Page 16 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۰ (دوره جديد
P. 16

‫صفحه ‪ - Page 16 - 16‬شماره ‪۱۶۷6‬‬
                                                                                                                                                                   ‫جمعه ‪ 20‬تا پنجشنبه‪‌26‬اردیبهشت ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

         ‫همخوانهمکاریکردید؟‬              ‫پوران وفادار هنرمندی که پس از ‪ ۶۰‬سال سکوت سخن می‌گوید‪:‬‬                                                                                                            ‫=یک روز من داشتم ضبط‬
‫‪-‬نه در این کنسرت تنها خواندم؛‬                                                                                                                                                                              ‫م ‌یکردم آقای مشیر آمدند‬
‫س ‌یدی آماده است و منتظریم که یک‬            ‫من عاشق آواز خواندن بودم‪...‬‬                                                                                                                                    ‫یک تک ‌هاش را عوض کردند؛‬
‫کلیپ برای آن درست کنند و در فضای‬                                                                                                                                                                           ‫گفتم «چرا هر دفعه این کار‬
                                         ‫البته همخوان داشتم آقای مجید‬                  ‫شما را به خواندن تشویق نکرد؟‬         ‫‪-‬اتفاقاً یک کارگردانی بود به اسم‬       ‫=از چه زمانی آواز خواندن را‬             ‫را م ‌یکنید؟» خیلی ناراحت‬
               ‫مجازی پخش شود‪.‬‬            ‫حسینخانی‪ ،‬ولی بیشتر صدای من‬                                                        ‫سردار ساگر که هندی بود‪ ،‬همان‬                    ‫بطور جدی شروع کردید؟‬           ‫شدم و گریه کردم‪ ،‬آن موقع‬
‫هفته آینده فکر م ‌یکنم بزرگداشتی‬         ‫پخش شد که همه فکر کردند صدای‬               ‫‪-‬من که اهواز بودم‪ .‬پوران یک سفر‬         ‫موقعکهم ‌یخواندمبامنتماسگرفت‬                                                   ‫‪ ۲۵-۲۴‬سالمبود‪.‬ازاستودیو‬
‫برای پدرم و عمویم برادران وفادار‬         ‫خان ‌مها آزاد شده! این کنسرت دو سال‬        ‫به جنوب آمده بود و ما در یک مهمانی‬      ‫گفت «من فیلم ‌ی م ‌یخوام بسازم اص ًل‬   ‫‪-‬واقعایادمنیستکهازکیم ‌یخواندم‬          ‫که بیرون آمدم خانم دلکش‬
‫قرار است برگزار شود‪ ،‬به من گفتند‬         ‫پیش خیلی مورد توجه قرار گرفت‪.‬‬              ‫خیلی بزرگ دعوت داشتیم و پوران‬           ‫این سناریو را برای تو نوشتم به اسم‬     ‫چون خیلی خیلی بچه بودم؛ بیشتر‬           ‫به من گفتند «تو ‪ ۲‬ساله که‬
‫«خودت بیا و یک آهنگ بخوان» ولی‬           ‫=«مرا ببوس» یکی از تران ‌ههای‬              ‫آنجا یکی دو تا آهنگ خواند بعد به من‬     ‫فردا روشن است»‪ .‬همان فیلم ‌ی است‬       ‫تمری ‌نها در خانه ما بود و آهن ‌گهایی‬   ‫داریم ‌یخونی‪،‬اگرمهمونیو‬
‫فکر نم ‌یکنم بشود چون الان دوباره‬                                                   ‫گفت «بیا یکی از آهن ‌گهای عمویت‬         ‫که بعداً ویدا قهرمانی و فردین بازی‬     ‫که آنها م ‌یزدند که خوانند‌هها یاد‬      ‫عروسیوکنسرتنم ‌یخوای‬
‫دولت دارد برای آواز خواندن خان ‌مها‬        ‫ماندگار در موسیقی ایرانی است‪...‬‬          ‫را بخوان» من هم گفتم نه‪ ،‬چون‬            ‫کردند‪ .‬سردار ساگر این فیلم را به من‬    ‫بگیرند من زودتر یاد م ‌یگرفتم‪۱۰ .‬‬       ‫بری‪،‬خببرایچیم ‌یخونی؟‬
                                                                                    ‫آنموقعشوهرممخالفتشدیدم ‌یکرد؛‬           ‫پیشنهاد کرد‪ ،‬با من قرارداد هم بست‬      ‫سالم که شد مادرم آنموقع ساعت ‪۴‬‬
          ‫خیلیسختگیریم ‌یکند‪.‬‬            ‫‪-‬بله‪ ،‬این آهنگ از معروفترین‬                ‫ولی پوران اصرار کرد‪ .‬من هم خواندم‪.‬‬      ‫و پول خوبی که شاید آنموق ‌عها فقط‬      ‫بعد از ظهر م ‌یرفتند برای تمرین تئاتر‬           ‫رادیو واسه تبلیغه!»‬
                                         ‫آهن ‌گهای عمویم بود ولی تا مد ‌تها‬         ‫پوران رو به شوهرم گفت «ببین‪ ،‬ماها‬       ‫خانم دلکش چنین پولی م ‌یگرفت‬           ‫و تا ساعت ‪ ۱۲‬شب هم نم ‌یآمد در‬          ‫=ترانه معروف «مرا ببوس»‬
‫=آیا فرزندان شما مثل خودتان‬              ‫اسم ‌ی از عموی من در کنار این ترانه‬        ‫همه دست به دست هم دادیم کاری‬            ‫پیشنهاد کرد و پی ‌شپرداخت هم داد‬       ‫نتیجه من آهن ‌گها را یاد م ‌یگرفتم‬      ‫را که آهنگش از مجید وفادار‬
‫به آواز و موسیقی علاقمند نشدند؟‬          ‫نبود‪ ،‬انقدر مصاحبه کردم و تاکید کردم‬       ‫کردیم که فیروزه نخونه چون فکر‬           ‫و مدتی گذشت یک مرتبه دیدم در‬           ‫و برای او م ‌یخواندم‪ .‬اینجوری بود که‬    ‫عمومی من است‪ ،‬برای اولین‬
‫‪-‬اتفاقا پسرم صدایش بد نبود ولی‬           ‫تا بالاخره این موضوع جا افتاد‪ ،‬شعرش‬        ‫کردیم میاد اوضاع ما رو بهم م ‌یزنه‬      ‫روزنامه نوشته که «فردا روشن است»‬       ‫به خواندن خیلی علاقمند شدم‪ ،‬منتها‬       ‫بارخانمپروانهدرفیلم«اتهام»‬
‫گفتم که؛ ‪ ۳۰‬سال در خوزستان بودم‬          ‫را حیدر رقابی سرود که از «جبهه ملی‬         ‫ولی الان من خودم پشتش م ‌یایستم‪،‬‬        ‫با شرکت ویدا قهرمانی و فردین جلوی‬      ‫بعد از اینکه دیپلم در سال ‪ ۳۳‬گرفتم‬      ‫اجراکردوبعدگ ‌لنراقیآنرا‬
‫آنها آنجا تقریبا بزرگ شدند؛ کلاسی‬        ‫ایران» بود‪ ،‬این آهنگ را برای اولین‬         ‫اگر بذاری بیاد تهرون یکی از بهترین‬      ‫دوربین رفت‪ .‬به مادرم گفتم «او که با‬    ‫ازدواج کردم و نتوانستم تحصیلاتم را‬
‫نبود که آنها بتوانند بروند چیزی یاد‬      ‫بار خانم پروانه در فیلم «اتهام» اجرا‬       ‫خوانند‌هها میشه» ولی من گفتم «نه‬        ‫من قرارداد داشت» مادرم گفت «ولش‬        ‫ادامه بدهم ولی یکی دو سال بعد خیلی‬                          ‫خواند‪.‬‬
‫بگیرند‪ .‬نه‪ ،‬هیچکدام دنبال آواز نرفتند‪،‬‬   ‫کرد و چون خانم پروانه م ‌یرفت خانه‬         ‫دیگه پوران جان‪ ،‬تمام شد دیگه!»‬          ‫کن عیب نداره» گفتم «ولی به من پول‬      ‫شروع کردم به اینکه آواز را پیش مادرم‬    ‫=من دوست ندارم فقط‬
‫حالا بچ ‌ههای من که هیچی‪ ،‬بچ ‌ههای‬       ‫عموی من که این آهنگ را یاد بگیرد‪،‬‬          ‫=در بین آوازهایی که اجرا کردید‬          ‫داده» گفت «من خودم پولش رو پس‬          ‫ادامه بدهم و بعد هم در سال ‪ ۳۷‬بود‬       ‫برای خان ‌مها بخوانم و تعجب‬
‫عموی من هم دنبال آواز نرفتند‪ ،‬چون‬        ‫پسرعمویم هم این آهنگ را یاد گرفته‬                                                  ‫میدم» روز افتتاحیه فیلم رفتیم آنجا؛‬    ‫که به عمویم گفتم «میشه من با شما به‬     ‫می‌کنم از خانم‌هایی که‬
‫عموی من اجازه نم ‌یداد! باور کنید‬        ‫بود و من از پسرعمویم این آهنگ را یاد‬         ‫کدام یک را بیشتر دوست دارید؟‬          ‫خیلی ناراحت بودم؛ رفتم پیش سردار‬       ‫رادیو بیام؟» او هم گفت «چرا نمیشه ‌»‬    ‫در ایران به این مسئله تن‬
‫نسل بعد از خانواده هنرمند وفادار که‬      ‫گرفته بودم و م ‌یخواندم؛ خیلی قبل از‬       ‫‪-‬م ‌یدانید من کل ًا آهن ‌گهای عمویم‬     ‫ساگر گفتم «چرا دنبالم نفرستادند من‬     ‫و توسط عمویم به رادیو رفتم؛ البته از‬
‫ماها باشیم فقط من بودم که باز خواندم‬     ‫اینکه آقای گ ‌لنراقی این ترانه را بخواند‪.‬‬  ‫را خیلی دوست داشتم‪ ،‬عموی من الان‬        ‫که تست هم داده بودم» گفت «من از‬        ‫من امتحان گرفتند و با نمره خیلی‬                          ‫م ‌یدهند‪.‬‬
‫ولی هیچکدام از بچ ‌ههای آنها به دنبال‬    ‫خانواده ما با خانواده انوشیروان‬            ‫نزدیک ‪ ۴۵ -۴۴‬سال است که از دنیا‬         ‫خدام بودم؛ سناریو رو برای تو نوشته‬     ‫بالا قبول شدم‪ .‬دو سال با عمویم کار‬
‫این هنر نرفتند‪ .‬الان من دو تا نوه بیشتر‬  ‫روحانی دوره داشت؛ انوش چهار سال‬            ‫رفته و زمانی هم که بود مریض شد‪ ،‬در‬      ‫بود‪ .‬ولی مامانت نگذاشت مامانت هم‬       ‫کردم‪ .‬در رادیو با اسم هنری «فیروزه»‬     ‫فیروزه رمضا ‌نزاده ‪ -‬چند روز‬
‫ندارم یک دختر و یک پسر‪ ،‬متاسفانه‬         ‫از من کوچکتر است‪ ،‬آنموقع آکاردئون‬          ‫نتیجهآهن ‌گهامربوطبه‪۶۰‬سالپیش‬            ‫چیزی بگه کسی جرأت نداره روی‬            ‫م ‌یخواندم؛ این اسم را عمویم انتخاب‬     ‫پیش قرار شد که به تلفن خان ‌هاش‬
‫دختر بزرگم را چند سال پیش از دست‬         ‫م ‌یزد و با ساز او ترانه «مرا ببوس» را در‬  ‫هستند ولی الان خیلی از جوا ‌نهای‬                                               ‫کرد و گفت چون خانم شاپوری با اسم‬        ‫در تهران زنگ بزنم؛ با آن لحن شفاف‬
‫دادم‪ ،‬الان پسرم یک دختر دارد که‬          ‫مهمان ‌یهام ‌یخواندم‪.‬یکشبدریکی‬             ‫ایرانیکهم ‌یخواننددنبالاینآهن ‌گها‬                     ‫حرفش حرف بزنه!»‬         ‫پوران م ‌یخواند دو تا پوران نم ‌یشود و‬  ‫و دلنشی ‌ناش از پشت تلفن تاکید‬
‫ب ‌ینهایت به موسیقی علاقه دارد و از‬      ‫از همین مهمان ‌یها یکی از مهمانداران‬       ‫هستند و هفت ‌های نیست که مجوز به‬        ‫=چطور مادرتان که خودش‬                  ‫من با اسم «فیروزه» شروع به خواندن‬       ‫م ‌یکند که «در یک خانواده هنری‬
‫همین امسال قرار است پیانو یاد بگیرد‬      ‫خانم به من گفت «میشه متن این‬               ‫آنها ندهم تا این آهن ‌گها را بر روی سن‬  ‫بازیگر بود با فعالیت سینمایی شما‬       ‫کردم‪ .‬منتها نم ‌یدانم چه جوری بگویم‬     ‫به معنای واقعی کلمه به دنیا آمده‬
‫چون شش سالش شده؛ و نتیج ‌هام که‬          ‫آهنگ رو به من بدین؟» من هم نوشتم‬           ‫اجرا کنند‪ .‬همه آهن ‌گهای عمویم را‬                                              ‫که خیلی اذیت شدم در رادیو برای‬          ‫است‪ ».‬به راستی چنین است‪ .‬او فرزند‬
‫یک سال و نیمه است دیوانه موسیقی‬          ‫و به او دادم و فکر نم ‌یکردم او شعر‬        ‫دوست داشتم؛ ولی یک آهنگ هست‬                                 ‫مخالفتکرد؟‬         ‫اینکه مرتب به من م ‌یگفتند «چرا با‬      ‫پرخیده خواننده و دوبلور معروف و از‬
‫است‪ .‬فکر م ‌یکنم نسل بعد از ماها در‬      ‫را به کسی بدهد و نم ‌یدانستم آقای‬          ‫«به یاد عشق» که بیژن ترقی شعرش‬                                                 ‫عمویت کار م ‌یکنی؟ چرا با ما نمیایی‬     ‫زنان پیشگام تئاتر و سینمای ایران و‬
                                         ‫گ ‌لنراقی با پرویز یاحقی هم دوست‬           ‫را گفته‪ .‬به خاطر داستانی که بیژن برای‬   ‫‪-‬یک مقدار هم پدرم و هم مادرم‬           ‫کارکنی؟»زمانیکهم ‌یخواستمضبط‬            ‫حمید وفادار نوازند‌هی تار و همچنین‬
      ‫موسیقیکارهاییانجامبدهند‪.‬‬           ‫است‪ ،‬منتها آنموقع پرویز یاحقی در‬           ‫ما تعریف کرد از این آهنگ بیشتر از‬       ‫هر دو مخالف خواندن یا بازیگری من‬       ‫کنم خیلی اذیت م ‌یکردند‪ .‬به هر حال‬      ‫برادرزاد‌هی مجید وفادار آهنگساز بنام‬
‫=به نظر شما آیا الان نگاه‬                ‫کنسرت عموی من ساز م ‌یزد‪ .‬اگر من‬                                                   ‫بودند‪.‬مادرمم ‌یگفتکهخودشخیلی‬           ‫بعد از دو سال خودم از رادیو بیرون‬       ‫ایرانی است‪.‬پوراندخت وفادار با نام‬
‫خانواد‌ههای ایرانی نسبت به هنر و‬         ‫این شعر را نم ‌یدادم گ ‌لنراقی هرگز‬                       ‫بقیهخوشمم ‌یآید‪.‬‬         ‫ناملایمات دیده‪ .‬حالا آن دو سالی که با‬                                          ‫هنری «فیروزه» به دلایلی تنها به دو‬
                                         ‫نم ‌یتوانست آن را بخواند! به هر حال‬        ‫=بعد از انقلاب به چه کارهایی‬            ‫عمویم خواندم چون عمویم بود پدرم‬                                   ‫آمدم‪.‬‬        ‫سال آواز خواندن اکتفا کرد ولی با آنکه‬
   ‫موسیقی و آواز تغییر پیدا کرده؟‬        ‫خواند و مورد توجه هم قرار گرفت و‬                                                   ‫چیزی نم ‌یگفت؛ مادرم خیلی مسائل‬        ‫البته این را بگویم که خانم دلکش‬         ‫در حال حاضر ‪ ۸۴‬سالگی را رد کرده‬
‫‪-‬الان خیلی راح ‌تتر شده‪ ،‬الان‬            ‫بعدها در یک مصاحب ‌های گفته بود این‬                           ‫مشغولبودید؟‬          ‫ناجور در آن مدت که بازی م ‌یکرد‬        ‫باعث شدند که استعفا بدهم‪ ،‬چون یک‬        ‫قصد دارد آواز خواندن‪ ،‬سودای ناتمام‬
‫بیشتر خانواد‌هها بچ ‌ههای خود را به‬      ‫ترانه را از برادرزاده مجید وفادار گرفته‬                                            ‫دید‪ ،‬اذیتش م ‌یکردند‪ .‬م ‌یگفت «در‬      ‫روز داشتم ضبط م ‌یکردم؛ آقای مشیر‬
‫خواندن یا یاد گرفتن ساز تشویق‬            ‫است‪ .‬ولی من از این ناراحت م ‌یشدم‬          ‫‪-‬سال‪۷۳‬برگشتمتهرانکهبازنشسته‬             ‫ایران شهرت بدچیزیست» آن زمان‬           ‫آمدند یک تک ‌هاش را عوض کردند‪ ،‬من‬          ‫سا ‌لهای جوانی خود را ادامه دهد‪.‬‬
‫م ‌یکنند‪ .‬درست است که اجازه‬              ‫که چرا اسم خود مجید وفادار با این‬          ‫شدم‪ .‬اینجا دوباره با هنرمندان ارتباط‬                                           ‫گفتم «چرا هر دفعه برای من این کار‬       ‫چندی پیش فرصتی دست داد تا‬
‫نم ‌یدهند خان ‌مها بخوانند ولی بیایید‬    ‫ترانه نیست! در یکی از مصاحب ‌ههایم‬         ‫برقرار کردم؛ سعی کردم کتابی در مورد‬                  ‫واقعا هم همینطور بود‪.‬‬     ‫را م ‌یکنید؟» خیلی ناراحت شدم و‬         ‫کیهان لندن با این هنرمند که پیشتر‬
‫ببینید در ایران چه دخترانی با چه‬         ‫گفتم من نم ‌یفهمم چرا افتخار‬               ‫عمویم چاپ کنم چون مجید وفادار‬           ‫=مگر مردم چطور با هنر و‬                ‫گریه کردم‪ ،‬آنموقع ‪ ۲۵ -۲۴‬سالم‬           ‫در هیچ رسان ‌های ظاهر نشده به گفتگو‬
‫صداهاییآوازم ‌یخوانند‪،‬واقعاآدملذت‬        ‫نم ‌یکنید که یکی از آهنگسازان این‬          ‫‪ ۴۰۰‬آهنگ دارد و بیشتر خوانند‌ههایی‬                                             ‫بود‪ .‬از استودیو که بیرون آمدم خانم‬
‫م ‌یبرد‪ ،‬به هر حال اینها دارند تلاش‬      ‫مملکت چنین آهنگی ساخته که حتی‬              ‫که معروف شدند آن زمان همه توسط‬                ‫هنرمندانبرخوردم ‌یکردند؟‬         ‫دلکش به من گفت «تو ‪ ۲‬ساله که‬                                     ‫بنشین ‪.‬د‬
‫م ‌یکنند و م ‌یخوانند و کنسر ‌تهای‬       ‫در کنسرواتوار مسکو آن را اجرا کردند؟‬       ‫عمویم به شهرت رسیدند‪ ،‬تران ‌ههای‬                                               ‫داری م ‌یخونی‪ ،‬اگر مهمونی و عروسی‬       ‫=خانم وفادار‪ ،‬در خانواده شما‬
‫بدون آقایان م ‌یگذارند‪ ،‬به یکی دو تا از‬  ‫بعد م ‌یگویند این آهنگ یونانی است!‬         ‫معروفی مثل« مرا ببوس»‪« ،‬گلنار»‪،‬‬         ‫‪-‬باور کنید آن زمان به خاطر نوع‬         ‫و کنسرت نم ‌یخوای بری خب برای‬           ‫مادر‪،‬پدروعمویتانهمگیهنرمندان‬
‫این کنسر ‌تها رفت ‌هام و واقعا محشرند‪،‬‬   ‫آخر برای چه باید یونانی باشد؟ مگر‬          ‫«عاشقم من» و خیل ‌یهای دیگر از‬          ‫تفکر مردم و متاسفانه روی مسئله‬         ‫چی م ‌یخونی؟ رادیو واسه تبلیغه»‬         ‫مشهوریبودند‪،‬قاعدت ًاعلاقهبههنر‬
‫خان ‌مهایی که ساز م ‌یزنند ب ‌ینظیرند‪،‬‬   ‫آنموقع آهن ‌گهای خارجی به ایران‬            ‫کارهای معروف و از آثار عمویم هستند‪.‬‬     ‫مذهب خیلی توجه م ‌یشد‪ ،‬آنموق ‌عها‬      ‫گفتم «من اهل این حرفا نیستم و فقط‬
‫ولی آنموق ‌عها اینطور نبود‪ .‬شما تاریخ‬    ‫م ‌یآمد؟! شما تمام این ‪ ۴۰۰‬آهنگ‬            ‫من دیدم حیف است که مجید وفادار‬          ‫بیشتر سختگیری م ‌یکردند تا بعدها‪.‬‬      ‫دوست دارم بخونم» از آن روز به بعد‬       ‫در شما هم وجود داشته اما چه شد‬
‫گذشته را نگاه کنید‪ ،‬ما نداریم خانم ‌ی‬    ‫مجید وفادار را گوش کنید یک آهنگ‬            ‫کتابی در موردش برای آیندگان نباشد‬       ‫مادرم م ‌یگفت «تو اگر الان فرض کن‬      ‫دیگر نرفتم‪ .‬آنموقع سال‪ ۱۳۲۹‬بود که‬
‫در آن زمان بجز یکی دو تا که ساز‬          ‫هم نیست که تقلید کرده باشد یا حتی‬          ‫کهبدانندکهیکهنرمندنابغ ‌هایدراین‬        ‫تشن ‌هات بشه م ‌یتونی کنار خیابون‬      ‫در وزارت اقتصاد استخدام شدم‪ .‬چند‬        ‫که بین موسیقی و هنرپیشگی‪،‬‬
‫م ‌یزدند که مشهور هم نبودند‪ .‬بعداًکه‬                                                ‫مملکت بوده‪ .‬در این مدت سعی کردم‬         ‫آبمیو‌های‪،‬نوشاب ‌هایبگیریبخوری‪،‬من‬      ‫سال بعد چون شوهرم رفت به جنوب‬
‫تلویزیون به ایران آمد خان ‌مها رفتند به‬                   ‫الهام گرفته باشد!‬         ‫کتاب عمویم را چاپ کنم البته با کمک‬      ‫دو دقیقه نم ‌یتونم در خیابون بایستم»‬   ‫در سازمان آب و برق مشغول به کار شد‬      ‫آواز خواندن را انتخاب کردید؟‬
‫دنبال اینکه ساز هم یاد بگیرند‪ .‬آن زمان‬   ‫=بعد از کنسرت دو سال پیش‪،‬‬                  ‫بعضی از هنرمندان ب ‌هخصوص آقای‬          ‫واقعا هم همینطور بود‪ ،‬من گاهی با‬       ‫ناچار شدم از تهران به جنوب بروم و‪۳۰‬‬     ‫‪-‬من در یک خانواده هنری به‬
‫اگرکسیدنبالهنربود‪،‬م ‌یرفتدنبال‬           ‫آیا قرار است اجرای دیگری داشته‬             ‫دکتر علیرضا امینی خیلی به من کمک‬        ‫مادرم بیرون م ‌یرفتیم؛ چادر سرش‬        ‫سال در جنوب بودم البته در جم ‌عهای‬      ‫معنای واقعی کلمه به دنیا آمدم؛ مادرم‬
‫آواز خواندن‪ .‬ولی من دوست ندارم فقط‬                                                  ‫کرد و شرکت شیناتک قبول کرد برای‬         ‫م ‌یکرد که مردم او را نشناسند‪ ،‬چون‬     ‫خانوادگی و دوستان م ‌یخواندم‪.‬اما در‬     ‫نورالهدی مظفری با نام هنری پرخیده‪،‬‬
‫برای خان ‌مها بخوانم و تعجب م ‌یکنم‬                                ‫باشید؟‬           ‫چاپ کتاب عمویم‪ .‬خودم برای کتاب‬          ‫م ‌یریختند دورش‪ .‬گفت ‌های از عمویم‬     ‫همان دوره دو ساله آنقدر مورد توجه‬       ‫پدرم حمید وفادار نوازنده تار و عمویم‬
‫از خان ‌مهایی که در ایران به این مساله‬                                              ‫اسم «خنیاگر آسمانی» را انتخاب کردم‬      ‫به یاد دارم که در مصاحب ‌های گفته‬      ‫قرار گرفته بودم که بیشتر مجل ‌ههای‬      ‫مجید وفادار آهنگساز و نوازنده ویولون‬
‫قناعت م ‌یکنند که فقط برای خان ‌مها‬      ‫‪-‬بله‪ ،‬هفته پیش آهنگ «ش ‌بهای‬               ‫و چاپ شد‪ .‬بعد پیشنهاد کردم یک‬           ‫بود «برای کوک کردن سازم یک روز‬         ‫مطرح آن زمان عکس من روی‬                 ‫بود؛ البته دای ‌یهای من هیچ وقت‬
                                         ‫تهران» را ضبط کردم با ارکستر آقای‬          ‫کنسرت برای آهن ‌گهای عمویم برگزار‬       ‫باید پیش استادم م ‌یرفتم آن روز سه‬     ‫جلدشان بود مثل تهران مصور‪ ،‬امید‬         ‫معروف نبودند ولی آنها هم ویولون‬
                  ‫کنسرتبگذارند!‬          ‫احمد مقدسی زاده که آن را بسیار زیبا‬        ‫کنند به اسم «جاودان ‌ههای وفادار» که‬    ‫بار کتک خوردم برای اینکه ویولون‬                                                ‫م ‌یزدند و هم م ‌یخواندند‪ ،‬منظورم‬
‫=هیچوقتپشیماننشدیدکهآواز‬                 ‫تنظیم کرده‪ .‬فعلا این آهنگ را با این‬        ‫خواهش کردم اگر بشود آقای محمد‬           ‫دستش بود! آنموقع مردم هنوز به آن‬                   ‫ایران‪ ،‬اطلاعات هفتگی‪.‬‬       ‫این است که وقتی م ‌یگویم خانواده‬
‫خواندنراخیلیزودکنارگذاشتید؟‬              ‫کنسرت ضبط کردم چون باید بتوانم‬             ‫معتمدی را بگویند بیاید و قبول کرد‬       ‫رشد فکری نرسیده بودند که اصلا‬          ‫=چراآنزماندنبالهنرپیشگی‬                 ‫هنرمند‪،‬هم ‌هشانهنرمندبودند‪.‬مادرم‬
‫‪-‬چرا! الان باور کنید پشیمانم‬             ‫آهن ‌گهای خودم یا آهن ‌گهای دیگر‬           ‫و بعد آقای امینی گفتند «خودت باید‬       ‫ًبدانند هنر چیست‪ ،‬موسیقی چیست‪،‬‬                                                 ‫در سال ‪ ۱۳۱۰‬روی سن بود آن زمان‬
‫ب ‌هخصوص که بچ ‌ههای خودم هم به‬                                                     ‫حتما آهن ‌گهای عمویت را بخونی»‬                                                                         ‫نرفتنید؟‬        ‫که خان ‌مها اصل ًا جرات نداشتند از خانه‬
‫من م ‌یگویند «چرا گذاشتی کنار؟»‬                 ‫عمویم را دوباره بازخوانی کنم‪.‬‬       ‫من گفتم «‪ ۶۰‬ساله که کار نکردم!»‬                             ‫تئاترچیست!‬                                                 ‫بیرون بیایند‪ ،‬او هم هنرپیشه بود هم‬
‫وقتی دو سال پیش‪ ،‬کنسرت گذاشتم‬            ‫=در این کنسرت هم به عنوان‬                                                          ‫=وقتی آواز خواندن را کنار‬                                                      ‫خواننده و هم دوبلور‪ .‬در آن زمان که‬
‫‪ ۸۲‬سالم بود و اص ًل هیچکس باور‬                                                                                              ‫گذاشتید هیچیک از هنرمندان‪،‬‬                                                     ‫البته سینما نبود مادرم حدود شصت‬
‫نم ‌یکردکهبتوانمبهاینراحتیبخوانم‪،‬‬                                                                                                                                                                          ‫هفتاد تا شاید هم بیشتر تئاتر بازی کرد‬
‫قبلش هم رفتم پیش دکتر تا حنجر‌هام‬                                                                                                                                                                          ‫و همین مقدار هم فیلم دارد‪ ،‬منتها‬
‫راببیندگفتند«خوشبختانهحنجر‌هات‬                                                                                                                                                                             ‫زمانی که سینما به ایران آمد س ‌ن او‬
‫اصل ًا پیر نشده» و این یک قوت قلبی‬                                                                                                                                                                         ‫یک مقداری بالاتر رفته بود و بیشتر ر ‌ل‬
‫بود برایم که در کنسرت هم آنقدر بدون‬                                                                                                                                                                        ‫مادرها را در سینما بازی م ‌یکرد ولی‬
‫استرس و تشویق رفتم روی سن که‬                                                                                                                                                                               ‫قبل از آن همیشه ر ‌لهای اصلی را در‬
‫خودم هم باورم نم ‌یشد‪ .‬ولی پشیمانم‬                                                                                                                                                                         ‫نمایش داشت و خیلی هم مورد توجه‬

             ‫از اینکه ادامه ندادم…‬                                                                                                                                                                                           ‫بود در آن زمان‪.‬‬
‫=بجز خوانندگی دوست داشتید‬                                                                                                                                                                                  ‫پدرم و عمویم هم از کودکی به خاطر‬
                                                                                                                                                                                                           ‫اینکه پدرشان (میرزامحمدخان وفادار)‬
                ‫چکارهم ‌یشدید؟‬                                                                                                                                                                             ‫در تهران ناظم مدرسه آمریکای ‌یها‬
‫‪-‬من عاشق آواز خواندن بودم‪ ،‬در‬                                                                                                                                                                              ‫بود با دکتر جردن کار م ‌یکردند و‬
‫یک دور‌های مادرم در تئاتر کار م ‌یکرد؛‬                                                                                                                                                                     ‫آنها سرودهایی برای بچ ‌هها تنظیم‬
‫آقای والا که مدیر تهران مصور بود یک‬                                                                                                                                                                        ‫م ‌یکردند با ساز پیانو‪ .‬عمویم چون‬
‫روز به منزل ما آمد گفت «‪ ۱۶‬تا از‬                                                                                                                                                                           ‫خیلی کوچک بود خود خانم دکتر‬
‫خوانند‌ههای جوان را داریم م ‌یفرستیم‬                                                                                                                                                                       ‫جردن پیشنهاد م ‌یکند که برایش یک‬
‫ایتالیا بروند کنسرواتوار آموزش ببینند‪.‬‬                                                                                                                                                                     ‫ویولون از خارج بیاورند چون آن موقع‬
‫بذار پوران بره» مادرم گفت «دست من‬                                                                                                                                                                          ‫در ایران نبوده‪ ،‬عمویم از آن زمان شروع‬
‫نیست و پدرش باید اجازه بده» همانجا‬                                                                                                                                                                         ‫م ‌یکند‪ .‬پدرم هم کم ‌ی بعدتر پیش‬
‫خودم گفتم «نه‪ ،‬دلم نم ‌یخواد اپرا‬                                                                                                                                                                          ‫درویشخانموسیقیراشروعم ‌یکند‪.‬‬
‫بخونم من دوست دارم ایرانی بخونم»‬                                                                                                                                                                           ‫من آواز را پیش مادرم ولی بیشتر‬
‫هیچوقت یادم نم ‌یرود آقای والا نگاهی‬                                                                                                                                                                       ‫خودم یاد گرفتم‪ .‬ش ‌بهایی که دلکش‬
‫به من کرد و گفت «نم ‌یدونی چی رو‬                                                                                                                                                                           ‫م ‌یخواند من با او آواز را م ‌یخواندم‬
‫داری از دست میدی!» گفتم «هر چی‬                                                                                                                                                                             ‫و فردای آن روز از مادرم م ‌یپرسیدم‬
‫باشهدوستندارماپرابخونمونم ‌یخوام‬                                                                                                                                                                           ‫«این در چه دستگاهیه؟» و اگر ایرادی‬
‫از مادرم جدا بشم دوست دارم هر چی‬                                                                                                                                                                           ‫داشت مادرم یادآوری م ‌یکرد‪ .‬منتها‬
‫هست اینجا یاد بگیرم» اگر بعدها آنقدر‬                                                                                                                                                                       ‫وقتی با عمویم رفتم در آن دو سال کار‬
‫اذیت نم ‌یشدم و خانم دلکش آن‬                                                                                                                                                                               ‫و آواز را تکمیل کردم عمویم نکت ‌ههای‬
‫حرف را نم ‌یزد شاید ادامه م ‌یدادم؛‬
‫شاید در فیل ‌مها هم بعدا مادرم راضی‬                                                                                                                                                                                      ‫زیادی به من یاد داد‪.‬‬
‫م ‌یشد و م ‌یرفتم بازی م ‌یکردم ولی‬
 ‫بیشتر دوست داشتم بخوانم‪ ،‬همیشه‪.‬‬
   11   12   13   14   15   16   17   18