكار شده دعوت به همكاري كنند. اهل قلم در ايران به اصطلاح اسلامي. پدرش او را به حوزه علميه فرستاد تا
روزنام هنگاران اهل فكر و مطالعه كه با دنباله مصاحبة نويسنده را با مهران كرمي مدير روزنامه در سهاي طلبگي را بياموزد .سه سال
توانايي بالاي علمي م يتوانند مشاوران توقيف شده «فتح» م يخوانيد .كتاب «روزنام هنگاران» در شهر خودشان نورآباد ممسني،
خوبي براي هر كدام از ما باشند .اما چاپ تهران ،نشر «روزنگار» است. طلبه بود و دو سال هم در شهر
از پيشنهادم استقبال نكردند ،انتظار قم .همزمان با تحصيلات حوزوي
داشتم لااقل نمايندگان تهران كه با آنها كنم .علاوه بر اين روزنام ههاي تازه چنان كه پدر و مادر روستاي ياش نيز برنام ههاي اصلاحات را در قالب قانون كمال بوده .چه آن دوره كه در روزنامه
حمايت روزنامهنگاران وارد مجلس سعيم يكنندكپيروزنام ههايتوقيف ماجراي بيكار ياش را فهميده بودند. نهادينه كنند ،داوطلب نمايندگي شدم. به خاطر عقيدهمان با شور و اشتياق دبيرستان را هم به پايان رساند.
شدهاند ،به پيشنهادم توجه كنند كه شده باشند .متاسفانه كپيههايشان ـ پدر كشاورز و مادر رنجديدهام كه ـ راستي اين روزها چه كار م يكنيد؟ فراوان فعاليت م يكرديم و چه اين پس از آن در رشته علوم سياسي
هم كاملا ناشيانه است .امروز ما نه هر دو انسا نهاي خداجويي هستند، دوره كه به ناگزير خان هنشين شدهايم، دانشگاه تهران پذيرفته شد و چند
اعتنايي نكردند. فقط نيازمند كپي روزنام ههاي قبلي فشارهاي زيادي را در زندگي تحمل ـ زياد مهم نيست. هر دو مكمل هم هستند و لازمه سير سال بعد هم دردورة كارشناسي ارشد
همه م يميرند نيستيم ،كه نيازمند شيوهاي جديد، كردهاند .زماني طولاني زير ستم ـ كاري كه انجام م يدهيد زياد مهم و سلوك .اين را هم بگويم كه در اين علوم سياسي دانشگاه شهيد بهشتي.
بيشتر از دو ماه م يشد كه سرگردان چه از نظر محتوا و چه از نظر شكل، مالكان فئودال بودند .در دوران چند ماه كه بيكار بودم ،يك بار ديگر فوق ليسانس علوم سياسي هم
بودم و نم يدانستم بايد چه كار كنم؟ جنگ هم شهادت پسرشان كمرشان نيست؟ فرصت مطالعه جدي را به دست آوردم. طبيعت شهرستانياش را تغيير
براي من كه تا همين چند وقت در روزنام هنگاري هستيم: را خم كرد .دلم نميخواست آنها ـ نه! اصلا مهم نيست كه من اين ـ تعطيلي روزنامهها خيلي از نداده است .هنوز معصوميت دوران
پيش در محيط پر از هيجان و نشاط ـ راستي! چه خبر از صدا و سيما؟ كه مصيبتهاي زيادي در زندگ ي دوستانتان را دچار مشكلات متعددي كودك ياش را حفظ كرده… ساده و
تحريريه روزنامهها كار كرده بودم، پرمشقت خود ديدهاند ،در اين سن و روزها چه كار م يكنم. كرد .مشكلات روحي و مشكلات مهربان است و همچون هواي روستا
تحمل در خانه نشستن سخت بود. ديگر با آنها همكاري نم يكني؟ ـ حالا بالاخره م يگوييد كه چكار معيشتي .شما به خاطر تعطيلي
سرگردان بودم و عذاب م يكشيدم. ـ نه! اخراجم كردند. سال نگران من هم باشند. مطبوعات دچار چه مشكلاتي شديد؟ خالص و شفاف.
در چنين روزهايي كسي حرفي به ما ـ چرا؟ هم همسرش كه دانش آموختة م يكنيد يا نه؟ ـ من اين مقطع كوچك را در مقايسه روزنامهنگاري براي او يك شغل
نم يزد .كسي به ما نم يگفت بالاخره دانشگاه تهران در رشته علوم سياسي ـ شايد بيكار باشم. باعمرپنجاهـشصتسالههيچم يدانم محسوب نم يشود .يك وظيفه ،يك
چه خواهد شد؟ ـ فكر ميكنم مهمترين علتش است و هم پدر و مادر پيرش وقتي شما بايد بوديد و لحنش را و معتقدم با يك سال بيكاري و توقيف
در اين مدت چندين پيشنهاد كار از همكاريام با روزنامه خرداد بود. م يشنيديد تا م يفهميديد كه از سر چند روزنامه ،دنيا به آخر نم يرسد .به رسالت به حساب م يآيد.
جاهاي مختلف دريافت كرده بودم .اما توسط هيأت تخلف صدا و سيما چند لجبازي و يا پررويي نيست كه اين هرحال اين يك دوران گذار است .چه در ـ آقاي كرمي! شما تا كنون توقيف
هيچكدامرانپذيرفتهوهمچناندرخانه بار به من تذكر داده شد كه با خرداد طور جواب م يدهد .نه! مهران لجبازي تاريخكشوروچهدرزندگيشخص يمان. چند روزنامه را از نزديك تجربه
نشستهبودم.باخودملجبازيم يكردم؟ همكاري نكنم .اما من توجهي به اين دوره با همه سختيهايش كردهايد؟ هربار كه روزنام هتان تعطيل
نه! من نه با خودم لج كرده بودم و نه سيمون دوبوار در کنار ژان پل سارتر ميگذرد .خيلي نگران نيستم.
با هيچ كس ديگر… همه روياهايم حرفهايشان نكردم. ـ خيلي از همكارانتان به خاطر م يشد ،چه احساسي داشتيد؟
متوجه روزنامه بود .فقط روزنامه! ـ حالا پشيمان نيستي؟ فهميدند ماههاست كه با بيكاري و نم يكرد ،او فقط دوست نداشت خيلي تعطيلي روزنام ههايشان دچار بحران ـ آن اوايل وقتي يك روزنامه تعطيل
بهمن كه در را باز كرد و سلام گفت، مشكلات اقتصادي فراوانش دست و از خودش حرف بزند .به ويژه اين كه حاد اقتصادي در زندگ ي شان شدهاند. م يشد ،احساس مرگ دربارة آن روزنامه
مبهوت نگاهش كردم .با چش مهاي ـ از چه چيز؟ پنجه نرم م يكند ،او را دلداري دادند از حر فهايتان اين طور م يفهمم كه نداشتيم .چرا كه خيلي زود به جايش
جديتويچش مهايمنگاهكردوپرسيد: ـ از اين كه كاري كردي كه شغلت ضبط صوت هم روشن بود. مشكل چنداني از نظر معيشت نداريد؟ يك روزنامة ديگر منتشر م يكرديم .به
ـ چه كار م يكردي؟ باز هم داشتي و به صبوري فراخواندندش. وقتي ضبط را خاموش كردم، ـ نه! واقعا اين طور نيست .من بعد جاي جامعه ،توس ،به جاي خرداد،
غصه م يخوردي؟ را در تلويزيون از دست بدهي؟ دوباره ضبط صوتم را روشن كردم و راحتتر در باره خودش حرف زد. از تعطيلي مطبوعات از نظر اقتصادي فتح… اما ارديبهشت سال 1379
ـ كنايه م يزني؟ ـ همكاري با خرداد و فتح و آفتاب اول از همه ماجراي اولين روزهاي فشار زيادي را متحمل شدهام .فراموش كه در مدت يك هفته 19نشريه را
ـ نه! اما تا چه وقت م يخواهي غصه سئوال بعدي را پرسيدم: بيكار ياش را برايم تعريف كرد .آقاي نكنيد كه يكي ـ دو ماه قبل از توقيف تعطيل كردند ،اوضاع فرق م يكرد.
امروز ارزشش را داشت… ـ چرا با روزنام ههاي تازه انتشار يافته مهران كرمي عزيز! من براي نوشتن روزنام هها چهار ميليون تومان به خاطر ديگرنتوانستيمبهجايروزنام هها يمان
بخوري؟ ـ وقتي روزنام هها توقيف شدند ،چه همكاري نم يكني .روزنام ههايي مثل اين ماجرا از شما اجازه نگرفت هام .اما تبليغات انتخاباتي هزينه كرده بودم. روزنامههاي جديدي منتشر كنيم.
با چشماني مرطوب نگاهش كردم كساني م يتوانستند به روزنام هنگاران آن را م ينويسم .اميدوارم مرا ببخشيد. چهار ـ پنج ميليوني كه هم هاش با اين بار ديگر مرگ را از نزديك حس
بهار ،آفتاب يزد و… ـ وقتي روزنامة فتح تعطيل شد، قرض به دست آمده بود .در چنين م يكرديم .مرگ روزنام هها يمان را…
و گفتم: بيكار شده كمك كنند ،اما نكردند؟ مهران كرمي داشت جوابي را كه خيلي تلاش كردم كه همسر مهربان شرايطي من بيكار شدم .شايد باور
ـ غصه نم يخوردم ،كتاب م يخواندم. ـ انتظار ما از مسئولان اجرايي به ويژه م يخواست به سئوالم بدهد با خودش و فرزند خردسالم نفهمند كه من كاملا نكنيد كه پنج ـ شش ماه است از هيچ ما اشتباه كرده بوديم ،اشتباه.
و كتاب «همه ميميرند» نوشته رئيس جمهور خاتمي و وزير ارشاد مزه مزه م يكرد كه عليرضا كنجاني، بيكار شدهام .م يخواستم سنگيني اين به ديوارهاي اتاق نگاه كرد و باز هم
وقت ،مهاجراني ،بيشتر از اينها بود. يكي از همكاران روزنامه توقيف شده فشار را به تنهايي تحمل كنم .تحمل جا حقوق نگرفت هام.
«سيمون دوبوار» را نشانش دادم. البته ما همه مشكلات ،محدودي تها و آفتاب امروز در اتاق را باز كرد و با فشار بيكاري و مشكلاتي كه بر آن ـ باور م يكنم آقاي كرمي عزيز. سكوت.
گفت: محظورات آنها را نم يدانيم .شايد هم صدايي مضطرب گفت« :بچ هها! بهار مترتب است ،برايمآسا نتر از تحمل ـ من فكر ميكنم همة كساني گفتم :از كدام اشتباه حرف م يزنيد.
بيشتر از اين كاري نم يتوانستند براي ناراحتي همسر و فرزندم بود .هرطور كه روزنامههايشان توقيف شده،
ـ فرقي نم يكند! تو اين روزها موقع ما انجام بدهند .اما من از چيز ديگري را تعطيل كردند». بود نبايد م يگذاشتم آنها بفهمند .هر فشار زيادي را تحمل كردهاند .اما كمي بيشتر توضيح بدهيد.
كتاب خواندن هم غصه م يخوري. كرمي گفت« :درست به همين دليل! روز ساعت هشت صبح يك كتاب بر كرامت انسان يشان به آنها اجازه نداد ـ خاتمي رئيس جمهور شده بود و ما
نگرانم… نگران و ناراحت. م يداشتم و از خانه م يزدم بيرون… مشكلاتشان را به رخ ديگران بكشند. فكر م يكرديم م يتوانيم هرچقدر كه
من كه نم يخواستم يك شخصيت وبازهمسكوت…نگاهشكردمشايد جوابتان را گرفتيد؟» به نزديكترين پارك محل سكونتمان ـ حالا چه شد كه تصميم گرفتيد بخواهيم در روزنام هها يمان تندروي
غ مانگيز باشم ،گفتم: كه حرفش را ادامه بدهد .اما به جاي هر به آخرين شماره بهار نگاه كردم كه كه ميرسيدم ،روي يك نيمكت كانديداي نمايندگي مجلس بشويد؟ كنيم .مهمترين ابزاري كه در دست
حرفي فقط به ديوارهاي اتاق نگاه كرد. روي ميز بود .ياد حرف پورعزيزي م ينشستم و كتاب م يخواندم .اين اگر فراموش نكرده باشم از شهر داشتيم مطبوعات بود و نم يدانستيم
ـ نه! فقط كتاب م يخواندم. ـآقايكرمي!چهچيزشماراناراحتكرده؟ افتادم كه م يگفت «بهار را تعطيل برنامة هر روزم بود .از ساعت هشت خودتان ممسني براي ششمين دوره به راحتي م يتوانند آن را از ما بگيرند.
ـ از چش مهايت معلوم است ـ ناراحت يام از كساني است كه با نم يكنند ».چه كسي به او وعده داده صبح تا چهار بعداز ظهر روي نيمكت انتخابات مجلس داوطلب شده بوديد. پيروزي اصلاح طلبان در انتخابات
حالا تو چرا در چنين روزهاي تلاش مطبوعات از انزوا خارج شده شوراهاي شهر بر خوش بيني ما افزود
غمانگيزي «همه ميميرند» را و شهرت و محبوبيتي براي خود بود كه بهارش را خزان نم يكنند. پارك كتاب م يخواندم. ممسني بود؟ و بعد هم پيروزي در انتخابات مجلس
م يخواني؟ تو كه قبلا هم اين كتاب به هم زدهاند .اما حالا به سرنوشت مهران كرمي داشت جواب سئوالم مهران بعدها فهميد كه همسرش ـ بله .ممسني بود .نورآباد ممسني. ما را سرمست كرد .ما فراموش كرده
روزنام هنگاران ب ياعتنا شدهاند .ترسم را م يداد .اما كلماتش در گوشم گم همان روزها پي به ماجرا برده بود ،اما بوديم و شايد هم اصلا نم يدانستيم
را خوانده بودي؟ از اين است كه چنين برخوردهايي م يشد.سعيكردمحرفهايشرابشنوم: تا مد تها به روي خودش نم يآورد .هم ـ خب ،چرا؟ پايگاههاي واقعي قدرت خارج از
ـ خودت م يداني كه اين كتاب را موجب سرخوردگي نسل كنوني ـ وقتي به اين نتيجه رسيدهام باز هم سكوت… دوباره پرسيدم: نهادهايي هستند كه مشروعيت خود
روزنام هنگاران بشود .همين حالا ديگر كه روزنامههاي تازه دير يا زود به را از طريق انتخابات و راي مردم به
خيلي دوست دارم. به هيچ گروه سياسي اعتماد ندارند. سرنوشت بقيه دچار م يشوند ،چطور ـ چرا كانديدا شديد؟ دست ميآورند .ما الان واقعبينتر
ـ هوا خيلي خوب است به جاي يك جناح فكر م يكند روزنام هنگاران م يتوانم خودم را راضي به همكاري با ـ به يك بار تجربه كردنش م يارزيد. شدهايم .ديگر مثل آن روزهايي كه
«همه م يميرند» بيا برويم قدم بزنيم از سيا ،و راديو آزادي ،دلار گرفت هاند ـشوخيم يكنيدآقايمهرانكرمي؟ روزنام هها يمان در اوج بود ساده و
و جناح ديگر هم به خيال اين كه
تا ببيني آن بيرون همه زندهاند. روزنام هنگاران فقط شغل دوم خود را از ـ نه! خيلي هم جدي م يگويم. خو شبين نيستيم.
*** دست دادهاند و مشكل اقتصادي زيادي ـ يعني فقط ميخو ا ستيد ـ يعني حالا بدبين شدهايد؟
ندارند ،يادي از آنها نم يكنند .برخي از ـ واقع بين شدهام و به هر حال انكار
ـ عطر خاك باران خورده ،همه جا رجال سياسي كه خود در رأس بعضي كانديداتوري را تجربه كنيد؟ كردني نيست كه واقع بيني با بدبيني
را پر كرده بود .قطرههاي تند باران از روزنام هها قرار داشتند ،چون زندگي ـ اين يك دليلش بود. توأم است .چرا كه به هرحال بخشي از
بر سر و رو يمان م يريخت و ما را خودشان به راحتي تأمين است فكر واقعيت ممكن است منفي باشد .نگاهم
خيس م يكرد .با هر قطرة باران هوايي ميكنند ما نيز مشكلي نداريم .در ـ خب ،دليل ديگرش چه بود؟ به دوم خرداد و خاتمي حالا كاملا
تازه وارد ري هها يمان م يشد و نفسي چند لحظه فكر كرد و گفت: تعديل شده است .مشكل ما آمدن اين
م يكشيديم.من به باران خشنود شدم. حالي كه واقعا اين طور نيست. گروه و رفتن آن گروه نيست .مشكل ما
خاك از اين باران جان گرفته بود .چرا ـ آنها چه كار م يتوانستند براي شما ـ به نظر من حاملان اصلي پيام آمدن يك شخص و رفتن يك شخص
اصلاح طلبي در ايران مطبوعات ديگر نيست .ما مشكل فرهنگي داريم.
من از آن خشنود نباشم؟ بكنند كه نكردند؟ بودند .روزنام هنگاران پيام اصلاحات را حاكميت چند هزار ساله استبداد همه
باران همه جا ميباريد .روي ـ البته من خودم را نم يگويم. كه از زبان رئيس جمهور خاتمي بيان شئون زندگي ما را تحت تأثير قرار داده
خيابا نهاي عريض و روي كوچ ههاي ـ بله ،مي فهمم .من هم وقتي گفتم شد ،بسط دادند و تئوريزه كردند .آنها است .بنابراين با روي كار آمدن اين فرد
تنگ .روي شاخ ههاي درخت ،روي «شما» منظورم روزنام هنگاران بودند، همچون يك قلب ،پيام اصلاحات را در و رفتن آن يكي ،آثار ديرينه استبداد از
آد مها… بارش تند باران سخاوت و تمام رگهاي كشور به جريان انداختند. بين نم يرود .مطالبات ما بايد منطق يتر
عشق را به زمين هديه م يكرد .در نه شخص شما. من با اين اعتقاد كه روزنام هنگاران بهتر بشود .ما نبايد انتظار معجزه از خاتمي
گوش هاي از ميدان سرو چند كودك با ـ روزنامهنگاران اغلب اهل تفكر، از هر كس ديگر م يتوانند شعارها و م يداشتيم .بزرگترين اشتباه ما شايد
اشتياق زيادي بازي م يكردند .باران تحقيق ومطالعههستندوم يتوانستند اين بود كه از او طلب معجزه م يكرديم.
شوق كودكان هشان را بيشتر كرده بود. در مراكز تحقيقاتي و پژوهشي مفيد ـ آن روزهايي كه در اوج فعاليت
باران همه جا فرو م يريخت .روي واقع شوند .اما ازتوانايي آنها در اين مراكز روزنام هنگار يتان بوديد ،زندگي چطور
روزنامههايي كه روي پيشخوان بهره گرفته نشد .بسياري از كساني كه بود و حالا كه يك روزنام هنگار بيكار
كيوسك روزنامهفروشي قرار داشت شده هستيد چطور؟ زندگي در اين دو
و روي روزنام هاي كه در دست رهگذر دوران چه فرقي با هم دارد؟
بود .رهگذر زير باران تيترهاي روزنامه ـ من زندگي را در مجموع يك سير
را م يخواند .روزنامه خيس شده بود و سلوك در جهت كمال ميدانم.
و درخشش رنگهاي روزنامه زير چراغ بنابراين هر دو دوران فعاليتم در جهت
خيابان طراوت را فرياد م يزد.
كوچهها ،خيابانها و همه شهر از
اين باران جان گرفته بودند و آد مها
نشاط… من چرا دلتنگ بودم؟
ادامه در صفحه 17